۱۳۸۷-۰۵-۲۲

علل به کار بردن رموز و اشارات در کتب مقدسه: (قسمت اول)

رموز و اشارات کتب مقدسه
علل به کار بردن رموز و اشارات در کتب مقدسه: (قسمت اول)
بهار روشن

این تحقیق به بررسی علل به کار بردن رموز و استعاره ها در کتب مقدسه می پردازد. از آنجا که کتب آسمانی ادیان مملو از کلمات چند پهلو و پوشیده در لباس رموز است، بر پیروان، فهم معانی دقیق و درست، دشوار می گردد به طوری که در اکثر موارد، همان کتاب آسمانی که راهبر سالک در مسیرش است، در گردنه ها ی حقایق رهزن می شود و ایمان و ایقانش را می رباید و البته که بر برخی دیگر یقین و اطمینان می بخشد.

قرنها می گذرد و سالها به سر می آید تا پرده غیب به کناری رود و شاهد اسرار به در آید و رخ نماید و پیچیدگی های آیات و کوره راههای اشارات را بر پویندگان معرفت هموار کند اما در میان این سالها چگونه می توان به معنای این رموز پی برد؟ از کجا می توان دریافت که مراد از تاریک شدن آفتاب و فرو افتادن ستارگان و پیچیدن ساقها و شکافتن کوهها چیزی جز ظاهر آیات است؟ به کدام نشان توان فهمید که مسیح با جسد ظاهری و سوار بر ابرهای آسمان و به همراهی فرشتگان ظاهری نخواهد آمد و تمام این آیات،کنایات است و بر همه کس عیان نیست؟

اما مگر رب ودود، مظاهر امرش را برای رهایی و رستگاری عالم وجود فرو نفرستاده؟ مگر بر ایشان آیات و بینات عطا نکرده و اعتقاد و اطاعت به آنان را شرط رسیدن به بارگاه ندانسته؟ پس چرا راه را به واسطه این رموز و استعارات دشوار ساخته و جویندگان وصالش را به تعب افکنده؟ چرا با این اشارات، مظهر امر بعدی را به تنگنا و بلایا افکنده و پیروانش را به کمند تهمت و آزار مبتلا ساخته؟

این پرسشها نه تنها به وسیله دینداران، بل توسط بی دینان نیز مطرح می گردد و برای نگارنده نیز مورد سوال است تا علاوه بر پاسخهای رایج در این باب، با نگاهی عمیق تر به این مطلب توجه نمود.

اما برای یافتن جواب،در وهله اول از آثار حضرت بها الله و کتب نویسندگان بهائی و در وهله ثانی ازکتب نویسندگان غیر بهائی که به خصوص راجع به زبان رمزی و رمز در کتب مقدسه سخن گفته اند، استفاده شده است.

در نهایت می توان موضوع این تحقیق را چنین ذکر نمود:

"علل بکار گیری رموز و اشارات در کتب مقدسه"

فهرست مطالب:

- مقدمه
- رمز و سمبل
- علل به کار بردن رمز
الف-ملک آیینه ملکوت
ب-عدم طاقت و درک عباد
ج-بحر را گنجایش اندر کوزه نیست
د-محرمان و محرومان
ه-تاویل و رمز گشایی
و- امتحان عباد
- علل اعراض ناس
- توجه به ظاهر آیات
- تقلید از علما
مؤخره
منابع و مآخذ

--------------------

" ای عباد، لئالی صدف بحر صمدانی را از کنز علم و حکمت ربانی به قوه یزدانی و قدرت روحانی بیرون آوردم و حوریات غرف سَتر و حجاب را در مظاهر این کلمات محکمات محشور نمودم و ختم اِناء مِسک احدیه را بید القدره مفتوح نمودم..."
حضرت بها الله (1)

رمز و سمبل

پیش از آنکه بخواهیم بکارگیری رموز را پی گیریم باید معنای روشن و واضحی از این اصطلاح در ذهن داشته باشیم.

"رمز کلمه ای عربی است که در زبان فارسی هم به کار می رود. معنی آن به لب یا چشم یا به ابرو یا به دهن یا دست و زبان اشاره کردن است؛ اما معنی دیگری نیز دارد از جمله: اشاره، راز، سر، ایما، دقیقه، نکته، معما، نشانه، علامت، اشارت کردنِ پنهان، نشانه مخصوص. چیزی نهفته میان دو کس یا دو یا چند کس که دیگری بر آن آگاه نباشد و بیان مقصود با نشانه ها و علائم قراردادی و معهود است ولی آنچه در تمام معانی مذکور است عدم صراحت و پوشیدگی ست"(2)

اما "رمز" همواره با اصطلاحات دیگر نظیر استعاره، مَجاز، سمبل به کار می رود بنابراین در بسیاری موارد ما این واژگان را در جای هم به کار می بریم. بنابراین بهتر است به ارتباط میان این اصطلاحات نیز پرداخته شود.

رمز با تمام وسعت مفهوم و معنی خود می تواند معادلی برای واژه سمبل در زبانهای اروپایی باشد. این کلمه که به انگلیسی symbol و به فرانسوی symboleو به آلمانی symbal و به ایتالیایی symbolo نوشته می شود، در اصل یونانی از دو جزئ syn=sym وballein ساخته شده. جزئ اول این کلمه به معنی با، هم، با هم و جزئ دوم به معنی" انداختن"، "ریختن" "گذاشتن"، و "جفت کردن" است.
بنابراین کلمه symballein) syn= sym+ ballein) به معنی "با هم انداختن"، " با هم گذاشتن"، "با هم جفت کردن"، و نیز "شرکت کردن"، "سهم دادن" و "مقایسه کردن" است و کلمه symbole در یونانی از همان اصل است و به معنی "نشانه" یا علامت به کار می رود.(3) سمبل ممکن است طبیعی باشد مانند نور که رمز حقیقت است یا سنت و قراردادی مانند صلیب که رمز فداکاری ست.

اما معانی اصطلاحی سمبل در اروپا را می توان به سه صورت تعریف نمود:

"1- چیزی که بر چیز دیگر اشاره دارد به ویژه علامتی مرئی یا ملموس برای چیزی نامرئی و انتزاعی مثلا شیر که یک وجود مرئی است سمبل شجاعت که مفهومی نادیدنی و انزاعی است، می باشد.

2- علامت اختیاری و قرار دادی در ارتباط با حوزه ویژه ای از دانشها برای نمایاندن اعمال، کمیت ها، عناصر، صداها و...که به صورت نوشته یا نقش به کار می رود.

3- یک علامت قراردادی و غیر طبیعی که معنی آن موکول به تفسیر است.

4- یک عمل، صوت یا شیئ مادی که واجد مفهوم فرهنگی است."(4)

اما ارتباط رمز با استعاره چیست؟
استعاره در لغت مصدر باب استفعال است یعنی عاریه خواستن لغتی را به جای لغت دیگر. زیرا شاعر در استعاره، واژه ای را به علاقه مشابهت به جای واژه دیگر به کار می برد. در واقع می توان استعاره را مجازی با علاقه مشابهت در نظر گرفت زیرا مهمترین نوع مجاز، مجاز به علاقه مشابهت است. در ضمن می توان گفت که استعاره تشبیهی است که مشبهش حذف شده و تنها مشبه به در جای مشبه ذکر می شود و گونه ای رمز و پیچیدگی در آن وجود دارد و به سادگی و وضوح تشبیه نیست. (5)

"رمز تا آنجا که بر معنایی غیر از معنی ظاهری دلالت می کند به عنوان یکی از صُوَر خیال در ردیف استعاره است و چون علاوه بر معنی مجازی اراده معنی حقیقی و وضعی آن هم امکان پذیر است به عنوان نوعی از صُوَر خیال، یک کنایه است. اما از آنجا که به علت عدم قرینه، معنی مجازی آن در یک بُعد و یک سطح از تجربه های ذهنی و عینی و به طور کلی فرهنگی انسان محدود و متوقف نمی ماند، از صور خیال جدا می شود و از نظر ابهام، از استعاره و کنایه در می گذرد و در حدی بالاتر از آنها قرار می گیرد."(6)

" از آنجا که رمز، فاقد وجود قرینه است سبب می گردد:
- امکان اراده معنی حقیقی کلمه وجود داشته باشد.
- معنی مجازی رمز واضح نباشد و مراد متکلم مکتوم ماند.
- خوانندگان چه در یک زمان و چه در زمانهای مختلف، معانی مجازی گوناگون از کلمه در یابند. "(7)

"زبان سمبلیک زبانی است که در آن دنیای برون مظهری است از دنیای درون یا روح و ذهن ما و رمز،عبارت از معنی باطنی است که مخزون است تحت کلام ظاهری که غیر از اهل آن بدان راه نیابند"(8) و (9)

بنابراین رمز برونی دارد و درونی که ممکن است این درون و برون، این ظاهر و باطن بسیار به یکدیگر شبیه باشند و یا بی نهایت دور. برخی به ظاهر دل می بندند و از باطن در گریزند و دیگران برون را کناری می نهند و با درون خلوتها دارند. اما چنانچه در تعریف هم آمده، همگان را به ساحت معنا راهی نیست و اهلش، آن هم به میزان اهلیت و محرمیت بهره می برند و چهره، عیان می بینند.

این گونه زبان در بخشی از پدیده فرهنگی بشر مانند اساطیر، ادیان و مذاهب، آیین ها، رؤیاها، ادبیات و هنر و آنچه بیشتر با زندگی روحی و نفسانی انسان سر و کار دارد، قابل مشاهده است و ظرفیت کلمه رمز یا سمبل در نمودن خصلت ویژه این پدیده ها سبب ایجاد نظریه هایی در این باب شده.(10)

در انتها چند علل و انگیزه به کار بردن رمز را به طور کلی بیان می کنیم:

- ترس؛ این ترس می تواند ناشی از حکّام ستمگر یا فضای سیاسی و مذهبی رعب آور باشد. از مهمترین نمونه های این گونه رمزی، فابل یا داستان تمثیلی حیوانی سن که مثلا در قلعه حیوانات یا در کلیله و دمنه و موش و گربه می بینیم.

- تفکر و تجربه شخصی که مورد قبول قشر یا اقشار خاصی از جامعه نیست. این مورد بیشتر در متون رمزی عرفانی قابل تشخیص است. از آنجا که همیشه متشرعین و در برخی موارد فلاسفه با روش و اندیشه و سخنان عرفا مخالف و حتی گاه معاند بودند، آنها نیز متون خود را پیچیده در قمیص رمز یا دا ستان می نگاشتند؛ از بهترین نمونه ها می توان مثنوی معنوی مولانا، عقل سرخ سهروردی.

- مصلحت و صلاح جامعه، مثلا آنچه در کلام انبیا و گفته های حکماست، برای آنکه از اشرار مخفی ماند.

- عقیده به تاثیر بیشتر و عمیق تر رمز بر اذهان و احساس و نیز لذت ادبی حاصل از بیان غیر مستقیم معنی و پیام. وقتی کلامی رمزی باشد برای درک آن باید تلاشی بیش از حد نمود و در هر زمان می توان با درک همان زمان از آن بر داشت نمود. در واقع اینگونه آثار کمتر پیر و کهنه می گردند و به غبار زمان کمتر گرد می گیرند. (11)


علل به کار بردن رمز:

همانطور که پیشتر ذکر شد کتب مقدسه از جمله متونی هستند که زبانشان زبانی رمزی ست؛ به این معنا که در برخی مواقع جملات امری ذکر می کنند مانند آنچه در مورد اوامر و نواهی مشاهده می شود و در این مورد زبانی کاملا علمی و بدون پیچیدگی به کار می برند، اما در سایر موارد حتی در جملات خبری یا پرسشی، نمی توان به قطعیت گفت گه این آیه یا جمله تنها یک معنی می دهد و در تمام زمانها و تمام مکانها، این گونه فهم می شود. در قرآن این تقسیم بندی به صورت آیات محکمات و متشابهات صورت گرفته که در بخش تاویل و رمز گشایی از آن یاد می شود. حال به بررسی علل به کار بردن این رموز که در بسیاری مواقع رهزن است، می پردازیم:

الف: ملک آیینه ملکوت

این تفکر بر این اساس شکل گرفته که موازات تام میان عالم شهادت و غیب است. بنابراین آنچه در عالم شهادت وجود دارد رمز چیزی است از عالم ملکوت و عالم شهادت نردبانی است به سوی عالم غیب و اگر چنین نبود معرفت ما به عالم بالا ناممکن و قرب ما به خداوند بسیار دشوار تر بود، بنابراین برای فهم عالم مخفی از نشانه ها که همان الفاظ تمثیل در کتب مقدسه است یاری گیریم و آنها را مانند کلیدهای اسرار غیب شمریم و تاویل کنیم.(12)

ب: عدم طاقت و درک عباد

وقتی مظاهر ظهور از عالم غیب به جهان شهود پا می گذارند و دیانت جدیدی را می آورند، با کلمات خود حقایق و معانی بی شماری را بر اهل ارض آشکار می کنند. این حقایق چنان عظیم و گاه متناقض با توهمات و گمان مردمان است، که تاب درک و قبولش بر برخی ناممکن است و چنان می کنند که با انبیا کردند. در واقع آنان را از بیان و اظهار باز می دارند:

"...وَ لکِن اَلانَ مَمنُوعاً عَن اِظهارِ ما خَزن وَ بَسط ما قَبض وَ اِجهار ما خَفی. بَل یَنبَغی لَنا الاِخماد دُون اِظهار وَ لو نتکلّم بِما علمنا الله بمنه وَ جودِهِ لینفض الناس عَن حولی وَ یَهربُون وَ یفرون الا من شرب کَوثر الحَیَوان مِن کووس کَلماتِ ربه الرحمان. لا کُل کَلَمه تزلت مِن سَما الوحی عَلی النّبیین وَ المرسلین اِنّها ملئت مِن سَلسَبیل المَعانی وَ البَیان وَ الحِکمَةِ وَ التّبیانِ طُوبی لِشّاربین..."(13)

(ترجمه: اما در این حال از ظاهر نمودن آنچه پوشیده و از آشکار کردن آنچه مخفی است ممنوعم. بلکه بر من است که جای اظهار، خموشی پیش گیرم و اگر از آنچه که خداوند به فضل و جودش به من آموخته سخنی گویم، مردم از اطرافم می گریزند و فرار می کنند مگر کسانی که از کوثر حَیَوان از قدح های کلمات پروردگار رحمانشان آشامیده اند؛ چه که هر کلمه ای که از آسمان وحی بر انبیا و پیامبران فرو فرستاده می شود، لبریز از سلسبیل معانی و بیان و حکمت و تبیان است. خوشا حال آنان که می نوشند....)

حضرت بها الله در مثنوی مبارک می فرمایند:
الله الله ای لسان الله راز
نرم نرمک گوی و با مردم بساز

ج: بحر را گنجایش اندر کوزه نیست

بیان حقایق الهی که برتر از شریعت است و در وادی طریقت یا حقیقت می باشد بسیار دشوار است؛ چه که ظرف کلمات و قالب الفاظ از گنجاندن معانی الهی رنجور و ناتوان است ولی به ناچار برای فهم اندکی از آن باید آنها را در لباس محسوسات بیان نمود تا طالبان را بهره ای رساند، تشنگان را قطره ای بخشد. شیخ شهاب سهروردی که آثار رمزی زیادی دارد در این مورد می گوید:

"... نظر کن به اعجاز وحی الهی و ضرب مثالها که اشارت به نفس است؛ و احوال او به امور محسوس، تفهیم معقولات می کند به امثال حسی چنانکه در قرآن آمد که "و یضرب الله الامثال لناس و مایعقلها الا العالمون" و همچنین در آیه دیگر: "و فی انفسکم افلا تبصرون، سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم." با چنین دیدی حتی قصص انبیا را می توان رمزی گرفت و داستان صورت مثالی و محسوس وقایع نفسانی است...."(14)

در ضمن بیان تجارب عرفانی و باطنی و به خصوص عرفانی بسیار دشوار است و جز از طریق رمز و اشاره ممکن نیست. به گفته عین القضات همدانی: "هرگز تعبیری از آن (عوالم باطنی و الهی) متصور نشود مگر به الفاظ متشابه" و الفاظ زمانی متشابه هستند که نتوانند مقصود و منظوری را که در آنها مخفی است به تمام و کمال برساند.(15)

در زمانی که وحی بر انبیای الهی می رسد آنگونه که خود بیان می کنند کیفیتی وصف ناپذیر بر ایشان وارد می شود چنانکه از وصف آن عاجزند مثلا حضرت بها الله وقتی کیفیت آن را بیان می فرمایند از الفاظ متشابه استفاده می کنند چه که اظهار آن تنها به این زبان و آنهم کوتاه تر و نارساتر از قامت حقیقت است:

"در ایام توقف در سجن ارض طا اگر چه نوم از زحمت سلاسل و روائح منتنه قلیل بود، و لیکن بعضی اوقات که دست می داد، احساس می شد از جهت اعلای رأس چیزی بر صدر می ریخت به مثابه رودخانه عظیمی که از قله جبل باذخ رفیعی بر ارض بریزد و به آن جهت از جمیع اعضا آثار نار، ظاهر و در آن حین لسان قرائت می نمود آنچه را که بر اصغا آن احدی قادر نه..."(16)

یا زمانی که واسطه وحی را به حوریه تشبیه می نمایند:
"... فَلَمّا رأیت نَفسی عَلی قُطب البَلا سَمِعت الصَوت الاَبدَعِ الاَبهی مِن فَوق رَاسی فَلَمّا تَوَجّهت شاهِدَت حُوریت ذِکر اِسمِ رَبّی مُعَلّقة فِی الهَوی مَحاذی الرَأسِ وَ رایت اِنّها مُستَبشرة فِی نَفسِها کان طراز الرِضوان یظهر مِن وَجهها وَ نضره الرَحمان تعلن مِن خدها وَ کانَت تَنطق بَینَ السَموات وَ الاَرض ِ بِنِدا تَنجَذِب مِنه الافئدَةِ وَ العُقولِ وَ تبشر کُلّ الجَوارح مَن ظاهِری وَ باطِنی بِبشارة استَبشرت بها نَفسی وَ استَفرحت مِنها عِبادٌ مکرمون و اِشارت بِاصبِعَها اِلی رَاسی و خاطَبت مَن فِی السّمواتِ وَ الاَرض ِتَالله هذا لَمَحبوب العالمینَ وَ لکن اَنتم لا تَفقَهون هذا لَجَمال الله بَینَکم وَ سُلطانه فیکُم اِن اَنتُم تَعرفون وَ هذا لسِرّالله وَ کَنزه وَ اَمر الله وَ عزه لِمَن فی مَلَکوت الاَمرِ وَ الخَلق اِن اَنتُم تَعقِلون...." (17)

(ترجمه: وقتی خودم را در مدار و محور بلایا دیدم، از بالای سرم صدایی با لحن بدیع و واضح شنیدم. چون نگریستم حوریه ذکر اسم پروردگارم را مشاهده کردم که روبرویم در هوا معلق بود. ملاحظه کردم که شادمانی و سرور سراسر وجودش را فرا گرفته، گویی صورتش، زیبایی بهشت را نمایان می نمود و گونه هایش شادابی خداوندی را ظاهر می ساخت. او با ندایی که دلها را منقلب می ساخت بین زمین و آسمان نطق می نمود. تمام وجودم را از درون و بیرون بشارت می داد، بشارتی که جان مرا مسرور می ساخت و دیگر بندگان عزیز از آن به شعف می آمدند. آنگاه با انگشتش به جانب سرم اشاره نمود و تمامی اهل زمین و آسمان را مخاطب ساخته چنین گفت: قسم به خدا این است محبوب عالمیان اما شما نمی دانید. این است جمال خدا و جلال او در بین شما، اگر بشناسید. این است راز خدا و گنجینه او و امر و عزت او برای ساکنان ملکوت امر و خلق، اگر بیندیشید.)

در ضمن در مرحله درک حقیقت سخنی که گفته می شود در حال سکر و عدم هوشیاری است؛ چه که از این جهان مدهوش و به جهان دیگر هوشیار است و در این زمان کلام شکل بیان رمزی و مثالی به خود می گیرد. (18)

د: محرمان و محرومان

و همگان نیز محرم درک حقایق الهی نیستند پس به رمز بیان می شود تا محرمان به حریم وصال رسند و نامحرمان پوسته ای بر گیرند و دل خوش دارند:

سِرّ این سربسته گفتم ای رفیق
دُرّ ِ این در خفیه سفتم ای شفیق

تا نیفتد چشم بد بر روی او
تا نیاید غیر ِ راهِ کوی او

زانکه اینجا این زمان نامحرم است
محرم و نامحرم اینجا چون هم است

(مثنوی جمال مبارک)


شاید این داستا ن تمثیلی از انجیل متی باب 22 بی مناسبت نباشد:
"ملکوت آسمان پادشاهی را ماند که برای پسر خویش عروسی کرد و غلامان خود را فرستاد تا دعوت شدگان را به عروسی بخوانند و نخواستند بیایند. باز غلامان دیگر روانه نموده فرمود دعوت شدگان را بگویید که اینک خوان خود را حاضر ساخته ام و گاوان و پرواریهای من کشته شده و همه چیز آماده است به عروسی بیایید. ولی ایشان بی اعتنایی نموده راه خود را گرفتند یکی به مزرعه خود و دیگری به تجارت خویش رفت و دیگران غلامان او را گرفته دشنام دادند. پادشاه چون شنید غضب نمود آنگاه غلامان خود را فرمود عروسی حاضر است لیکن دعوت شدگان لیاقت نداشتند. الان به شوارع عامه روید و هر که را بیابید به عروسی بطلبید. پس آن غلامان به سر راهها رفته نیک و بد هر که را یافتند جمع کردند چنانکه خانه عروسی از مجلسیان مملو گشت. آنگاه پادشاه به جهت دیدن اهل مجلس داخل شده شخصی را در آنجا دید که جامه عروسی در بر ندارد. بدو گفت ای عزیز چطور در اینجا آمدی و حال آنکه جامه عروسی در بر نداری. او خاموش شد آنگاه پادشاه خادمان خود را فرمود: این شخص را دست و پا بسته بردارید و در ظلمت خارجی اندازید جاییکه گریه و فشار دندان باشد زیرا طلبیدگان بسیارند و برگزیدگان کم"

در این داستان تاکید بر این است که همه برای درک حقیقت و معرفت الهی دعوت می شوند ولی تنها آنانی پذیرفته می شوند که لیاقت و آمادگی این درک را داشته باشند. البته مبحث گزینش به امتحان مربوط می شود که در ادامه به آن می پردازیم.

(ادامه دارد...)


لینک مطلب:
http://www.negah28.info/index.php?option=com_content&task=view&id=745&Itemid=24

هیچ نظری موجود نیست: