دیدگاه دیانت بهائی در مورد آزادی
مفهوم آزادی امروزه به یکی از دغدغه های ذهن بشر تبدیل شده است. چه بسیار انقلاباتی که برای به دست آوردن آن به وقوع پیوسته و چه بسیار نفوسی که در راه رسیدن به آن از جان و مال گذشته اند. ولی به راستی آزادی چیست که بشر این چنین به دنبال آن است؟
بسیاری بر آنند که آزادی، امکان دستیابی به هر آن چیزی است که انسان اراده اش را دارد. به طوری که هیچ چیز نتواند مانعی در راه رسیدن به مقصود فرد باشد. ولی با یک نگاه گذرا نیز می توان فهمید که این قِسم از آزادی امکان ناپذیر است. هیچ فردی نمی تواند مطلق العنان و افسار گسیخته، به هر میل و آرزویش برسد بی آنکه خود را مقیّد به قیودی سازد. سخن مشهوری از فیلسوف شهیر "مونتسکیو" هست که می گوید: آزادی هر فردی زمانی پایان می پذیرد که آزادی فرد دیگری آغاز می شود". به این مفهوم که اگر تمام انسان ها بخواهند به میل خود و خودسرانه زندگی و رفتار کنند، نظام عالم به هرج و مرج کشیده می شود و دیگر کسی پاسخگوی مظالم و یا خساراتی که به دیگران وارد می کند، نیست. پس معلوم است که مقصود از آزادی نمی تواند جنبۀ مطلق داشته باشد.
برخی دیگر نیز برآنند که آزادی، امکان دستیابی افراد به حقوق مدنی آنها است یعنی حقوقی که توسط قانون، وضع شده است. این جنبه از آزادی یک پلّه به مفهوم حقیقی آن نزدیک تر است زیرا معیاری را برای تعریف آن و نیز تعیین حدود و مرزهای آزادی مشخص می کند؛ به این صورت کسی نمی تواند از حق آزادی خود برای وارد کردن خسارت و آزار دیگران استفاده کند و در چارچوب قوانین می تواند آزاد باشد.
با این حال این قِسم از آزادی نیز با محدودیت ها و اشکالاتی همراه است: اول اینکه قانون ممکن است ناعادلانه باشد و گروهی از انسان ها را به دلیل تفاوت هایشان از برخی حقوق محروم کند و برخی دیگر را بر سایرین ترجیح دهد (برای مثال قوانین تبعیض آمیز علیه رنگین پوستان، زنان، مهاجرین خارجی یا اقلیت های قومی و مذهبی).
دوم، در این قوانین، حد و مرز آزادی را ملاحظۀ محدودۀ آزادی دیگری می شناسند یعنی فرد آزاد است تا زمانی که صدمه ای به دیگری وارد نکرده است در رفتارش آزاد باشد. بنابراین نمی توان قوانینی را برای توجیه یا مقابله با خودآزاری و صدمه بر جان و مال خود فرد یافت. افرادی که دست به انتحار یا به هر عنوانی، آسیب رسانی به خود می زنند، از طرف قانون پاسخگو نیستند و این رفتار را در حوزۀ خصوصی خود تعبیر می کنند و چه بسا در برخی قوانین که خانواده را نیز جزء حیطۀ خصوصی افراد می شناسند، هیچ فردی پاسخگوی اِعمال خشونت و آزار علیه همسر و فرزندان نیست.
سوم، اگر آزادی تنها در حوزۀ قانون مطرح شود، مصالح حکومت و دولت متبوع نیز وارد حیطۀ آزادی می شود. چنین است که در بسیاری از ممالک، حق آزادی بیان و اندیشه از طرف دولت، نقض می شود و هر دولتی می تواند به طور سلیقه ای در این زمینه رفتار کند و بنابر اصل آزادی طبق قانون، نمی توان اعتراضی بر او وارد کرد.
چهارم، آزادی ممکن است مورد سوء تعبیر و سوءاستفاده قرار گیرد و ابزاری برای نیل به اهداف پلید و سودجویانۀ برخی افراد غیر مسئول و غیر موجّه قرار گیرد، برای مثال، آزادی بیان در حیطۀ قانون، منجر به خارج شدن پیام های رسانه ای از چارچوب اخلاق شده است. به طوریکه انواع پیام های توهین آمیز، افشای اسرار دیگران برای مقاصد سیاسی و سودجویانه، تخریب شخصیت ها و نیز بی پروایی در پخش صحنه های جنسی و خشونت بار، با نام آزادی بیان مطرح و پذیرفته می شوند.
بنابر آنچه گفته شد، ملاحظه می شود که آزادی نمی تواند مطلق باشد و باید تحت نظامی در آید نظر به این مسئله، دیانت بهائی به قِسم دیگری از آزادی معتقد است و آن آزادی تحت قوانین الهی است. خداوند، خالق انسان و دانندۀ تمام مسائل اوست و تنها اوست که می تواند حدّ آزادی و تقیّد انسان را تشخیص دهد. خدا برای هدایت انسان، تعالیمی را می فرستد تا او را به بلوغ و کمال بشری نزدیک تر سازد. ادیان الهی علاوه بر اینکه حامل فیض و لطف خداوند هستند و تعالیم و آموزه های اخلاقی و تربیتی بیشماری دارند، از سویی نیز قسمت مهمی از هر دیانت به بخش احکام، اختصاص می یابد. یعنی حدود الهی برای بشر که حد آزادی و تقیّد او را تعیین می کند و با شرایط زمان و مکان و بلوغ و ادراک بشر، هماهنگ است.
خداوند آزاد است و انسان را آزاد آفریده است ولی برای هدایت و رفاه او، قوانینی را وضع کرده که با رعایت آنها، انسان، احساس آزادی وجدان می کند و به سرور و انبساط روحانی می رسد. خداوند محض محبت، قصد هدایت انسان را دارد بنابراین او، فارغ از رنگها و نژآدها برای تک تک انسانها ارزش و اعتبار قائل است و حدود الهی برای حفظ فرد فرد بشر نازل شده اند. از این رو هیچ فردی نمی تواند به نام آزادی، خسارتی بر خود و دیگران وارد سازد. خشیّة الله در قلب انسان، مهم ترین ابزار جلوگیری از فساد و ظلم و تعیین گر حدود آزادی انسان است.
" آزادی سه قِسم است، یک آزادی الهی است که به ذات باری، مخصوص است و اوست مختار مطلق؛ کسی او را مجبور نمی تواند نمود در هیچ شأنی از شئون.
یک آزادی اروپائی ها است که انسان هر چه می خواهد می کند و اعظم درجهء آن در عالم حیوان؛ این شأن حیوان است. این طیور را ببینید به چه آزادی زندگانی می نمایند. هر چه بکند به قدر حیوان آزاد نمی شود بلکه نظام، مانع آزادی است.
آزادی سوم در تحت سنن و احکام الهیه است. این حرّیت عالم انسانی است که قطع علاقۀ قلبی از جمیع اشیاء می کند؛ از جمیع مشقّات و احزان آسوده می شود. هر قدر انسان وجدانش ترقی کند، قلبش آزادتر می شود و روحش مستبشر تر. در دین الله، حرّیت افکار هست زیرا حاکم بر وجدان نیست، غیر از خدا. اما به درجه ای که خارج از آداب نباشد. در دین الله، حرّیت اعمال نیست، از قانون الهی نمی تواند انسان تجاوز نماید و لو ضرری به غیر نرساند، چه مقصد از قانون الهی، تربیت غیر و خود است، چه عندالله ضرر خود و غیر، یکسان و هر دو مذموم است. باید در قلب، خشیةالله باشد و انسان به آنچه عندالله مذموم است، مرتکب نشود. لذا حرّیت اعمالی که در قانون است در دین، نیست. اما حرّیت افکار باید از حد ادب، تجاوز نکند و اعمال نیز مقرون به خشیةالله و رضای الهی باشد." ( حضرت عبدالهاء،(بوداپست، 1913) ، مائدۀ آسمانی، جلد 5، ص 555)
مفهوم آزادی امروزه به یکی از دغدغه های ذهن بشر تبدیل شده است. چه بسیار انقلاباتی که برای به دست آوردن آن به وقوع پیوسته و چه بسیار نفوسی که در راه رسیدن به آن از جان و مال گذشته اند. ولی به راستی آزادی چیست که بشر این چنین به دنبال آن است؟
بسیاری بر آنند که آزادی، امکان دستیابی به هر آن چیزی است که انسان اراده اش را دارد. به طوری که هیچ چیز نتواند مانعی در راه رسیدن به مقصود فرد باشد. ولی با یک نگاه گذرا نیز می توان فهمید که این قِسم از آزادی امکان ناپذیر است. هیچ فردی نمی تواند مطلق العنان و افسار گسیخته، به هر میل و آرزویش برسد بی آنکه خود را مقیّد به قیودی سازد. سخن مشهوری از فیلسوف شهیر "مونتسکیو" هست که می گوید: آزادی هر فردی زمانی پایان می پذیرد که آزادی فرد دیگری آغاز می شود". به این مفهوم که اگر تمام انسان ها بخواهند به میل خود و خودسرانه زندگی و رفتار کنند، نظام عالم به هرج و مرج کشیده می شود و دیگر کسی پاسخگوی مظالم و یا خساراتی که به دیگران وارد می کند، نیست. پس معلوم است که مقصود از آزادی نمی تواند جنبۀ مطلق داشته باشد.
برخی دیگر نیز برآنند که آزادی، امکان دستیابی افراد به حقوق مدنی آنها است یعنی حقوقی که توسط قانون، وضع شده است. این جنبه از آزادی یک پلّه به مفهوم حقیقی آن نزدیک تر است زیرا معیاری را برای تعریف آن و نیز تعیین حدود و مرزهای آزادی مشخص می کند؛ به این صورت کسی نمی تواند از حق آزادی خود برای وارد کردن خسارت و آزار دیگران استفاده کند و در چارچوب قوانین می تواند آزاد باشد.
با این حال این قِسم از آزادی نیز با محدودیت ها و اشکالاتی همراه است: اول اینکه قانون ممکن است ناعادلانه باشد و گروهی از انسان ها را به دلیل تفاوت هایشان از برخی حقوق محروم کند و برخی دیگر را بر سایرین ترجیح دهد (برای مثال قوانین تبعیض آمیز علیه رنگین پوستان، زنان، مهاجرین خارجی یا اقلیت های قومی و مذهبی).
دوم، در این قوانین، حد و مرز آزادی را ملاحظۀ محدودۀ آزادی دیگری می شناسند یعنی فرد آزاد است تا زمانی که صدمه ای به دیگری وارد نکرده است در رفتارش آزاد باشد. بنابراین نمی توان قوانینی را برای توجیه یا مقابله با خودآزاری و صدمه بر جان و مال خود فرد یافت. افرادی که دست به انتحار یا به هر عنوانی، آسیب رسانی به خود می زنند، از طرف قانون پاسخگو نیستند و این رفتار را در حوزۀ خصوصی خود تعبیر می کنند و چه بسا در برخی قوانین که خانواده را نیز جزء حیطۀ خصوصی افراد می شناسند، هیچ فردی پاسخگوی اِعمال خشونت و آزار علیه همسر و فرزندان نیست.
سوم، اگر آزادی تنها در حوزۀ قانون مطرح شود، مصالح حکومت و دولت متبوع نیز وارد حیطۀ آزادی می شود. چنین است که در بسیاری از ممالک، حق آزادی بیان و اندیشه از طرف دولت، نقض می شود و هر دولتی می تواند به طور سلیقه ای در این زمینه رفتار کند و بنابر اصل آزادی طبق قانون، نمی توان اعتراضی بر او وارد کرد.
چهارم، آزادی ممکن است مورد سوء تعبیر و سوءاستفاده قرار گیرد و ابزاری برای نیل به اهداف پلید و سودجویانۀ برخی افراد غیر مسئول و غیر موجّه قرار گیرد، برای مثال، آزادی بیان در حیطۀ قانون، منجر به خارج شدن پیام های رسانه ای از چارچوب اخلاق شده است. به طوریکه انواع پیام های توهین آمیز، افشای اسرار دیگران برای مقاصد سیاسی و سودجویانه، تخریب شخصیت ها و نیز بی پروایی در پخش صحنه های جنسی و خشونت بار، با نام آزادی بیان مطرح و پذیرفته می شوند.
بنابر آنچه گفته شد، ملاحظه می شود که آزادی نمی تواند مطلق باشد و باید تحت نظامی در آید نظر به این مسئله، دیانت بهائی به قِسم دیگری از آزادی معتقد است و آن آزادی تحت قوانین الهی است. خداوند، خالق انسان و دانندۀ تمام مسائل اوست و تنها اوست که می تواند حدّ آزادی و تقیّد انسان را تشخیص دهد. خدا برای هدایت انسان، تعالیمی را می فرستد تا او را به بلوغ و کمال بشری نزدیک تر سازد. ادیان الهی علاوه بر اینکه حامل فیض و لطف خداوند هستند و تعالیم و آموزه های اخلاقی و تربیتی بیشماری دارند، از سویی نیز قسمت مهمی از هر دیانت به بخش احکام، اختصاص می یابد. یعنی حدود الهی برای بشر که حد آزادی و تقیّد او را تعیین می کند و با شرایط زمان و مکان و بلوغ و ادراک بشر، هماهنگ است.
خداوند آزاد است و انسان را آزاد آفریده است ولی برای هدایت و رفاه او، قوانینی را وضع کرده که با رعایت آنها، انسان، احساس آزادی وجدان می کند و به سرور و انبساط روحانی می رسد. خداوند محض محبت، قصد هدایت انسان را دارد بنابراین او، فارغ از رنگها و نژآدها برای تک تک انسانها ارزش و اعتبار قائل است و حدود الهی برای حفظ فرد فرد بشر نازل شده اند. از این رو هیچ فردی نمی تواند به نام آزادی، خسارتی بر خود و دیگران وارد سازد. خشیّة الله در قلب انسان، مهم ترین ابزار جلوگیری از فساد و ظلم و تعیین گر حدود آزادی انسان است.
" آزادی سه قِسم است، یک آزادی الهی است که به ذات باری، مخصوص است و اوست مختار مطلق؛ کسی او را مجبور نمی تواند نمود در هیچ شأنی از شئون.
یک آزادی اروپائی ها است که انسان هر چه می خواهد می کند و اعظم درجهء آن در عالم حیوان؛ این شأن حیوان است. این طیور را ببینید به چه آزادی زندگانی می نمایند. هر چه بکند به قدر حیوان آزاد نمی شود بلکه نظام، مانع آزادی است.
آزادی سوم در تحت سنن و احکام الهیه است. این حرّیت عالم انسانی است که قطع علاقۀ قلبی از جمیع اشیاء می کند؛ از جمیع مشقّات و احزان آسوده می شود. هر قدر انسان وجدانش ترقی کند، قلبش آزادتر می شود و روحش مستبشر تر. در دین الله، حرّیت افکار هست زیرا حاکم بر وجدان نیست، غیر از خدا. اما به درجه ای که خارج از آداب نباشد. در دین الله، حرّیت اعمال نیست، از قانون الهی نمی تواند انسان تجاوز نماید و لو ضرری به غیر نرساند، چه مقصد از قانون الهی، تربیت غیر و خود است، چه عندالله ضرر خود و غیر، یکسان و هر دو مذموم است. باید در قلب، خشیةالله باشد و انسان به آنچه عندالله مذموم است، مرتکب نشود. لذا حرّیت اعمالی که در قانون است در دین، نیست. اما حرّیت افکار باید از حد ادب، تجاوز نکند و اعمال نیز مقرون به خشیةالله و رضای الهی باشد." ( حضرت عبدالهاء،(بوداپست، 1913) ، مائدۀ آسمانی، جلد 5، ص 555)
۱ نظر:
بسیار عالی بود.
ارسال یک نظر