۱۳۸۷-۱۱-۱۶

دیانتی جدید در سلسله ادیان الهی (قسمت اول)

دیانتی جدید در سلسله ادیان الهی (قسمت اول)

گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

الها معبودا
از تو ام و بتو آمدم. قلبم را بنور معرفتت منیر فرما. توئی مقتدری که قدرت عالم و امم از اقتدارت باز نداشت. از یک اشراق از نیر کرمت دریاهای کرم ظاهر و از یک تجلی از نیر جودت عالم وجود موجود. ای پروردگار آنچه لایق ایامت نیست اخذ نما و آنچه قابل است عطا فرما. توئی آن بخشنده ای که بخششت محدود به حدود نه. عباد توئیم ترا میجوئیم و از تو میطلبیم. توئی فضال و توئی بخشنده.

(حضرت بهاءالله)

" آنچه از نادانی بکاهد و بر دانائی بیفزاید او پسندیده آفریننده بوده و هست" (1)

هدف از این رساله، صرفاً اطلاع رسانی به محققین و جویندگان حقیقت می باشد، تا با تأمل و تعمق در تاریخ ادیان، احادیث مرویه، قرآن مجید و سایر کتب آسمانی، بُعد دیگری از عقاید و باورها برایشان گشوده شود. همچنین توضیح داده شود که بعضی از عبارات مذکور در قرآن کریم، از جمله خاتم النبیین و اسلام به عنوان دیانت آخر، معنایی غیر از معنای ظاهری داشته و این چنین موانع و حجابهایی در کتب مقدسه پیشین نیز موجود بوده که همواره سبب و علت امتحان خلق در یوم ظهور پیامبران الهی گشته است. از سوی دیگر نشان داده شود که استدلالهای بهائیان برای حقانیت ادیان بابی و بهائی، در باب ظهور پیامبری جدید و آمدن دیانتی جدید در سلسله ادیان الهی، در احادیث و قرآن مجید موجود می باشد و خارج از سند و مدرک نیست، البته مقبل و معرض همیشه در دنیا بوده و خواهند بود.

جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه می بینی و من خانه خدا می بینم

رفتار بهائیان با معرضین دیانت بهائی، همان رهنمودی است که در آیه 46 سوره عنکبوت از کلام الله مجید آمده است: "با اهل کتاب جز به نیکوترین طریق بحث و مجادله مکنید ... و به اهل کتاب بگویید که ما به کتابی که بر ما نازل شده و به کتاب آسمانی شما به همه ایمان آورده ایم و خدای ما و شما یکی است و ما تسلیم و مطیع فرمان اوییم". حضرت بهاءالله، پیامبر و شارع دیانت بهائی و حامل وحی الهی در این یوم، بهائیان را در این باب چنین هدایت میفرمایند: " آنچه را دارائید بنمائید. اگر مقبول افتاد، مقصود حاصل، و الا تعرض باطل" (2).

مطلب دیگر آنکه، افتراها و تهمت های گوناگونی به دیانت بهائی زده می شود تا اذهان عموم را در مورد این آئین آسمانی خدشه دار کنند که امیدواریم اینگونه مقالات کمکی باشد تا محققین منصف و جویندگان حقیقت با تحقیق منصفانه و عاری از غرض این سوء تفاهمات را برطرف سازند. البته این تهمت ها و ردیه نوشتن ها در تاریخ ادیان هیچ تازگی ندارد و مطلب جدیدی نیست. چنانچه، "بسیاری از مادیون و یهود و مسیحیین بالاخص نیز، کتب ردیه بر قرآن مجید نوشته اند و ایرادات مفصل گرفته اند؛ مانند جرجیس صال صاحب "المقالة فی الاسلام" که هاشم شامی به عربی ترجمه کرده و تذییلات به آن نوشته است و عبدالمسیح که کتاب "براهین" را در چهار جلد قطور رد بر اسلام نوشته و کشیش فاندرنمساوی که "میزان الحق" را رد بر اسلام نوشته است و امروز به نام سنجش حقیقت تغییر اسم داده و به السنه مختلفه ترجمه شده و کتاب "ینابیع الاسلام" که بسیار مفصل و رد بر اسلام است." (3)

در هر صورت، تحقیق و تفحص به شهادت کلام الله مجید، از وظایف شخصی هر مومنی می باشد؛ چنانچه در آیه 6 سوره حجرات میفرماید: " يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ"، یعنی ای مومنان، هرگاه فاسقی خبری برای شما آورد تحقیق کنید، مبادا از روی نادانی به قومی رنجی رسانید و سخت از کار خود پشیمان گردید".

باری، از جمله تهمت هایی که به این آئین الهی می زنند اینکه دیانت بهائی دست نشانده خارجی ها است؛ لیکن، به مصداق آیه 81 سوره مومنون: "بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ" ( بلکه گفتند مانند آنچه پیشینیان گفتند)، اینگونه تهمت ها نیز در تاریخ ادیان هیچ تازگی ندارد و مطلب جدیدی نیست. در صفحه 374 تفسیر مواهب علیه آمده است: "کفار میگفتند مطالبی را که حضرت محمد (ص) می گوید از خارجیان یاد می گیرد مانند جبر و سیار که دو تن از غلامان بودند که شمشیر ها را صیقل می دادند".

همچنین، آیه 103 سوره نحل از کلام الله مجید، در جواب اینگونه تهمت ها که خارجیان قرآن را به محمد می آموزانند چنین نازل شده است: " وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَـذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ"، یعنی و ما کاملا آگاهیم که کافران (معاند) می گویند: آن کس که مطالب این قرآن را به رسول می آموزد بشری است، ( مقصودشان بلعام ترسا یا عایش یا یعیش یا غلام رومی یا سلمان فارسی بود) در صورتیکه زبان آن کس که این قرآن را به او نسبت می دهند اعجمی (غیر فصیح) است و این قرآن به زبان عربی فصیح و روشن است.

و سایر اعتراضات که بر حضرت رسول اکرم (ص) وارد می آوردند؛ از جمله آنکه در آیه 7 سوره ص آمده است: ما اين سخن را در آيينی ديگر نشنيديم و اين جز چيزي ساخته و پرداخته نيست:"ما سَمِعْنا بِهذا في الملّة الآخرة إِنْ هذا إِلاّ اختلاق"؛ و یا در آیه 8 سوره فرقان آمده است: و ستمکاران گفتند پیروی نمی کنید مگر مردی که جادو شده است: "وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً"؛ و در آیه 41 سوره الحاقه آمده است: و نیست آن سخن شاعری که اندکی از شما تصدیق می کنید: "وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ"؛ و در آیه 38 سوره مومنون آمده است: نیست او مگر مردی که می بندد بر خدا دروغ و ما هرگز به او ایمان نخواهیم آورد: "إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ"؛ و در آیه 5 سوره فرقان آمده است: گفتند که این کتاب (قرآن) افسانه های پیشینیان و حکایات سابقین است: "وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ" و ... الی آخر.

مولانا میفرماید:

چون كتاب الله بيامد هم بر آن
اين چنين طعنه زدند آن كافران

كه اساطير است و افسانه نژند
نيست تعميقی و تحقيقی بلند

باری، این آیات کلام الله ذکر شده است تا پندی برای آیندگان باشد! چنانچه در آیه 120 سوره هود آمده است: "وَكُـلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ ... مَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ" (و ما از همه این حکایات و اخبار انبیاء بر تو بیان میکنیم ... مومنان را پند و عبرت و تذکری باشد).

من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال.

حضرت بهاالله می فرمایند: " بگو ای دارای چشم، گذشته آئینه آینده است. ببینید و آگاه شوید. شاید پس از آگاهی، دوست را بشناسید و نرنجانید." (4)

وگرنه آنکه، گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد.
" به علماء از قول بهاء بگو ما به زَعم شما مقصریم، از نقطه اولی (حضرت باب) روح ما سواه فداه چه تقصیری ظاهر که هدف رصاصش (گلوله سربی) نمودید. نقطه اولی مقصر، از خاتم النبیین روح العالمین لَهُ الفِداء چه تقصیری باهر که بر قتلش مجلس شورا ترتیب دادید. خاتم النبیین مقصر، از حضرت مسیح چه تقصیر و افترا هویدا که صلیبش زدید. حضرت مسیح به زعم باطل شما کاذب، از حضرت کلیم چه کذبی و افترایی آشکار که بر کذبش گواهی دادید. حضرت کلیم به زعم باطل شما کاذب و مقصر، از حضرت خلیل چه تقصیری هویدا که در آتشش انداختید. اگر بگویید ما آن نفوس نیستیم، می گوییم اقوال شما همان اقوال و افعال شما همان افعال" (5)


مقدمه
مطالعه تاریخ ادیان بیانگر این مطلب است که، از آنجا که ظهور پیامبران الهی، همواره، بر وفق معمول و اعتقادات رایج بین مردمان واقع نشده؛ "در هیچ عهد و عصری انبیاء از شماتت اعداء و ظلم اشقیا و اعراض علما که در لباس زهد و تقوی ظاهر بودند آسودگی نیافتند" (6) و به استناد آیه یازدهم سوره حجر: "وَمَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ" ، (هیچ رسولی بر آن مردم نمی آمد جز آنکه به استهزای او می پرداختند). بنابراین، در احیان ظهور پیامبران الهی، اهل ارض به آسانی پیام آسمانی آنها را نپذیرفته و به شهادت آیه چهارم سوره انعام: "وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ كَانُواْ عَنْهَا مُعْرِضِينَ"، (هیچ آیتی از آیات الهی بر اینان نیامد جز آنکه (از روی جهل و عناد) از آن روی گردانیدند). حال آنکه، اگر دینی از جانب حق باشد و از سرچشمه الهی نشأت گیرد، حقیقت چون آفتاب خواهد درخشید و به فرموده حضرت مسیح: چراغ زیر فانوس خاموش نماند و آتش بر فراز تپه پنهان نشاید، و

چراغی را که ایزد بر فروزد
هر آنکس پف کند ریشش بسوزد

و اگر آئینی از جانب حق نباشد خود به خود نابود خواهد شد و به بیان حضرت مسیح: هر نهالی که پدر آسمانی نکاشته باشد، کنده شود و به شهادت آیه 26 سوره ابراهیم: "مثل کلمه کفر مانند درخت آلوده ایست که ریشه اش به اعماق زمین نرود و هیچ ثبات و بقائی ندارد".

در هر صورت، همانطور که ذکر شد، پیامبران تمام ادیان آسمانی همواره مورد انکار و اعتراض عامه مردم خصوصاً، پیروان ادیان پیشین واقع شده اند، و به گفته یوشع نبی "مردم زمان، انبیاء را دیوانه میشمارند و درون معبد خداوند با انبیاء که فرستادگان اویند دشمنی میورزند" (7). که اين اعتراضات معمولا، "بنا بر عدم ادراک آیات الهی خصوصا متشابهات کتب مقدسه قبل، تقلید از آباء و اجداد و پیروی از پیشوایان مغرور و دنیا پرست بوده است. و عموماً، نه تنها این معرضین به انکار اکتفا ننموده، بلکه هر جام بلایی را در کام آن مظاهر مقدس الهی ریخته، گهی به بند و زندانشان کشیده و زمانی آن مظاهر مقدسه را به دار آویخته و شهید نموده اند" (8).

و پس از گذشت زمان، آیندگان حقانیت این ادیان الهی را همواره اذعان نموده و از ظلم و ستمهای وارده بر این پیامبران الهی و پیروان اولیه شان، متأثر و متأسف گشته و این روند در سراسر تاریخ تکرار شده و هیچ درس عبرتی از تاریخ گرفته نشده؛ به قول فدریک هگل فیلسوف شهیر آلمانی: تاریخ ثابت کرده که انسان از تاریخ هیچ چیز یاد نمی گیرد. (9)

چنانچه در کتب مقدسه آسمانی نیز به این حقیقت اشاره شده، از جمله در آیه 184 سوره آل عمران خطاب به حضرت محمد (ص) آمده است: "فَإِن كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ جَآؤُوا بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْكِتَابِ الْمُنِيرِ"، یعنی پس ای پیغمبر اگر ترا تکذیب کردند غمگین مباش که پیغمبران پیش از تو را که معجزات و زبورها و کتاب آسمانی روشن بر آنها آوردند نیز تکذیب کردند.

برای مثال، نگاهی بر دوران اولیه پیدایش دیانت مسیحی بیانگر این مطلب است که، دیانتی که در حال حاضر رتبه اول جهان را، از نظر گسترش و تعداد پیروان دارد، همچون دیگر ادیان الهی به راحتی مورد پذیرش قرار نگرفت؛ چرا که ظهور حضرت مسیح مطابق با انتظارات و اعتقادات یهودیان نبود. پیامبر این آئین، حضرت عیسی، به دلیل به خطر انداختن مشروعیت قدرت رهبران سیاسی و مذهبی آن دوران و به جرم موعود یهود بودن و تخلف از احکام تورات ( شکستن سبت)؛ توسط علمای یهود، قیافا رئیس کاهنان یهود آنزمان "کاهن اعظم" و حنّان، پدر زن قیافا و رئیس قبلی کهنه، محکوم به مرگ شدند.

پیروان این آئین، مسیحیان اولیه، در آغاز به طرز وحشیانه ای مورد تعقیب و آزار واقع گردیدند (10) و " افزایش پیروان حضرت مسیح در ابتدا و قرون اولیه باعث می شد که دو جامعه بزرگ مذهبی و حکومتی یعنی جامعه یهود و دولت مقتدر روم علیه مسیحیان قیام کنند -- یهودیان از هیچ مخالفت و دشمنی کوتاهی نمی کردند و علاوه بر اینکه مستقیما مسیحیان را مورد آزار و تعقیب قرار میدادند، وسیله ابتلاء و اسارت آنها نیز می شدند و از همه بدتر آنها را دشمن حکومت و عامل افساد عقائد و تخریب سنن مدنی معرفی می کردند". (11)

باری، در قلمرو امپراتوری روم، "رومیان به مسیحیان با شک و نفرت و حتی انزجار می نگریستند ... ( مسیحیان) در مظانّ اتهام به جنایاتی وحشتناک – کشتن بچه ها، زنای با محارم و ... قرار داشتند ... زندان ها که مدتها پیش برای آدمکشان و دزدان حرفه ای آماده شده بودند از مسیحیان پر شده بودند و بدین ترتیب دیگر جایی برای مجرمان واقعی باقی نمانده بود". (12)

خلاصه کلام آنکه، دیانت مسیحی تا 2 – 3 قرن به عنوان فرقه ای از یهودیت، غالبا مورد تنفر و تعقیب، شناخته شده بود تا سرانجام در سال 312 بعد از سه قرن توسط کنستانتین، امپراطور روم، مسیحیت به رسمیت شناخته شد و این واقعه در حقیقت نقطه عطف تاریخی در مسیر مسیحیت شمرده میشود و از آن پس مسیحیت گسترش یافت و برای دو هزار سال بعد به صورت نیرویی مسلط در فرهنگ غرب در آمد. (13)

حضرت بها الله، شارع دیانت بهائی ما را دعوت به مطالعه و تعمّق در تاریخ ادیان میفرمایند که علت تعرض عباد از پیامبران و شارعین ادیان زمان چه بوده است؛ چنانچه در کتاب آیات الهی آمده است: "... که نوحه نوح از بهر چه بود و اعراض قوم از او از بهر چه؟ ذلت هود چه معنی داشت و عقد ناقه صالح و طرد او از برای چه؟ صعود عیسی بن مریم به سماء چهارم و بلایای او از دست که بود؟ توجه شمس بطحا (حضرت رسول) به یثرب چرا؟ ..." (14)

و در مقام دیگر میفرمایند: "آیا از اول ابداع الی حین از مشرق اراده الهی، نوری و یا ظهوری (پیامبری) اشراق نموده که قبائل ارض او را قبول نموده و امرش را پذیرفته اند؟... در احیان ظهور، کل مبتلی بوده اند. بعضی را مجنون گفته اند و برخی را کذّاب نامیده اند و عمل نموده اند آنچه را که قلم حیا میکند از ذکرش..." (15) الی آخر.

باری، "یکی از دلائل عدم ایمان و اقبال مردمان، در اعصار ظهور پیامبران الهي، بدعت های نادرست و ناصوابی بوده که در اثر مرور دهور و اعصار و اختلاف افکار و تفاسیر نادرست پیشوایان ریاکار در آئین پروردگار پدیدار و سیر قهقرانی و تغییر و دگرگونی اصول ادیان را موجب گشته است". (16)

به طور مثال، یکی از عقایدی که همواره در تاریخ ادیان تکرار شده است اینکه، پیروان ادیان الهی، پیامبر آئین خویش را آخرین فرستاده از جانب خدا و آئین وی را آخرین آئین الهی دانسته و پیامبر بعدی را مورد انکار و تکذیب قرار داده اند. این پدیده بالاخص در یهودیان، مسیحیان و مسلمانان هر یک با خصایص و ویژگیهای خاص خود دیده میشود.

حتی، به استناد کلام الله مجید، پیروان حضرت یوسف نیز به آسانی به ظهور حضرت موسی ایمان نیاوردند چرا که معتقد بودند، بعد از آن حضرت، پیامبر دیگری از جانب خداوند مبعوث نخواهد شد، چنانچه، در آیه 34 سوره غافر آمده است: " وَلَقَدْ جَاءكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِّمَّا جَاءكُم بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولاً كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ"، یعنی و پیش از این یوسف به سوی شما با معجزات و ادله روشن آمد و دایم از آیاتی که برای شما آورد در شک و تردید بماندید، تا آنکه یوسف از دنیا برفت، گفتید که دیگر خدا از بعد او هرگز رسولی نمی فرستد. بلی این چنین خدا مردم مسرف (ستمگری) را که در شک و تردیدند به گمراهی و خذلان خود وا می گذارد.

یهودیان نیز که خود را قوم برتر میدانستند: "يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ ... أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ"، (ای بنی اسرائیل ... شما را بر عالیمان برتری دادیم)، (بقره/47))، معتقد بودند که فیض الهی مسدود شده است و دیگر پیغمبری از جانب خداوند مبعوث نمی شود؛ که خداوند در آیه 64 سوره مائده خطاب به آنها می فرماید: "وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَاناً وَكُفْراً وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَاراً لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَاداً وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ"، یعنی و یهود گفتند دست خدا بسته است و به واسطه این گفتار دروغ دست آنها بسته شد و به لعن خدا گرفتار گردیدند بلکه دو دست خدا گشاده است و هرگونه بخواهد بر خلق انفاق می کند و همانا قرآنی که به تو نازل گشت بر کفر و طغیان بسیاری از اهل کتاب بیفزود.

همچنین مسیحیان نیز معتقدند که هرگز حکم انجیل مرتفع نمی شود و پیغمبری مستقل مبعوث نمی گردد الا برای اثبات شریعت انجیل. و برای اثبات این ادعا استناد به آیاتی از انجیل مقدس می کنند؛ از جمله در آیه 35 فصل 24 از انجیل متی آمده است: "آسمان و زمین ممکن است زائل و معدوم شوند اما کلام من هرگز زائل نمی شود و همیشه باقی و ثابت میانه ناس خواهد بود". و همچنین در آیات 5 – 7 فصل سوم از انجیل یوحنا می خوانیم: "نفسی که زنده نشده است از ماء معرفت الهی و روح قدسی عیسوی قابل ورود و دخول در ملکوت ربانی نیست".

همانطور که مشاهده شد، این قصّه سری دراز دارد و این اولین بار در تاریخ ادیان نیست که مسلمین نیز معتقدند که حضرت محمد (ص) خاتم الانبیاء و آخرین فرستاده خدا و دیانت اسلام آخرین دیانت الهی است و خلاصه آنکه، تو خود حدیث مفصل خوان از این مجمل!

قسمتهایی از الواح مقدسه بهائی را زینت بخش این مقال می کنیم که آمده است:

"...خداوند می فرماید از یوم اول الی حین، انبیاء و اصفیا را مخصوص هدایتِ خَلق فرستادیم تا کل را به حق جلّ جلاله دعوت نمایند و کوثر بقا که سبب و علت حیات ابدی و زندگی سرمدی است عطا نمایند تا کل به آنچه مقصود فائز گردند، و لکن خلق نصایح حق را نشنیده بلکه انکار نمودند. موسی را با یَدِ بیضا فرستادیم، قبولش ننمودند و قبل از او خلیل به نور جلیل آمد تکذیبش نمودند. حضرت روح با قدرت ملکوتی ظاهر، طرّارش نامیدند. حضرت خاتم با فرقان آمد، کذابش گفتند و بر قتلش فتوا دادند..." (17)

و همچنین آمده است: "ناظر به ایام قبل شوید که چقدر مردم از اعالی و ادانی که همیشه منتظر ظهورات احدیه در هیاکل قدسیه (ظهور پیامبران) بوده اند به قِسمی که در جمیع اوقات و اَوان مترصّد و منتظر بودند و دعاها و تضرعها مینمودند که شاید نسیم رحمت الهیه بوزیدن آید و جمال موعود از سُرادق غیب به عرصه ظهور قدم گذارد و چون ابواب عنایت مفتوح میگردید و غمام مکرکت مرتفع و شمس غیب از افق قدرت ظاهر میشد جمیع تکذیب مینمودند ... تامل فرمائید که سبب این افعال چه بود که به این قِسم با طلعات جمال ذی الجلال (پیامبران الهی) سلوک می نمودند و هر چه که در آن ازمنه سبب اعراض و اغماض آن عباد بود، حال هم سبب اغفال این عباد شده و اگر بگوئیم حجج الهیه کامل و تمام نبود لهذا سبب اعتراض عباد شد این کفری است صراح، لاجل آنکه این بغایت از فیضِ فیّاض دور است و از رحمت منبسطه بعید که نَفسی را از میان جمیع عباد برگزیند برای هدایت خلق خود و به او حجت کافیه وافیه عطا نفرماید و معذلک خلق را از عدم اقبال به او معذّب فرماید؛ بلکه لَم یَزَل جودِ سلطان وجود بر همه ممکنات به ظهور مظاهر نفس خود احاطه فرموده و آنی نیست که فیض او منقطع شود و یا آنکه امطار رحمت از غمام عنایت او ممنوع گردد..." (18) انتهی.

همچنین، حضرت عبدالبهاء، یگانه جانشین حضرت بهاءالله و مبیّن و مفسّر آیات الهی میفرمایند: "حضرت روح (مسیح) را سرگشتهء دشت و صحرا کردند...سَروَر کل، خاتم رسل را دندان شکستند و شاه شهیدان (امام حسین) را به نهایتِ مظلومیت خون مطهر ریختند و بر اهل بیت رسالت خاک مذلت بیختند. حضرت امیر را زخم شمشیر روا داشتند و هفتاد سال در مجالس و محافل... و منابر لعن و سبّ نمودند". (19)

"جهانیان را آئین دیرین چنین است که دشمن راستی اند و بدخواه حق پرستی."
(20)
----------------------------------
یادداشت ها:
1) حضرت بهاءالله، مجموعه الواح مبارکه، صفحه 265
2) اصول عقاید بهائیان، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، صفحه 57
3) قاموس ایقان ، اشراق خاوری، صفحه 1257
4) مجموعه الواح مبارکه، صفحه 265
5) اصول عقاید بهائیان، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، صفحات 51- 52
6) حضرت بهاءالله، جلد یک آیات الهی، صفحه 48
7) تاریخ جامع ادیان از آغاز تا امروز، تألیف: جان ناس، ترجمه علی اصغر حکمت، انتشارات پیروز، ص 343
8) محبوب عالم، انتشارات مجله عندلیب، صفحه 4
9) History proves that man learns nothing from history :Georg Wilhelm Friedrich Hegel
10) جامعه شناسی، آنتونی گیدنز، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی، ص 499
11) حضرت روح عیسی بن مریم، دکتر ریاض قدیمی، ص 132
12) انحطاط و فروپاشی امپراتوری روم، تألیف دان نار دو، ترجمه منوچهر پزشک، صفحات 68 - 70
13) جامعه شناسی، آنتونی گیدنز، ترجمه منوچهر صبوری، ص 499
14) حضرت بهاءالله، آیات الهی، صفحه 223
15) اصول عقاید بهائیان، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، صفحه 16
16) محبوب عالم، انتشارات مجله عندلیب، صفحه 4
17) منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله
18) اصول عقاید بهائیان، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، صفحه 17
19) حضرت عبدالبهاء، مکاتیب جلد 5، صفحه 123
20) بشارة النور، صفحه 161

لینک مطلب:
http://www.negah32.info/index.php?option=com_content&task=view&id=974&Itemid=24

هیچ نظری موجود نیست: