«هیچ جرم تعریف شدهای برای بهاییان وجود ندارد»
۰۸ فروردين ۱۳۸۸ (۲۸ مارس ۲۰۰۹)
انعکاس آئین بهائی در رسانه ها (منبع: سایت رادیو زمانه)
گفت و گوی کیانوش ایرانی با رضوانالله توکلی، یکی از ایرانیان بهایی
کیانوش ایرانی با رضوانالله توکلی، یکی از ایرانیان بهایی گفتوگو میکند. آقای توکلی در این گفتگو از وضعیت بهاییان بعد از انقلاب میگوید و این که آیا محوریتهایی که برای بهاییت در ایران طرح میشود، صحت دارد یا خیر
ممکن است کمی از سوابق خدمتی خود در تشکیلات اداری بهایی بفرمایید؟
خواهش میکنم. خیلی متشکر هستم از این فرصتی که به من دادید تا بتوانم با شنوندگان شما صحبتی داشته باشم.
رضوانالله توکلی هستم. خدمات در تشکیلات بهایی، عبارت است از کارهایی که در ارتقاء سطح بینش، دانش، فرهنگ، تعلیم و تربیت و… انجام میشود و کارهای مربوط به امور مذهبی جامعه است که به دست افراد مختلف در قسمتهای مختلف انجام میشود.
برای مثال، من در سال ۱۳۳۸، به عنوان یک جوان، با عضویت در کمیسیون کتابخانه، این خدمات را شروع کردم و حدود پنجاه سال است که فعالیتم ادامه دارد. شش هفت سال آخر آن را در امریکا بودهام، ولی قبل از آن در شهرهای مختلف ایران، این خدمات را انجام میدادم.
با توجه به سوابق خدمتی شما و سنتان در دوران انقلاب، حتما به خاطر دارید که در سالهای اولیهی انقلاب، رسانهها هر از چندگاهی خبری از دستگیری جامعهی بهایی منتشر میکردند. این دستگیرشدگان چه کسانی بودند و توسط چه کسانی برگزیده شده بودند که رسانهها از آنها تحت عنوان «سران» یاد میکردند؟
آنچه که آن زمان تحت عنوان «سران» یا «محافل صهیونیستی» اطلاق میکردند، هیچکدام صحیح نبود. اینها سران جامعه نیستند، بلکه خادمین جامعه هستند.
در هر شهر و روستایی، نه نفر به انتخاب بهاییان آن شهر یا روستا، مامور انجام این خدمات میشوند.
در کل ایران، در زمان انقلاب، بیش از ششصد تا از این محافل محلی در نقاط مختلف وجود داشت.
کسانی که دستگیر میشدند، لزوما حتما اعضای این محافل هم نبودند. خیلی جاها، اعضای این محافل گرفتار بودند، خیلی جاها گرفتار نبودند.
این محافل برای انجام خدمات جامعه، هیأتهایی زیر نظر خودشان انتخاب میکنند. این هیأتها اعضایی دارند و نفوسی هستند که محافل آنها را انتخاب میکنند.
محافل را مردم انتخاب میکنند و آن هیأتها را که در اصطلاح بهایی به آن «لجنه» میگویند، محفل انتخاب میکند. خیلی وقتها اعضای لجنهها دستگیر میشدند. خیلی وقتها هم عضو هیچ جا نبودند و دستگیر میشدند.
واقعیت این است که هیچ جرم تعریف شدهای در ایران، برای جامعهی بهایی وجود نداشت. هیچ مسالهای در قوانین ایران، نه در قانون اساسی، نه در سایر قوانین ایران، مستقیماً برعلیه بهاییت، برعلیه جامعهی بهایی و افراد بهایی وجود ندارد. هر چه که هست، تشخیصهای محلی و شخصی بود که در طول این مدت بهعمل میآمد.
رویهم رفته، در سالهای اول انقلاب، چند نفر از بهاییان اعدام شدند؟ و آیا از آرامگاه اعدامیها، شرح حال و نحوهی دستگیری آنان، اطلاعی در دست هست یا نه؟
حدود ۲۱۶ اسامی کسانی که در ایران به خاطر اعتقاد به دیانت بهایی، جان خود را از دست دادند را در کتابی احصائیه کردهاند که آنهم در خارج از ایران تهیه شده است.
شرح احوال، زندگینامه، اطلاعات در مورد نحوهی دستگیری و مرگ کسانی که به انحاء مختلف جانشان را از دست دادهاند، را داشتیم و داریم. گو این که بارها و بارها در جاهایی اینها را جمعآوری میکردیم و در یورشهایی که به منازل ما میشد، باز اینها از بین میرفت.
چهارده نفر از دویست و شانزده نفری که اسامی آنها در یک مجموعه آمده و مسلماً کامل نیست، ربوده شده هستند که ما هیچ اطلاعی نداریم، کجا، چطور و به چه شکلی کشته شدهاند. یازده نفر از آنان در یک جلسه و سه نفر دیگر در خیابان ربوده شدهاند.
ما هیچ وقت خبری از آنان پیدا نکردیم. هیچ وقت نتوانستیم جلسهی یادبودی برای این نفوس محترم تشکیل بدهیم. هیچ آرامگاهی از آنان در اختیار ما نیست. اصلا نمیدانیم کجا هستند. آنچه که مسلم است، زنده نیستند. ولی این که به چه شکل و چگونه بوده، اصلا بر ما معلوم نیست. اما، بقیه همه به حکم دادگاهها اعدام شدهاند.
این اعدامها به حکم دادگاههای انقلاب از سال ۱۳۵۸، در آبان یا مهر ماه این سال، با اعدام آقای بهار وجدانی در شهر مهاباد، شروع و با اعدام آقای روحانی در سال ۱۳۷۷در شهر مشهد، خاتمه پیدا کرد.
آیا این که تعدادی از اجساد بهاییان پس از اعدام، در آرامگاه مشهور خاوران، در کنار اعضای اعدام شدهی احزاب سیاسی ایران، دفن شدهاند، حقیقت دارد؟
بله، غیر از چهارده نفری که ربوده شدهاند و ما هیچ نشانی از آنها نداریم، از خیلی از کسانی هم که اعدام شدهاند، نشانی نداریم.
در همین شهر تهران که من این اواخر زندگی میکردم، تعدادی از این نفوس را در گورستان قبلی ما در جادهی خاوران که اصطلاحاً به آن «گلستان جاوید» میگوییم، (که الان فرهنگسرا شده است) دفن کردهاند. من خودم در تشییع جنازهی آنها شرکت داشتم.
هنوز نسوج اجساد آنان باقی بود که آنجا را تخریب کردند و تبدیل کردند. آنجا الان یک فرهنگسرا شده است.
به این شکل این گورستان از بین رفت و ما دیگر هیچ نشانی از آنان نداریم. این اعدام شدگان کسانی بودند که در اختیار خودمان قرار میگرفت و ما دفن میکردیم.
بعد از آن، یعنی از تابستان ۱۳۶۰به بعد، ما اصلاً اطلاع پیدا نمیکردیم. حداکثر به خانوادهها میگفتند، آنها را در کجا (همین گورستان خاوران) در چه شماره و ردیفی دفن کردیم.
ما از نحوهی تدفین آنان بیاطلاع هستیم و مسلماً مراسم مذهبی در هنگام دفن آنان انجام نشده است.
اخیراً سخنگوی جامعهی جهانی بهاییت، اعلام کرد که حداقل چهارده نفر در آنجا مدفون بودند. تا آنجایی که به یاد دارم، بعداً هشت نفر دیگر هم به آن چهارده نفر اضافه شدند.
اخیراً هم شنیدیم که آنجا را صاف کردند و از حالت گورستان خارج کردهاند. هرچند که آن موقع هم حالت گورستان نداشت. ولی خُب جایی بود و نشانی از حداقل بیست و چهار پنج بهایی که در آنجا مدفون بودند.
اگر میتوانستید با اُمنای دولت جمهوری اسلامی ایران، صحبتی بکنید، چه حرفی برای گفتن به آنها داشتید؟
از تمام اولیای امور، مسئولین حکومت، مسئولین قضایی کشور، دستگاه اطلاعاتی و تمام کسانی که به شکلی با جامعهی بهایی در تماس هستند، استدعای رعایت اصول قانون اساسی خود جمهوری اسلامی را دارم و این که مفاد قوانین جمهوری اسلامی ایران را به مرحلهی اجرا بگذارند.
انصاف از شروط ایمان است.
از بیانات حضرت علی علیهالاسلام است که انصاف شرط ایمان است. امیدوار هستیم که این عزیزان به انصاف به جامعهی بهایی نگاه کنند و به انصاف نسبت به این جامعه قضاوت کنند.
http://news.persian-bahai33.org/node/1952
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر