شمه ای از تعالیم و احکام بهائی (قسمت اول)
دیانت بهائی، آموزه ها و احکامی برای تقویت بنیۀ ایمانی و ارتقائ روحانی انسان دارد که بر محور ارزش های والای انسانی و روحانی بنا شده اند. در این قسمت گزیده هایی از احکام بهائی که متضمن اخلاق، نوع دوستی و تنزیه و تقدیس و ... می باشند، انتخاب شده است.
انقطاع و استقامت:
- " دَعُوا ما عِنْدَکُمْ ثُمّ طیروُا بِقَوادِمِ الاِنْقِطاعِ فَوْقَ الاِبْداعِ، کَذلِکَ یَأمُرُکُمْ مالِکُ الاِخْتِراعِ
(مضمون: مالک ایجاد این گونه به شما امر می کند که آنچه دارید رها کنید سپس با بالهای انقطاع بر فراز جهان هستی پرواز کنید.) (کتاب اقدس، آیه 54)
- "مقصود از انقطاع، انقطاع نفس از ما سوی الله است. یعنی ارتقاء به مقامی جوید که هیچ شیئی از اشیاء از آنچه در بین سماوات و ارض مشهود است، او را از حقّ، منع ننماید... باری مقصود از انقطاع، اسراف و اتلاف اموال نبوده و نخواهد بود، بلکه توجه الی الله و توسّل به او بوده و این رتبه به هر قِسم حاصل شود و از هر شیء ظاهر و مشهود گردد، اوست انقطاع و مبدأ و مُنتهای آن. " (1)
و درباره استقامت در کتاب اقدس، چنین نازل است:
" کُونُوا مَظاهِرَ الاِسْتِقامَةِ بَیْنَ البَریّةِ عَلی شَأنٍ لاتَمْنَعُکُمْ شُبُهاتُ الّذینَ کَفَرُوا بِاللهِ اِذْ ظَهَرَ بِسُلطانٍ عَظیم. (2)
(مضمون: بین مردم، مظهر استقامت باشید، به شأنی که شبهات کافرین به خدا، شما را از ایمان به او باز ندارد.)
- "اِکلیل اعمال، استقامت است. به آن متمسّک شوید و اعظم از کلّ مقامات است، به آن ناظر باشید." (3)
- " اَوّلُ الاَمْرِ هُوَ عِرْفانُ اللهِ وَ آخِرُهُ الاِسْتِقامَةُ عَلَیْهِ، کَذلِکَ قُدِّرَ مِنْ لَدُنْ قَویٍّ قَدیر." (4) (اولین امر، عرفان خداوند است و بعد از آن استقامت بر آن. این است آنچه از جانب خداوند قوی و قدیر مقدّر شده است.)
- "به راستی می گویم آنچه الیوم، اعظم و اسبق کلّ اعمال است، استقامت بر امر بوده..." (5)
- "انسان باید مانند کوه آهنین، رزین و رصین باشد و مقاومت هر مشکلات نماید و تا چنین نگردد کار به انجام نمی رسد." (6)
- "...زیرا استقامت، شرط است و در قرآن می فرماید: اِنّ الّذیْنَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمّ اِسْتِقامُوا تَتَنَزّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ. در امری استقامت کند، مغناطیس توفیق و تأئید شود." (7)
خلوص نیّت و دوری جستن از ریا:
- "ای پسران آدم، کلمۀ طیّبه و اعمال طاهره مقدسه، به سماء عزّ احدیّه صعود نماید. جهد کنید تا اعمال، از غبار ریا و کدورت نفس و هوی پاک شود و به ساحتِ عزِّ قبول، درآید. چه که عنقریب، صرّافان وجود در پیشگاه حضور معبود، جز تقوای خالص نپذیرند و غیر عمل پاک، قبول ننمایند. این است آفتابِ حکمت و معانی که از افق فَمِّ مَشیّت ربّانی اشراق فرمود. طُوبیٰ لِلْمُقْبِلینَ. (8)
- "امروز هر کلمه که لِلّه به آن تکلّم شود و یا عملی که لِوَجهِ الله ظاهر گردد، هر یک به مثابهِ شمس است بین اعمال عالَم و لَدَی العَرش از سیّد اعمال محسوب و از قلم اعلی مسطور. " (9)
- "اُسّ اساس دیانت، خلوص است. یعنی شخصِ متدیّن باید که از جمیع اغراض شخصیّۀ خود گذشته بِاَیِّ وَجهٍ کانَ در خیریّت جمهور بکوشد." (10)
- "نیّت خیر، اساس اعمال خیریّه است... نیّت خیریّه نورِ محض است و از شوائب غرض و مَکر و خُدعه، مُنزّه و مقدّس. ولی ممکن که انسان به ظاهر، عمل مبروری مُجری دارد ولی مبنی بر اغراض نفسانی باشد... اما نیّت خیریِه مقدّس از این شوائب ... باری بعد از عرفان الهی و ظهور محبّت الله و حصول انجذاب وجدانی و نیّت خیریّه، اعمال مبروره تامّ و کامل است و الّا هر چند اعمال خیریّه ممدوح است، ولی بدون آنکه مستند به عرفان الهی و محبّت ربّانی و نیّت صادقه باشد، ناقص است. " (11)
خضوع و خشوع و احتراز از غرور و برتری جویی:
در کتاب اقدس آمده است:
" لَیْسَ لِاَحَدٍ اَنْ یَفْتَخِرَ عَلیٰ اَحَدٍ، کُلٌّ اَرّقاءٌ لَهُ وَ اَدِلّاءٌٌ عَلیٰ اِنّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ. اِنّهُ کٰانَ عَلی کُلِّ شَیءٍ حَکیما." (12)
(مضمون: هیچکس حق ندارد که بر دیگری افتخار کند. همه بندگان او هستند و دلائلی هستند بر اینکه خدایی جز او نیست.)
- "ای پسران آمال، جامۀ غرور را از تن برآرید و ثوب تکبّر از بدن بیندازید." (کلمات مکنونه فارسی، فقره 47)
- "ای ابناء غرور، به سلطنت فانیۀ ایّامی، از جبروت باقی من گذشته و خود را به اسباب زرد و سرخ می آرائید و بدین سبب افتخار می نمائید. قَسم به جمالم که جمیع را در خیمۀ یک رنگ تُراب درآورم و همۀ این رنگ های مختلفه را از میان بردارم. مگر کسانی که به رنگ من در آیند و آن تقدیس از همه رنگ ها است." (13)
- "اگر نفسی لِلّه خاضع شود از برای دوستان الهی، آن خضوع فی الحقیقه به حق راجع. چه که ناظر به ایمان اوست... همچنین اگر نفسی استکبار نماید، آن استکبار به حق راجع است. نَعوذُ بِالله مِنْ ذلِکَ یا اُولِی الاَلْبابِ." (14)
- "پاکی از آلایش، پاکی از چیزهایی است که زیان آرد و از بزرگی مردمان بکاهد و آن پسندیدن گفتار و کردار خود است، اگر چه نیک باشد." (15)
- "الیوم، تسلّی عبدالبهاء، محبّت و خضوع و خشوع احبّاء است به یکدیگر، و تا حقیقت محبّت قلبیّه و نهایت محویّت و فنا و تعلّق روحانی در قلوب احبّاء به یکدیگر جلوه ننماید، البته موهبت کُبری جهان گیر نشود." (16)
- "خاضع و خاشع باشید، زیرا انسان تا خود را نیک نمی داند، بلکه خویش را عاجز می بیند و قاصر می داند، رو به ترّقی است ولی به محض اینکه خود را خوب دانست و گفت من کامل هستم، غرور و دُنُوّ حاصل نماید." (17)
- "هر نفسی از برای خویش وجودی بیند و خیال تمیز و تفرّدی، آن از آثار نِعاق است و علامتِ نفاق. باید شئون خود را فراموش کرد و در مقام فنای محض آمد و الّا ملاحظۀ وجود، عاقبت سبب شِرک گردد و بادی کفر محض. خضوع و خشوع و محو و فنا و اطاعت و انقیاد محبوب. " (18)
- "آن کس که از خود راضی است، مظهر شیطان است و آنکه راضی نیست، مظهر رحمان. خودپرست ترقی نمی کند، اما آنکه خود را ناقص می بیند، در صدد اکمال خویش بر می آید." (19)
وجوب اشتغال و کسب و کار:
در کتاب اقدس چنین نازل گشته است:
"یا اَهْلَ البَهاءِ، قَدْ وُجِبَ عَلی کُلِّ واحِدٍ مِنْکُمُ الاِشْتِغالِ باَمْرٍ مِنَ الاُمُورِ مِنَ الصّنایِعِ وَ الاِقْتِرافِ وََ اَمْثالِها وَ جَعَلْنا اِشْتِغالَکُمْ بِها نَفْسَ العِبادَةِ لِلّهِ الحَقّ. تَفَکّرُوا یا قَومِ فِی رَحْمَةِ اللهِ وَ اَلطافِهِ ثُمّ اشْکُرُوهِ فِی العَشّیِ وَ الاِشْراق." (20)
(مضمون: ای اهل بها بر هر یک از شما پرداختن به کاری از قبیل صنایع و کسب و تجارت واجب شده است و پرداختن شما را به یکی از این کارها، عین عبادت برای پروردگار قرار دادیم. ای قوم در رحمت و الطاف خداوند بیندیشید و سپس او را در هر صبح و شام سپاس گوئید.)
- " اَبْغَضُِ النّاسِ عِنْدَاللهِ مَنْ یَقْعُدُ وَ یَطْلُبُ. تَمَسّکُوا بِحَبْلِ الاَسْبابِ مُتِوَکّلینَ عَلَی اللهِ مُسَبّبِ الاَسْبابِ." (21)
(مضمون: منفورترین مردم نزد خدا کسانی هستند که می نشینند (کاری نمی کنند) و ( از دیگران یا خدا) طلب می کنند. به وسایل و اسباب تمسّک جوئید در حالی که به خداوند مسبّب الاسباب توکّل کرده اید.)
- "کلّ را به صنعت و اقتراف امر نمودیم. او را از عبادت محسوب داشتیم. در اوّل امر باید ثوب امانت را از یَدِ عطا که مقام قبول است بنوشی. چه که اوست اوّل بابِ برکت و نعمت." (22)
- "جمعی الآن در این جهانند و به ظاهر و باطن، سرگشته و پریشان و مُهمَل و معطّل و بارِ گران بر سایر ناس. به صنعتی مشغول نشوند و به کار و کسبی مألوف نگردند و خود را از آزادگان شمرند... این گونه نفوس مهمله البته مقبول نه. زیرا هر نفسی باید کار و کسب و صنعتی پیش گیرد تا او بار دیگران را حمل نماید نه اینکه خود حمل ثقیل شود و مانند علّت کابوس مُستولی گردد." (23)
خدمت به عموم بشر:
- "نُوصیکُمْ بِخِدْمَةِ الاُمَمِ وَ اِصْلاحِ الْعالَم" (24)
(شما را وصیّت می کنیم به خدمت امم و اصلاح عالم.)
- "طُوبیٰ لِمَنْ اَصْبَحَ قائِماً عَلی خِدْمَةِ الاُمَم." (25)
(خوشا به حال کسی که صبحش را آغاز کند در حالی که به خدمت امم به پا خاسته است.)
- "ان شاءالله برق شوق در بدن عالم به مثابه رگ شریان به حرکت آید و جمیع از آن حرکت که سبب و علّت اِحداث حرارت است، به حرارت محبّت الله فائز شوند تا جمیع متحداً به افق الله ناظر و به خدمتش قائم گردند و خدمتِ حق امری است که سبب اصلاح عالم است نه نزاع و جدال." (26)
- "انسان را عزّت و بزرگواری به راستی و خیرخواهی و عفّت و استقامت است نه به زخارف و ثروت. اگر نفسی موفق بر آن گردد که خدمت نمایان به عالم انسانی علی الخصوص به ایران نماید، سَروَر سروران است و عزیزترین بزرگان." (27)
- "بهائیان جان فدای جهانیان نمایند و پرستش نوع انسان کنند ولی به نصّ قاطع مأمور به آنند که در هر مملکتی که هستند به حکومت آن مملکت در نهایت صدق و امانت باشند." (28)
- "امروز انسان کسی است که به خدمت جمیع من علی الارض قیام نماید." (29)
نهی از اعتراض بر عقاید دیگران:
- "باری ای سلمان، بر احبّای حق، القا کن که در کلمات احدی به دیدۀ اعتراض ملاحظه ننمایید. بلکه به دیدۀ شفقت و مرحمت مشاهده کنید. مگر آن نفوسی که الیوم در ردّالله، الواح ناریه نوشته." (30)
- "ابداً نفسی تعرّض به نفسی ننماید و بر محاربه قیام نکند. شأن اهل حق، خضوع و اخلاق حمیده بوده و خواهد بود. دنیا قابل آن نه که انسان مرتکب امورات قبیحه شود و از مالک احدیّه بعید ماند." (31)
- "اجتناب و احتراز و خشونت، سبب اشمئزاز قلوب و نفوس گردد... اگر شخصی از مومنین موحّدین در حین ملاقات با نفْسی از ملل اجنبیّه اظهار احتراز نماید... آن شخص اجنبی از این کلمه چنان محزون و مکدّر گردد که اگر شقّ القمر نیز ببیند، اقبال به حق ننماید و ثمرۀ اجتناب این باشد که اگر در قلب آن شخص، توجّه قلیلی الی الله بوده از آن نیز پشیمان گشته، به کلّی از شاطی بحر ایمان به بادیۀ غفلت و بطلان فرار نماید..." (32)
پاکی از کینه و رشک و آز:
حضرت بهاءالله در کلمات مکنونه می فرمایند:
"ای ساذِج هوی، حرص را باید گذاشت و به قناعت قانع شد، زیرا که لازال حریصْ محروم بوده و قانعْ محبوب و مقبول... " (33)
- "ای بنده من، دل را از غِلّ پاک کن و بی حسد به بساط قدس اَحَد بخرام." (34)
حضرت بهاءالله در لوح اصل کل الخیر می فرمایند:
"اَصْلُ الْعِزّةِ: هِیَ قَناعَةُ الْعَبْدِ بِما رُزِقَ بِهِ وَ الاِكْتِفاء بِما قُدِّرَ لَهُ." (35)
- "ای پسران دانش، چشم سَر را پلک به آن نازکی از دیدن جهان و آنچه در اوست، بی بهره نماید، دیگر پردهء آز اگر بر چشم دل فرود آید چه خواهد نمود. بگو ای مردمان، تاریکی آز و رشک، روشنایی جان را بپوشاند، چنانکه ابر، روشنایی آفتاب را." (36)
----------------------------
یادداشت ها:
(1) امر و خلق، ج 3، صص 398-399
(2) حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب اقدس، آیه 134
(3 تا 7) امر و خلق، ج 3، صص 417-420
(8) حضرت بهاءالله، کلمات مکنونه فارسی، فقره 69
(9 و 11) امر و خلق، ج 3، صص 438 تا 439
(12) حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب اقدس ، آیه 73
(13) حضرت بهاءالله، کلمات مکنونه فارسی، فقره 74
(14 تا 19) امر و خلق، ج 3، صص 95-97
(20 و 21) حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب اقدس ، آیه 33
(22) گنجینه حدود و احکام، ص 73
(23) گنجینه حدود و احکام، صص 74-75
(24 تا 26) گنجینه حدود و احکام، ص 210
(27 و 28) گنجینه حدود و احکام، ص 289-290
(29) منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص 160 شماره 117
(30) امر و خلق، ج 3، ص106
(31) گنجینه حدود و احکام، ص 392
(32) حضرت عبدالبهاء، رساله مدنیه، صص 63-64
(33) حضرت بهاءالله،کلمات مکنونه فارسی، فقره 50
(34) حضرت بهاءالله، کلمات مکنونه فارسی، فقره 42
(35) لوح اصل کل الخیر، ادعیه حضرت محبوب
(36) امر و خلق، ج 3، صص 168-169
دیانت بهائی، آموزه ها و احکامی برای تقویت بنیۀ ایمانی و ارتقائ روحانی انسان دارد که بر محور ارزش های والای انسانی و روحانی بنا شده اند. در این قسمت گزیده هایی از احکام بهائی که متضمن اخلاق، نوع دوستی و تنزیه و تقدیس و ... می باشند، انتخاب شده است.
انقطاع و استقامت:
- " دَعُوا ما عِنْدَکُمْ ثُمّ طیروُا بِقَوادِمِ الاِنْقِطاعِ فَوْقَ الاِبْداعِ، کَذلِکَ یَأمُرُکُمْ مالِکُ الاِخْتِراعِ
(مضمون: مالک ایجاد این گونه به شما امر می کند که آنچه دارید رها کنید سپس با بالهای انقطاع بر فراز جهان هستی پرواز کنید.) (کتاب اقدس، آیه 54)
- "مقصود از انقطاع، انقطاع نفس از ما سوی الله است. یعنی ارتقاء به مقامی جوید که هیچ شیئی از اشیاء از آنچه در بین سماوات و ارض مشهود است، او را از حقّ، منع ننماید... باری مقصود از انقطاع، اسراف و اتلاف اموال نبوده و نخواهد بود، بلکه توجه الی الله و توسّل به او بوده و این رتبه به هر قِسم حاصل شود و از هر شیء ظاهر و مشهود گردد، اوست انقطاع و مبدأ و مُنتهای آن. " (1)
و درباره استقامت در کتاب اقدس، چنین نازل است:
" کُونُوا مَظاهِرَ الاِسْتِقامَةِ بَیْنَ البَریّةِ عَلی شَأنٍ لاتَمْنَعُکُمْ شُبُهاتُ الّذینَ کَفَرُوا بِاللهِ اِذْ ظَهَرَ بِسُلطانٍ عَظیم. (2)
(مضمون: بین مردم، مظهر استقامت باشید، به شأنی که شبهات کافرین به خدا، شما را از ایمان به او باز ندارد.)
- "اِکلیل اعمال، استقامت است. به آن متمسّک شوید و اعظم از کلّ مقامات است، به آن ناظر باشید." (3)
- " اَوّلُ الاَمْرِ هُوَ عِرْفانُ اللهِ وَ آخِرُهُ الاِسْتِقامَةُ عَلَیْهِ، کَذلِکَ قُدِّرَ مِنْ لَدُنْ قَویٍّ قَدیر." (4) (اولین امر، عرفان خداوند است و بعد از آن استقامت بر آن. این است آنچه از جانب خداوند قوی و قدیر مقدّر شده است.)
- "به راستی می گویم آنچه الیوم، اعظم و اسبق کلّ اعمال است، استقامت بر امر بوده..." (5)
- "انسان باید مانند کوه آهنین، رزین و رصین باشد و مقاومت هر مشکلات نماید و تا چنین نگردد کار به انجام نمی رسد." (6)
- "...زیرا استقامت، شرط است و در قرآن می فرماید: اِنّ الّذیْنَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمّ اِسْتِقامُوا تَتَنَزّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ. در امری استقامت کند، مغناطیس توفیق و تأئید شود." (7)
خلوص نیّت و دوری جستن از ریا:
- "ای پسران آدم، کلمۀ طیّبه و اعمال طاهره مقدسه، به سماء عزّ احدیّه صعود نماید. جهد کنید تا اعمال، از غبار ریا و کدورت نفس و هوی پاک شود و به ساحتِ عزِّ قبول، درآید. چه که عنقریب، صرّافان وجود در پیشگاه حضور معبود، جز تقوای خالص نپذیرند و غیر عمل پاک، قبول ننمایند. این است آفتابِ حکمت و معانی که از افق فَمِّ مَشیّت ربّانی اشراق فرمود. طُوبیٰ لِلْمُقْبِلینَ. (8)
- "امروز هر کلمه که لِلّه به آن تکلّم شود و یا عملی که لِوَجهِ الله ظاهر گردد، هر یک به مثابهِ شمس است بین اعمال عالَم و لَدَی العَرش از سیّد اعمال محسوب و از قلم اعلی مسطور. " (9)
- "اُسّ اساس دیانت، خلوص است. یعنی شخصِ متدیّن باید که از جمیع اغراض شخصیّۀ خود گذشته بِاَیِّ وَجهٍ کانَ در خیریّت جمهور بکوشد." (10)
- "نیّت خیر، اساس اعمال خیریّه است... نیّت خیریّه نورِ محض است و از شوائب غرض و مَکر و خُدعه، مُنزّه و مقدّس. ولی ممکن که انسان به ظاهر، عمل مبروری مُجری دارد ولی مبنی بر اغراض نفسانی باشد... اما نیّت خیریِه مقدّس از این شوائب ... باری بعد از عرفان الهی و ظهور محبّت الله و حصول انجذاب وجدانی و نیّت خیریّه، اعمال مبروره تامّ و کامل است و الّا هر چند اعمال خیریّه ممدوح است، ولی بدون آنکه مستند به عرفان الهی و محبّت ربّانی و نیّت صادقه باشد، ناقص است. " (11)
خضوع و خشوع و احتراز از غرور و برتری جویی:
در کتاب اقدس آمده است:
" لَیْسَ لِاَحَدٍ اَنْ یَفْتَخِرَ عَلیٰ اَحَدٍ، کُلٌّ اَرّقاءٌ لَهُ وَ اَدِلّاءٌٌ عَلیٰ اِنّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ. اِنّهُ کٰانَ عَلی کُلِّ شَیءٍ حَکیما." (12)
(مضمون: هیچکس حق ندارد که بر دیگری افتخار کند. همه بندگان او هستند و دلائلی هستند بر اینکه خدایی جز او نیست.)
- "ای پسران آمال، جامۀ غرور را از تن برآرید و ثوب تکبّر از بدن بیندازید." (کلمات مکنونه فارسی، فقره 47)
- "ای ابناء غرور، به سلطنت فانیۀ ایّامی، از جبروت باقی من گذشته و خود را به اسباب زرد و سرخ می آرائید و بدین سبب افتخار می نمائید. قَسم به جمالم که جمیع را در خیمۀ یک رنگ تُراب درآورم و همۀ این رنگ های مختلفه را از میان بردارم. مگر کسانی که به رنگ من در آیند و آن تقدیس از همه رنگ ها است." (13)
- "اگر نفسی لِلّه خاضع شود از برای دوستان الهی، آن خضوع فی الحقیقه به حق راجع. چه که ناظر به ایمان اوست... همچنین اگر نفسی استکبار نماید، آن استکبار به حق راجع است. نَعوذُ بِالله مِنْ ذلِکَ یا اُولِی الاَلْبابِ." (14)
- "پاکی از آلایش، پاکی از چیزهایی است که زیان آرد و از بزرگی مردمان بکاهد و آن پسندیدن گفتار و کردار خود است، اگر چه نیک باشد." (15)
- "الیوم، تسلّی عبدالبهاء، محبّت و خضوع و خشوع احبّاء است به یکدیگر، و تا حقیقت محبّت قلبیّه و نهایت محویّت و فنا و تعلّق روحانی در قلوب احبّاء به یکدیگر جلوه ننماید، البته موهبت کُبری جهان گیر نشود." (16)
- "خاضع و خاشع باشید، زیرا انسان تا خود را نیک نمی داند، بلکه خویش را عاجز می بیند و قاصر می داند، رو به ترّقی است ولی به محض اینکه خود را خوب دانست و گفت من کامل هستم، غرور و دُنُوّ حاصل نماید." (17)
- "هر نفسی از برای خویش وجودی بیند و خیال تمیز و تفرّدی، آن از آثار نِعاق است و علامتِ نفاق. باید شئون خود را فراموش کرد و در مقام فنای محض آمد و الّا ملاحظۀ وجود، عاقبت سبب شِرک گردد و بادی کفر محض. خضوع و خشوع و محو و فنا و اطاعت و انقیاد محبوب. " (18)
- "آن کس که از خود راضی است، مظهر شیطان است و آنکه راضی نیست، مظهر رحمان. خودپرست ترقی نمی کند، اما آنکه خود را ناقص می بیند، در صدد اکمال خویش بر می آید." (19)
وجوب اشتغال و کسب و کار:
در کتاب اقدس چنین نازل گشته است:
"یا اَهْلَ البَهاءِ، قَدْ وُجِبَ عَلی کُلِّ واحِدٍ مِنْکُمُ الاِشْتِغالِ باَمْرٍ مِنَ الاُمُورِ مِنَ الصّنایِعِ وَ الاِقْتِرافِ وََ اَمْثالِها وَ جَعَلْنا اِشْتِغالَکُمْ بِها نَفْسَ العِبادَةِ لِلّهِ الحَقّ. تَفَکّرُوا یا قَومِ فِی رَحْمَةِ اللهِ وَ اَلطافِهِ ثُمّ اشْکُرُوهِ فِی العَشّیِ وَ الاِشْراق." (20)
(مضمون: ای اهل بها بر هر یک از شما پرداختن به کاری از قبیل صنایع و کسب و تجارت واجب شده است و پرداختن شما را به یکی از این کارها، عین عبادت برای پروردگار قرار دادیم. ای قوم در رحمت و الطاف خداوند بیندیشید و سپس او را در هر صبح و شام سپاس گوئید.)
- " اَبْغَضُِ النّاسِ عِنْدَاللهِ مَنْ یَقْعُدُ وَ یَطْلُبُ. تَمَسّکُوا بِحَبْلِ الاَسْبابِ مُتِوَکّلینَ عَلَی اللهِ مُسَبّبِ الاَسْبابِ." (21)
(مضمون: منفورترین مردم نزد خدا کسانی هستند که می نشینند (کاری نمی کنند) و ( از دیگران یا خدا) طلب می کنند. به وسایل و اسباب تمسّک جوئید در حالی که به خداوند مسبّب الاسباب توکّل کرده اید.)
- "کلّ را به صنعت و اقتراف امر نمودیم. او را از عبادت محسوب داشتیم. در اوّل امر باید ثوب امانت را از یَدِ عطا که مقام قبول است بنوشی. چه که اوست اوّل بابِ برکت و نعمت." (22)
- "جمعی الآن در این جهانند و به ظاهر و باطن، سرگشته و پریشان و مُهمَل و معطّل و بارِ گران بر سایر ناس. به صنعتی مشغول نشوند و به کار و کسبی مألوف نگردند و خود را از آزادگان شمرند... این گونه نفوس مهمله البته مقبول نه. زیرا هر نفسی باید کار و کسب و صنعتی پیش گیرد تا او بار دیگران را حمل نماید نه اینکه خود حمل ثقیل شود و مانند علّت کابوس مُستولی گردد." (23)
خدمت به عموم بشر:
- "نُوصیکُمْ بِخِدْمَةِ الاُمَمِ وَ اِصْلاحِ الْعالَم" (24)
(شما را وصیّت می کنیم به خدمت امم و اصلاح عالم.)
- "طُوبیٰ لِمَنْ اَصْبَحَ قائِماً عَلی خِدْمَةِ الاُمَم." (25)
(خوشا به حال کسی که صبحش را آغاز کند در حالی که به خدمت امم به پا خاسته است.)
- "ان شاءالله برق شوق در بدن عالم به مثابه رگ شریان به حرکت آید و جمیع از آن حرکت که سبب و علّت اِحداث حرارت است، به حرارت محبّت الله فائز شوند تا جمیع متحداً به افق الله ناظر و به خدمتش قائم گردند و خدمتِ حق امری است که سبب اصلاح عالم است نه نزاع و جدال." (26)
- "انسان را عزّت و بزرگواری به راستی و خیرخواهی و عفّت و استقامت است نه به زخارف و ثروت. اگر نفسی موفق بر آن گردد که خدمت نمایان به عالم انسانی علی الخصوص به ایران نماید، سَروَر سروران است و عزیزترین بزرگان." (27)
- "بهائیان جان فدای جهانیان نمایند و پرستش نوع انسان کنند ولی به نصّ قاطع مأمور به آنند که در هر مملکتی که هستند به حکومت آن مملکت در نهایت صدق و امانت باشند." (28)
- "امروز انسان کسی است که به خدمت جمیع من علی الارض قیام نماید." (29)
نهی از اعتراض بر عقاید دیگران:
- "باری ای سلمان، بر احبّای حق، القا کن که در کلمات احدی به دیدۀ اعتراض ملاحظه ننمایید. بلکه به دیدۀ شفقت و مرحمت مشاهده کنید. مگر آن نفوسی که الیوم در ردّالله، الواح ناریه نوشته." (30)
- "ابداً نفسی تعرّض به نفسی ننماید و بر محاربه قیام نکند. شأن اهل حق، خضوع و اخلاق حمیده بوده و خواهد بود. دنیا قابل آن نه که انسان مرتکب امورات قبیحه شود و از مالک احدیّه بعید ماند." (31)
- "اجتناب و احتراز و خشونت، سبب اشمئزاز قلوب و نفوس گردد... اگر شخصی از مومنین موحّدین در حین ملاقات با نفْسی از ملل اجنبیّه اظهار احتراز نماید... آن شخص اجنبی از این کلمه چنان محزون و مکدّر گردد که اگر شقّ القمر نیز ببیند، اقبال به حق ننماید و ثمرۀ اجتناب این باشد که اگر در قلب آن شخص، توجّه قلیلی الی الله بوده از آن نیز پشیمان گشته، به کلّی از شاطی بحر ایمان به بادیۀ غفلت و بطلان فرار نماید..." (32)
پاکی از کینه و رشک و آز:
حضرت بهاءالله در کلمات مکنونه می فرمایند:
"ای ساذِج هوی، حرص را باید گذاشت و به قناعت قانع شد، زیرا که لازال حریصْ محروم بوده و قانعْ محبوب و مقبول... " (33)
- "ای بنده من، دل را از غِلّ پاک کن و بی حسد به بساط قدس اَحَد بخرام." (34)
حضرت بهاءالله در لوح اصل کل الخیر می فرمایند:
"اَصْلُ الْعِزّةِ: هِیَ قَناعَةُ الْعَبْدِ بِما رُزِقَ بِهِ وَ الاِكْتِفاء بِما قُدِّرَ لَهُ." (35)
- "ای پسران دانش، چشم سَر را پلک به آن نازکی از دیدن جهان و آنچه در اوست، بی بهره نماید، دیگر پردهء آز اگر بر چشم دل فرود آید چه خواهد نمود. بگو ای مردمان، تاریکی آز و رشک، روشنایی جان را بپوشاند، چنانکه ابر، روشنایی آفتاب را." (36)
----------------------------
یادداشت ها:
(1) امر و خلق، ج 3، صص 398-399
(2) حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب اقدس، آیه 134
(3 تا 7) امر و خلق، ج 3، صص 417-420
(8) حضرت بهاءالله، کلمات مکنونه فارسی، فقره 69
(9 و 11) امر و خلق، ج 3، صص 438 تا 439
(12) حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب اقدس ، آیه 73
(13) حضرت بهاءالله، کلمات مکنونه فارسی، فقره 74
(14 تا 19) امر و خلق، ج 3، صص 95-97
(20 و 21) حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب اقدس ، آیه 33
(22) گنجینه حدود و احکام، ص 73
(23) گنجینه حدود و احکام، صص 74-75
(24 تا 26) گنجینه حدود و احکام، ص 210
(27 و 28) گنجینه حدود و احکام، ص 289-290
(29) منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص 160 شماره 117
(30) امر و خلق، ج 3، ص106
(31) گنجینه حدود و احکام، ص 392
(32) حضرت عبدالبهاء، رساله مدنیه، صص 63-64
(33) حضرت بهاءالله،کلمات مکنونه فارسی، فقره 50
(34) حضرت بهاءالله، کلمات مکنونه فارسی، فقره 42
(35) لوح اصل کل الخیر، ادعیه حضرت محبوب
(36) امر و خلق، ج 3، صص 168-169
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر