صبا محبپور، جوان محروم از تحصیل بهایی: «قانون، تنها عنوانی حک شده در کنار نام سرزمین من ایران است»
شماره (898-2009
29 مهر 1388
کمیته گزارشگران حقوق بشر -
شماره (898-2009
29 مهر 1388
کمیته گزارشگران حقوق بشر -
محرومیت بهاییان از تحصیل دارای سابقهای سیساله است. در چندسال اخیر همواره مراجعه و پیگیری دانشجویان و داوطلبان محروم از تحصیل بهایی به ارگانهای مختلف بینتیجه مانده است و هرسال تعداد دیگری از جوانان ایرانی به دلیل اعتقادات دینیشان به جمع محرومین از تحصیل پیوستهاند. کنکور سراسری سال 88 نیز به طرق مختلف داوطلبان بهایی را از ادامه تحصیل بازداشت. عدهای در کارنامه مرحلهی اول با نقص پرونده روبرو شدند. عدهای از داوطلبان بهایی دیگر از این مرحله عبور نموده و پس از انتخاب رشته با نقص پرونده مواجه گشتند. گزارشها حاکی از آن است که تعدادی از داوطلبانی که از این مرحله نیز عبور نمودند و در دانشگاه پذیرفته شدند در مرحله ثبتنام با مشکل مواجه گشته و ثبتنامشان مشروط به انکار عقاید مذهبیشان گشته است. صبا محبپور یکی از داوطلبانی است که پس از عبور از مرحله اول پس از انتخاب رشته با نقص پرونده مواجه شده است. آنچه در پی میآید شرح محرومیت وی از زبان خودش است:
"قانون تنها عنوانی حک شده در کنار نام سرزمین من ایران"
ساعت 7:30 صبح 22/6/1388 (اولین روزی که جهت پیگیری حق تحصیل از دست رفته ام اقدام می کردم) روبروی درب سازمان سنجش واقع در مشکین دشت کرج ایستاده بودم . در جواب انتخاب رشته کنکور برای من پیامی با عنوان "نقص پرونده" با کد 0113 ذکر شده بود. ده روزی را صرف آن کردم تا شاید دلیلی برای این عنوان و جوابی برای بخش کوچکی از انبوه سوالاتی که از دوران کودکی به عنوان یک ایرانی بهایی با آن دست به گریبان بوده ام بیابم، " چرا حق تحصیل به من داده نمی شود ؟ حقی که از ابتدائی ترین حقوق انسانی در سراسر جهان است". جوابهائی که به سوالاتم دادند دیدم را نسبت به نهادها، ادارات و سازمانهای کشورم که ظاهرا باید حافظ حقوق من باشند نه ناقض آن به کلی تغییر داد. وقتی می بینم که نماینده ی سازمان ملل و کمیته ی حقوق بشر به من می گویند که آنان وجود خارجی نداشته و فقط عنوانی تشریفاتی دارند، وقتی حقم را می گیرند و به جای آن تهمت و دروغ تحویلم می دهند در حالی که حق اعتراض ندارم؛ یا شاید زمانی که فردی را با نام رئیس گزینش سازمان سنجش تعیین می کنند تا معنای کلمه ی سنجش را با گزینش به کلی تغییر دهند، وقتی که رئیس گزینش صراحتا از من می خواهد تا دست از اعتقاداتم بردارم تا به من تحصیل بفروشند، وقتی که می بینم حقم را می گیرند، برایم شرط می گذارند، باورهایم را زیر سوال می برند و اجازه ای برای مطالبه ی آن ندارم (تا جایی که نماینده ی سازمان ملل از من می خواهد تا آن محل را ترک کنم زیرا در غیر این صورت اگر مسئولین متوجه شوند آنجا هستم برایم گران تمام می شود.) هر چند این صحنه ها برای اغلب مردم ایران آشناست و شاید به خاطر همین بی قانونی ها، بی عدالتی ها و نقض فاحش حقوق انسانی است که دیگر این صحنه ها رنگ و بویی ندارند، باورش سخت است که ایران من با آن سابقه دیرین در تمدن و فرهنگ، با کتیبه ای که نام ایران و احترام به حقوق انسانها بر آن نقش بسته، امروز غوطه ور در بی قانونی، بی عدالتی و حق کشی باشد؛ مفاهیمی از عدالت، انصاف، حقوق، مقام انسان، رعایت قوانین، مسئولیتها و وظائفی که در دوازده سال مدرسه از ما امتحان گرفتند و در کنکور سنجیدند، اما خود، امروزه در این سنجش عدالت مردودند.
ساعت 7:30 صبح 22/6/1388 (اولین روزی که جهت پیگیری حق تحصیل از دست رفته ام اقدام می کردم) روبروی درب سازمان سنجش واقع در مشکین دشت کرج ایستاده بودم . در جواب انتخاب رشته کنکور برای من پیامی با عنوان "نقص پرونده" با کد 0113 ذکر شده بود. ده روزی را صرف آن کردم تا شاید دلیلی برای این عنوان و جوابی برای بخش کوچکی از انبوه سوالاتی که از دوران کودکی به عنوان یک ایرانی بهایی با آن دست به گریبان بوده ام بیابم، " چرا حق تحصیل به من داده نمی شود ؟ حقی که از ابتدائی ترین حقوق انسانی در سراسر جهان است". جوابهائی که به سوالاتم دادند دیدم را نسبت به نهادها، ادارات و سازمانهای کشورم که ظاهرا باید حافظ حقوق من باشند نه ناقض آن به کلی تغییر داد. وقتی می بینم که نماینده ی سازمان ملل و کمیته ی حقوق بشر به من می گویند که آنان وجود خارجی نداشته و فقط عنوانی تشریفاتی دارند، وقتی حقم را می گیرند و به جای آن تهمت و دروغ تحویلم می دهند در حالی که حق اعتراض ندارم؛ یا شاید زمانی که فردی را با نام رئیس گزینش سازمان سنجش تعیین می کنند تا معنای کلمه ی سنجش را با گزینش به کلی تغییر دهند، وقتی که رئیس گزینش صراحتا از من می خواهد تا دست از اعتقاداتم بردارم تا به من تحصیل بفروشند، وقتی که می بینم حقم را می گیرند، برایم شرط می گذارند، باورهایم را زیر سوال می برند و اجازه ای برای مطالبه ی آن ندارم (تا جایی که نماینده ی سازمان ملل از من می خواهد تا آن محل را ترک کنم زیرا در غیر این صورت اگر مسئولین متوجه شوند آنجا هستم برایم گران تمام می شود.) هر چند این صحنه ها برای اغلب مردم ایران آشناست و شاید به خاطر همین بی قانونی ها، بی عدالتی ها و نقض فاحش حقوق انسانی است که دیگر این صحنه ها رنگ و بویی ندارند، باورش سخت است که ایران من با آن سابقه دیرین در تمدن و فرهنگ، با کتیبه ای که نام ایران و احترام به حقوق انسانها بر آن نقش بسته، امروز غوطه ور در بی قانونی، بی عدالتی و حق کشی باشد؛ مفاهیمی از عدالت، انصاف، حقوق، مقام انسان، رعایت قوانین، مسئولیتها و وظائفی که در دوازده سال مدرسه از ما امتحان گرفتند و در کنکور سنجیدند، اما خود، امروزه در این سنجش عدالت مردودند.
جوان ایرانی را آنگاه که بر اعتقاداتش استوار است به زندان می اندازند و از تحصیل محروم می کنند تا او را از جامعه اش طرد کنند. امنیت، غرور و احساساتش را می گیرند تا بر او سلطه یابند و باورهایش را می پوشانند تا او را جز مقلدی از خرافات نبینند. جوانی که بی شک آینده ی این کشور در دستان اوست!
در سازمان سنجش مشکین دشت کرج به اتاقی برای تکمیل فرم مراجعه کردم، فکر می کردم مسئول آنجا که فامیلیش را از ما مخفی نگه می داشت، امضایش را گاهی محرمانه و گاهی بی ارزش می دانست و هیچ تسلطی بر کارش نداشت، همه امور را در دست دارد اگر چه در پیگیری های بعدی متوجه شدم که او نیز تنها مهره ای در چرخش بی سرانجام احقاق حق است. فرمی را پر کردم و بعد از بحث و صحبت طولانی، وقتی دیدم ایشان به هیچ وجه به حرفهایم گوش نمی دهد و تنها جمله ای را تکرار می کند که " این مسائل در حیطه ی وظائف من نیست " تصمیم به ادامه شکایاتم به وزارت علوم و سازمان سنجش تهران گرفتم.
در مراجعه به سازمان سنجش تهران آقای نوربخش (مسئول گزینش سازمان سنجش) با بیان اینکه با من حرفی ندارند، اجازه ی ملاقات ندادند ولی با مراجعات مکرر بالاخره توانستم بصورت تصادفی دو بار ایشان را ببینم و با ایشان صحبتی داشته باشم. آقای نوربخش با صراحت تمام از من خواستند با نوشتن متنی مبنی بر اینکه مسلمان هستم و نسبت به تشکیلات بهایی (که در ایران وجود ندارد) احساس انزجار می کنم اجازه دهند وارد دانشگاه شوم (هر چند که باز هم بعید به نظر می رسد !) و هنگامی که با این اقدام مخالفت کردم با بی تفاوتی به دفترشان رفتند. چندین بار به وزارت علوم رفتم و بعد از شکایات و رفت و آمدهای بسیار توانستم توسط نامه ای که از دفتر ریاست جمهوری دریافت کرده بودم با آقای رستمی مشاور وزیر در بخش شکایات وزارت علوم دیداری 20 دقیقه ای داشته باشم.
ایشان با ذکر این مساله که طبق قانون شورای انقلاب فرهنگی در صورتی اجازه اخراج بهاییان را دارند که آنان ابراز کرده باشند بهایی هستند قول دادند که با مسئولان مربوطه (آقای نوربخش و ...) صحبت خواهند کرد؛ در مراجعات بعدی ایشان به من گفتند آقای نوربخش نیز این مساله را تائید کرده اند. به شورای انقلاب فرهنگی مراجعه کردم، در ابتدا منکر آن می شدند که این موضوع به آنان ارتباطی داشته باشد ولی در نهایت این مساله را متذکر شدند که سازمان سنجش طبق نامه ای این مورد (ممنوعیت و اخراج بهائیان از تحصیل) را از ما خواسته، ما آنرا تصویب کرده ایم و در نهایت به تائید دولت هم رسیده و دوباره به سازمان سنجش ارجاع داده شده و چون این سازمان وظیفه ی اجرایی آن را بر عهده دارد باید به آنجا مراجعه کنم. نکته ی بسیار مهم برای من اینست که در کتابهایمان خوانده بودیم در کشور مرجعی به نام قانون اساسی داریم که کلیه قوانین باید با اصول آن هماهنگ و هم جهت باشند (گرچه خود این قانون با معیار های بین المللی مغایرت بسیار دارد) با این وجود سازمانهایی چون شورای انقلاب فرهنگی قوانینی تصویب می کنند که با قانون اساسی مغایر است و از همه جالب تر این که باز هم به نوعی خلاف آن عمل می شود ؟!
در نهایت به کمیسیون حقوق بشر اسلامی و دفتر سازمان ملل متحد رفتم. در کمیسیون، پرونده ای در این خصوص تشکیل دادند و شکایتی را به وزارت علوم فرستادند هر چند یکی از مسئولان آنجا به من گفتند که این شکایات نتیجه ای نخواهد داشت و کاملا تشریفاتی است، کاملا مشابه همان مطلبی که یکی از نمایندگان در دفتر سازمان ملل به بنده گفتند مبنی بر اینکه در ایران فرمی تهیه شده است و مواردی را که ما نباید در آن دخالت کنیم برای ما مشخص کرده اند از جمله مسائل مربوط به ادیان و رسیدگی به شکایات شخصی؛ به صراحت کامل به من گفتند که در اینجا هر گونه شکایتی انجام بدهی سرنوشتی جز سطل زباله نخواهد داشت.
امروز 20 مهر ماه در موقعیتی هستم که نه تنها هیچ پاسخی برای سوالاتم نگرفته ام بلکه صدها پرسش دیگر نیز برایم ایجاد شده است ولی این باعث نخواهد شد تا از کوشش، تلاش و زجرهائی که 166 سال برای احقاق حقوق تک تک افراد ایرانی بالاخص بهائی انجام شده شانه خالی کنم؛ اگر چه رعایت عدالت، قانون، اخلاق و تمامی اصول و منطق در مقابله با من نادیده انگاشته شود.
صفحات قانون اساسی را دوباره ورق زدم، تعدادی از اصول آنرا مطالعه کردم و بسیار متعجب شدم که شاید این کتاب قانون کشوری دیگر باشد. دوباره روی جلد آنرا نگاه کردم.
بلی قانون در سرزمین من تنها نامی حک شده در کنار کلمه مقدس ایران است.
صبا محب پور
20/07/1388
20/07/1388
* تصویر اول پس از وارد نمودن مشخصات یکی از داوطلبان بهایی در سایت سازمان سنجش در اعلام نتایج اولیه به دست آمده است. تعداد زیادی از داوطلبان بهایی کنکور سراسری 88 پس از وارد نمودن مشخصاتشان با پیغام نقص پرونده مواجه شدند.
* تصویر دوم پس از وارد نمودن مشخصات صبا محبپور در زمان دریافت نتایج انتخاب رشته به دست آمده است و آنطور که مشاهده میشود وی با پیغام نقص پرونده مواجه شده است. تعداد دیگری از داوطلبان بهایی که در کارنامه اولیه با پیغام نقص پرونده مواجه نشده بودند در اعلام نتایج انتخاب رشته با این پیغام روبرو گشتند.
لینک مطلب: کمیته گزارشگران حقوق بشر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر