بیانیّهء بیت العدل اعظم خطاب به رؤسای ادیان
مقّدمه
میراث پایداری كه از قرن بیستم به ما رسیده آن است كه مردم جهان ناچار خویش را اعضاء یك قوم انسان شمارند و كرهء زمین را وطن مشترك آن قوم دانند. با آن كه در این زمان جنگ و ستیز افق عالم را تیره و تار ساخته است ولی اغراض و تعصّبات كه همواره تصوّر می شد جزئی جداناپذیر از طبیعت بشری است امروز دیگر رو به زوال نهاده است. همچنین موانع و حدودی كه روزگاری دراز خانوادهء انسان را در بلبلۀ هویت های ناسازگار فرهنگی و قومی و ملّی به جدائی انداخته بود كم كم از میان برمی خیزد. چنین تغییر اساسی كه در مدّتی كوتاه و (با مقیاس زمان تاریخ یك شبه) حادث گشته است خود از عظمت و امكانات عظیم آینده حكایت می كند.
افسوس چه بسا سازمان های دینی كه وجودشان برای خدمت به امر برادری و صلح و آشتی است برعكس چنان رفتار كرده اند كه خود یكی از بزرگترین موانع در آن راه گشته و مثلاً تعصّب دینی را مشروع دانسته اند. این است كه ما خود را موظف می دانیم كه از پیشوایان دین صمیمانه تقاضا نماییم كه به این موضوع مهم كه رهبری ادیان با آن روبرو گشته است دقیقاً توجه نمایند.
اهمّیت موضوع و شرایطی كه آن را به وجود آورده ما را بر آن داشته كه با كمال صراحت سخن بگوییم و آرزو كنیم كه خدمت مشتركی كه همه ما در بندگی خداوند بی مانند داریم سبب شود كه شما نیز این پیام را با همان روح خیرخواهی و محبّتی كه عرضه گشته است پذیرا گردید.
نگاه تازه ای به وضع زنان و تعصّبات ملّی، نژادی و قومی
چون به دست آوردهائی كه تا به حال حاصل گشته نظر كنیم موضوع را بیشتر درك می كنیم. مثلاً در گذشته جز در مواردی نادر زنان را پست می شمردند و ماهیتشان را با حصارهائی از خرافات پوشانده، از بروز استعدادهائی كه در روح انسانی نهفته است بازشان داشته، آنان را برای خدمت و برآوردن حوائج مردان می انگاشتند. هنوز هم در بسیاری از جوامع انسانی این حال برقرار است و حتی از این وضع اسفبار با شدّت دفاع می كنند.
اما برعكس مفهوم تساوی زن و مرد در سطح جهانی عملاً جهانگیر گشته و از اصول مقبول جهانی به شمار آمده است و حتّی بسیاری از جمعیتهای دانشگاهی و رسانه های گروهی از آن طرفداری كرده اند و این تجدید نظر دربارهء مقام زن و مرد چنان در جهان پاگرفته كه دیگر طرفداران تفوّق مرد بر زن برای یافتن حامیان خویش باید در جاهایی جستجو كنند كه صاحبان افكار سلیم را در آنجا راهی نیست.
سپاه محصور ملّیت پرستی نیز به همان سرنوشت دچار گشته است زیرا بحرانی كه در امور جهانی رخ می دهد تشخیص این نكته را بهتر و آسانتر می كند كه میان عشق به وطن كه بر ارج و غنای حیات انسانی می افزاید با سر سپردن به حماسه سرائیهای آتشین كه حسّ تنفّر و ترس از دیگران را تحریك می كند تفاوت عظیمی موجود است. حتّی وقتی مردم از روی مصلحت در مراسم و شعائر گستاخ وطن پرستانه شركت نمایند به همان اندازه كه قبلاً در آن مراسم شور و شوق به خرج می دادند اكنون در شركتش احساس ناراحتی می كنند حتّی در نتیجهء تجدّد و باز سازی نظام بین المللی هر روز شدّت چنان احساسی بیشتر می شود.
سازمان ملل متّحد هر چند در شكل كنونیش نقائص بسیار دارد و با آنكه در به كار بردن نیروی نظامی بین المللی علیه كشوری كه به دیگران تجاوز می كند بسیار ضعیف است باز كسی انكار نتواند كرد كه در این زمان بت قدرت طلبی در حال شكستن و فرو پاشیدن است.
تعصّبات نژادی و قومی نیز به همین منوال در مسیر تاریخ به وادی بطلان افتاده و تاب و تحمّلش برای كسی نمانده است و در این زمینه مردود شناختن گذشته بسیار اهمّیت دارد زیرا چون به گذشته بنگریم می بینیم كه نژاد پرستی با فجایعی كه در قرن بیستم به وجود آورده چنان رو سیاه گشته است كه دیگران آن را نوعی از بیماریهای روحی می انگارند. هر چند نژاد پرستی در بسیاری از نقاط جهان در رفتار اجتماعی مردم هنوز زنده و باقی و بالنّتیجه سبب محرومیت و پژمردگی بخش عمده ای از افراد بشر گشته است امّا این مسئله اصولاً چنان در جهان محكوم گشته كه كمتر كسی است كه در این عصر آسان بتواند خود را به نعصّبات نژادی وابسته سازد.
نمی توان گفت كه میراث گذشتهء تاریك به كلّی از میان رفته و ناگهان نور جدیدی در آفاق دمیده شده است زیرا بسیاری از مردم جهان هنوز هستند كه بار تعصّبات قومی و جنسی و ملّی و طبقاتی را كه بنا به شواهد موجود دیری نخواهد پائید همچنان بر دوش خویش می كشند. امّا می توان گفت كه بشر به تدریج با آفریدن موازین و سازمانهائی نوین در بنیان نظم جدیدی كه باعث التیام روابط بین انسانها باشد و به درد مظلومان برسد قدرت بیشتر می یابد. نكته ای كه باید به خاطر آورد این است كه امروز انسان در مسیری گام نهاده است كه دیگر راه برگشت ندارد. قواعد اساسی آن نظم جدید معین گشته و شهرتی عظیم و عام یافته است و به نحوی روز افزون در هیكل سازمانهائی كه قادرند سایهء آن قواعد و اصول را بر رفتار عامّهء مردم اندازند حلول می یابد. پس جای شك و شبهه ای نمی ماند كه هر چند تقلّائی كه با آن روبرو هستیم طولانی باشد نتیجه اش جز این نیست كه ناچار روابط میان قاطبهء مردم جهان به كلّی دگرگون خواهد شد.
شكست تعصّبات دینی و نژادی
چون قرن بیستم آغاز شد تعصّبات دینی بود كه بیش از هر تعصّب دیگری به نحوی مشهود مغلوب نیروهای تغییر و تحوّل گردید. در مغرب زمین پیشرفت های علمی بی محابا بعضی از ستونهای اصلی انحصار جوئی مذهبی را در هم فرو ریخت. در زمینهء تغییرات و تحوّلاتی كه انسان از شناخت خویش حاصل كرد نهضتهائی كه به مقصد اتّحاد بین ادیان تشكیل می شد بیش از همه نوید می بخشید. در سال ١٨٩٣ در امریكا در نمایشگاه جهانی كلمبیا كه بنام كریستف كلمب منعقد می شد نهضت معروف "پارلمان ادیان" كه از بینش روحانی و سازشی اخلاقی حكایت می كرد آغاز شد و در تمام قارّه های عالم چنان خیال انگیز و گیرا شد كه حتّی اختراعات شگفت انگیز علمی و صنعتی و تجاری را كه در آن نمایشگاه عرضه شده بود تحت الشّعاع خود قرار داد و برای لحظه ای مختصر امید آن می رفت كه دیوارهای كهن فرو ریخته اند، چه كه اندیشمندان صاحب نفوذ دینی گفتند كه این مجمع "در تاریخ بشر بی سابقه است" و به گفتهء بانی اصلی پارلمان ادیان آن مجمع "جهان را از تعصّب و كوته نظری رهائی می داد" و رهبران پارلمان ادیان با نیت بلند خویش به یقین پیش بینی می كردند كه پیروان ادیان در رفع اختلافات و مخاصمات دیرینه شان بیداری و فرصتی تازه یافته اند تا روح جدید برادری را كه از لوازم ضروری رفاه و ترقّی جهان است در آنان بدمند. به این نحو نهضت های بین الادیان از هر قبیل ریشه گرفت و متداول شد. نشریات و نوشته های بسیاری از زبانهای گوناگون به انبوه مردم جهان چه دیندار و چه بی دین تعالیم ادیان بزرگ را شناسانید و بعداً در رادیو و تلویزیون و فیلمها و بالاخره در اینترنت ترویج این شناسایی ادامه یافت. مؤسّسات عالی آموزشی شعبه های تطبیق ادیان را در برنامه های خود آغاز كردند و برای آن موضوع در دانشگاه ها درجه علمی مقرّر داشتند. تا آخر قرن بیستم جلسات عبادت مشترك بین ادیان كه چند دهه قبل حتّی تصوّرش را هم نمی كردند امری متداول شد و معلوم است كه این اقدامات فاقد انسجام فكری و تعهّدی روحانی بود. در حالی كه امروزه نیروهای وحدت انگیزی در كار است و روابط اجتماعی بین انسانها را دگرگون می سازد. هزار افسوس هنوز كسانی هستند كه با عناد و اصرار با این نظر كه ادیان بزرگ جهان همه در ذات خود متساویند ، برحقّند و از یك سرچشمه جاری شده اند، مخالفت می كنند و برای مقابله و مقاومت با آن موازین نارسای فرقه ای را بكار می برند.
پیشرفت در تشكیل ائتلاف نژادی چیزی نیست كه فقط زبانی و از روی احساسات و استراتژی گفته شود بلكه از شناسایی این نكته سرچشمه می گیرد كه مردم كرهء زمین از یك جنس اند و تفاوتهایی كه در آنان مشاهده می شود بالذّات سبب امتیاز و برتری یا ضعف و عقب ماندگی افراد یك نژاد نمی گردد.
آزادی زنان نیز به همان نحو سبب شد كه هم تشكیلات جامعهء انسانی و هم افكار عمومی همه قبول كنند كه از لحاظ اجتماعی و زیست شناسی و اخلاقی هیچ دلیلی نیست كه باعث محروم كردن زنان از حقِ تساوی با مردان و یا مانع از تعلیم و تربیت دختران همانند پسران باشد. همچنین تقدیر از مساعی بعضی از ملل در ایجاد تمدّنی بین المللی دلیل آن نیست كه وهم موروثی قدیم را زنده دارند و بگویند كه فقط آن ملّتها هستند كه در این راه ممتازند و ملل دیگر در آن راه هیچ یا بسیار كم كوشیده اند.
مواجهۀ ادیان با ضرورت یگانگی بشر
بسیاری از رهبری های دینی نتواسته اند در این امر ضروری یعنی وحدت بشر روش قدیم خویش را تغییر دهند در حالیکه سایر بخش های اجتماع نه تنها مفاهیم وحدت عالم انسانی را با آغوش باز پذیرفته و آن را قدم ضروری دیگری برای ترقی تمدن انسانی دانسته اند، بلکه از آن هم بالاتر رفته اذعان کرده اند که در این زمان پر بحران تاریخ جمعی بشر هویت های محدود تر و کوچکتر جهان، همه تحقق کمال مطلوب خویش را در مفهوم بزرگتر وحدت بشر دریافته اند. با تمام این احوال اکثر ادیان متشکل جهان در آستانۀ آینده فلج و عاجز مانده اند و هنوز به همان افکار و عقائد قدیم تمسک جسته هر یک ادعا می کند که حقیقت منحصراً در دست اوست. این طرز تفکر سبب ایجاد شدیدترین جنگ و جدال هایی گشته است که سبب تفرقۀ مردمان جهان شده و جز ضرر و خرابی چیز دیگری به بار نیاورده است و امروزه نیز به رفاه و آسایش عالم انسانی مددی نمی نماید.
لزومی ندارد در این مقال اشاره به حوادث دهشتناک این زمان نمائیم و به تفصیل به وقایع ناهنجاری که امروز نوع بشر را به واسطۀ رواج تعصبات مذهبی گرفتار ساخته و نام دین را لکّه دار نموده اشاره نمائیم زیرا این امری نیست که اخیراً با آن مواجه شده باشیم، همین قدر کافی است که بگوئیم که مثلاً در اروپای قرن شانزدهم دین بود که سبب هلاکت سی درصد از تمام جمعیت اروپا شد. باید بیندیشیم که این بذر مسموم که در وجدان عمومی بشر به دست ارباب تعصبات فرقه ای و مذهبی کاشته شده و سبب این همه جنگ و جدال گشته، عاقبت چه به بار خواهد آورد؟ اگر بر این حساب، خیانتی را که آن طرز فکر به خرد و عقل آدمی وارد آورده است، بیفزائیم ملاحظه می کنیم، بزرگترین عاملی بوده است که دین را از نیروهای نهفتۀ ذاتی و موثرش در تنظیم و شکل دادن امور جهانی محروم می ساخته است و نیز سازمان های دینی که برنامۀ کارشان سبب تشتّت و فساد کوشش ها و نیروهای بشر گشته است غالباً عامل اصلی و علت عمده ای بود که بشر را از اکتشاف حقائق و به کار بردن استعدادت فکری که سبب امتیاز انسانی اوست، ممنوع ساخته است. تنها مادیّت را به زبان، مردود شمردن و به تقبیح ترور پرداختن کافی نیست بلکه باید برای رفع بحران اخلاقی این زمان، مردانه قیام کرد و آنچه را که سبب شکست سازمان های دینی دراجرای مسئولیتشان گشته و جمهور مومنین را منحرف ساخته است، مرمّت نمود.
نقش ادیان در پیشرفت تمدّن
مقصد از ذکر آنچه رفت آن نیست که ادیان متشکّل جهانی را محکوم نمائیم بلکه آن است که نشان دهیم که دین چه نیروی بی همتائی در درون خود دارد. چنانکه می دانیم دین، ریشۀ محرّکات معنوی و سوائق آدمی است و هر وقت دین به روح و مثال بنیانگذاران آسمانیش که نظام های بزرگ اعتقادی مردم را تدارک دیده اند، وفادار بوده، محبت و عفو و خلاقیت و جرأت و شهامت و رفع تعصبات و فداکاری در راه خیر عمومی و رام کردن غرائز حیوانی را در میان جمهور خلق رواج داده است و شکی نیست که نیروئی که طبیعت تمدن خواه بشر را بارور ساخته همانا نفوذ مظاهر الهی است که از صدر تاریخ یکی بعد از دیگری در عالم ظاهر شده اند. آن نیروئی که در زمان های پیشین چنان اثراتی داشته شعله اش هرگز در وجدان انسانی خاموش نمی گردد.
با وجود مشکلات بی پایانی که در مقابل دارد و با آنکه تشویق و حمایت معقولی نیز از آن پشتیبانی نمی کند، دین هنوز می تواند میلیونها نفوس را در تلاش معاش مدد کند و باز در همه جا قهرمانان و پارسایان مقدسی را خلق کند که حیاتشان بهترین دلیل برای صحّت تعالیم کتب مقدس دینشان باشد.
تاریخ تمدن جهان نشان داده است که در بنای روابط اجتماعی بشر نفوذ دین بسیار شدید بوده است به نحوی که مشکل است تصور کنیم که هیچ پیشرفتی در تمدن بشر رخ داده باشد بدون آنکه از سرچشمۀ جاودانی دین جاری نشده باشد. آیا می توان تصور کرد که جریان تاریخی نظم و نسق دادن به این کرۀ خاک در هزارۀ اخیر در یک خلاء روحانی به اوج خود نزدیک می شود؟ اگر مرام های فاسد و ناهنجار و عنان گسیختۀ قرن بیستم هیچ کاری نکرده باشد، لااقل ثابت کرده است که برآوردن این نیاز با مرام های مادی که ساخته و پرداختۀ بشر باشد، هرگز امکان ندارد. نیازهای امروز را حضرت بهاءالله بیش از یک قرن قبل بیان فرموده و در دهه های پیشین در سراسر جهان منتشر گردیده و آن بیان چنین است:
مقّدمه
میراث پایداری كه از قرن بیستم به ما رسیده آن است كه مردم جهان ناچار خویش را اعضاء یك قوم انسان شمارند و كرهء زمین را وطن مشترك آن قوم دانند. با آن كه در این زمان جنگ و ستیز افق عالم را تیره و تار ساخته است ولی اغراض و تعصّبات كه همواره تصوّر می شد جزئی جداناپذیر از طبیعت بشری است امروز دیگر رو به زوال نهاده است. همچنین موانع و حدودی كه روزگاری دراز خانوادهء انسان را در بلبلۀ هویت های ناسازگار فرهنگی و قومی و ملّی به جدائی انداخته بود كم كم از میان برمی خیزد. چنین تغییر اساسی كه در مدّتی كوتاه و (با مقیاس زمان تاریخ یك شبه) حادث گشته است خود از عظمت و امكانات عظیم آینده حكایت می كند.
افسوس چه بسا سازمان های دینی كه وجودشان برای خدمت به امر برادری و صلح و آشتی است برعكس چنان رفتار كرده اند كه خود یكی از بزرگترین موانع در آن راه گشته و مثلاً تعصّب دینی را مشروع دانسته اند. این است كه ما خود را موظف می دانیم كه از پیشوایان دین صمیمانه تقاضا نماییم كه به این موضوع مهم كه رهبری ادیان با آن روبرو گشته است دقیقاً توجه نمایند.
اهمّیت موضوع و شرایطی كه آن را به وجود آورده ما را بر آن داشته كه با كمال صراحت سخن بگوییم و آرزو كنیم كه خدمت مشتركی كه همه ما در بندگی خداوند بی مانند داریم سبب شود كه شما نیز این پیام را با همان روح خیرخواهی و محبّتی كه عرضه گشته است پذیرا گردید.
نگاه تازه ای به وضع زنان و تعصّبات ملّی، نژادی و قومی
چون به دست آوردهائی كه تا به حال حاصل گشته نظر كنیم موضوع را بیشتر درك می كنیم. مثلاً در گذشته جز در مواردی نادر زنان را پست می شمردند و ماهیتشان را با حصارهائی از خرافات پوشانده، از بروز استعدادهائی كه در روح انسانی نهفته است بازشان داشته، آنان را برای خدمت و برآوردن حوائج مردان می انگاشتند. هنوز هم در بسیاری از جوامع انسانی این حال برقرار است و حتی از این وضع اسفبار با شدّت دفاع می كنند.
اما برعكس مفهوم تساوی زن و مرد در سطح جهانی عملاً جهانگیر گشته و از اصول مقبول جهانی به شمار آمده است و حتّی بسیاری از جمعیتهای دانشگاهی و رسانه های گروهی از آن طرفداری كرده اند و این تجدید نظر دربارهء مقام زن و مرد چنان در جهان پاگرفته كه دیگر طرفداران تفوّق مرد بر زن برای یافتن حامیان خویش باید در جاهایی جستجو كنند كه صاحبان افكار سلیم را در آنجا راهی نیست.
سپاه محصور ملّیت پرستی نیز به همان سرنوشت دچار گشته است زیرا بحرانی كه در امور جهانی رخ می دهد تشخیص این نكته را بهتر و آسانتر می كند كه میان عشق به وطن كه بر ارج و غنای حیات انسانی می افزاید با سر سپردن به حماسه سرائیهای آتشین كه حسّ تنفّر و ترس از دیگران را تحریك می كند تفاوت عظیمی موجود است. حتّی وقتی مردم از روی مصلحت در مراسم و شعائر گستاخ وطن پرستانه شركت نمایند به همان اندازه كه قبلاً در آن مراسم شور و شوق به خرج می دادند اكنون در شركتش احساس ناراحتی می كنند حتّی در نتیجهء تجدّد و باز سازی نظام بین المللی هر روز شدّت چنان احساسی بیشتر می شود.
سازمان ملل متّحد هر چند در شكل كنونیش نقائص بسیار دارد و با آنكه در به كار بردن نیروی نظامی بین المللی علیه كشوری كه به دیگران تجاوز می كند بسیار ضعیف است باز كسی انكار نتواند كرد كه در این زمان بت قدرت طلبی در حال شكستن و فرو پاشیدن است.
تعصّبات نژادی و قومی نیز به همین منوال در مسیر تاریخ به وادی بطلان افتاده و تاب و تحمّلش برای كسی نمانده است و در این زمینه مردود شناختن گذشته بسیار اهمّیت دارد زیرا چون به گذشته بنگریم می بینیم كه نژاد پرستی با فجایعی كه در قرن بیستم به وجود آورده چنان رو سیاه گشته است كه دیگران آن را نوعی از بیماریهای روحی می انگارند. هر چند نژاد پرستی در بسیاری از نقاط جهان در رفتار اجتماعی مردم هنوز زنده و باقی و بالنّتیجه سبب محرومیت و پژمردگی بخش عمده ای از افراد بشر گشته است امّا این مسئله اصولاً چنان در جهان محكوم گشته كه كمتر كسی است كه در این عصر آسان بتواند خود را به نعصّبات نژادی وابسته سازد.
نمی توان گفت كه میراث گذشتهء تاریك به كلّی از میان رفته و ناگهان نور جدیدی در آفاق دمیده شده است زیرا بسیاری از مردم جهان هنوز هستند كه بار تعصّبات قومی و جنسی و ملّی و طبقاتی را كه بنا به شواهد موجود دیری نخواهد پائید همچنان بر دوش خویش می كشند. امّا می توان گفت كه بشر به تدریج با آفریدن موازین و سازمانهائی نوین در بنیان نظم جدیدی كه باعث التیام روابط بین انسانها باشد و به درد مظلومان برسد قدرت بیشتر می یابد. نكته ای كه باید به خاطر آورد این است كه امروز انسان در مسیری گام نهاده است كه دیگر راه برگشت ندارد. قواعد اساسی آن نظم جدید معین گشته و شهرتی عظیم و عام یافته است و به نحوی روز افزون در هیكل سازمانهائی كه قادرند سایهء آن قواعد و اصول را بر رفتار عامّهء مردم اندازند حلول می یابد. پس جای شك و شبهه ای نمی ماند كه هر چند تقلّائی كه با آن روبرو هستیم طولانی باشد نتیجه اش جز این نیست كه ناچار روابط میان قاطبهء مردم جهان به كلّی دگرگون خواهد شد.
شكست تعصّبات دینی و نژادی
چون قرن بیستم آغاز شد تعصّبات دینی بود كه بیش از هر تعصّب دیگری به نحوی مشهود مغلوب نیروهای تغییر و تحوّل گردید. در مغرب زمین پیشرفت های علمی بی محابا بعضی از ستونهای اصلی انحصار جوئی مذهبی را در هم فرو ریخت. در زمینهء تغییرات و تحوّلاتی كه انسان از شناخت خویش حاصل كرد نهضتهائی كه به مقصد اتّحاد بین ادیان تشكیل می شد بیش از همه نوید می بخشید. در سال ١٨٩٣ در امریكا در نمایشگاه جهانی كلمبیا كه بنام كریستف كلمب منعقد می شد نهضت معروف "پارلمان ادیان" كه از بینش روحانی و سازشی اخلاقی حكایت می كرد آغاز شد و در تمام قارّه های عالم چنان خیال انگیز و گیرا شد كه حتّی اختراعات شگفت انگیز علمی و صنعتی و تجاری را كه در آن نمایشگاه عرضه شده بود تحت الشّعاع خود قرار داد و برای لحظه ای مختصر امید آن می رفت كه دیوارهای كهن فرو ریخته اند، چه كه اندیشمندان صاحب نفوذ دینی گفتند كه این مجمع "در تاریخ بشر بی سابقه است" و به گفتهء بانی اصلی پارلمان ادیان آن مجمع "جهان را از تعصّب و كوته نظری رهائی می داد" و رهبران پارلمان ادیان با نیت بلند خویش به یقین پیش بینی می كردند كه پیروان ادیان در رفع اختلافات و مخاصمات دیرینه شان بیداری و فرصتی تازه یافته اند تا روح جدید برادری را كه از لوازم ضروری رفاه و ترقّی جهان است در آنان بدمند. به این نحو نهضت های بین الادیان از هر قبیل ریشه گرفت و متداول شد. نشریات و نوشته های بسیاری از زبانهای گوناگون به انبوه مردم جهان چه دیندار و چه بی دین تعالیم ادیان بزرگ را شناسانید و بعداً در رادیو و تلویزیون و فیلمها و بالاخره در اینترنت ترویج این شناسایی ادامه یافت. مؤسّسات عالی آموزشی شعبه های تطبیق ادیان را در برنامه های خود آغاز كردند و برای آن موضوع در دانشگاه ها درجه علمی مقرّر داشتند. تا آخر قرن بیستم جلسات عبادت مشترك بین ادیان كه چند دهه قبل حتّی تصوّرش را هم نمی كردند امری متداول شد و معلوم است كه این اقدامات فاقد انسجام فكری و تعهّدی روحانی بود. در حالی كه امروزه نیروهای وحدت انگیزی در كار است و روابط اجتماعی بین انسانها را دگرگون می سازد. هزار افسوس هنوز كسانی هستند كه با عناد و اصرار با این نظر كه ادیان بزرگ جهان همه در ذات خود متساویند ، برحقّند و از یك سرچشمه جاری شده اند، مخالفت می كنند و برای مقابله و مقاومت با آن موازین نارسای فرقه ای را بكار می برند.
پیشرفت در تشكیل ائتلاف نژادی چیزی نیست كه فقط زبانی و از روی احساسات و استراتژی گفته شود بلكه از شناسایی این نكته سرچشمه می گیرد كه مردم كرهء زمین از یك جنس اند و تفاوتهایی كه در آنان مشاهده می شود بالذّات سبب امتیاز و برتری یا ضعف و عقب ماندگی افراد یك نژاد نمی گردد.
آزادی زنان نیز به همان نحو سبب شد كه هم تشكیلات جامعهء انسانی و هم افكار عمومی همه قبول كنند كه از لحاظ اجتماعی و زیست شناسی و اخلاقی هیچ دلیلی نیست كه باعث محروم كردن زنان از حقِ تساوی با مردان و یا مانع از تعلیم و تربیت دختران همانند پسران باشد. همچنین تقدیر از مساعی بعضی از ملل در ایجاد تمدّنی بین المللی دلیل آن نیست كه وهم موروثی قدیم را زنده دارند و بگویند كه فقط آن ملّتها هستند كه در این راه ممتازند و ملل دیگر در آن راه هیچ یا بسیار كم كوشیده اند.
مواجهۀ ادیان با ضرورت یگانگی بشر
بسیاری از رهبری های دینی نتواسته اند در این امر ضروری یعنی وحدت بشر روش قدیم خویش را تغییر دهند در حالیکه سایر بخش های اجتماع نه تنها مفاهیم وحدت عالم انسانی را با آغوش باز پذیرفته و آن را قدم ضروری دیگری برای ترقی تمدن انسانی دانسته اند، بلکه از آن هم بالاتر رفته اذعان کرده اند که در این زمان پر بحران تاریخ جمعی بشر هویت های محدود تر و کوچکتر جهان، همه تحقق کمال مطلوب خویش را در مفهوم بزرگتر وحدت بشر دریافته اند. با تمام این احوال اکثر ادیان متشکل جهان در آستانۀ آینده فلج و عاجز مانده اند و هنوز به همان افکار و عقائد قدیم تمسک جسته هر یک ادعا می کند که حقیقت منحصراً در دست اوست. این طرز تفکر سبب ایجاد شدیدترین جنگ و جدال هایی گشته است که سبب تفرقۀ مردمان جهان شده و جز ضرر و خرابی چیز دیگری به بار نیاورده است و امروزه نیز به رفاه و آسایش عالم انسانی مددی نمی نماید.
لزومی ندارد در این مقال اشاره به حوادث دهشتناک این زمان نمائیم و به تفصیل به وقایع ناهنجاری که امروز نوع بشر را به واسطۀ رواج تعصبات مذهبی گرفتار ساخته و نام دین را لکّه دار نموده اشاره نمائیم زیرا این امری نیست که اخیراً با آن مواجه شده باشیم، همین قدر کافی است که بگوئیم که مثلاً در اروپای قرن شانزدهم دین بود که سبب هلاکت سی درصد از تمام جمعیت اروپا شد. باید بیندیشیم که این بذر مسموم که در وجدان عمومی بشر به دست ارباب تعصبات فرقه ای و مذهبی کاشته شده و سبب این همه جنگ و جدال گشته، عاقبت چه به بار خواهد آورد؟ اگر بر این حساب، خیانتی را که آن طرز فکر به خرد و عقل آدمی وارد آورده است، بیفزائیم ملاحظه می کنیم، بزرگترین عاملی بوده است که دین را از نیروهای نهفتۀ ذاتی و موثرش در تنظیم و شکل دادن امور جهانی محروم می ساخته است و نیز سازمان های دینی که برنامۀ کارشان سبب تشتّت و فساد کوشش ها و نیروهای بشر گشته است غالباً عامل اصلی و علت عمده ای بود که بشر را از اکتشاف حقائق و به کار بردن استعدادت فکری که سبب امتیاز انسانی اوست، ممنوع ساخته است. تنها مادیّت را به زبان، مردود شمردن و به تقبیح ترور پرداختن کافی نیست بلکه باید برای رفع بحران اخلاقی این زمان، مردانه قیام کرد و آنچه را که سبب شکست سازمان های دینی دراجرای مسئولیتشان گشته و جمهور مومنین را منحرف ساخته است، مرمّت نمود.
نقش ادیان در پیشرفت تمدّن
مقصد از ذکر آنچه رفت آن نیست که ادیان متشکّل جهانی را محکوم نمائیم بلکه آن است که نشان دهیم که دین چه نیروی بی همتائی در درون خود دارد. چنانکه می دانیم دین، ریشۀ محرّکات معنوی و سوائق آدمی است و هر وقت دین به روح و مثال بنیانگذاران آسمانیش که نظام های بزرگ اعتقادی مردم را تدارک دیده اند، وفادار بوده، محبت و عفو و خلاقیت و جرأت و شهامت و رفع تعصبات و فداکاری در راه خیر عمومی و رام کردن غرائز حیوانی را در میان جمهور خلق رواج داده است و شکی نیست که نیروئی که طبیعت تمدن خواه بشر را بارور ساخته همانا نفوذ مظاهر الهی است که از صدر تاریخ یکی بعد از دیگری در عالم ظاهر شده اند. آن نیروئی که در زمان های پیشین چنان اثراتی داشته شعله اش هرگز در وجدان انسانی خاموش نمی گردد.
با وجود مشکلات بی پایانی که در مقابل دارد و با آنکه تشویق و حمایت معقولی نیز از آن پشتیبانی نمی کند، دین هنوز می تواند میلیونها نفوس را در تلاش معاش مدد کند و باز در همه جا قهرمانان و پارسایان مقدسی را خلق کند که حیاتشان بهترین دلیل برای صحّت تعالیم کتب مقدس دینشان باشد.
تاریخ تمدن جهان نشان داده است که در بنای روابط اجتماعی بشر نفوذ دین بسیار شدید بوده است به نحوی که مشکل است تصور کنیم که هیچ پیشرفتی در تمدن بشر رخ داده باشد بدون آنکه از سرچشمۀ جاودانی دین جاری نشده باشد. آیا می توان تصور کرد که جریان تاریخی نظم و نسق دادن به این کرۀ خاک در هزارۀ اخیر در یک خلاء روحانی به اوج خود نزدیک می شود؟ اگر مرام های فاسد و ناهنجار و عنان گسیختۀ قرن بیستم هیچ کاری نکرده باشد، لااقل ثابت کرده است که برآوردن این نیاز با مرام های مادی که ساخته و پرداختۀ بشر باشد، هرگز امکان ندارد. نیازهای امروز را حضرت بهاءالله بیش از یک قرن قبل بیان فرموده و در دهه های پیشین در سراسر جهان منتشر گردیده و آن بیان چنین است:
" شکی نیست جمیع احزاب به افق اعلی متوجّهند و به امر حق عامل، نظر به مقتضیّات عصر، اوامر و احکام، مختلف شده و لکن کل مِن عِندَالله بوده و از نزد او نازل شده و بعضی از امور هم از عِناد ظاهر گشته. باری به عضد ایقان، اصنام اوهام و اختلاف را بشکنید و به اتحاد و اتفاق تمسک نمائید. (منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، شماره 111، ص 142)
چنین دعوتی معنایش آن نیست که حقائق هیچ دینی از ادیان جهان را انکار نمائیم بلکه درست برعکس آن است زیرا ایمان در نفس خود ضروریات و مجوّزاتی مخصوص دارد و آنچه دیگران بدان اعتقاد دارند یا ندارند، حجّت قابلی برای وجدان دیگران نیست. پس آنچه کلمات مذکور را بدون شبهه تائید می نماید این است که تمام دعاوی انحصار و خاتمیّت، که ریشه اش را بر گردن حیات معنوی پیچیده است و بزرگترین عامل خفقان اتحاد و یگانگی و مروّج نفرت و تجاوز و خشونت بوده و هست، به کلی باطل شماریم و به یک سو افکنیم. به اعتقاد ما، اگر مفهوم رهبری دینی بخواهد در این جامعه جهانی که از بطن تجارب تحوّل انگیز قرن بیستم نشأت گرفته، مشروعیت و معنائی داشته باشد، باید پیشوایان دینی برای این سؤال دشوار تاریخی پاسخی بیابند.
وحدت اساس ادیان
پیداست هر روز شمار بیشتری از مردم جهان آگاهی می یابند که جوهر حقیقت تمام ادیان یکی است. این آگاهی در نتیجۀ مناقشات علوم الهی حاصل نشده بلکه از بصیرتی پدید آمده است که ناشی از تجارب روزافزون دیگران بوده است که وحدت عالم انسانی را پذیرفته و نوع بشر را اعضاء یک خاندان شمرده اند. از انبان فرسودۀ عقائد جزمی و مناسک و اصطلاحات و قانون های مذهبی که از دنیای نابود شدۀ گذشته به ما رسیده احساس بدیعی بیرون می ریزد حاکی از اینکه حیات روحانی انسان مانند وحدتی که در ملیت ها و نژادها و فرهنگ های گوناگون پدیدار گشته، حقیقت نامحدودی است که همه جا در دسترس همه کس می باشد. برای آنکه این احساس ترویج یابد و چنین مفهومی که تازه پدید آمده است، پای گیرد و مستحکم گردد و بتواند در بنای جهانی پر از صلح و صفا تاثیر شدید نماید، لازم است که رهبران دین نیز که هنوز مرجعیّت دارند و همچنین تودۀ مردم که از آنان طلب هدایت می کنند آن را صمیمانه تائید و قبول کرده بر آن صحّه گذارند.
شکی نیست که در میان ادیان عمده جهان در طرز عبادات و مناسک تفاوت های کلی وجود دارد، باید هم چنین باشد زیرا هزاران سال زمان است که ظهورات الهیه بر حسب مقتضیات زمان برای مقابله با نیازهای تمدن هایی که پیوسته در حال تغییرند ظاهر گشته اند و چون به کتاب های منصوص اغلب ادیان بزرگ عالم بنگریم می بینیم که هر کدام به گونه ای اصل تکاملی را که در جوهر ادیان است بیان کرده اند ولی چیزی را که نمی توان اخلاقاً توجیه کرد و پذیرفت آنست که همان میراثهایی را که بر غنا و تجارب فرهنگ روحانی بشر افزوده وسیله قرار داد تا بر آتش تعصّبات و بیگانگی ها دامن زد زیرا همواره نخستین وظیفۀ هر نفسی آنست که در جستجوی حقیقت باشد و بر طبق حقیقتی که به دنبالش می رود، زیست نماید و کوشش های دیگران را که در همان راهند، احترام کامل گذارد.
شاید سرچشمۀ مخالفت با این افکار این است که بپنداریم که اگر تمام ادیان بزرگ را کاملاً متساوی بشناسیم و همه را از جانب خدا شماریم، نتیجه اش تشویق مردم است که به آسانی از دینی به دین دیگر بگروند. این تصور چه درست باشد و چه نباشد، اهمیتش بسیار کمتر و بی ارزش تر از فرصت مغتنمی است که تاریخ بشر در این عصر به وجود آورده و در اختیار کسانی نهاده است که به جهانی فرار از این جهان خاکی معتقدند و از مسئولیت خطیری که بر دوش دارند، آگاهند.
هر یک از ادیان بزرگ در جهان می توانند به شواهد معتبر و چشمگیری استناد نماید و ببالد که در پرورش خصائل اخلاقی انسان با موفقیت تاثیر داشته است. به همین تقدیر هیچ یک از ادیان نمی تواند ادعای قابل قبولی بتراشد و بگوید تعالیم و عقائد دینی از ادیان، بیشتر یا کمتر در ترویج تعصبات و خرافات جهان مسئولیت داشته است. اما در جهانی که در حال یکپارچه شدن است طبیعی است که نحوۀ مقابله و ارتباط با آن تحول نیز دستخوش تغییراتی مداوم می گردد و در چنین مسیری سازمان های موجود از هر قبیل لازم است به خود آیند و ملاحظه کنند که چگونه از این تحولات می توان برای ترویج وحدت و یگانگی استفاده کرد. ضامن توفیق در این امر چه از لحاظ روحانی و چه اخلاقی و چه اجتماعی در این است که جمهور مردم عادی کرۀ زمین اعتقاد و اطمینان یابند که ادارۀ جهان در دست پروردگار دانندۀ مهربان است نه در تسلّط اوهام و امیال بشر ناتوان.
ارتباط دین و دنیا
در حالی که امروز حصارهایی که مردم را از هم جدا می سازد، فرو می پاشد عصر ما نیز شاهد خراب شدن دیواری است که در گذشته تصور می شد هرگز شکست نمی پذیرد و تا ابد حیات آسمانی را از حیات زمینی فانی جدا خواهد داشت. کتابهای مقدس تمام ادیان به پیروان خود همواره می آموخته اند که خدمت به دیگران را نه تنها وظیفۀ اخلاقی خویش بدانند بلکه آنرا راهی برای نزدیکی به خداوند بی مانند شمارند. امروز که بنیان اجتماعی ما بازسازی می شود معنای تعلیم معروف مذکور نیز ابعادی دیگر به خود می گیرد. امروزه بشارات و نویدهای گذشته که جهانی بیاید که روح عدل و داد در آن دمیده شده باشد به تدریج به صورت هدفی واقعی و شدنی شکل می گید تا نیاز روح و نیز نیاز جامعه را که هر دو جنیه های مرتبطی از حیات روحانی بالغ ما می باشند، برآورده سازد.
اگر رهبری دینی بخواهد این مفهوم اخیر را جوابی گوید باید اول قبول کند که دین و علم دو نظام جدائی ناپذیر دانش و بینش انسانند که به آن وسیله استعداد و امکانات وجدان انسانی پرورش می یابد. پس دین و علم با یکدیگر نزاعی ندارند بلکه هر دو روش هایی ضروری و لازم و ملزوم یکدیگرند که عقل انسان در اکتشاف حقیقت از هر دو استفاده می کند. در زمان های نادری که دین و علم در تاریخ بشر مفیدتر و پر ثمر تر از همیشه بوده اند وقتی بوده که مکمّل یکدیگر شناخته شده و هر دو را به کار گماشته اند. بینش و کاردانی هایی که پیشرفت های علمی پدید آورده باید همیشه منضم به تعهّدات اخلاقی و روحانی باشد تا بتواند مورد استفادۀ صحیح قرار گیرد و از سوی دیگر اعتقادات دینی نیز هر چند نزد ما عزیز باشد باید بر تجارب بی طرفانۀ ناشی از روش های علمی با طیب خاطر و امتنان گردن نهد.
وسوسۀ قدرت
در اینجا بالاخره به مطلبی می رسیم که چون مستقماً با وجدان ما سر و کار دارد با ملاحظه و تأمل درباره اش سخن می گوئیم. وسوسۀ اعمال زور و قدرت در امور اعتقادی از جمله وساوسی است که دنیا را فرا گرفته و عجیب نیست اگر ببینیم که رهبران ادیان متأسفانه به دام چنین امتحانی افتاده اند. برای آن کسانی که سالیان دراز عمرشان را صرف دعا و عبادات و تحصیل علوم دینی کرده اند لازم نیست این امر بدیهی را تذکر دهیم که قدرت بالقوّه سبب ایجاد فساد می گردد و هر چه بر دامنۀ قدرت بیفزاید، خرابی و فساد بیشتری به بار می آورد. شکی نیست که پیروزی های معنوی که عدّۀ بیشماری از روحانیون در طی قرون و اعصار حاصل کرده اند یکی از منابع عمدۀ قوّۀ خلّاقۀ ادیان متشکّل بوده است و آنرا باید یکی از توفیقات و امتیازات بزرگ آن دین ها شمرد. به همان تقدیر چون رهبران دینی تسلیم وسوسۀ قدرت گردیدند تخم بدگمانی و ناامیدی و فساد را در همه جا پراکندند. بدیهی است که در این مقطع تاریخ اگر رهبران ادیان به مقتضای مسئولیت اجتماعی خویش رفتار نمایند، چه نتایج بزرگی حاصل خواهد شد.
نقش اخلاقی و روحانی دین
چون کار دین تزکیه و اعتلاء فضائل انسان و هماهنگ ساختن روابط اجتماعی اوست، در سراسر تاریخ بزرگترین و والاترین مرجعی بوده که توانسته است به زندگانی انسان معنائی ببخشد. در هر عصر دین سبب ترویج خیر گشته و خطاکاران را به راه راست باز گردانده و منظری را بر هر بینندۀ مشتاقی عرضه نموده است که در آن استعدادها و قابلیت های جدید و بی سابقه ای ظاهر گردد. دین با راهنمائی های خود نفس عاقله را برانگیخته که بر محدودیت های این جهان فانی غالب آید و خویشتن را به فوزی عظیم رساند. دین چنانکه به تجربه رسیده همواره نیروی اصلی در اتحاد بخشیدن مردمان مختلف در جامعه های گسترده و پیچیده و بغرنج بوده که از برکت آن استعدادات و قابلیّات افراد پرورش یافته و در عالم امکان نمایان شده است. بزرگترین مزیّت عصر ما در این است که دورنمائی را عرضه کرده و مقابل تمام مردم جهان نهاده تا ببینند که سیر تمدّن پدیدۀ واحدی را به وجود آورده که جهان ما را با عالم الهی پیوند می دهد.
جامعۀ بهائی با چنین بینشی نهضت مذکور چنینی استنباط می کنند که کوشش ادیان در نزدیک شدن به یکدیگر موافق با ارادۀ الهی برای بشر است که حال به مرحلۀ بلوغ اجتماعیش وارد می شود. ما در این راه از آنچه از دستمان برآید کوتاهی نخواهیم کرد و چون در این کوشش با دیگر شریکان خویش مشترکیم، بر ذمّۀ خود می دانیم که به صراحت نظر خویش را دربارۀ فعالیت های بین ادیان اظهار داشته و بگوئیم که اگر قرار باشد این کوشش ها درمان دردهایی گردد که امروز بشر ناامید را فرا گرفته باید با کمال راستی و درستی بی هیچگونه طفره و مجامله ای به این حقیقت پر اهمیت که علت ایجاد نهضت بین ادیان بوده بپردازیم و قبول کنیم که خدا یکی است و تفاوتهای فرهنگی و تعبیرات بشری نباید ما را از قبول یگانگی ادیان منحرف سازد.
در خدمت رفاه بشر و اصلاح عالم
هر روز که می گذرد بر این خطر افزوده می شود که شعلۀ تعصبات دینی آتشی در جهان خواهد افروخت که نتایج دهشتناکش از حدّ تصور ما بیرون است و به قدری شدید است که دولت ها و حکومت ها به تنهائی از فرونشاندنش عاجزند. همچنین نباید خود را بفریبیم که فقط از راه موعظه و تمنّای بردباری و شکیبائی، آتش جنگ و جدالی را که مردم آن را از مشروعیّت الهی برخوردار می دانند، می توان خاموش ساخت. نفس چنین بحرانی که ما را فرا گرفته از رهبران دین می خواهد که گذشته را به یک سو افکنند و همان راهی را پیش گیرند که جامعۀ بشری از تعصبات مذهبی هدم بنیان عالم انسانی است نجات بخشید. نفوذ معنوی و اعمال قدرت در امور اعتقادی وقتی مشروعیت دارد که در خدمت رفاه بشر باشد و در این زمان که نقطۀ عطف روشنی در تاریخ تمدن انسانی است، لزوم چنین خدمتی را هرگز نتوان انکار نمود.
حضرت بهاءالله می فرماید:
"مقصود، اصلاح عالم و راحت امم بوده این اصلاح و راحت ظاهر نشود، مگر به اتّحاد و اتّفاق." (منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، شماره 113، ص 183)
بیت العدل اعظم
آوریل 2002
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر