مشاهیر دو ظهور جدید (قسمت اول)
روحانیون مسلمانی که به دیانت بابی و بهائی مؤمن گردیدند
از زمان ظهور دیانت بابی و بهائی، بیش از 400 نفر از علما و روحانیون مسلمان به این دو ظهور جدید مؤمن گشته اند که شرح ایمان و خدماتی که پس از ایمان در راه انتشار کلام الهی انجام داده اند از عهده این مقاله خارج است. هر کدام از این وجودات نازنین بِنَفسِه از نوادر عصر خویش بوده و در راه گسترش آئین ربّانی مصدر خدمات بی شمار گردیده و متحمل بلایای لا تحصی گشتند.
در این قسمت شرحی مختصر از زندگی مؤمنین زیر را می خوانیم:
-- ملا محمد علی زنجانی (جناب حجت)
-- ملا محمد قائنی ملقب به نبیل اکبر- فاضل قائنی
-- ابو الحسن میرزا ملقب به شیخ الرئیس
-- میرزا حسن ادیب العلمای طالقانی
-- شیخ علی اکبر قوچانی
-- میرزا ابوالفضل محمد بن محمد رضا گلپایگانی (ملقب به ابوالفضائل)
-- جناب ملا نصرالله شهید شهمیرزادی
-----------------------
ملا محمد علی زنجانی (جناب حجت):
ملا محمد علی زنجانی، حجةالاسلام، از جمله مجتهدین عالیقدر شیعه بوده که در سال 1227 هجری قمری در زنجان متولد شد. پدر بزرگوارش ملا عبدالرحیم زنجانی از علمای زنجان بود. از همان اوان تولد آثار کفایت در ناصیه وی هویدا بود. بنابراین پدر در پرورش وی نهایت دقت را به عمل آورد و او را برای تحصیل به نجف فرستاد. بعد از اتمام تحصیلات به ایران بازگشت و مجلس درس و وعظ گسترد. مقام علمی او به حدی بود که هنگام باز گشت از عتبات، علما دو فرسنگ به استقبال وی می روند و به شهادت ناسخ التواریخ ایشان از علمای اعلام عصر خویش بود.
وقتی ندای آئین جدید را شنید به تحقیق پرداخت و شخصی از معتمدین خود به نام ملا اسکندر را برای تحقیق به شیراز فرستاد. ملا اسکندر به حضور حضرت باب مشرف شد و به شرف ایمان فائز شد و با اجازه حضرتشان به زنجان مراجعت نمود و هنگامیکه علما در محضر جناب حجت بودند نزد وی رفت. ملا محمد علی از او پرسید: آیا به امر جدید مؤمن شدی یا نه؟ ملا اسکندر اوراقی از الواح مبارک را به جناب حجت داد و گفت: شما مطالعه بفرمایید، من مطیع اوامر شما هستم. جناب حجت ناراحت شده فرمودند: مگر نمی دانی اصول دین تحقیقی است. رد و قبول من برای تو چه فایده دارد؟ وقتی جناب حجت یک صفحه آن الواح را مطالعه نمود بی اختیار به سجده افتاد و همه حاضرین را به شهادت گرفت که به صاحب این کلمات مؤمن است که این امر سبب واکنش های شدید علماء حاضر گردید، به نحوی که نامه ای به محمد شاه نوشته ماوَقَع را بیان نمودند. شاه وی را به طهران خواست. در طهران در مجلس مباحثه ای با علماء به پاسخ گویی برخواسته اجوبه کافی بیان نمود و این امر سبب شگفتی و تحسین شاه گردید و به وی اجازه بازگشت به زنجان داد. در هر صورت، مجدالدوله، عموی ناصرالدین شاه و حاکم زنجان در پی فرصتی بود تا جناب حجت و اطرافیانش را قلع و قمع نماید. خلاصةالقول، بارها به اذیت و آزار بابیان پرداختند، به گونه ای که جناب حجت و اصحابشان که قریب به سه هزار نفر می شدند عاقبت در قلعه علی مردان خان تجمع نموده به دفاع از خود پرداختند. عاقبت الامر پس از مدتها مهاجمه دولتیان و مقاومت اصحاب، جناب حجت در تاریخ پنجم ربیع الاول سال 1267 ه. ق، پس از آنکه 19 روز از جراحت بازوی خود که در اثر اصابت گلوله مجروح شده بود رنج می برد به شهادت رسید.
ملا محمد قائنی ملقب به نبیل اکبر- فاضل قائنی:
محمد قائنی معروف به نبیل اکبر و فاضل قائنی، از فضلای کم نظیر و از دانشمندان قلیل المثیل بهائی، مردی نادر الوجود و در استعداد خدا داده در عداد* نوابغ روزگار بوده، و به شهادت یکی از علمای خوسف به نام ملا محمد، "جناب آقا محمد قائنی در فضل و کمال و وقار و جمال عدیلی نداشت". وی در رمضان 1244 هجری قمری در قریه نوفرست از توابع بیرجند قائنات خراسان متولد شد. سواد خواندن و نوشتن فارسی را در مکتب و مقدمات عربی و علوم اسلامی را در محضر پدر فرا گرفت. در 17 سالگی برای ادامه تحصیل فقه و اصول به مشهد رفته و سپس به عتبات عالیات روانه شد. از محضر بزرگترین علمای زمان خویش همچون شیخ مرتضی انصاری، حاج ملا هادی سبزواری، و شیخ عبدالحسین تهرانی (شیخ العراقین) کسب فیض نمود. جناب فاضل حکمت الهی را به مدت 5 سال نزد فیلسوف شهیر مشرق، حاج ملا هادی سبزواری فرا گرفت و از کبار تلامذه آن حکیم به شمار می آمد و در رموز حکمت و فلسفه سرآمد همدرسان بوده است. همچنین فقه و اصول را در محضر شش تن از مجتهدین عظام و علمای اعلام در عتبات عالیات تکمیل کرده و هر شش نفر اجازه اجتهاد به او داده اند، فی المثل حضرت شیخ مرتضی انصاری از غایت تقوی و احتیاطی که در امور شریعت داشته به کسی اجازه اجتهاد نمی داده است مگر آنکه به احاطه او در این علم وقوف حاصل کرده باشد. به همین جهت در تمام مدت عمر خویش فقط به 3 نفر حق اجتهاد داد که یکی از این 3 نفر جناب فاضل قائنی بود.
در هر صورت، جناب فاضل قائنی پس 6 سال که در محضر شیخ مرتضی انصاری در نجف بودند و اجازه اجتهاد گرفتند قصد مراجعت به وطن را می نمایند. در کربلا به توصیه یکی از آشنایان به بغداد برای زیارت حضرت بهاءالله می رود. در یکی از مجالس که در حضور حضرت بهاءالله مسئله غامضی توسط جمع مطرح می شود، جناب فاضل شروع به صحبت می کند و حضرت بهاءالله با سر تأیید می فرمایند و گاهگاهی توضیحی اضافه می کنند تا اندک اندک تصرف را زیاد نموده و کار به جایی می رسد که فاضل ساکت شده و بحر بیان به موج می آید. فاضل علم خود را در برابر علم حضرت بهاءالله چون قطره در مقابل دریا می یابد و مضطرب و مندهش شده از مجلس خارج می شود و سه مرتبه سر خود را به دیوار می کوبد. فاضل پس از چند روز عریضه ای حضور حضرت بهاءالله نوشته و از ایشان خواهش می کند که مقامشان را معرفی بفرمایند و حضرت بهاءالله در لوحی که به افتخار وی نازل می فرمایند مقام خویش را به عنوان فرستاده الهی و موعود کلی ادیان آسمانی معرفی می نمایند و بدین ترتیب ملا محمد از سرگردانی نجات یافته و به شرف ایمان نائل شده و مِن بَعد، به اعلاء کلمة الله می پردازد.
ایشان در سال 1291 در عکا به محضر حضرت بهاءالله می روند و در این تشرّف است که لوح حکمت به افتخار وی نازل می شود. آن فاضل جلیل علاوه بر تبحّر در علوم و فنون حکمی و دینی و فن خطابه و سخنرانی، در خطاطی و موسیقی نیز مهارت داشت. جناب فاضل در طول حیات خود متحمل بلایای فراوانی شده و عاقبت در نهم ذی الحجه 1309 ه. ق در بخارا به ملکوت ابهی صعود نمود.
*معانی لغات:
عِداد: زمره، نظیر.
ابو الحسن میرزا ملقب به شیخ الرئیس:
عالِمی متبحّر، فاضلی طلیق اللسان* و شاعری شیرین بیان، پدرش شاهزاده محمد تقی میرزای حسام السلطنه پسر فتحعلی شاه قاجار است که غالب اوقات در بروجرد حکومت می کرده است. ایشان چون از خانواده سلطنت و هم از اهل علم و تقوی و در لباس روحانیت می زیست، به شیخ الرئیس ملقّب و بدین سمت مشتهر و در شعر نیز حیرت تخلص می فرموده است و خود در شرح احوالش می نویسد: "... تخلص این بنده در شعر حیرت بوده و هنوز همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت ما را".
جناب شیخ، مدارج علوم عربی و ادبی و فقه و اصول و حکمت را یکی بعد از دیگری در خراسان و کربلا و نجف در محضر تنی چند از افاضل علما به سرعت طی کرد – نزد ملا ابراهیم سبزواری که در آن زمان از حکمای مشهور مشهد به شمار می آمده کتب مهمه حکمت و کلام را به پایان برد و شرح منظومه حاجی ملا هادی سبزواری را تماماً درس گرفت، علوم شرعیه یعنی فقه و اصول و متفرعاتش را هم نزد ملا محمد رضای سبزواری و میرزا نصرالله مجتهد و حاجی ملا عبدالله مجتهد کاشانی که همگی از معاریف علماء بودند تحصیل کرد. آنگاه برای اخذ اجازه اجتهاد سفر به عتبات عالیات کرد، ابتدا شش ماه در کربلا مقیم شد و سپس چهار ماه در نجف اقامت و در هر دو نقطه از محضر اجله اساتید استفاده نمود و بالاخره به سامرا شتافته و دو سال تمام در حوزه درس حاجی میرزا محمد حسن شیرازی مجتهد اعلم شیعیان به اکمال معارف دینی پرداخت و از او اجازه اجتهاد گرفت.
جناب شیخ در فن خطابه و منبر و سخنوری و بدیهه گوئی در عصر خویش کم نظیر بلکه عدیل المثیل بود و احاطه علمیه و تسلطش بر لغات و اصطلاحات و امثال ادبی و عربی و مسائل فقهی و شرعی چنان بود که اهل فضل و کمال منبرش را مجلس درس می نامیدند و ایشان در علم و فضل نه تنها در ایران و عتبات عالیات بلکه معروف دولت عثمانی بودند. ایشان برای مدتی در خراسان، مشهد و قوچان، زمامدار امور شرعیه بودند. و اما کیفیت تصدیق و ایمانش به امر مبارک اینکه در آن اوقات که از محضر مرحوم حجة الاسلام حاج میرزا حسن شیرازی مجتهد معروف و مرجع بزرگ شیعه کسب فیض می نمود، روزی بر حسب اتفاق از استاد می پرسد که این بهائی ها چه می گویند؟ حضرت ایشان در جواب می فرمایند اصول دین تحقیقی است بروید تحقیق کنید تا بر اظهارات و مطالب آنها واقف گردید. جناب حیرت از این جواب مختصر حدیث مفصل می خواند و متوجه می شود که موضوع خالی از اهمیت نیست و لهذا در صدد تحقیق بر آمده، سفری به مکه کرد و از آنجا به ارض مقصود عزیمت نمود و حضور حضرت عبدالبهاء مشرف گشت و در همان دیدار اول بر حقیقت امر مذعن و ساجد گردیده و به شرف ایمان نائل آمد.
نگاری آمد از بیدا ز رویش نور حق پیدا
جهان بر حُسن او شیدا تَمَشّی* کن تماشا کن
یکی خورشید پنهانی دمید از صقع روحانی
بیا انوار یزدانی تَمَشّی کن تماشا کن
شب قدر و فتوح آمد تنزل کرده روح آمد
دم فجر و صبوح آمد تَمَشّی کن تماشا کن
*معانی لغات:
طلیق اللسان: دارای فصاحت (روان بودن) بیان
تَمَشّی: راه رفتن
میرزا حسن ادیب العلمای طالقانی:
جناب ادیب العلماء از علمای مشهور دارالخلافه طهران می باشد که در سال 1264 هجری قمری در قریه کرکبود از قراء طالقان به دنیا آمد. پدرش میرزا محمد تقی از علمای مشهور دوره خود و معلم زینت الدوله دختر فتحعلی شاه قاجار و مورد احترام دربار آن عصر بود. ایشان 11 ساله بودند که پدرشان به عالم باقی شتافت و مطابق آن ایام، عمامه پدر را بر سر گذاشت و از آن پس نزد دائی فاضل خویش، آخوند ملا عبد الغنی هشانی طالقانی قرار گرفت و پس از 14 سال تلمّذ در محضر او به طهران آمده به تحصیل فقه و اصول و ریاضیات و ادبیات و حکمت و فلسفه پرداخت و سپس به اصفهان برای تکمیل تحصیل خود رفته و پس از مراجعت به طهران در عداد علمای اعلام در آمد.
جناب ادیب تا مدتی ندیم شاهزاده علی قلی میرزا اعتضادالسلطنه، وزیر علوم، شد و از طرف او به همکاری با جمعی از دانشمندان مشغول تألیف کتاب نامه دانشوران، از کتب مفیده علمی و ادبی آن دوره در 12 جلد، گماشته شد. پس از فوت شاهزاده اعتضاد السلطنه در مدرسه دارالفنون که تنها مدرسه عالی آن زمان بود به سمت مدرسی ادبیات و امامت جماعت منصوب و مشغول گشت و فردی مشهور شد و از جانب دولت به لقب ادیب العلماء منصوب گردید.
ایشان ضمن مکالمه با آقا شیخ هادی نجم آبادی که از مجتهدین بزرگ بود در صدد تحقیق در مورد امر جدید بر آمد و با دیانت بهائی آشنا شده و با ملاقات سید محمد و نبیل اکبر و مطالعه کتاب ایقان ایمان آورد. در تأسیس مدرسه تربیت طهران سهم مهمی داشت و پس از صعود صدرالصدور مأمور اداره کلاس های درس تبلیغ شد. وی با وجود اینکه 3 سال قبل از صعود حضرت بهاءالله ایمان آورد، یکی از 4 نفری بود که از جانب ایشان به سمت ایادی امرالله مفتخر شد و به دستور حضرت عبدالبهاء با 3 نفر دیگر از ایادیان مجمع ایادیان را تشکیل داده و مشغول نشر نفحات شد و از جانب حضرت ولی امرالله جزو حواریون حضرت بهاءالله تسمیه گردید.
شیخ علی اکبر قوچانی:
شیخ علی اکبر قوچانی قریب 25 سال در مشهد و سبزوار و طهران و عتبات عالیات به تحصیل علوم نقلیه و عقلیه پرداخت. حکمت الهی را در سبزوار از تلامذه بلاواسط مرحوم حاجی ملا هادی سبزواری فرا گرفته و در فقه و اصول موفق به دریافت رتبه اجتهاد از آخوند ملا کاظم خراسانی گردید. در علم فلسفه رتبه رفیعی حاصل نموده و جلوه ای غریب کرد. در عتبات عالیات به علت شهرت در علم فلسفه و حکمت شاگردان زیادی از محضرش مستفیض گشتند، چنانچه استادش، مرحوم آخوند ملا کاظم خراسانی، به علت اطمینان و اعتمادی که به فضائل و کمالات شیخ داشت پسر خود میرزا محمد آیة الله زاده را وادار کرد که از محضر شیخ علی اکبر استفاده کند و خلاصه کلام آنکه، در عتبات عالیات صیت* فضلش پیچیده بود. ایشان پس از اخذ اجازه اجتهاد به قوچان توجه نمود و متعاقب ورود شیخ خطی از مرحوم ملا کاظم خراسانی مخاطب العموم رسید به این مضمون که جناب شیخ علی اکبر قوچانی محل وثوق و اعتماد منند، اموال و املاک موقوفه را به ایشان بسپارید که بجای خود مصرف خواهند کرد.
در هر صورت، زهد وتقوای جناب شیخ جالب قلوب و انظار گردید و خواص، به علت تبحر ایشان در علم، شیفته حضرتش گشتند. ایشان به دیانت بهائی مومن شده و سراسر عمر خود را وقف تبلیغ نمود و در این راه متحمل صدمات فوق العاده گردید. از جمله در زمانی که مردم به حکم حاکم شرع، شجاع الدوله به منزلش هجوم بردند طفلش به داخل آتش کرسی می افتد که باعث کوری چشم و سوختگی صورت فرزندش گردید.
روزی در مجلسی در حضور علماء و اعیان ضمن بحثی از مباحث علمیه که به مباحثه دینی انجامید، جناب شیخ ایمان خود به دیانت بهائی را اذعان نموده و زبان به تبلیغ گشود و بر حقانیت امر الهی به اقامه حجت پرداخت و از آیات قرآنیه و احادیث صحیحه شاهد آورد، لذا علماء فریاد بر آوردند و خواستار اخراج او از قوچان شدند. علما او را از شهر اخراج نمودند و شیخ علی اکبر به عشق آباد سفر نمود و مجدداً به ایران مراجعت نمود و در شهر مشهد اقامت گزید. در این شهر علما به او پیغام دادند که شهر مشهد را ترک کند و شیخ برای سفر به قوچان تدارک دیده بود که قبل از رسیدن به آن شهر به تحریک علما توسط فردی از صنف کسبه شهید گردید و در راه آئین ربانی در نهایت انقطاع جام شهادت را نوشید.
*معانی لغات:
صیت: آوازه، حُسن شهرت.
میرزا ابوالفضل محمد بن محمد رضا گلپایگانی (ملقب به ابوالفضائل):
میرزا ابوالفضل گلپایگانی از فضلای بنام و محققین عالیقدر و معروفترین نویسندگان عالم بهائی است. این شخص شخیص در امر الهی خدماتی عظیم انجام داد و جهان معارف دیانت بهائی را رهین تألیفات ذیقیمت خویش کرد و در مقام روحانیت و خلوص نیت و مراتب خضوع و ایمان خاطراتی در اذهان به یادگار گذاشت که تذکار هر یک از آن احوال، درسی در تهذیب اخلاق و شایسته پیروی و اقتدا می باشد. ایشان در سال 1260 هجری قمری همزمان با سال بعثت حضرت باب در گلپایگان در خانواده ای از اهل علم به دنیا آمد. پدرش میرزا محمد رضا معروف به شریعتمدار از جمله علمای برجسته شیعه و ملقب به فقیه طایفه بود. وی پس از تحصیلات مقدماتی در اراک و اصفهان برای تکمیل تحصیلات عالیه راهی کربلا و نجف شد و مدت سه سال در نجف اشرف نزد عالم مشهور میرزا حسن تحصیل فقه نمود. پس از آن در کربلا و کاظمین در حوزه علمیه وارد گردید و نهایتاً در علم و دانش دینی سرآمد اقران و شهره دوران گشت، چنانچه کسی چون علامه قزوینی به ستایش وی دست زده است: "میرزا ابوالفضل گلپایگانی از فضلای معروف بهائیان و مشهور در مصر و آن صفحات بود. در فنون ادب و عربیّت بسیار فاضل و مطّلع بود. او نسخه ای منحصر بفرد کتاب حدود العالم را در جغرافیا در سال 1310 به دست آورده است". ایشان در سن 30 سالگی به سِمَت استادی یکی از مدارس دینی طهران، مدرسه حکیم هاشم، منسوب گردید. همچنین در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه به عنوان استاد در "جامع الازهر" بزرگترین دانشگاه جهان اسلام در مصر به تدریس مشغول شد.
ایشان مطالعه و تتبّع در آثار دیانت بهائی را آغاز کرده بود که به واسطه لوحی از حضرت بهاءالله که در آن خبر از شکست امپراطوری عثمانی و قتل سلطان عبدالعزیز را می دهند بر ایقانشان نسبت به حقانیت این امر افزوده شد. در آن زمان دولت عثمانی امپراطوری عظیمی به شمار می آمد و هیچکس تصور سقوط آن را نمی نمود و این انذار برای ابوالفضائل حیرت انگیز بود. خود وی در این باره می نویسد: "این داستان 7 ماه قبل از وقوع نبوت و انذار مزبور بود و من آن وقت به دین آباء و اجداد خود مؤمن بودم و هرگز گمان نمی کردم که انذار مزبور واقع گردد ... اما چندی نگذشت که انذار فوق انجام شد و وعده الهی به وقوع پیوست".
بدین ترتیب پس از مدتها تحقیق و تفحص جناب گلپایگانی به دیانت بهائی مومن و موقن گشت و با احاطه علمی و فضل و کمالی که داشت کمر بر خدمت امر الهی بست. جناب گلپایگانی طی 40 سال حیات روحانی خویش پیام حضرت بهاءالله را به هزاران هزار نفوس مستعده ابلاغ نمود. از جمله آثار استدلالی ایشان می توان به کتابهای "فرائد"، "فصل الخطاب" و "شرح آیات مورخه" و بسیاری از رسالات و نامه های ایشان خطاب به افراد متعدد اشاره نمود. خلاصةالقول آنکه ایشان جمیع ایام حیات خویش را وقف تبلیغ و اعلان پیام الهی نمود و عاقبت الامر آن عالم فاضل و دانشمند محقق در زمستان سال 1293 شمسی در قاهره به رحمت ایزدی پیوست.
جناب ملا نصرالله شهید شهمیرزادی:
این عالم و شهید عالی مقام در سنه 1255 هجری قمری در شهمیرزاد متولد گردید. نام پدرش محمد معروف به ملّامؤمن و سلسله نسبشان به معلم کثیر می رسد. ملا نصرالله سواد فارسی و مقدمات عربی را در شهمیرزاد تحصیل کرد و علوم دینیه و حکمت الهی را در سمنان نزد حاج ملا علی عالم مشهور آنجا در چند سال فرا گرفت. چون از تحصیل فارغ شد حاج ملا علی و حاکم سمنان با او تا شهمیرزاد همراهی کرده و او را به سِمَت پیشنمازی و حکومت شرع و رتق و فتق امور آنجا گماشتند. ملا نصرالله ریاست مسجد جامع و مسجد مصلی را بر عهده داشت و در آنجا حوزه درس دایر کرده، در تابستانها طلاب از حدود هزار جریب و سایر نقاط مازندران برای کسب معلومات نزدش می آمدند.
او در شهمیرزاد اول شخص و دارای نفوذ کلمه بود و به واسطه زهد و تقوی و امانت و دیانت طرف توجه عموم واقع گردید. دختر عموی ملانصرالله به دیانت بهائی ایمان داشت و روزی ملانصرالله به دیدن او رفته و پسر کوچک این زن مناجاتی را که از مادر آموخته بود خود سرانه تلاوت می کند. مادر از ترس پسر عمو در صدد جلوگیری برآمد ولی ملانصرالله از آن مناجات، حال حیرتی پیدا کرده گفت بگذار تمام کند و بعد بیرون رفت و به همین منوال به سر می برد تا آنکه هنگامی که آقایان نیّر و سینا برای نشر نفحات الله به شهمیرزاد وارد شدند با ملا نصرالله ملاقات نموده و ایشان با زیارت لوح مبارک سلطان ایران منقلب شده و به دیانت بهائی مومن شد. به سرعت تمام به مبادی و مسائل و اصول و فروع امرالله آگاه گشت و کتاب مستطاب ایقان را هر شب مطالعه و مطالب آن سِفر مجید را موضوع موعظه قرار میداد و هر روزه بر روی منبر مسئله ای از مسائل الهیه را از علت احتجاب ملل و کیفیت احتجاج آنها با مظاهر الهیه و معانی کلمات مطالع قدسیه مطرح می نمود و داد سخن می داد و هوش و گوش صاحبان درایت را باز می کرد.
باری آن بزرگوار حتی با علمای اطراف مکاتبه می نمود و آنان را به آئین جدید دعوت می نمود و از جمله نفوس مهمه ای که توسط ایشان به آئین ربانی مومن شدند یکی ملا علی اکبر سرخ رباطی و دیگری ملا سلیمان کسللیانی می باشند. سرانجام در سن 78 سالگی، شب هنگام، در حالی که ملانصرالله در بالین خود دراز کشیده بود با شلیک گلوله ای جان به جان آفرین تسلیم نموده و روح پر انوارش به جوار رب العالمین صعود کرد.
شایان ذکر است که بعد از شهادت ملانصرالله مناجاتی که حاوی مقامات عالیه اوست از خامه گهربار حضرت عبدالبهاء در حقش نازل گردید.
(ادامه دارد....)
لینک مطلب: (با اندکی تغییر)
http://www.negah28.info/index.php?option=com_content&task=view&id=758
روحانیون مسلمانی که به دیانت بابی و بهائی مؤمن گردیدند
از زمان ظهور دیانت بابی و بهائی، بیش از 400 نفر از علما و روحانیون مسلمان به این دو ظهور جدید مؤمن گشته اند که شرح ایمان و خدماتی که پس از ایمان در راه انتشار کلام الهی انجام داده اند از عهده این مقاله خارج است. هر کدام از این وجودات نازنین بِنَفسِه از نوادر عصر خویش بوده و در راه گسترش آئین ربّانی مصدر خدمات بی شمار گردیده و متحمل بلایای لا تحصی گشتند.
در این قسمت شرحی مختصر از زندگی مؤمنین زیر را می خوانیم:
-- ملا محمد علی زنجانی (جناب حجت)
-- ملا محمد قائنی ملقب به نبیل اکبر- فاضل قائنی
-- ابو الحسن میرزا ملقب به شیخ الرئیس
-- میرزا حسن ادیب العلمای طالقانی
-- شیخ علی اکبر قوچانی
-- میرزا ابوالفضل محمد بن محمد رضا گلپایگانی (ملقب به ابوالفضائل)
-- جناب ملا نصرالله شهید شهمیرزادی
-----------------------
ملا محمد علی زنجانی (جناب حجت):
ملا محمد علی زنجانی، حجةالاسلام، از جمله مجتهدین عالیقدر شیعه بوده که در سال 1227 هجری قمری در زنجان متولد شد. پدر بزرگوارش ملا عبدالرحیم زنجانی از علمای زنجان بود. از همان اوان تولد آثار کفایت در ناصیه وی هویدا بود. بنابراین پدر در پرورش وی نهایت دقت را به عمل آورد و او را برای تحصیل به نجف فرستاد. بعد از اتمام تحصیلات به ایران بازگشت و مجلس درس و وعظ گسترد. مقام علمی او به حدی بود که هنگام باز گشت از عتبات، علما دو فرسنگ به استقبال وی می روند و به شهادت ناسخ التواریخ ایشان از علمای اعلام عصر خویش بود.
وقتی ندای آئین جدید را شنید به تحقیق پرداخت و شخصی از معتمدین خود به نام ملا اسکندر را برای تحقیق به شیراز فرستاد. ملا اسکندر به حضور حضرت باب مشرف شد و به شرف ایمان فائز شد و با اجازه حضرتشان به زنجان مراجعت نمود و هنگامیکه علما در محضر جناب حجت بودند نزد وی رفت. ملا محمد علی از او پرسید: آیا به امر جدید مؤمن شدی یا نه؟ ملا اسکندر اوراقی از الواح مبارک را به جناب حجت داد و گفت: شما مطالعه بفرمایید، من مطیع اوامر شما هستم. جناب حجت ناراحت شده فرمودند: مگر نمی دانی اصول دین تحقیقی است. رد و قبول من برای تو چه فایده دارد؟ وقتی جناب حجت یک صفحه آن الواح را مطالعه نمود بی اختیار به سجده افتاد و همه حاضرین را به شهادت گرفت که به صاحب این کلمات مؤمن است که این امر سبب واکنش های شدید علماء حاضر گردید، به نحوی که نامه ای به محمد شاه نوشته ماوَقَع را بیان نمودند. شاه وی را به طهران خواست. در طهران در مجلس مباحثه ای با علماء به پاسخ گویی برخواسته اجوبه کافی بیان نمود و این امر سبب شگفتی و تحسین شاه گردید و به وی اجازه بازگشت به زنجان داد. در هر صورت، مجدالدوله، عموی ناصرالدین شاه و حاکم زنجان در پی فرصتی بود تا جناب حجت و اطرافیانش را قلع و قمع نماید. خلاصةالقول، بارها به اذیت و آزار بابیان پرداختند، به گونه ای که جناب حجت و اصحابشان که قریب به سه هزار نفر می شدند عاقبت در قلعه علی مردان خان تجمع نموده به دفاع از خود پرداختند. عاقبت الامر پس از مدتها مهاجمه دولتیان و مقاومت اصحاب، جناب حجت در تاریخ پنجم ربیع الاول سال 1267 ه. ق، پس از آنکه 19 روز از جراحت بازوی خود که در اثر اصابت گلوله مجروح شده بود رنج می برد به شهادت رسید.
ملا محمد قائنی ملقب به نبیل اکبر- فاضل قائنی:
محمد قائنی معروف به نبیل اکبر و فاضل قائنی، از فضلای کم نظیر و از دانشمندان قلیل المثیل بهائی، مردی نادر الوجود و در استعداد خدا داده در عداد* نوابغ روزگار بوده، و به شهادت یکی از علمای خوسف به نام ملا محمد، "جناب آقا محمد قائنی در فضل و کمال و وقار و جمال عدیلی نداشت". وی در رمضان 1244 هجری قمری در قریه نوفرست از توابع بیرجند قائنات خراسان متولد شد. سواد خواندن و نوشتن فارسی را در مکتب و مقدمات عربی و علوم اسلامی را در محضر پدر فرا گرفت. در 17 سالگی برای ادامه تحصیل فقه و اصول به مشهد رفته و سپس به عتبات عالیات روانه شد. از محضر بزرگترین علمای زمان خویش همچون شیخ مرتضی انصاری، حاج ملا هادی سبزواری، و شیخ عبدالحسین تهرانی (شیخ العراقین) کسب فیض نمود. جناب فاضل حکمت الهی را به مدت 5 سال نزد فیلسوف شهیر مشرق، حاج ملا هادی سبزواری فرا گرفت و از کبار تلامذه آن حکیم به شمار می آمد و در رموز حکمت و فلسفه سرآمد همدرسان بوده است. همچنین فقه و اصول را در محضر شش تن از مجتهدین عظام و علمای اعلام در عتبات عالیات تکمیل کرده و هر شش نفر اجازه اجتهاد به او داده اند، فی المثل حضرت شیخ مرتضی انصاری از غایت تقوی و احتیاطی که در امور شریعت داشته به کسی اجازه اجتهاد نمی داده است مگر آنکه به احاطه او در این علم وقوف حاصل کرده باشد. به همین جهت در تمام مدت عمر خویش فقط به 3 نفر حق اجتهاد داد که یکی از این 3 نفر جناب فاضل قائنی بود.
در هر صورت، جناب فاضل قائنی پس 6 سال که در محضر شیخ مرتضی انصاری در نجف بودند و اجازه اجتهاد گرفتند قصد مراجعت به وطن را می نمایند. در کربلا به توصیه یکی از آشنایان به بغداد برای زیارت حضرت بهاءالله می رود. در یکی از مجالس که در حضور حضرت بهاءالله مسئله غامضی توسط جمع مطرح می شود، جناب فاضل شروع به صحبت می کند و حضرت بهاءالله با سر تأیید می فرمایند و گاهگاهی توضیحی اضافه می کنند تا اندک اندک تصرف را زیاد نموده و کار به جایی می رسد که فاضل ساکت شده و بحر بیان به موج می آید. فاضل علم خود را در برابر علم حضرت بهاءالله چون قطره در مقابل دریا می یابد و مضطرب و مندهش شده از مجلس خارج می شود و سه مرتبه سر خود را به دیوار می کوبد. فاضل پس از چند روز عریضه ای حضور حضرت بهاءالله نوشته و از ایشان خواهش می کند که مقامشان را معرفی بفرمایند و حضرت بهاءالله در لوحی که به افتخار وی نازل می فرمایند مقام خویش را به عنوان فرستاده الهی و موعود کلی ادیان آسمانی معرفی می نمایند و بدین ترتیب ملا محمد از سرگردانی نجات یافته و به شرف ایمان نائل شده و مِن بَعد، به اعلاء کلمة الله می پردازد.
ایشان در سال 1291 در عکا به محضر حضرت بهاءالله می روند و در این تشرّف است که لوح حکمت به افتخار وی نازل می شود. آن فاضل جلیل علاوه بر تبحّر در علوم و فنون حکمی و دینی و فن خطابه و سخنرانی، در خطاطی و موسیقی نیز مهارت داشت. جناب فاضل در طول حیات خود متحمل بلایای فراوانی شده و عاقبت در نهم ذی الحجه 1309 ه. ق در بخارا به ملکوت ابهی صعود نمود.
*معانی لغات:
عِداد: زمره، نظیر.
ابو الحسن میرزا ملقب به شیخ الرئیس:
عالِمی متبحّر، فاضلی طلیق اللسان* و شاعری شیرین بیان، پدرش شاهزاده محمد تقی میرزای حسام السلطنه پسر فتحعلی شاه قاجار است که غالب اوقات در بروجرد حکومت می کرده است. ایشان چون از خانواده سلطنت و هم از اهل علم و تقوی و در لباس روحانیت می زیست، به شیخ الرئیس ملقّب و بدین سمت مشتهر و در شعر نیز حیرت تخلص می فرموده است و خود در شرح احوالش می نویسد: "... تخلص این بنده در شعر حیرت بوده و هنوز همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت ما را".
جناب شیخ، مدارج علوم عربی و ادبی و فقه و اصول و حکمت را یکی بعد از دیگری در خراسان و کربلا و نجف در محضر تنی چند از افاضل علما به سرعت طی کرد – نزد ملا ابراهیم سبزواری که در آن زمان از حکمای مشهور مشهد به شمار می آمده کتب مهمه حکمت و کلام را به پایان برد و شرح منظومه حاجی ملا هادی سبزواری را تماماً درس گرفت، علوم شرعیه یعنی فقه و اصول و متفرعاتش را هم نزد ملا محمد رضای سبزواری و میرزا نصرالله مجتهد و حاجی ملا عبدالله مجتهد کاشانی که همگی از معاریف علماء بودند تحصیل کرد. آنگاه برای اخذ اجازه اجتهاد سفر به عتبات عالیات کرد، ابتدا شش ماه در کربلا مقیم شد و سپس چهار ماه در نجف اقامت و در هر دو نقطه از محضر اجله اساتید استفاده نمود و بالاخره به سامرا شتافته و دو سال تمام در حوزه درس حاجی میرزا محمد حسن شیرازی مجتهد اعلم شیعیان به اکمال معارف دینی پرداخت و از او اجازه اجتهاد گرفت.
جناب شیخ در فن خطابه و منبر و سخنوری و بدیهه گوئی در عصر خویش کم نظیر بلکه عدیل المثیل بود و احاطه علمیه و تسلطش بر لغات و اصطلاحات و امثال ادبی و عربی و مسائل فقهی و شرعی چنان بود که اهل فضل و کمال منبرش را مجلس درس می نامیدند و ایشان در علم و فضل نه تنها در ایران و عتبات عالیات بلکه معروف دولت عثمانی بودند. ایشان برای مدتی در خراسان، مشهد و قوچان، زمامدار امور شرعیه بودند. و اما کیفیت تصدیق و ایمانش به امر مبارک اینکه در آن اوقات که از محضر مرحوم حجة الاسلام حاج میرزا حسن شیرازی مجتهد معروف و مرجع بزرگ شیعه کسب فیض می نمود، روزی بر حسب اتفاق از استاد می پرسد که این بهائی ها چه می گویند؟ حضرت ایشان در جواب می فرمایند اصول دین تحقیقی است بروید تحقیق کنید تا بر اظهارات و مطالب آنها واقف گردید. جناب حیرت از این جواب مختصر حدیث مفصل می خواند و متوجه می شود که موضوع خالی از اهمیت نیست و لهذا در صدد تحقیق بر آمده، سفری به مکه کرد و از آنجا به ارض مقصود عزیمت نمود و حضور حضرت عبدالبهاء مشرف گشت و در همان دیدار اول بر حقیقت امر مذعن و ساجد گردیده و به شرف ایمان نائل آمد.
نگاری آمد از بیدا ز رویش نور حق پیدا
جهان بر حُسن او شیدا تَمَشّی* کن تماشا کن
یکی خورشید پنهانی دمید از صقع روحانی
بیا انوار یزدانی تَمَشّی کن تماشا کن
شب قدر و فتوح آمد تنزل کرده روح آمد
دم فجر و صبوح آمد تَمَشّی کن تماشا کن
*معانی لغات:
طلیق اللسان: دارای فصاحت (روان بودن) بیان
تَمَشّی: راه رفتن
میرزا حسن ادیب العلمای طالقانی:
جناب ادیب العلماء از علمای مشهور دارالخلافه طهران می باشد که در سال 1264 هجری قمری در قریه کرکبود از قراء طالقان به دنیا آمد. پدرش میرزا محمد تقی از علمای مشهور دوره خود و معلم زینت الدوله دختر فتحعلی شاه قاجار و مورد احترام دربار آن عصر بود. ایشان 11 ساله بودند که پدرشان به عالم باقی شتافت و مطابق آن ایام، عمامه پدر را بر سر گذاشت و از آن پس نزد دائی فاضل خویش، آخوند ملا عبد الغنی هشانی طالقانی قرار گرفت و پس از 14 سال تلمّذ در محضر او به طهران آمده به تحصیل فقه و اصول و ریاضیات و ادبیات و حکمت و فلسفه پرداخت و سپس به اصفهان برای تکمیل تحصیل خود رفته و پس از مراجعت به طهران در عداد علمای اعلام در آمد.
جناب ادیب تا مدتی ندیم شاهزاده علی قلی میرزا اعتضادالسلطنه، وزیر علوم، شد و از طرف او به همکاری با جمعی از دانشمندان مشغول تألیف کتاب نامه دانشوران، از کتب مفیده علمی و ادبی آن دوره در 12 جلد، گماشته شد. پس از فوت شاهزاده اعتضاد السلطنه در مدرسه دارالفنون که تنها مدرسه عالی آن زمان بود به سمت مدرسی ادبیات و امامت جماعت منصوب و مشغول گشت و فردی مشهور شد و از جانب دولت به لقب ادیب العلماء منصوب گردید.
ایشان ضمن مکالمه با آقا شیخ هادی نجم آبادی که از مجتهدین بزرگ بود در صدد تحقیق در مورد امر جدید بر آمد و با دیانت بهائی آشنا شده و با ملاقات سید محمد و نبیل اکبر و مطالعه کتاب ایقان ایمان آورد. در تأسیس مدرسه تربیت طهران سهم مهمی داشت و پس از صعود صدرالصدور مأمور اداره کلاس های درس تبلیغ شد. وی با وجود اینکه 3 سال قبل از صعود حضرت بهاءالله ایمان آورد، یکی از 4 نفری بود که از جانب ایشان به سمت ایادی امرالله مفتخر شد و به دستور حضرت عبدالبهاء با 3 نفر دیگر از ایادیان مجمع ایادیان را تشکیل داده و مشغول نشر نفحات شد و از جانب حضرت ولی امرالله جزو حواریون حضرت بهاءالله تسمیه گردید.
شیخ علی اکبر قوچانی:
شیخ علی اکبر قوچانی قریب 25 سال در مشهد و سبزوار و طهران و عتبات عالیات به تحصیل علوم نقلیه و عقلیه پرداخت. حکمت الهی را در سبزوار از تلامذه بلاواسط مرحوم حاجی ملا هادی سبزواری فرا گرفته و در فقه و اصول موفق به دریافت رتبه اجتهاد از آخوند ملا کاظم خراسانی گردید. در علم فلسفه رتبه رفیعی حاصل نموده و جلوه ای غریب کرد. در عتبات عالیات به علت شهرت در علم فلسفه و حکمت شاگردان زیادی از محضرش مستفیض گشتند، چنانچه استادش، مرحوم آخوند ملا کاظم خراسانی، به علت اطمینان و اعتمادی که به فضائل و کمالات شیخ داشت پسر خود میرزا محمد آیة الله زاده را وادار کرد که از محضر شیخ علی اکبر استفاده کند و خلاصه کلام آنکه، در عتبات عالیات صیت* فضلش پیچیده بود. ایشان پس از اخذ اجازه اجتهاد به قوچان توجه نمود و متعاقب ورود شیخ خطی از مرحوم ملا کاظم خراسانی مخاطب العموم رسید به این مضمون که جناب شیخ علی اکبر قوچانی محل وثوق و اعتماد منند، اموال و املاک موقوفه را به ایشان بسپارید که بجای خود مصرف خواهند کرد.
در هر صورت، زهد وتقوای جناب شیخ جالب قلوب و انظار گردید و خواص، به علت تبحر ایشان در علم، شیفته حضرتش گشتند. ایشان به دیانت بهائی مومن شده و سراسر عمر خود را وقف تبلیغ نمود و در این راه متحمل صدمات فوق العاده گردید. از جمله در زمانی که مردم به حکم حاکم شرع، شجاع الدوله به منزلش هجوم بردند طفلش به داخل آتش کرسی می افتد که باعث کوری چشم و سوختگی صورت فرزندش گردید.
روزی در مجلسی در حضور علماء و اعیان ضمن بحثی از مباحث علمیه که به مباحثه دینی انجامید، جناب شیخ ایمان خود به دیانت بهائی را اذعان نموده و زبان به تبلیغ گشود و بر حقانیت امر الهی به اقامه حجت پرداخت و از آیات قرآنیه و احادیث صحیحه شاهد آورد، لذا علماء فریاد بر آوردند و خواستار اخراج او از قوچان شدند. علما او را از شهر اخراج نمودند و شیخ علی اکبر به عشق آباد سفر نمود و مجدداً به ایران مراجعت نمود و در شهر مشهد اقامت گزید. در این شهر علما به او پیغام دادند که شهر مشهد را ترک کند و شیخ برای سفر به قوچان تدارک دیده بود که قبل از رسیدن به آن شهر به تحریک علما توسط فردی از صنف کسبه شهید گردید و در راه آئین ربانی در نهایت انقطاع جام شهادت را نوشید.
*معانی لغات:
صیت: آوازه، حُسن شهرت.
میرزا ابوالفضل محمد بن محمد رضا گلپایگانی (ملقب به ابوالفضائل):
میرزا ابوالفضل گلپایگانی از فضلای بنام و محققین عالیقدر و معروفترین نویسندگان عالم بهائی است. این شخص شخیص در امر الهی خدماتی عظیم انجام داد و جهان معارف دیانت بهائی را رهین تألیفات ذیقیمت خویش کرد و در مقام روحانیت و خلوص نیت و مراتب خضوع و ایمان خاطراتی در اذهان به یادگار گذاشت که تذکار هر یک از آن احوال، درسی در تهذیب اخلاق و شایسته پیروی و اقتدا می باشد. ایشان در سال 1260 هجری قمری همزمان با سال بعثت حضرت باب در گلپایگان در خانواده ای از اهل علم به دنیا آمد. پدرش میرزا محمد رضا معروف به شریعتمدار از جمله علمای برجسته شیعه و ملقب به فقیه طایفه بود. وی پس از تحصیلات مقدماتی در اراک و اصفهان برای تکمیل تحصیلات عالیه راهی کربلا و نجف شد و مدت سه سال در نجف اشرف نزد عالم مشهور میرزا حسن تحصیل فقه نمود. پس از آن در کربلا و کاظمین در حوزه علمیه وارد گردید و نهایتاً در علم و دانش دینی سرآمد اقران و شهره دوران گشت، چنانچه کسی چون علامه قزوینی به ستایش وی دست زده است: "میرزا ابوالفضل گلپایگانی از فضلای معروف بهائیان و مشهور در مصر و آن صفحات بود. در فنون ادب و عربیّت بسیار فاضل و مطّلع بود. او نسخه ای منحصر بفرد کتاب حدود العالم را در جغرافیا در سال 1310 به دست آورده است". ایشان در سن 30 سالگی به سِمَت استادی یکی از مدارس دینی طهران، مدرسه حکیم هاشم، منسوب گردید. همچنین در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه به عنوان استاد در "جامع الازهر" بزرگترین دانشگاه جهان اسلام در مصر به تدریس مشغول شد.
ایشان مطالعه و تتبّع در آثار دیانت بهائی را آغاز کرده بود که به واسطه لوحی از حضرت بهاءالله که در آن خبر از شکست امپراطوری عثمانی و قتل سلطان عبدالعزیز را می دهند بر ایقانشان نسبت به حقانیت این امر افزوده شد. در آن زمان دولت عثمانی امپراطوری عظیمی به شمار می آمد و هیچکس تصور سقوط آن را نمی نمود و این انذار برای ابوالفضائل حیرت انگیز بود. خود وی در این باره می نویسد: "این داستان 7 ماه قبل از وقوع نبوت و انذار مزبور بود و من آن وقت به دین آباء و اجداد خود مؤمن بودم و هرگز گمان نمی کردم که انذار مزبور واقع گردد ... اما چندی نگذشت که انذار فوق انجام شد و وعده الهی به وقوع پیوست".
بدین ترتیب پس از مدتها تحقیق و تفحص جناب گلپایگانی به دیانت بهائی مومن و موقن گشت و با احاطه علمی و فضل و کمالی که داشت کمر بر خدمت امر الهی بست. جناب گلپایگانی طی 40 سال حیات روحانی خویش پیام حضرت بهاءالله را به هزاران هزار نفوس مستعده ابلاغ نمود. از جمله آثار استدلالی ایشان می توان به کتابهای "فرائد"، "فصل الخطاب" و "شرح آیات مورخه" و بسیاری از رسالات و نامه های ایشان خطاب به افراد متعدد اشاره نمود. خلاصةالقول آنکه ایشان جمیع ایام حیات خویش را وقف تبلیغ و اعلان پیام الهی نمود و عاقبت الامر آن عالم فاضل و دانشمند محقق در زمستان سال 1293 شمسی در قاهره به رحمت ایزدی پیوست.
جناب ملا نصرالله شهید شهمیرزادی:
این عالم و شهید عالی مقام در سنه 1255 هجری قمری در شهمیرزاد متولد گردید. نام پدرش محمد معروف به ملّامؤمن و سلسله نسبشان به معلم کثیر می رسد. ملا نصرالله سواد فارسی و مقدمات عربی را در شهمیرزاد تحصیل کرد و علوم دینیه و حکمت الهی را در سمنان نزد حاج ملا علی عالم مشهور آنجا در چند سال فرا گرفت. چون از تحصیل فارغ شد حاج ملا علی و حاکم سمنان با او تا شهمیرزاد همراهی کرده و او را به سِمَت پیشنمازی و حکومت شرع و رتق و فتق امور آنجا گماشتند. ملا نصرالله ریاست مسجد جامع و مسجد مصلی را بر عهده داشت و در آنجا حوزه درس دایر کرده، در تابستانها طلاب از حدود هزار جریب و سایر نقاط مازندران برای کسب معلومات نزدش می آمدند.
او در شهمیرزاد اول شخص و دارای نفوذ کلمه بود و به واسطه زهد و تقوی و امانت و دیانت طرف توجه عموم واقع گردید. دختر عموی ملانصرالله به دیانت بهائی ایمان داشت و روزی ملانصرالله به دیدن او رفته و پسر کوچک این زن مناجاتی را که از مادر آموخته بود خود سرانه تلاوت می کند. مادر از ترس پسر عمو در صدد جلوگیری برآمد ولی ملانصرالله از آن مناجات، حال حیرتی پیدا کرده گفت بگذار تمام کند و بعد بیرون رفت و به همین منوال به سر می برد تا آنکه هنگامی که آقایان نیّر و سینا برای نشر نفحات الله به شهمیرزاد وارد شدند با ملا نصرالله ملاقات نموده و ایشان با زیارت لوح مبارک سلطان ایران منقلب شده و به دیانت بهائی مومن شد. به سرعت تمام به مبادی و مسائل و اصول و فروع امرالله آگاه گشت و کتاب مستطاب ایقان را هر شب مطالعه و مطالب آن سِفر مجید را موضوع موعظه قرار میداد و هر روزه بر روی منبر مسئله ای از مسائل الهیه را از علت احتجاب ملل و کیفیت احتجاج آنها با مظاهر الهیه و معانی کلمات مطالع قدسیه مطرح می نمود و داد سخن می داد و هوش و گوش صاحبان درایت را باز می کرد.
باری آن بزرگوار حتی با علمای اطراف مکاتبه می نمود و آنان را به آئین جدید دعوت می نمود و از جمله نفوس مهمه ای که توسط ایشان به آئین ربانی مومن شدند یکی ملا علی اکبر سرخ رباطی و دیگری ملا سلیمان کسللیانی می باشند. سرانجام در سن 78 سالگی، شب هنگام، در حالی که ملانصرالله در بالین خود دراز کشیده بود با شلیک گلوله ای جان به جان آفرین تسلیم نموده و روح پر انوارش به جوار رب العالمین صعود کرد.
شایان ذکر است که بعد از شهادت ملانصرالله مناجاتی که حاوی مقامات عالیه اوست از خامه گهربار حضرت عبدالبهاء در حقش نازل گردید.
(ادامه دارد....)
لینک مطلب: (با اندکی تغییر)
http://www.negah28.info/index.php?option=com_content&task=view&id=758
۲ نظر:
i think you add more info about it.
im here because of few cents for you. just dropping by.
ارسال یک نظر