مشاهیر دو ظهور جدید (قسمت دوم)
روحانیون مسلمانی که به دیانت بابی و بهائی مؤمن گردیدند.
در این بخش، شرح زندگی تعدادی دیگر از مشاهیر دو ظهور بابی و بهائی را می خوانیم:
-- شیخ محمد ابراهیم فاضل شیرازی
-- سید عباس علوی خراسانی
-- سید مهدی قوام الشریعه
-- سید احمد صدر العلمای همدانی (صدر الصدور)
-- حاج سید جواد کربلائی
-- ملا زین العابدین نجف آبادی (زین المقربین)
-- عبد الحمید اشراق خاوری
-------------------------
شیخ محمد ابراهیم فاضل شیرازی:
فاضل شیرازی به علاوه تبحّر در علوم اسلامیه در اقسام فنون فلسفیه از قبیل حکمت مشاء و حکمت اشراق متخصص و در مراحل سلوک و عرفان مقامات عالیه پیموده بود. خانواده ایشان از شیعیان جزایر بحرین بوده که توسط مبلغین اسلامی که از فرستادگان حضرت امیر المؤمنین بودند به شرف اسلام در بحرین مشرف شدند. پدر فاضل، شیخ نجف علی برازجانی یکی از مجتهدین قریه برازجان فارس بود. این عالم عارف مدت چهار سال با جد و جهد تمام در شیراز نزد ملا محمد علی تحصیل فقه و اصول کرد و در شانزده سالگی نزد ملا عباس شاگرد بلافصل حاج ملا هادی سبزواری رفته دو سال تمام به تعلم فلسفه اختصاص داد و همچنین از میرزا آقای جهرمی برای مدتی کسب فیض نمود. جناب فاضل شیرازی در نجف اشرف مدت 2 سال در مجلس درس مجتهد شهیر جناب آخوند ملا کاظم خراسانی حاضر شده و در فقه و اصول به مرتبه اجتهاد رسید و از فضلای نامی به شمار آمد.
فاضل از زیارت کتاب ایقان و الواح دیگر بدون اینکه اسم و رسم مظهر ظهور را بداند به آئین بهائی مؤمن شده و در شمار بزرگترین علمای امر بهائی در آمد. ایشان در شهر رشت با علما آن خطه در مجلسی که در مسجد انعقاد یافت مذاکره نمود و در محضر فقهاء حقیقت امرالله را اثبات نمود. جناب فاضل در آن مدینه شهرتی عجیب یافت. باری جناب فاضل در طهران به خدمات امریه مشغول گردید و در مدرسه تربیت تعلیم و در خارج تبلیغ می کرد و از ایشان خدمات شایانی به یادگار ماند. سرانجام در سنه 92 تاریخ بدیع روح پرفتوحش به عالم باقی شتافت. روز نهم وفاتش تلگرافی از حضرت ولی امرالله ارواحنا فداه به زبان انگلیسی شرف وصول یافت که ترجمه اش به فارسی چنین است: "از صعود مبلغ محبوب شهیر عمیقانه محزون خدمتشان را فنا اخذ ننماید. بازماندگانشان را به علاقه و ادعیه محبت آمیز اطمینان دهید. شوقی".
ای دل بیا به یاد دلآرام، دم زنیم
سر در رهش نهیم و به کویش قدم زنیم
ملک وجود جمله نیرزد به ارزنی
گر رایَت ظفر به جهان عدم زنیم
سید عباس علوی خراسانی:
نسب این مرد دانشمند به حضرت موسی بن جعفر علیه الصلوة و السلام منتهی می شود. در شش سالگی قدم به مکتب گذارد و سواد فارسی را از خواندن و نوشتن فرا گرفت و قرائت سی جزو کلام الله مجید را بیاموخت و کتاب حافظ و گلستان سعدی و پاره ای کتب دیگر را درس گرفت. سپس به مدرسه نواب که از مدارس دوره صفویه است داخل گشت و با جد و جهد تمام به تحصیلات خویش ادامه داد و به مدد قوت حافظه، بسیاری از آیات قرآن کریم و نهج البلاغه و مقامات حریری و مقامات زمخشری و غیرها و اشعار بی شماری از شعرای نامدار عرب که در زمان جاهلیت و ادوار مختلفه اسلامی می زیسته اند از بر کرد و از قصاید و غزلیات اُدبای قدیم و جدید فارسی زبان خصوصا از مثنوی جلال الدین بلخی به قدری در خاطر سپرد که سینه اش گنجینه ای از گفتار شعراء و عرفاء گردید. سپس به تحصیل فن اصول اشتغال ورزید و بعد از طی اصول و منطق به تعلم فقه اجتهادی و تدرس حکمت الهی مشغول شد و در هر دو رشته اطلاعات کافی به دست آورد.
ایشان ادبیات را نزد شیخ عبدالجواد معروف به ادیب نیشابوری، فقه و اصول را نزد 2 تن از علمای اعلام و مجتهدین شهیر حاجی آقا حسین قمی و آیت الله زاده خراسانی و منطق و فلسفه را نزد علامه جلیل شیخ محمد علی سود خروی آموخت. بدین ترتیب جناب علوی در 18 سالگی در مدرسه نواب ضمن ادامه تحصیلات خویش، حوزه درسی پر رونق برای جمعی از طلاب که اکثرشان از لحاظ سن از خودش بزرگتر بودند دایر نمود و به تعلیم و تعلم مشغول بود و در خلال آن احوال گاهی به امامت جماعت برقرار می گشت و زمانی هم در امور شرعی سِمَت قضاوت می یافت. علوی تحقیق در خصوص دیانت بهائی را با یکی دیگر از دوستان خود که ایشان نیز آخوند و از سادات جلیل القدر بود، آقا سید رضا، انجام داد. این دو عالم جلیل القدر با خواندن کتاب فرائد بر قوت برهان این امر واقف گشتند و به سختی تکان خوردند و به خوبی دانستند که مطلب خیلی بزرگتر از آن است که تصور می کردند و نباید قطع بر بطلان این طایفه نمود، بلکه باید تصمیم جدی بر مجاهده اتخاذ کنند تا معلوم گردد که این امر حق است یا باطل. آنها بعد از قرائت کتاب مستطاب ایقان و مفاوضات و اقدس، قرار گذاشتند که مِن بَعد فرایض هر دو شریعت را بجا آرند تا وقتی که امر مجاهده به انجام رسد.
باری، اوضاع به همین منوال می گذشت تا آنکه الواح سلاطین که از قلم اعلی نازل گشته به دستشان آمد، خصوصا لوح ناپلئون و لوح رئیس که با خطابات شاهانه و با چنان هیمنه و سطوتی صدور یافته بود که علوی را منقلب کرد که بی اختیار به آقا سید رضا می گوید: من از حالا در حقانیت این امر شکی ندارم چه که به خوبی هویدا و آشکار است که صاحب این کلمات محیط و مهیمن بر کل مَن فِی الارضین و السموات است و لحن القول مبارک به وضوح می فهماند که ملک الملوک عالم به حقیرترین بندگان و غلامان خویش عتاب می کند و به آنان امر و نهی می فرماید و حال آنکه طرف خطابشان اعاظم امپراطوران و اکابر مستکبران می باشند و بدین ترتیب هر دو آنها به آئین بهائی ایمان آوردند و در بین طلاب و علمای آن خطه هیاهو و غوغایی بپا خاست و به سرعت خبر ایمان ایشان در اطراف مملکت منتشر شد. باری علوی به مجرد اینکه از مائده رب العالمین مرزوق و از ماء مَعین سیراب گردید به اتفاق رفیقش مانند دو اخگر افروخته در میان طلاب، هر که را در او نشانی از قابلیت می دیدند چراغ هدایت فرا راهش می داشتند.
باری، ایمان این دو نفر در سکنه آن خطه به درجه ای تأثیر کرده بود که چند تن از طلاب بجنورد و اسفراین برای تحقیق امر و تفتیش از احوال به مشهد رهسپار گردیده و با بهائیان محشور گشته و بالنتیجه در سلک مومنین در آمدند، چنانکه یکی از آنها چنین نقل می کند: "من، آقا سید عباس و آقا سید رضا را می شناختم و به احاطه علمیه و تقدیس و تنزیه آنان اطمینان داشتم، لذا همین که شنیدم این دو نفر بهائی شده اند بر خود لازم دانستم که به چگونگی مطلب پی برم چه محال می دیدم که این قبیل نفوس گول بخورند یا از روی هوی و هوس تغییر عقیده بدهند".
سید مهدی قوام الشریعه:
بر قوامی داد طبعی از کَرَم پروردگار
در گلستان ادب شد بلبل گویای عشق
جناب آقای سید مهدی قوام الشریعه از سادات رضوی و اهل روستای قزلجه کَند از قراء شهرستان قروه در استان کردستان بودند. ایشان روحانی شیعه مذهب روستا بوده و چون کلیه امور شرعی و قضائی در عهد سلاطین قاجار توسط علماء مذهبی انجام می پذیرفت، لذا جناب قوام به واسطه انجام امور شرعی و تبحر و توانایی که در انجام امور از خود بروز دادند، از جانب ارباب روستا، آصف اعظم، به لقب "قوام الشریعه" ملقب شدند و به این ترتیب قدرت و نفوذ بسیاری کسب نمودند. مردم روستای قزلجه کَند و روستاهای مجاور، قوام الشریعه را صاحب کرامات و حتی "نظر کرده خداوند" می دانستند، بطوریکه هر کس دعا و دست نویسی از قوام داشت خود و خانواده اش را از هر بلا و مصیبتی محفوظ و بر کنار می دانست.
باری، سید مهدی همانطور که دوران جوانی را با عزت و شکوت سپری نموده بودند، تأئید و فضل حق شامل حال ایشان شده و مِیِ باقی از کف ساقی روحانی آشامیده و نائل به تصدیق دیانت مقدس بهائی گردید. سید مهدی توسط دائی خود، ملا صادق، ایمان آورد. ملا صادق تحصیلاتش را در نجف اشرف و همدان به پایان رسانیده بود. او دارای علم و عرفان، طبع شعر، خط خوش، احاطه به معانی قرآن و احادیث، تقوای خالص و بزرگ منشی به سزایی بود. شهرت اجتهاد و بزرگواری او در خطه مهربان، کردستان، خمسه و گروس زبان زد خاص و عام بود. در هر صورت، قوام الشریعه پس از اقرار ایمان به حضرت بهاءالله و بالاخص دریافت لوح منیع حضرت عبدالبهاء چون شعله ای فروزان بر افروخت و عمر باقیمانده را صرف خدمت امر حضرت منان نمود. ایشان با استفاده از موقعیتی که داشت در منابر به سخنرانی پرداخته سعی می نمود مواضیع و دیدگاههای دیانت بهائی را با توجه به مطالعات بسیاری که داشت به زبان ساده برای مردم تشریح نماید. باری، در اواخر عمر ایشان دیگر از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبود و تمام عزت گذشته را از نظر مادی و از لحاظ تقرب اجتماعی، فدای عشق محبوب بی مثال نموده بود. فقر و مسکنت جای عزت و جاه را گرفته بود. روزی ارباب روستا (آصف اعظم) ایشان را به مجلس شام دعوت نمود و ایشان مجبور به اجابت دعوت ارباب بودند. پس از ساعتی چند با حال بدی باز می گردد و پزشکی را به بالین او می آورند و معلوم می شود که سید مهدی را مسموم نموده اند و ایشان پس از دو روز در نهایت ایمان و ایقان روح پاکش به عالم راز پرواز نمود. ایشان در شعر طبعی قوی و بیانی لطیف داشتند.
خوش رها بنموده از کف عقل و دین خود قوام
یک نظر تا دیده جانا چشم جادوی ترا
سید احمد صدر العلمای همدانی (صدر الصدور):
از مومنین و علمای بنام عهد میثاق، موسس کلاس های درس تبلیغ در ایران، فرزند حاج سید ابوالقاسم و خانزاده خانم بود. در همدان در سال 1285 ه.ق متولد شد. قبل از تولدش یکی از منسوبین نزدیکش خواب دید که قائم آل محمد در خاندانش متولد شدند، بدین جهت نام او را احمد گذاردند. تحصیل علوم را در همدان نزد حاج میرزا اسحق مجتهد گذراند و پس از فوت پدر به مسند ریاست روحانی رسید و به لقب صدرالعلماء که خود حاکی از مقامات علمیه بود، ملقب گردید و از آن زمان به بعد به حاجی صدر معروف شد. با دختر حاجی میرزا حبیب الله مستوفی ازدواج نمود و به علت تعلق خاطر به تحصیل به تکمیل فقه و اصول پرداخت و کتابی در فقه به نام "مصابیح الامة فی تبیین الحل و الحرمه" تالیف کرد و سپس جهت ادامه تحصیل به طهران عازم شد.
در سال 1315 ه.ق به وسیله حاجی کلیم موسی از اطبای کلیمی نژاد تبلیغ و مومن شد. چون شرح ایمانش به اطلاع حضرت عبدالبهاء رسید، لوحی به افتخارش نازل فرمودند. پس از ایمان برای امرار معاش مجبور به فروش اسباب و وسائل شد تا به تبلیغ پردازد. لذا از جانب حضرت عبدالبهاء لوحی صادر و او را مامور نگارش استدلالیه ای فرمودند که بلافاصله شروع به کار کرد و نام آن را "لمعات خمس و تجلیات شمس" گذاشت. چون مقداری از آن را تهیه نمود ، قصد تعلیم جوانان کرد که مورد قبول واقع گردید و از سال 1321 ه.ق شروع به تدریس جوانان بهائی کرد و اولین کلاس تعلیم تبلیغ را تاسیس نمود. به همراه این اقدام به تکمیل استدلالیه نیز پرداخت. نفوس بسیاری در محضر او حاضر شدند از جمله هیپولیت دریفوس و لورا بارنی که در حدود سال 1906 میلادی به امر حضرت عبدالبهاء عازم ایران شده بودند.
وی تا آخر حیات به تدریس علوم و تربیت نفوس مشغول بود و در اواخر ایام حیات به بیماری و ضعف بنیه مبتلا شد، به حدی که اطبای مشهور نیز از درمان او عاجز ماندند و در سن 40 سالگی صعود نمود. مرقدش در طهران در امام زاده معصوم می باشد و اشعاری از جناب نعیم بر مزارش مسطور است. بعد از صعود لوحی جهت تسلیت به خانواده اش از جانب حضرت عبدالبهاء نازل شد. از جانب حضرت عبدالبهاء الواح بسیاری به جهتش نازل شده و او را "صدرالصدور" و "بدرالبدور" نامیدند. و نیز زیارتنامه ای بعد از صعودش نازل شد و امر فرمودند که عده ای از بهائیان بر مزارش رفته و در یوم مخصوص تلاوت نمایند.
حاج سید جواد کربلائی:
جناب حاج سید جواد از علمای مشهور و از سادات طباطبائی مقیم کربلا و از سلسله مرحوم بحرالعلوم معروف بوده اند. اجدادش در کربلا از کبار علما و فقهاء مذهب شیعه اثنی عشری بودند. ایشان نزد اقارب خود و سایر علمای عراق فقه و اصول و مبادی علوم عربیّت را تحصیل نموده و معارف روحانی را نزد سید کاظم رشتی کسب کرد. سید جواد پس از آن به ایران مسافرت نمود و در محافل دروس علمای ایران داخل شد و غالبا به مسافرت و تحصیل علم از هر نوع از علما نیز اشتغال می نموده است. دو سفر به مکه معظمه برای حج مسافرت کرد و در مسجد الحرام چندی به تدریس اشتغال جست.
و اما سید جواد کربلائی در خصوص معرفت خویش از ظهور حضرت باب چنین نقل میکند: "چون در سنه 1260 هجری، مرحوم ملا علی بسطامی از شیراز به کربلا عودت فرمود و خبر تشرّف خود و سایر اصحاب را به معرفت حضرت باب اعلان نمود شورش و هیجانی عظیم در میان اهل علم ظاهر شد و ولوله غریبی در عراق ظاهر شد... باری بشارات جناب ملا علی سبب اختلاف علمای عراق و هیجان عامه گشت و کیفیت به عرض والی عراق رسید و والی ملا علی بسطامی را از کربلا به بغداد طلبید و امر به حبس آن حضرت فرمود و در حبس نیز به اخبار خلق و نشر آثار مبارک می پرداخت ...حضرت بسطامی را به قسطنطنیه ارسال داشتند و در اثنای طریق وی را به رتبه شهادت رساندند و دیری نگذشت که ندای ظهور حضرت باب از مکه معظمه ارتفاع یافت و اسم مبارک در عالم مشتهر گشت. حاج سید جواد کربلائی در همان سنه به زیارت حضرت باب در شیراز رفته و به شرف ایمان نائل آمد.
ملا زین العابدین نجف آبادی (زین المقربین):
ملا زین العابدین از اهالی نجف آباد اصفهان و بی نهایت مورد توجه و احترام خلق بود. ایشان همچنین در زهد و تقوی بی نظیر بود. تحصیلات مقدماتی را در نجف آباد و تکمیلی را در اصفهان به پایان برد و سپس در سال 1253 در نجف آباد به جای پدر صاحب منبر و پیشوای جماعت شد. مسجدی که در بازار نجف آباد قرار دارد و به "مسجد ملا" معروف است مردم برای او بنا کردند. وی در سال 1269 ه.ق توسط میرزا سلیمان قلی ترک به امر بدیع ایمان آورد و به واسطه ایشان گروهی از اهالی نجف آباد به امر مبارک مومن شدند. ایشان به حضور حضرت بهاءالله مشرف شده و مدتی در بغداد ساکن و به کتابت الواح مشغول شد. در سال 1302 ه.ق از لسان حضرت بهاءالله در عکا به نام "زین المقربین" ملقب گشت. حضرت عبدالبهاء در وصف وی چنین فرموده اند: " از اجله اصحاب حضرت اعلی و اعاظم اصحاب جمال ابهی بود". رساله سوال و جواب در پاسخ به سوالات ایشان از احکام کتاب اقدس نازل گردیده است.
عبد الحمید اشراق خاوری:
در سال 1281 شمسی در مشهد از مادری فاضله متولد گردید، والدشان شخصی معمّم بود و از شهرت زیادی در مشهد برخوردار بود. در سن 5 سالگی در تحت توجهات و تعلیمات مادر ابتدا نماز و دعای کمیل را فرا گرفت و به تدریج تمام زیارت ها را آموخت. ایشان در مدرسه فاضل خان نزد طلاب دانشمند به تکمیل مقدمات پرداخت و در ادبیات عرب از محضر میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری استفاده های شایان کرد و بیست مقامه از مقامات حریری و قصاید و قطعات بسیاری از اجله فصحای عرب و اشعار بی شماری از اعزه بلغای عجم و خطب زیادی از کتاب نهج البلاغه را به خاطر سپرد و سوره های چندی از قرآن مجید را از بر کرد و کم کم از جهت معلومات و معارف صدرش منشرح و وجودش مانند چشمه زاینده گشت و از حیث محفوظات سینه اش به منزله صندوقی از ذخایر کتب و دفاتر گردید و در باب حکمت و فلسفه از محضر شیخ محمد خراسانی و آقا رحیم که در فقه و اصول حائز اجتهاد گشته بودند، بهره ور شدند.
ایشان پس از سفرهای زیاد به نقاط مختلف روز به روز شهرتی بی اندازه بدست آورد و جماعت کثیری برای استماع مواعظش در منازل و منابر حاضر می شدند. در یزد اهالی از موعظه و بیانات عالمانه اش استفاده می نمودند... در مدت زمانی که در ملایر اقامت نمود به تدریج شهرتی بی اندازه به دست آورد و با کل طبقات از علما و اعیان و خوانین و کسبه و تجار معاشر گشت و ارادتش در تمام دلها جای گرفت کم کم در شورای بلدیه عضویت یافت و در مدرسه دولتی از جمله معلمین عالی رتبه گردید و آوازه دانائی و حسن تقریرش در همه جا پیچید و جماعت برای استماع مواعظش در منازل و مساجدی که منبر می رفت ازدحام می نمودند.
در این بین او با بهائیان آشنا می شود و اقدام به مطالعه کتب امری به قصد پی بردن به نکات ضعف بهائیان می کند. روزی در مکانی عمومی، شخصی بهائی مشغول تلاوت لوح سلطان با صدایی خوش و بلند بود، جناب اشراق خاوری احساس می کند برای شنیدن این قبیل کلمات تشنه است و پس از ملاقات با احبا مومن می شود و به تبلیغ، تعلیم، تدریس و تالیف می پردازد. صبح روز بعد از ایمان، که خبر آن در شهر ملایر منتشر شده بود، جناب اشراق خاوری اینطور حکایت می کنند: "صبح که از منزل خود، اتاقی داخل مسجد، بیرون آمدم دیدم مردم طور دیگر به من نگاه می کنند... مردمی که روزهای دیگر چون مرا می دیدند تعظیم می کردند و دست می بوسیدند امروز به هیچوجه اعتنائی نمی کنند، انتهی.
ایشان در طول سالهای زندگی به علت بهائی شدن بارها از منزل خویش طرد می گردد. جناب اشراق خاوری تقریبا سی سال از عمر هفتاد ساله خود را صرف تحقیق در آثار مبارکه دیانت بهائی و تالیف کتب نمود. در سال 1351 ه.ق در طهران به ملکوت ابهی صعود نمود. از آثار تالیف شده توسط ایشان می توان رساله تسبیح و تهلیل، مائده آسمانی در 9 جلد، اقداح الفلاح ، گنج شایگان، محاضرات در دو جلد، درج لئالی هدایت در سه جلد، کتاب گنجینه حدود و احکام، قاموس ایقان در چهار جلد، پیام ملکوت و... تعداد زیادی اثر دیگر را نام برد.
روحانیون مسلمانی که به دیانت بابی و بهائی مؤمن گردیدند.
در این بخش، شرح زندگی تعدادی دیگر از مشاهیر دو ظهور بابی و بهائی را می خوانیم:
-- شیخ محمد ابراهیم فاضل شیرازی
-- سید عباس علوی خراسانی
-- سید مهدی قوام الشریعه
-- سید احمد صدر العلمای همدانی (صدر الصدور)
-- حاج سید جواد کربلائی
-- ملا زین العابدین نجف آبادی (زین المقربین)
-- عبد الحمید اشراق خاوری
-------------------------
شیخ محمد ابراهیم فاضل شیرازی:
فاضل شیرازی به علاوه تبحّر در علوم اسلامیه در اقسام فنون فلسفیه از قبیل حکمت مشاء و حکمت اشراق متخصص و در مراحل سلوک و عرفان مقامات عالیه پیموده بود. خانواده ایشان از شیعیان جزایر بحرین بوده که توسط مبلغین اسلامی که از فرستادگان حضرت امیر المؤمنین بودند به شرف اسلام در بحرین مشرف شدند. پدر فاضل، شیخ نجف علی برازجانی یکی از مجتهدین قریه برازجان فارس بود. این عالم عارف مدت چهار سال با جد و جهد تمام در شیراز نزد ملا محمد علی تحصیل فقه و اصول کرد و در شانزده سالگی نزد ملا عباس شاگرد بلافصل حاج ملا هادی سبزواری رفته دو سال تمام به تعلم فلسفه اختصاص داد و همچنین از میرزا آقای جهرمی برای مدتی کسب فیض نمود. جناب فاضل شیرازی در نجف اشرف مدت 2 سال در مجلس درس مجتهد شهیر جناب آخوند ملا کاظم خراسانی حاضر شده و در فقه و اصول به مرتبه اجتهاد رسید و از فضلای نامی به شمار آمد.
فاضل از زیارت کتاب ایقان و الواح دیگر بدون اینکه اسم و رسم مظهر ظهور را بداند به آئین بهائی مؤمن شده و در شمار بزرگترین علمای امر بهائی در آمد. ایشان در شهر رشت با علما آن خطه در مجلسی که در مسجد انعقاد یافت مذاکره نمود و در محضر فقهاء حقیقت امرالله را اثبات نمود. جناب فاضل در آن مدینه شهرتی عجیب یافت. باری جناب فاضل در طهران به خدمات امریه مشغول گردید و در مدرسه تربیت تعلیم و در خارج تبلیغ می کرد و از ایشان خدمات شایانی به یادگار ماند. سرانجام در سنه 92 تاریخ بدیع روح پرفتوحش به عالم باقی شتافت. روز نهم وفاتش تلگرافی از حضرت ولی امرالله ارواحنا فداه به زبان انگلیسی شرف وصول یافت که ترجمه اش به فارسی چنین است: "از صعود مبلغ محبوب شهیر عمیقانه محزون خدمتشان را فنا اخذ ننماید. بازماندگانشان را به علاقه و ادعیه محبت آمیز اطمینان دهید. شوقی".
ای دل بیا به یاد دلآرام، دم زنیم
سر در رهش نهیم و به کویش قدم زنیم
ملک وجود جمله نیرزد به ارزنی
گر رایَت ظفر به جهان عدم زنیم
سید عباس علوی خراسانی:
نسب این مرد دانشمند به حضرت موسی بن جعفر علیه الصلوة و السلام منتهی می شود. در شش سالگی قدم به مکتب گذارد و سواد فارسی را از خواندن و نوشتن فرا گرفت و قرائت سی جزو کلام الله مجید را بیاموخت و کتاب حافظ و گلستان سعدی و پاره ای کتب دیگر را درس گرفت. سپس به مدرسه نواب که از مدارس دوره صفویه است داخل گشت و با جد و جهد تمام به تحصیلات خویش ادامه داد و به مدد قوت حافظه، بسیاری از آیات قرآن کریم و نهج البلاغه و مقامات حریری و مقامات زمخشری و غیرها و اشعار بی شماری از شعرای نامدار عرب که در زمان جاهلیت و ادوار مختلفه اسلامی می زیسته اند از بر کرد و از قصاید و غزلیات اُدبای قدیم و جدید فارسی زبان خصوصا از مثنوی جلال الدین بلخی به قدری در خاطر سپرد که سینه اش گنجینه ای از گفتار شعراء و عرفاء گردید. سپس به تحصیل فن اصول اشتغال ورزید و بعد از طی اصول و منطق به تعلم فقه اجتهادی و تدرس حکمت الهی مشغول شد و در هر دو رشته اطلاعات کافی به دست آورد.
ایشان ادبیات را نزد شیخ عبدالجواد معروف به ادیب نیشابوری، فقه و اصول را نزد 2 تن از علمای اعلام و مجتهدین شهیر حاجی آقا حسین قمی و آیت الله زاده خراسانی و منطق و فلسفه را نزد علامه جلیل شیخ محمد علی سود خروی آموخت. بدین ترتیب جناب علوی در 18 سالگی در مدرسه نواب ضمن ادامه تحصیلات خویش، حوزه درسی پر رونق برای جمعی از طلاب که اکثرشان از لحاظ سن از خودش بزرگتر بودند دایر نمود و به تعلیم و تعلم مشغول بود و در خلال آن احوال گاهی به امامت جماعت برقرار می گشت و زمانی هم در امور شرعی سِمَت قضاوت می یافت. علوی تحقیق در خصوص دیانت بهائی را با یکی دیگر از دوستان خود که ایشان نیز آخوند و از سادات جلیل القدر بود، آقا سید رضا، انجام داد. این دو عالم جلیل القدر با خواندن کتاب فرائد بر قوت برهان این امر واقف گشتند و به سختی تکان خوردند و به خوبی دانستند که مطلب خیلی بزرگتر از آن است که تصور می کردند و نباید قطع بر بطلان این طایفه نمود، بلکه باید تصمیم جدی بر مجاهده اتخاذ کنند تا معلوم گردد که این امر حق است یا باطل. آنها بعد از قرائت کتاب مستطاب ایقان و مفاوضات و اقدس، قرار گذاشتند که مِن بَعد فرایض هر دو شریعت را بجا آرند تا وقتی که امر مجاهده به انجام رسد.
باری، اوضاع به همین منوال می گذشت تا آنکه الواح سلاطین که از قلم اعلی نازل گشته به دستشان آمد، خصوصا لوح ناپلئون و لوح رئیس که با خطابات شاهانه و با چنان هیمنه و سطوتی صدور یافته بود که علوی را منقلب کرد که بی اختیار به آقا سید رضا می گوید: من از حالا در حقانیت این امر شکی ندارم چه که به خوبی هویدا و آشکار است که صاحب این کلمات محیط و مهیمن بر کل مَن فِی الارضین و السموات است و لحن القول مبارک به وضوح می فهماند که ملک الملوک عالم به حقیرترین بندگان و غلامان خویش عتاب می کند و به آنان امر و نهی می فرماید و حال آنکه طرف خطابشان اعاظم امپراطوران و اکابر مستکبران می باشند و بدین ترتیب هر دو آنها به آئین بهائی ایمان آوردند و در بین طلاب و علمای آن خطه هیاهو و غوغایی بپا خاست و به سرعت خبر ایمان ایشان در اطراف مملکت منتشر شد. باری علوی به مجرد اینکه از مائده رب العالمین مرزوق و از ماء مَعین سیراب گردید به اتفاق رفیقش مانند دو اخگر افروخته در میان طلاب، هر که را در او نشانی از قابلیت می دیدند چراغ هدایت فرا راهش می داشتند.
باری، ایمان این دو نفر در سکنه آن خطه به درجه ای تأثیر کرده بود که چند تن از طلاب بجنورد و اسفراین برای تحقیق امر و تفتیش از احوال به مشهد رهسپار گردیده و با بهائیان محشور گشته و بالنتیجه در سلک مومنین در آمدند، چنانکه یکی از آنها چنین نقل می کند: "من، آقا سید عباس و آقا سید رضا را می شناختم و به احاطه علمیه و تقدیس و تنزیه آنان اطمینان داشتم، لذا همین که شنیدم این دو نفر بهائی شده اند بر خود لازم دانستم که به چگونگی مطلب پی برم چه محال می دیدم که این قبیل نفوس گول بخورند یا از روی هوی و هوس تغییر عقیده بدهند".
سید مهدی قوام الشریعه:
بر قوامی داد طبعی از کَرَم پروردگار
در گلستان ادب شد بلبل گویای عشق
جناب آقای سید مهدی قوام الشریعه از سادات رضوی و اهل روستای قزلجه کَند از قراء شهرستان قروه در استان کردستان بودند. ایشان روحانی شیعه مذهب روستا بوده و چون کلیه امور شرعی و قضائی در عهد سلاطین قاجار توسط علماء مذهبی انجام می پذیرفت، لذا جناب قوام به واسطه انجام امور شرعی و تبحر و توانایی که در انجام امور از خود بروز دادند، از جانب ارباب روستا، آصف اعظم، به لقب "قوام الشریعه" ملقب شدند و به این ترتیب قدرت و نفوذ بسیاری کسب نمودند. مردم روستای قزلجه کَند و روستاهای مجاور، قوام الشریعه را صاحب کرامات و حتی "نظر کرده خداوند" می دانستند، بطوریکه هر کس دعا و دست نویسی از قوام داشت خود و خانواده اش را از هر بلا و مصیبتی محفوظ و بر کنار می دانست.
باری، سید مهدی همانطور که دوران جوانی را با عزت و شکوت سپری نموده بودند، تأئید و فضل حق شامل حال ایشان شده و مِیِ باقی از کف ساقی روحانی آشامیده و نائل به تصدیق دیانت مقدس بهائی گردید. سید مهدی توسط دائی خود، ملا صادق، ایمان آورد. ملا صادق تحصیلاتش را در نجف اشرف و همدان به پایان رسانیده بود. او دارای علم و عرفان، طبع شعر، خط خوش، احاطه به معانی قرآن و احادیث، تقوای خالص و بزرگ منشی به سزایی بود. شهرت اجتهاد و بزرگواری او در خطه مهربان، کردستان، خمسه و گروس زبان زد خاص و عام بود. در هر صورت، قوام الشریعه پس از اقرار ایمان به حضرت بهاءالله و بالاخص دریافت لوح منیع حضرت عبدالبهاء چون شعله ای فروزان بر افروخت و عمر باقیمانده را صرف خدمت امر حضرت منان نمود. ایشان با استفاده از موقعیتی که داشت در منابر به سخنرانی پرداخته سعی می نمود مواضیع و دیدگاههای دیانت بهائی را با توجه به مطالعات بسیاری که داشت به زبان ساده برای مردم تشریح نماید. باری، در اواخر عمر ایشان دیگر از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبود و تمام عزت گذشته را از نظر مادی و از لحاظ تقرب اجتماعی، فدای عشق محبوب بی مثال نموده بود. فقر و مسکنت جای عزت و جاه را گرفته بود. روزی ارباب روستا (آصف اعظم) ایشان را به مجلس شام دعوت نمود و ایشان مجبور به اجابت دعوت ارباب بودند. پس از ساعتی چند با حال بدی باز می گردد و پزشکی را به بالین او می آورند و معلوم می شود که سید مهدی را مسموم نموده اند و ایشان پس از دو روز در نهایت ایمان و ایقان روح پاکش به عالم راز پرواز نمود. ایشان در شعر طبعی قوی و بیانی لطیف داشتند.
خوش رها بنموده از کف عقل و دین خود قوام
یک نظر تا دیده جانا چشم جادوی ترا
سید احمد صدر العلمای همدانی (صدر الصدور):
از مومنین و علمای بنام عهد میثاق، موسس کلاس های درس تبلیغ در ایران، فرزند حاج سید ابوالقاسم و خانزاده خانم بود. در همدان در سال 1285 ه.ق متولد شد. قبل از تولدش یکی از منسوبین نزدیکش خواب دید که قائم آل محمد در خاندانش متولد شدند، بدین جهت نام او را احمد گذاردند. تحصیل علوم را در همدان نزد حاج میرزا اسحق مجتهد گذراند و پس از فوت پدر به مسند ریاست روحانی رسید و به لقب صدرالعلماء که خود حاکی از مقامات علمیه بود، ملقب گردید و از آن زمان به بعد به حاجی صدر معروف شد. با دختر حاجی میرزا حبیب الله مستوفی ازدواج نمود و به علت تعلق خاطر به تحصیل به تکمیل فقه و اصول پرداخت و کتابی در فقه به نام "مصابیح الامة فی تبیین الحل و الحرمه" تالیف کرد و سپس جهت ادامه تحصیل به طهران عازم شد.
در سال 1315 ه.ق به وسیله حاجی کلیم موسی از اطبای کلیمی نژاد تبلیغ و مومن شد. چون شرح ایمانش به اطلاع حضرت عبدالبهاء رسید، لوحی به افتخارش نازل فرمودند. پس از ایمان برای امرار معاش مجبور به فروش اسباب و وسائل شد تا به تبلیغ پردازد. لذا از جانب حضرت عبدالبهاء لوحی صادر و او را مامور نگارش استدلالیه ای فرمودند که بلافاصله شروع به کار کرد و نام آن را "لمعات خمس و تجلیات شمس" گذاشت. چون مقداری از آن را تهیه نمود ، قصد تعلیم جوانان کرد که مورد قبول واقع گردید و از سال 1321 ه.ق شروع به تدریس جوانان بهائی کرد و اولین کلاس تعلیم تبلیغ را تاسیس نمود. به همراه این اقدام به تکمیل استدلالیه نیز پرداخت. نفوس بسیاری در محضر او حاضر شدند از جمله هیپولیت دریفوس و لورا بارنی که در حدود سال 1906 میلادی به امر حضرت عبدالبهاء عازم ایران شده بودند.
وی تا آخر حیات به تدریس علوم و تربیت نفوس مشغول بود و در اواخر ایام حیات به بیماری و ضعف بنیه مبتلا شد، به حدی که اطبای مشهور نیز از درمان او عاجز ماندند و در سن 40 سالگی صعود نمود. مرقدش در طهران در امام زاده معصوم می باشد و اشعاری از جناب نعیم بر مزارش مسطور است. بعد از صعود لوحی جهت تسلیت به خانواده اش از جانب حضرت عبدالبهاء نازل شد. از جانب حضرت عبدالبهاء الواح بسیاری به جهتش نازل شده و او را "صدرالصدور" و "بدرالبدور" نامیدند. و نیز زیارتنامه ای بعد از صعودش نازل شد و امر فرمودند که عده ای از بهائیان بر مزارش رفته و در یوم مخصوص تلاوت نمایند.
حاج سید جواد کربلائی:
جناب حاج سید جواد از علمای مشهور و از سادات طباطبائی مقیم کربلا و از سلسله مرحوم بحرالعلوم معروف بوده اند. اجدادش در کربلا از کبار علما و فقهاء مذهب شیعه اثنی عشری بودند. ایشان نزد اقارب خود و سایر علمای عراق فقه و اصول و مبادی علوم عربیّت را تحصیل نموده و معارف روحانی را نزد سید کاظم رشتی کسب کرد. سید جواد پس از آن به ایران مسافرت نمود و در محافل دروس علمای ایران داخل شد و غالبا به مسافرت و تحصیل علم از هر نوع از علما نیز اشتغال می نموده است. دو سفر به مکه معظمه برای حج مسافرت کرد و در مسجد الحرام چندی به تدریس اشتغال جست.
و اما سید جواد کربلائی در خصوص معرفت خویش از ظهور حضرت باب چنین نقل میکند: "چون در سنه 1260 هجری، مرحوم ملا علی بسطامی از شیراز به کربلا عودت فرمود و خبر تشرّف خود و سایر اصحاب را به معرفت حضرت باب اعلان نمود شورش و هیجانی عظیم در میان اهل علم ظاهر شد و ولوله غریبی در عراق ظاهر شد... باری بشارات جناب ملا علی سبب اختلاف علمای عراق و هیجان عامه گشت و کیفیت به عرض والی عراق رسید و والی ملا علی بسطامی را از کربلا به بغداد طلبید و امر به حبس آن حضرت فرمود و در حبس نیز به اخبار خلق و نشر آثار مبارک می پرداخت ...حضرت بسطامی را به قسطنطنیه ارسال داشتند و در اثنای طریق وی را به رتبه شهادت رساندند و دیری نگذشت که ندای ظهور حضرت باب از مکه معظمه ارتفاع یافت و اسم مبارک در عالم مشتهر گشت. حاج سید جواد کربلائی در همان سنه به زیارت حضرت باب در شیراز رفته و به شرف ایمان نائل آمد.
ملا زین العابدین نجف آبادی (زین المقربین):
ملا زین العابدین از اهالی نجف آباد اصفهان و بی نهایت مورد توجه و احترام خلق بود. ایشان همچنین در زهد و تقوی بی نظیر بود. تحصیلات مقدماتی را در نجف آباد و تکمیلی را در اصفهان به پایان برد و سپس در سال 1253 در نجف آباد به جای پدر صاحب منبر و پیشوای جماعت شد. مسجدی که در بازار نجف آباد قرار دارد و به "مسجد ملا" معروف است مردم برای او بنا کردند. وی در سال 1269 ه.ق توسط میرزا سلیمان قلی ترک به امر بدیع ایمان آورد و به واسطه ایشان گروهی از اهالی نجف آباد به امر مبارک مومن شدند. ایشان به حضور حضرت بهاءالله مشرف شده و مدتی در بغداد ساکن و به کتابت الواح مشغول شد. در سال 1302 ه.ق از لسان حضرت بهاءالله در عکا به نام "زین المقربین" ملقب گشت. حضرت عبدالبهاء در وصف وی چنین فرموده اند: " از اجله اصحاب حضرت اعلی و اعاظم اصحاب جمال ابهی بود". رساله سوال و جواب در پاسخ به سوالات ایشان از احکام کتاب اقدس نازل گردیده است.
عبد الحمید اشراق خاوری:
در سال 1281 شمسی در مشهد از مادری فاضله متولد گردید، والدشان شخصی معمّم بود و از شهرت زیادی در مشهد برخوردار بود. در سن 5 سالگی در تحت توجهات و تعلیمات مادر ابتدا نماز و دعای کمیل را فرا گرفت و به تدریج تمام زیارت ها را آموخت. ایشان در مدرسه فاضل خان نزد طلاب دانشمند به تکمیل مقدمات پرداخت و در ادبیات عرب از محضر میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری استفاده های شایان کرد و بیست مقامه از مقامات حریری و قصاید و قطعات بسیاری از اجله فصحای عرب و اشعار بی شماری از اعزه بلغای عجم و خطب زیادی از کتاب نهج البلاغه را به خاطر سپرد و سوره های چندی از قرآن مجید را از بر کرد و کم کم از جهت معلومات و معارف صدرش منشرح و وجودش مانند چشمه زاینده گشت و از حیث محفوظات سینه اش به منزله صندوقی از ذخایر کتب و دفاتر گردید و در باب حکمت و فلسفه از محضر شیخ محمد خراسانی و آقا رحیم که در فقه و اصول حائز اجتهاد گشته بودند، بهره ور شدند.
ایشان پس از سفرهای زیاد به نقاط مختلف روز به روز شهرتی بی اندازه بدست آورد و جماعت کثیری برای استماع مواعظش در منازل و منابر حاضر می شدند. در یزد اهالی از موعظه و بیانات عالمانه اش استفاده می نمودند... در مدت زمانی که در ملایر اقامت نمود به تدریج شهرتی بی اندازه به دست آورد و با کل طبقات از علما و اعیان و خوانین و کسبه و تجار معاشر گشت و ارادتش در تمام دلها جای گرفت کم کم در شورای بلدیه عضویت یافت و در مدرسه دولتی از جمله معلمین عالی رتبه گردید و آوازه دانائی و حسن تقریرش در همه جا پیچید و جماعت برای استماع مواعظش در منازل و مساجدی که منبر می رفت ازدحام می نمودند.
در این بین او با بهائیان آشنا می شود و اقدام به مطالعه کتب امری به قصد پی بردن به نکات ضعف بهائیان می کند. روزی در مکانی عمومی، شخصی بهائی مشغول تلاوت لوح سلطان با صدایی خوش و بلند بود، جناب اشراق خاوری احساس می کند برای شنیدن این قبیل کلمات تشنه است و پس از ملاقات با احبا مومن می شود و به تبلیغ، تعلیم، تدریس و تالیف می پردازد. صبح روز بعد از ایمان، که خبر آن در شهر ملایر منتشر شده بود، جناب اشراق خاوری اینطور حکایت می کنند: "صبح که از منزل خود، اتاقی داخل مسجد، بیرون آمدم دیدم مردم طور دیگر به من نگاه می کنند... مردمی که روزهای دیگر چون مرا می دیدند تعظیم می کردند و دست می بوسیدند امروز به هیچوجه اعتنائی نمی کنند، انتهی.
ایشان در طول سالهای زندگی به علت بهائی شدن بارها از منزل خویش طرد می گردد. جناب اشراق خاوری تقریبا سی سال از عمر هفتاد ساله خود را صرف تحقیق در آثار مبارکه دیانت بهائی و تالیف کتب نمود. در سال 1351 ه.ق در طهران به ملکوت ابهی صعود نمود. از آثار تالیف شده توسط ایشان می توان رساله تسبیح و تهلیل، مائده آسمانی در 9 جلد، اقداح الفلاح ، گنج شایگان، محاضرات در دو جلد، درج لئالی هدایت در سه جلد، کتاب گنجینه حدود و احکام، قاموس ایقان در چهار جلد، پیام ملکوت و... تعداد زیادی اثر دیگر را نام برد.
----------------------
منابع مورد استفاده برای تهیه این مقاله: مصابیح هدایت، قرن بدیع، ظهور الحق، حواریون حضرت بهاءالله، شعرای قرن اول بهائی، مائده آسمانی، تاریخ نبیل.
(ادامه دارد....)
لینک مطلب: (با اندکی تغییر)
http://www.negah28.info/index.php?option=com_content&task=view&id=758
منابع مورد استفاده برای تهیه این مقاله: مصابیح هدایت، قرن بدیع، ظهور الحق، حواریون حضرت بهاءالله، شعرای قرن اول بهائی، مائده آسمانی، تاریخ نبیل.
(ادامه دارد....)
لینک مطلب: (با اندکی تغییر)
http://www.negah28.info/index.php?option=com_content&task=view&id=758
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر