‏نمایش پست‌ها با برچسب تاریخچه دیانت بهائی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب تاریخچه دیانت بهائی. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۸-۰۱-۳۰

به مناسبت فرا رسیدن عید اعظم رضوان

به مناسبت فرا رسیدن عید اعظم رضوان
اظهار امر عَلَنی حضرت بهاءالله
پس از تبعید حضرت بهاءالله و خانواده و جمعی از اصحاب ایشان، از ایران به بغداد در ممالک عثمانی، که به دستور ناصرالدین شاه صورت گرفت، حضرت بهاءالله قریب به ده سال در این شهر ساکن بودند (به جز دو سال که در کوه های سلیمانیّه سپری فرمودند).

در مدت اقامت ایشان در بغداد به خصوص پس از رجعت از کوه های سلیمانیه، حضرت بهاءالله از نفوذ کلام و عزت و اعتبار بالایی در بین مردم بغداد برخوردار بودند. این مقام و موقعیت، بر معاندین و علمای آن دیار و همچنین علمای ایران خوش نمی آمد به طوری که باز هم به تحریک جمعی از علمای حسود و نیز دربار قاجار، دولت عثمانی دوباره، ایشان را از شهر بغداد به شهر اسلامبول که فاصله بسیار بیشتری تا مرزهای ایران داشت، تبعید نمودند.

علاوه بر این جمعی از اصحاب را که گرد ایشان گرد آمده بودند و تحت حمایت و هدایت ایشان بودند، را متفرّق نموده و به این وسیله قصد داشتند که با جدایی افکندن در بین مومنین و نیز تبعید حضرت بهاءالله به دیار بعید، از نفوذ و رسوخ دیانت جدید در بین مردم به خصوص در نواحی مرزی ایران بکاهند.

پس از ابلاغ حکم تبعید و ترک بغداد، حضرت بهاءالله با جمعی از پیروان و اعضای خانواده خود مدت 12 روز را در باغی در حوالی بغداد، به نام باغ نجیبیّه (باغ نجیب پاشا) گذراندند. این دوازده روز در بین بهائیان، مهم ترین ایام در تاریخ بهائی محسوب می شود، زیرا حضرت بهاءالله در این ایام و البته دقیقاً در روز اول اردیبهشت، به طول علنی و آشکار، رسالت خود را اعلان فرمودند و به اصحاب و مومنین بابی، ظهور دیانت جدید و رسالت خود را ابلاغ کردند.

از این تاریخ به بعد، دور دیانت بابی، منقضی شد و دیانت جدید بهائی، متولد گشت و حضرت بهاءالله اظهار فرمودند که ایشان همان موعود کتاب بیان هستند که حضرت باب در آثار خود بارها از ایشان به نام " مَن یُظهرُهُ الله" نام برده اند.

اظهار امر یا به اصطلاح آغاز بعثت علنی حضرت بهاءالله که قریب به ده سال پس از اظهار امر خفی ایشان در سیاهچال طهران، روح جدیدی در کالبد مومنین امر بدیع دمید و جانی تازه به پیروان ایشان بخشید به طوری که توانستند بر رنج تبعید فائق آیند و از آن پس به نشر و تبلیغ دیانت بهائی بپردازند.

بهائیان هر ساله این دوازده روز (اول تا دوازده اردیبهشت برابر با 21 آوریل تا 2 می میلادی) را به عنوان عید رضوان جشن می گیرند. سه روز از این دوازده روز، جزء ایام محرّمه محسوب است یعنی اشتغال به کار و کسب و سایر امور اداری در این سه روز حرام می باشد. بهائیان کل ایام بالاخص این سه روز را گرامی می دارند و به ترتیب دادن ضیافات و برنامه های مخصوص در اعزاز و تکریم این ایام می پردازند. این سه روز عبارتند از روز اول اردی بهشت، مطابق اظهار امر علنی حضرت بهاءالله، روز نهم اردی بهشت، برابر با ورود اعضای عائلۀ مبارک ایشان به باغ رضوان، و روز دوازدهم که روز خروج حضرت بهاءالله از باغ رضوان به طرف اسلامبول است.


عید رضوان : عید گل

عید رضوان، که اعظم عید بهائیان است، به عید گل نیز معروف شده که به سبب تطابق آن با ماه اردیبهشت و اوج شکفتن گل ها و باران نیسانی است که حضرت بهاءالله در همین زمان در باغ رضوان، در میان خرمنی از گل ها مشی می نمودند که برای مومنین نیز گل می فرستادند.

این خاطرات از قلم جناب نبیل زرندی ملقّب به نبیل اعظم، یکی از بهترین واقعه نگاری ها از آن ایام مخصوصه است:

" هر روز صبح باغبان ها گلهای زیادی از چهار خیابان باغ می چیدند و در میان خیمه مبارک خرمن می نمودند. چنان خرمنی که اصحاب چون برای چای صبح در محضر مبارک می نشستند، آن خرمن گل مانع از آن بود که یکدیگر را ببینند و به دست مبارک به جمیع نفوسی که بعد از صرف چای مرخص می شدند، گل عنایت شده برای اهل حَرَم و سایر احباب عرب و عجم نیز گل می فرستادند.

شب نهم بنده در رضوان توقف نموده از نفوسی بودم که حول خیمه مبارک، کشیک می کشیدم. قرب سحر، جمال ابهی از خیمه بیرون تشریف آوردند و از محلاتی که بعضی احباب استراحت نموده بودند، عبور فرمودند و بعد در خیابان های پرگل، شب مهتاب مشی می فرمودند و مرغان بوستان و بلبلان گلستان نیز مانند سرو روان در تغنی بودند.

در وسط یک خیابان توقف نمودند و فرمودند:" ملاحظه کنید این بلبل ها که محبت به این گل ها دارند از سر شب تا صبح از عشق نمی خوابند؛ دائم در تغنّی و سوز و گُدازند. پس چگونه می شود که عاشقان معنوی و شیدائیان گل روی محبوب حقیقی در خواب باشند؟"

سه شب که بنده در حول خیمه مبارک بودم هر وقت نزدیک سریر مبارک عبور می نمودم، هیکل قیّوم را لایَنام می دیدم و هر روز از صبح تا شام هم از کثرت آمد و شد نفوس از بغداد آنی لسان قدم ساکت و صامت نبود و در اظهار امر پرده و حجابی نه." (کتاب قرن بدیع، مؤسسه معارف بهائی ، کانادا 149 بدیع، ص313-314)

باغ رضوان

در تاریخ امر بهائی، دو باغ به نام "رضوان" نامیده شده است. نخست، "باغ نجیب پاشا" یا "نجیبیّه" که در آن زمان در خارج بغداد و کنار شط واقع بود و محل اظهار امر حضرت بهاءالله به اصحاب قرار گرفت و دیگر، باغ " نَعَمَین" در یک یا دو کیلومتری قشلۀ عکّا که هیکل اقدس پس از 9 سال، اقامت در داخل محدوده عکّا سرانجام رضایت دادند که قدم بیرون نهاند و برای تفرّج به سیر و تماشای آن تشریف برند و آن را به عنوان "رضوان"، " اورشلیم جدید" و " جزیرتنا الخضراء" ملقّب فرمودند.

اما باغ اولین، مورد توجه حضرت اعلی بوده و در آثار خود چنان که حضرت ولی امرالله یادآور شده اند، آن نقطه را مَطلع انوار الهی و مَشرق اسرار ربّانی تعیین فرموده اند. (پیام بهائی، ش 161، ص 14)

۱۳۸۷-۱۲-۲۰

بحثی پیرامون جهان بینی بهائی از منظر شوقی ربانی

بحثی پیرامون جهان بینی بهائی از منظر شوقی ربانی

قسمت اول- شرح کوتاه حیات و اقدامات
بهروز ثابت

حضرت شوقی ربانی که بهائیان ایشان را حضرت ولی امرالله نیز می نامند، مقامی مخصوص در دیانت بهائی دارند. ایشان نوه حضرت عبدالبهاء بودند و پس از درگذشت آن حضرت مطابق سند وصیتنامه حضرت عبدالبهاء که به الواح وصایا موسوم است به جانشینی ایشان برگزیده شدند و به مدت 36 سال رهبری جامعه بهائی را برعهده گرفتند. حضرت شوقی ربانی در رأس دیانت بهائی و به عنوان مُبیّن آثار مقدسه این دیانت، جامعه و مؤسسات بهائی را چه از نظر کمی و چه از نظر کیفی هدایت کردند و جهان بینی و تفکر بهائی را در قالبی بدیع تعمیم بخشیدند. در این سلسله گفتارها چند موضوع کلی مورد مطالعه و بررسی ما قرار خواهند گرفت.

اول نیم نگاهی به حیات و شرح زندگانی آن حضرت می اندازیم و خدمات ایشان را در تحکیم و توسعه جامعه و مؤسسات بهائی بررسی می کنیم. دوم با بررسی کلی آثار ایشان دیدگاهشان را در مورد تفکر و جهان بینی بهائی و ارتباط آن با اندیشه اجتماعی و دینی و فلسفی معاصر مورد مطالعه قرار خواهیم داد. در این مطالعات تأثیرات آثار و خدمات حضرت شوقی ربانی از دو جنبه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. اوّل تأثیر ایشان در تحول درونی جامعه بهائی و سپس ارتباط آن با تحولات جهان. دیدگاه حضرت شوقی ربانی، تحول جامعه بهائی را به صورت یک دیانت بسته و سردرخود نمی دید بلکه نگاهی به بیرون داشت و ایشان در آثار خود جنبه های نظری و عملی این ارتباط را تبیین و تشریح فرمود.

همچنین در این مطالعات مقام و رسالت حضرت شوقی ربانی را هم از نظر یک رهبر دینی و هم از نظر یک اندیشمند جهانی بررسی خواهیم کرد. در این مقطع نیز خواهیم دید که تأثیرات خدمات و آثار ایشان تنها در درون جامعه بهائی و رشد کمی و کیفی آن منحصر نماند بلکه دیدگاه ایشان در مورد مختصات تحول اجتماع و فلسفه تاریخ و نقش ادیان در تکامل انسان می تواند به عنوان یکی از بدیع ترین جلوه های تفکر اجتماعی و سیاسی معاصر مورد توجه اهل نظر قرار گیرد.


نیم نگاهی به حیات پُر بار آن حضرت

حضرت شوقی ربانی در اول مارس 1897 در شهر عکا در اراضی مقدسه به دنیا آمد. در هنگام تولد پدربزرگشان حضرت عبدالبهاء و خانواده در آن شهر در حبس عبدالحمید امپراطور عثمانی بودند. مادرشان ضیائیه خانم دختر بزرگ حضرت عبدالبهاء بود و نام پدرشان میرزا هادی شیرازی از افنان یعنی منتسبین به حضرت باب محسوب می شد. لذا آن حضرت از طرف مادری منتسب به حضرت بهاءالله بنیانگزار آئین بهائی و جانشینشان حضرت عبدالبهاء بود و از طرف پدری منتسب به حضرت باب مبشّر آئین بهائی. ایشان نوه ارشد حضرت عبدالبهاء بودند و اسم شوقی را حضرت عبدالبهاء برای ایشان انتخاب کردند و نام خانوادگی ربّانی را نیز برای ایشان برگزیدند. حضرت عبدالبهاء ایشان را شوقی افندی نیز می نامیدند (افندی عنوانیست مثل آقا و یا جناب).

حضرت عبدالبهاء از همان هنگام کودکی احترامی مخصوص برای حضرت شوقی ربانی قائل بودند و می خواستند که همه با احترام و جلال از ایشان یاد کنند. آثار و مناجاتهائی در دست می باشد که حاکی از عشق و علاقۀ مخصوص حضرت عبدالبهاء به نوه خردسالشان است و نشان میدهد که حضرت عبدالبهاء ایشان را از همان کودکی برای مقام ولایت و جانشینی خود انتخاب کرده بودند. شاهدان نوشته اند که حضرت شوقی ربانی در کودکی دارای شخصیتی بسیار حساس با جثه ای ظریف و چشم های درشت و سخنگو بودند. کودکی فعال و پرجنب و جوش بودند و حضرت عبدالبهاء مراقبت می کردند که مبادا انضباط اطرافیان آن روح پرخروش را که در آن جسم کوچک و حساس در تب و تاب بود دچار پژمردگی سازد.

حضرت عبدالبهاء توجهی خاص به تحصیلات ایشان داشتند و می خواستند که ایشان از بهترین امکانات آموزشی که در آن زمان و آن منطقه وجود داشت بهره مند شوند.

تحصیلات اولیه ایشان در منزل با نظارت حضرت عبدالبهاء و توسط معلمین بهائیان ایرانی با تجربه صورت گرفت. سپس به مدرسه فرانسوی که توسط Jesuite و یا یسّوعین دائر شده بود رفتند. پس از آن در مدرسه ای که در سطحی بالا محصلین را برای ورود به دانشگاه آماده می کرد و وابسته به دانشکده پروتستانت بیروت بود به تحصیلات خود ادامه دادند و پس از اتمام دوره دبیرستان به همان دانشکده که بعدها به دانشگاه آمریکائی بیروت تبدیل گشت برای تحصیلات لیسانس وارد شدند و در سال 1917 فارغ التحصیل گردیدند. در دوره لیسانس دروس اصلی ایشان عبارت بود از انگلیسی، عربی، فرانسه، ریاضیات، علوم (مثل بیولوژی فیزیک و شیمی)، تاریخ، منطق و علم کلام، فلسفه اخلاق و علوم اجتماعی ( مثل اقتصاد، حقوق، جامعه شناسی و روانشناسی ).

در طی دوران تحصیلات دانشگاهی حضرت شوقی ربانی علاوه بر درس و مطالعه در فعالیتهای فوق برنامه از قبیل تئاتر و دکلمه شرکت می کردند و در کمک و همیاری به سایر دانشجویان بهائی کوشا بودند و تابستانها را در خدمت حضرت عبدالبهاء بسر می بردند. از تحولات قابل ذکر این دوران داستان سفر حضرت عبدالبهاء به غرب و جدائی حضرت شوقی افندی از ایشان بود. حضرت عبدالبهاء در سفرشان تصمیم می گیرند که حضرت شوقی افندی را که در آن هنگام سیزده سال داشتند به همراه خود ببرند. خبر همراهی با حضرت عبدالبهاء هیجانی عمیق در وجود شوقی افندی جوان ایجاد کرد. در سال 1912 ایشان همراه با حضرت عبدالبهاء از اسکندریه مصر با کشتی به ناپل در ایتالیا وارد شدند. امّا در ناپل مسولین ایتالیائی به جهات طبی اما در حقیقت از روی تعصب و بخاطر اختلافات سیاسی با دولت عثمانی مانع ادامه سفر ایشان شدند. گفتند که چشمهای ایشان مبتلا به مرض تراخم است و لذا جواز ورود به کشتی را ندادند. حضرت شوقی افندی هیچگونه سابقه بیماری چشم نداشتند و پس از بازگشت نیز معاینات طبی نشان داد که چشم های ایشان از سلامتی کامل برخوردار است. امّا آنچه ایشان را شدیداً مأیوس کرد جدائی ار حضرت عبدالبهاء بود. ایشان در تمام مراحل حیات چنان عشق و ستایشی نسبت به مولای خود داشت که فرقت او را به بستر بیماری می افکند. حضرت عبدالبهاء نیز با وجود مسئولیتهای سنگین، در طول سفر مرتب جویای حال نوه دلبند خود بودند و با الفاظ و جملاتی سرشار از محبت بی پایان و عشق پدری مراقبت و مواظبت از ایشان را به اطرافیان سفارش می کردند.

خاتمه تحصیلات دانشگاهی فرصت مغتنمی فراهم کرد که ایشان به آرزوی قلبی خود یعنی خدمت تمام وقت به حضرت عبدالبهاء موفق شوند. در نامه ای خطاب به یکی از دوستانشان چنین می نویسند:" چقدر مشعوف هستم که با اتمام تحصیلاتم در دانشگاه آمریکائی بیروت امکان خدمت به محبوبم فراهم آمده. مشتاقانه منتظرم تا از شما و خدماتتان به امر بشنوم و آنها را به ایشان معروض دارم تا موجب سرور و شادمانی و قوت او گردم. چهار سال گذشته (اشاره به دوران جنگ اول جهانی) سالهای مصیبت بی حد، سرکوب بیسابقه، رنجهای غیرقابل توصیف، قحطی و فشار شدید، جدال و خونریزی بی مانند بوده اند. امّا حال که کبوتر صلح به آشیانه اش بازگشته فرصتی زرین برای اعلام کلام الهی ایجاد شده است. براستی که این دور دور خدمت است. "

در این دوران یعنی در سالهای 1918 و 1919 حضرت شوقی ربانی به عنوان مترجم و منشی حضرت عبدالبهاء به خدمت در امور جامعه و ارتباط با مسئولین شتافتند. هزاران نامه که توسط بهائیان از اقصی نقاط دنیا برای حضرت عبدالبهاء فرستاده می شد و شامل اخبار، گزارش ها، مراسلات و نیز درخواست دستورالعمل و همچنین تقاضای مناجات و طلب تایید بود، بایستی ترجمه می شدند و سپس پاسخ حضرت عبدالبهاء به آنها نیز ترجمه می گشت. به علاوه پس از جنگ و رفع موانع ورود و خروج، بسیاری از بهائیان غربی به حضور حضرت عبدالبهاء می شتافتند و مکالمات حضرت عبدالبهاء با ایشان احتیاج به ترجمه داشت. شاید این دوران را بتوان پرسرورترین ایام حیات ایشان دانست. حضور و نزدیکی و امکان خدمت مستقیم به حضرت عبدالبهاء غایت آمال ایشان بود. نامه هائی که در این دوران به دوستان خود می نوشتند گویای این واقعیت است.

این دوران همچنین فرصت یگانه ای فراهم میآورد که حضرت شوقی ربانی در مکتب حضرت عبدالبهاء آموزش ببینند، شناخت خود را از حقائق روحانی این دیانت گسترش بخشند، جامعه بهائی عالم را بهتر بشناسند و راه و روش رهبری روحانی و اخلاقی دیانت جدید را به چشم ببینند. الواحی که در این مدت توسط ایشان ترجمه شد به نحوی وسیع ادبیات و متون مقدسه دیانت بهائی را غنی ساخت و دسترسی جامعه رو به افزایش بهائیان غربی را به آثار بهائی و دستورالعمل های حضرت عبدالبهاء امکان پذیر ساخت. در این دوران حضرت شوقی ربانی با دقت مشاهدات خود را به صورت یادداشت های روزانه می نوشتند که هم چشم اندازی است به وقایع مهمی که در پیرامونشان می گذشت و هم انعکاسی است از احساسات و افکار شخصی ایشان. در اینجا به عنوان نمونه مضمون یکی از این یادداشت ها را با ترجمه آزاد نقل می کنیم:

" در این مکان مقدس و در خلوت سنگین و باوقار این فضای دور دست (اشاره به آرامگاه حضرت بهاءالله) و بدور از همهمه و جار و جنجال زندگی، قلم را در دست گرفته ام. حضرت محبوب (اشاره به حضرت عبدالبهاء) دوباره برآن شده تا زمانی را در کنار آرامگاه پدرش (یعنی حضرت بهاءالله) بگذراند. در اطاق پهلو در کنار شعله شمع نشسته از پنجره به دوردستها چشم دوخته و در سکوت محیط که هیچ صدائی آن را نمی شکند به جز غرش امواج دور که در فضای پهناور می پیچد و از میان می رود، به تفکر مشغول است و غرق در نیایش. به یاد دوستانش در ماورای دریاهاست و دعاها و نیازهایشان را نیابتاً از طرف آن نفوس با پدر آسمانیش در میان می گذارد و راز دل می گوید. چه تفاوت بارزی میان فضای این مقام مقدس و امور زندگی در حیفا مشهود است. هوا در آنجا از گاز و بخار موتورها انباشته است اما اینجا هوا پاک و لطیف و خوشبوست. ترافیک شهر و همهمه کر کننده آن در اینجا به سکوت و آرامشی تبدیل میشود که هیچ چیز جز خاموشی طبیعت آن را آشفته نمی سازد. چراغهای خیره کننده شهر رفته اند و جای آن را سوسوی شمع کوچکی در این شب بی ستاره و سرد گرفته است. حرکت و رفت و آمد که در خانه حضرت محبوب دائماً در جریان است متوقف شده و امشب همه آرام و ساکت به استراحت پرداخته اند. مناجاتهای صبحگاهی به دو بار در روز افزایش یافته و حضرت محبوب در این مقام مقدس زانو زده با توجه و احترام امر می فرماید که مناجات ها خوانده شوند و غالباً ساعتی را در سکوت به نیایش می گذراند.

اینجا همه چیزش، فضایش، محیطش، چشم اندازش، سکوتش مشوق و تعالی بخش روح است. گوئی نگرانیها فراموش شده، فکر تازه گشته و بار زندگی از میان رفته. هر چقدر همراه حضرت عبدالبهاء وقت را در این مکان مقدس بگذرانی هیچ احساس یکنواختی و خستگی بر روح عارض نمی شود. این مکانیست که نفوس بسیار آرزوی زیارت و حضور در آن را دارند. بخصوص در زمانی که طبیعت موافق است و آسمان آرام و آبیست و نه غمناک و تهدید آمیز. دشت و صحرا با فرش رنگینی از بته ها و گلبن ها پوشیده شده. گل سرخ و یاسمین و سوسن و نرگس فضای پاک را معطر ساخته. چمن انبوه در هر کجا روئیده و نسیم در هر گوشه وزیده. غالباً دیده شده که حضرت عبدالبهاء در هوای آزاد با عظمت و وقار در این دشت سبز و در میان گلهای وحشی مشی می فرمایند. او همان زمینی را قدم می زند که موطی اَقدام پدرش بوده است. زیارتگاهی را طواف می کند و در فضائی حرکت می کند که حضرت بهاء الله برای سالها در آن زیسته، گلها و گیاهانش را آب داده و همه چیز آن یادآور رفتار و سلوک آن پدر آسمانی است. "

خدمات حضرت شوقی ربانی در این دوران نسبتاً کوتاه امّا بسیار پربار در سِمَت منشی و مترجم حضرت عبدالبهاء شاخص یک مقطع پراهمیت تاریخی بود که درآن رهبر دیانت جوان و رو به رشد با جانشین خود به اداره امور پرداخت و ضمناً رابطه ای متقابل مشابه رابطه معلم و متعلم برقرار گشت و زمینه ای روحانی برای تبلور علقه های محبت که بایستی موجب قوت قلب ولی امر آینده شود بوجود آمد.

مرحله بعدی حیات حضرت شوقی ربانی به ادامه تحصیلاتشان در کالج Balliol (بالیول) یکی از قدیمی ترین مؤسسات آموزشی دانشگاه اکسفورد مربوط می گردد. ایشان پس از دریافت پذیرش در تابستان 1920 برای ادامه تحصیلات خود به اکسفورد که از یکی از معتبرترین مؤسسات تحقیقی و آموزشی در سطح جهان است وارد گشتند. تحصیلات دانشگاهی اکسفورد قطیعاَ تأثیرات چند جانبه ای در شکل گیری ذهن و شخصیت حضرت شوقی ربانی داشت ولی برای شخص ایشان مهمترین هدف تحصیلاتشان تقویت زبان انگلیسی برای ترجمه آثار بهائی بود و همانطور که بعد خواهیم گفت تسلط ایشان بر این زبان به حدی جلو رفت که به اذعان متخصصین، آثار و ترجمه های ایشان ماسوای غنای فکر آن از نظر سبک و اسلوب ادبی در حد اعلای بلاغت و فصاحت است.

برای دیانتی که هدفش اتحاد شرق و غرب است آشنائی حضرت شوقی ربانی با تفکر و اندیشه غربی ایشان را آماده تر ساخت تا در مقام رهبری، تحول جامعه بهایی را به یک دیانت جهانی سازمان دهند. در آثار ایشان می بینیم که چگونه اندیشه و تفکر شرق و آراء و نظریات فرهنگ غرب هر دو ملهم از روح بهائی در هم آمیخته به صورت یک مدل فراگیر برای توسعه و تحول اجتماعی عالم عرضه گشته اند.

شواهدی در دست است که حضرت عبدالبهاء شخصاً این سفر و این تجربه آموزشی را برای ایشان لازم و ضروری می دیدند. حضرت عبدالبهاء از یک خانم دکتر آلمانی که برای ملاقاتشان آمده بودند با اشاره به حضرت شوقی ربانی می پرسند الیشای آینده مرا چگونه می بینی؟ (الیشا اشاره ایست سمبلیک به داستان عهد عتیق Elisha) خانم جواب میدهد: اگر اجازه دهید با صراحت می گویم که در صورت این پسر چشم های سیاهی می بینم که نشان می دهند او رنج فراوان خواهد کشید. حضرت عبدالبهاء در جواب می گویند: نوه من چشم های یک فاتح و جنگجو را ندارد اما در چشم هایش می توان امانت و مجاهدت و وجدانی ژرف را مشاهده کرد. و سپس در ادامه بیانات خود می فرمایند: این سفر جانشین آینده مرا برای مأموریت سنگینش آماده میسازد البته پس از آنکه اساس علم و معرفت و زبانها و حکمت شرقی را در اینجا فراگرفت. حضرت عبدالبهاء پس از مکثی کوتاه بیاناتی دیگر می فرمایند که مضمون آن اینست: هدف این آموزش غربی آن نیست که قالبی برای شکل بندی شخصیت او باشد. من نوه خود را در اکسفورد به خدا میسپارم تا او را خادم گرداند و حافظ او باشد و او را از تأثیرات سوء سطحی گرائی و جزمیّت مادی گرائی غربی محفوظ دارد.

در طول تحصیلات دانشگاهی نیز حضرت شوقی ربانی به خدمات خود به جامعه بهائی و ترجمه متون مقدسه آن ادامه دادند. رسیدگی به حال و احوال دوستان و همشاگردان یکی از خصوصیات بارز این دوران است. مثلاً برای یکی از دوستانشان که دچار گرفتاری مالی بود وسائلی فراهم میاورند که به او کمک شود و دائم در نامه های خود او را تشویق به استقامت نموده کمک روحی می دهند.

در یکی از نامه های خود که برای او نوشته اند چند نکته آن بیانگر شخصیت و اهداف ایشان در آن دوران است. اول پس از ابراز خوشحالی از اینکه گرفتاری مالی او بهبود پیدا کرده می نویسند که آرزوی ایشان آنست که پول کافی می داشتند تا با او تقسیم می کردند. دوم آنکه در این نامه ها شخصیتی را می بینیم که ماورای مقام روحانیش با راحتی و صداقت از احساسات انسانیش سخن می گوید تا رفیقی را کمک فکری و روحی کرده باشد. می نویسند: "دوست عزیز ترا مطمئن میسازم که اگر برخی فارغ از دل واپسی مالی هستند در عوض گرفتار سایر موانع و اشتغالات جسمانی، فکری و اجتماعی هستند. باور می کنی اگر بگویم که من، نوه حضرت عبدالبهاء دستخوش تجربیات سخت و هر از چندی حرمان تلخ و نگرانی مداوم بوده ام که همه آنها برای وظایف فعلی و آینده من لازم بوده اند؟ اگر این اواخر دوران سختی را گذرانده ای به هیچ وجه سهم من از این ایام پرزحمت کمتر نبوده و بارم سبکتر نیست. "

در ادامه این نامه حضرت شوقی ربانی اشاره به تحصیلات خود می کنند و اینکه چگونه خدمت به امر بهائی در هر حال هدف اصلی ایشان بوده است. می نویسند: " رشته تحصیلی من بسیار وسیع است، بایستی دروس، کتب و اطلاعات فراوانی را که همه لازم و ضروری برای وظایف آینده من درخدمت به دیانت بهائی است به نحو احسن فراگیرم. حوزه پردامنه این موضوعات تحصیلی می توانند هر جوان تازه واردی را مثل من سخت به خود مشغول دارد و یا از کار بازدارد. دامنه پروسعت اقتصاد، مسائل اجتماعی، تاریخ و تعالیم و نقش ادیان جهان، تحصیل زبان انگلیسی در حد ادبی عالی به جهت ترجمه و کسب مهارت در سخنوری و بسیاری دیگر همه موضوعاتی هستند که باید فراگیرم و جذب کنم. "

در نامه دیگر می نویسند: " حبیب روحانی و مقرب درگاه کبریا را به جان و دل مشتاقم... الحمدلله در نهایت صحت و امیدواری و سعی و اعتدال مشغول تحصیل لوازم و تهیه اسباب خدمت این امر در مستقبل ایام هستم... امیدم چنان است که آنچه جوهر محاسن این بلاد و این جامعه است بزودی کسب نموده به سرمنزل خود مراجعت نمایم و حقائق امریه را در قالبی جدید نهاده خدمتی به آستان مقدس نمایم. "

در این نامه مهم نیز می بینیم که ایشان تحصیلاتشان را اسباب و وسائلی می دانند که ایشان را آماده میسازد تا بتوانند به ادای مسئولیت های آینده شان در دیانت بهائی بپردازند. این نامه ها که حضرت شوقی ربانی در طول حیات خود به دوستان و بهائیان نوشته اند نشان می دهد که ایشان همواره- حتی پس از ارتقاء به مقام رهبری جامعه بهائی- دوست و رفیقی دلسوز برای یاران خود بوده اند) باید تذکر داد که قسمت اعظم این نامه ها به انگلیسی نوشته شده و در این جا مضمون آنها به صورت ترجمه آزاد آمده است. این مطلب را نیز باید متذکر شد که نامه های حضرت شوقی ربانی به افراد جنبه شخصی داشته و نباید اسناد مرجع محسوب شوند. مسائل و مصالح جامعه بهائی در نامه ها و مکاتیب عمومی و یا از طریق مکاتبه با محافل روحانی ملّی ابلاغ می شده است).

تحصیلات ایشان در اکسفورد در پیرامون موضوعاتی وسیع و پردامنه و تتبعات نظری در تاریخ و فلسفه و ادیان جهان و علوم و اقتصاد سیاسی و نیز مطالعه کتب کلاسیک دور میزد. مطالعات آکادمیک ایشان به تخصص گرایی معطوف نبود و به تربیت ذهن، ایجاد روحیه جستجو و کاوش و آشنائی با جلوه های گوناگون اندیشه و تفکر در سیر تحول تمدن تاکید داشت. از کتبی که در این دوران بیشتر مورد مطالعه ایشان قرار گرفت میتوان از انجیل و آثار تاریخ نویسانی مثل Edward Gibbon & Thomas Carlyle نام برد. علی الخصوص اثر برجسته گیبن یعنی ظهور و سقوط امپراطور روم مورد توجه اخص ایشان بود و جلوه هائی از اسلوب نگارش او را میتوان در آثار ایشان ملاحظه کرد. همچنین می توان تأثیرات ترجمه King James انجیل را در نحوه ترجمه ایشان از آثار و متون و مناجات های بهائی دید.

در 28 نوامبر 1921 حضرت عبدالبهاء جانشین حضرت بهاء الله و مبیّن آثار ایشان و مرکز عهد و میثاق در دیانت بهائی پس از قریب به 29 سال رهبری جامعه بهائی از این عالم صعود و به ملکوت باقی شتافتند. دریافت این خبر چون زلزله ای مهیب ارکان وجود حضرت شوقی ربانی را به لرزه در آورد تا بدانجا که ایشان را به بستر بیماری افکند. از آن سنگین تر دریافت خبری بود که پس از باز کردن و خواندن وصیت نامه حضرت عبدالبهاء معلوم شد. حضرت عبدالبهاء ایشان را به عنوان جانشین خود و به قیادت جامعه بهائی برگزیده بودند. شوقی ربانی در عنفوان جوانی معبود حقیقی خود را از دست داده و نیز مسئولیت سنگین هدایت و رهبری جامعه بین المللی بهائی بر دوش ایشان گذاشته شده بود.

حضرت عبدالبهاء در وصیت نامه خود که به الواح وصایا موسوم است به روشنی و صراحت حضرت شوقی ربانی را جانشین خود و نشانه خداوند و ولی امر الهی و مرجع تمام بهائیان و مبین آیات الهی دانسته و اطاعت از ایشان را توصیه و جمیع را به وحدت در ظل رهبری ایشان فرا خواندند. می فرمایند:

" ای یاران باوفای عبدالبهاء، شوقی افندی را نهایت مواظبت نمائید که غبار کدر و حزنی بر خاطر نورانیش ننشیند و روز بروز فرح و سرور روحانیتش زیاد گردد تا شجره بارور شود زیرا اوست ولی امرالله بعد از عبدالبهاء و جمیع افنان و ایادی و احبای الهی باید اطاعت او نمایند و توجه به او کنند ".

الواح وصایا سند تاریخی بی نظیری است که در آن ادامه جریان نباض عهد و میثاق مصرّح گشت و باب تفرقه و دو دستگی و تشعب را از میان برداشت و تحولات آینده جامعه و مؤسسات بهائی را به سمت تحقق آمال و آرمان های بنیانگزار آن تضمین کرد. در عین حال الواح وصایا و تعیین مرجعیت حضرت شوقی ربانی چندان غیرمترقبه نبود چرا که حضرت عبدالبهاء از همان طفولیت حضرت شوقی ربانی فرموده بودند که ارتفاع امر (یعنی امر بهائی) در دست اوست.

الواح وصایا بنا بر توضیحات حضرت ولی امرالله متمّم کتاب اقدس و همراه با لوح کرمل و فرامین تبلیغی حضرت عبدالبهاء یکی از سه منشور برای تحقق نظم بدیع حضرت بهاء الله است. در الواح وصایا مسئولیت های ولی امر چه به عنوان مرجع جامعه و چه به عنوان مبین آثار مقدسه بهائی تصریح و حدود و مشخصات وظایفش تعیین گشته است. در همین الواح نیز به تأسیس بیت العدل اعظم یعنی نهاد انتخابی که در رأس جامعه بهائی قرار خواهد گرفت اشاره شده است. وظیفه تبیین بر عهده ولی امر نهاده شده و وظیفه تشریع قوانین و احکام به بیت العدل عمومی واگذار شده است. در اینجا لازم است مختصری نیز در معنای ولی امر که در الواح وصایا به آن اشاره شده صحبت کنیم.

اصطلاح امر دارای معانی گسترده روحانی و فلسفی است. در مفهوم کلی اصطلاح امر اشاره به دین و آئین است. وقتی می گوئیم امر بهائی منظورمان آئین و دیانت بهائی است. آثار بهائی در توضیح رابطه خداوند و بشر سه مرحله را قائل شده اند مرحله حق، مرحله امر، و مرحله خلق. حق اشاره به خداوند و حیطه قدرت اوست. منظور از خلق عالم ناسوت و جهان بشری است. میان این دو، عالم امر است که اشاره به مظاهر کلیه الهی و یا پیامبران است که حامل فیض وحی می باشند و رابط میان خدا و بشر.

حال وقتی می گوئیم امر بهائی منظورمان اشاره به آن اراده الهی است که سبب خلق و ابداع عالم شده و توسط مظاهر کلیه او در قالب رسالت و نبوت درعالم آفرینش جریان پیدا کرده و در هر دوری بنا به مقتضیات زمان و مصالح جامعه دین و آئین نوینی را پایه گزاری کرده است. در این دور بدیع حضرت بهاء الله مصدر این وحی و فیض الهی هستند و آئینشان تجلی دهنده اراده الهی. پس وقتی اصطلاح امر بهائی را به جای دیانت بهائی بکار می بریم اشاره ای است به این تداوم اراده الهی – به استمرارجریان وحی – در تحول درنگ ناپذیر تاریخ. پس منظور از امر همان دیانت است اما مفهوم حقیقی و عمومی دیانت. و امّا ولی اشاره به آنست که او ناصر و حامی شریعت الهی است. حضرت شوقی ربانی ولی امر بودند یعنی رهبری و مرجعیت آئین بهائی در آن مرحله تکوینی به ایشان واگذار شده بود.

همانطور که گفته شد خبر دهشت انگیز درگذشت حضرت عبدالبهاء، ولی امر جوان را از یکطرف با فقدان محبوبش روبرو ساخت و از طرف دیگر در عنفوان جوانی مسئولیت رهبری جامعه بهائی که مراحل جنینی رشد و تکامل را طی می کرد برعهده او گذاشت. تأثر ناشی از این خبر و احساس مسئولیت سنگین مافوق تحمل ایشان بود. ایشان نیازمند استراحت و تفکر و نیایش بود تا خود را برای پذیرش این مسئولیت آماده سازد. لذا مدتی را در آرامش و سکوت کوههای سوئیس بسر برد و در این مدت خواهر والامقام حضرت عبدالبهاء و یگانه حامی باوفا و مورد اعتماد ایشان بهیه خانم ملقب به ورقه علیا مسئولیت اداره جامعه را برعهده داشتند. مقام و خدمات و رهبری این خانم خود نیازمند بحث جداگانه ای است.

همان طور که شیوه اولیاء و بزرگان حق بوده است که به آرامش ژرف کوهستان پناه برند و خود را برای رهبری قوم آماده سازند حضرت شوقی ربانی نیز در عظمت و سکوت کوه به تقویت قوای جسمانی و روحانی خود پرداختند. بقول دکتر هوشیار "کی دیگر امروز لطیفه تنهائی را درک می کند؟ عظمت و بزرگی تنهائی را در می یابد؟ زردشت به کوه سبلان رفت. موسی به کوه طور رفت. عیسی تنها میرفت و تنها می خفت. پیغمبر به کوه حرا رفت. پس از آنها هم چه بسیار کسان به کوه تنهائی خود رفتند آنهم چه رفتنی. بخود آمدند و برگشتند و برگشتند و بت شکستند. "

اقامت حضرت شوقی ربانی در کوههای سوئیس و بازگشت ایشان و رهبری پیروزمندانه جامعه تا ۱۹۵۷ از چندجهت تفکربرانگیزاست. از یک جهت وقتی نحوه رهبری ایشان را در طول 36 سال بررسی میکنیم پدیده ای را مشاهده می کنیم که با تعاریف متعارف رهبری در تضاد است. رهبری ایشان از یکطرف اراده آهنینی را نشان میدهد که جز پیشرفت اهداف امر جدید هدف دیگری ندارد و از طرف دیگر نمایشگر برجسته ترین جلوه های فروتنی، عبودیت، و امحاء نفس است. ایشان نه اسمی خواست و نه مقامی. و این صرفا یک ادعا نیست. بررسی عینی و بیطرفانه حیات ایشان در مدت 36 سال رهبری، این حقیقت را روشن می سازد که رهبری چیزی نبود که ایشان در پی آن باشد. اراده الهی بر آن تعلق گرفته بود و ایشان آن را پذیرفت.

یکی از شخصیت ها برجسته بهائی جناب لروی آیواسLeroy Ioas که جزء منتخبانی بود که از طرف حضرت ولی امرالله برای پیشرفت و حفاظت جامعه بهائی برگزیده شد در خاطراتش می گوید: "یکی دیگر از خصائص حضرت ولی امرالله که باز به آسانی قابل ملاحظه بود و بارها مرا به تعجب واداشت افتادگی و فروتنی بی حد و اندازه ایشان بود. من در آیات الهی بسیار در مورد فروتنی خوانده ام و آثار سایر ادیان را در این مورد مطالعه نموده ام و تصور می کردم کمی درباره افتادگی و فروتنی می دانم اما به شما بگویم تا کسی حضرت شوقی افندی را ندیده باشد هیچ دربارۀ فروتنی و تواضع نمی داند. ایشان هیچگاه از خودشان و اموری که بدست ایشان انجام گرفته صحبت نمی کردند."

در ادامه این صحبت ها جناب ایواس اشاره به بیاناتی می کنند که بعد از درگذشت حضرت عبدالبهاء از حضرت شوقی ربانی شنیده بودند. در این بیانات حضرت شوقی ربانی به مکنونات قلبی خود اشاره می فرمایند که چون از خبر برگزیده شدنشان به سمت ولایت امر مطلع میشوند خود برای احراز چنین سمتی قابل نمی دانستند. میفرمایند:

"فکر احراز چنین مسئولیتی را نمی توانستم بکنم زیرا به مشکلات آن آگاه بودم و خود را میشناختم و می دانستم که با این سمت زندگانی من به عنوان یک شخصیت معمولی پایان پذیرفته است... همانطور که می دانید ارض اقدس را ترک کردم و به کوههای سوئیس پناه بردم و با توسل به دعا و مناجات با خود جنگیدم تا آنکه قادر به بازگشت گردیدم و خود را به خداوند سپردم... حال هر بهائی در هرجای دنیا، هر شخصی، باید همین کار را بکند یعنی باید بر نفس خود فائق آید تا ابزاری در دست خداوند گردد. "

فروتنی و عبودیت از یکطرف و اراه پولادین برای پیشبرد اهداف روحانی و احیای عالم از مشخصات رهبری حضرت شوقی ربانی بود. دنیای امروز بیشتر از هر زمان دیگری نیازمند چنین نمونه هائی از عبودیت و امحاء نفس است. میدانیم که حضرت ولی امرالله در رأس یک جامعه دینی قرار داشتند و به عنوان یک رهبر مذهبی از احترام شدید در میان پیروان خود برخوردار بودند. اشعار در حق ایشان سروده میشد و انواع القاب و عناوین با عبارات مهیمن در حق ایشان گفته میشد. اما حضرت شوقی ربانی در تمام طول حیات خویش خود را برادر بهائیان می نامیدند و آثارشان را با اصطلاح "بنده آستانش شوقی" امضاء می فرمودند.

چون زائرین از نقاط مختلف دنیا مشتاقانه به حضور می رسیدند ایشان را از هر گونه ابراز محبت زائدبرحذر می داشتند و میهمانان را در آغوش می گرفتند و می فرمودند فقط " برادرانه مصافحه کنیم" به همه می فرمودند که از هرگونه لقب و رتبه و عنوان بیزار هستند و در این آئین شیوه تملق و چاپلوسی جائی ندارد.

از جمله آثاری که در آغاز مأموریت روحانی خویش نوشتند کتابی است به اسم دور بهائی. در این کتاب با روشنی و صراحت و شفافیت مقام حضرت باب و حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء را مشخص و سپس مقام خود را نیز در این حلقه رهبری دقیقا ً مطابق وصیتنامه حضرت عبدالبهاء مشخص ساختند و با این اقدام حیاتی راه هرگونه تفسیر و تعبیر نابجا و اضافی را در مورد مقام خود بستند. این کتاب دارای مفاهیم مهم عقیدتی و جنبه های تئولوژیک است اما بروشنی برای ایجاد وحدت اجتماعی و نفی هرگونه بدعت سازی درمورد پایه های عقیدتی دیانت بهائی برشته تحریر درآمده است.

در اینجا بدنیست به داستانی اشاره کنیم که هم روح افزاست و هم روشنگر شخصیت و مقام و نحوه رهبری حضرت شوقی ربانی.

یکی از احبای خدوم و دانشمند و شجاع به اسم جناب فروغی که از بهائیان خراسان بودند به حضور حضرت ولی امرالله وارد میشود و حدود یکهفته در حضور ایشان بود و در این مدت جز در مورد اهداف و پیشرفتهای جامعه بهائی چیزی نمی شنود تا اینکه روزی با نهایت صداقت از حضرت شوقی ربانی میپرسد قربان ما در دوران حضرت عبدالبهاء به صور مختلف شخصا ً مورد عنایت ایشان قرار می گرفتیم ولی تا حال از جانب شما چیزی عنایت نشده. حضرت ولی امرالله میپرسند مثلاًً چه عنایتی در حق شما شده جناب فروغی بیانی می فرماید که ما با القابی مثل سردار جیش پرقوت آسمانی یا سردار لشکر روحانی مورد لطف حضرت عبدالبهاء قرار می گرفتیم. حضرت شوقی ربانی جواب می دهد من که خود یکی از افراد این جیش هستم چه می توانم بگویم. نوشته شده که جناب فروغی پس از این جواب می گوید نمیدانستم حال شناختم.

حضرت ولی امرالله در سال 1937 میلادی با خانم ماری ماکسول که پدر و مادرشان از بهائیان خدوم و سرشناس کانادا بودند ازدواج کردند. پدر ایشان جناب ماکسول مهندس معمار ساختمان مقبره حضرت باب بود. حضرت عبدالبهاء این دختر خانم را روحیه نام گذاشته بودند و آینده درخشانی را برایش پیش بینی فرموده بودند. روحیه خانم که در میان بهائیان به اَمَةالبهاء و یا خانم اهل بهاء مشهور بودند بیست سال با حضرت شوقی ربانی زندگی کردند و پس از فوت ایشان به مدت بیشتر از چهل سال تمام عمر خود را وقت خدمت به جامعه جهانی و پیشبرد اهداف روحانی دیانت بهائی کردند. به چهار گوشه عالم سفر کردند با سران عالم و اهل نظر و رؤسای ادیان ملاقات داشتند و پیام صلح حضرت بهاء الله را به گوش ایشان رسانیدند. حتی در سنین بالا به مناطق بسیار دشوار آمازون سفر کردند تا با بومیان و اهالی محلی این نقاط دیدن کنند. چندین کتاب تألیف کردند و کتاب بسیار با ارزشی در مورد حیات همسر خود که به فارسی تحت عنوان " گوهریکتا " ترجمه شده نوشتند. احساسات رقیق و طبع شاعرانه داشتند و اشعاری غنی و پرمفهوم که غالباً بیانگر درد و رنج ایشان از جدائی از همسر و محبوب روحانی خود بود سرودند.

حضرت شوقی ربانی ازدواجشان نیز زمینه ای شد برای خدمت به جامعه بهایی و پیشبرد اهداف و مسئولیتهای روحانی مقام ولایت امر. خانمشان همکار و مونس و منشی باوفائی شد که به یاری ایشان شتافت تا کوه مشکلات و موانع را از میان بردارند و زندگی مشترکشان را وقف پیشرفت دیانت بهائی در شرق و غرب عالم کنند. مراسم ازدواجشان در نهایت سادگی صورت گرفت. در اصل هیچگونه جشن و مراسمی صورت نگرفت و جز بستگان نزدیک کسی حضور نداشت. ایشان به همراه خانمشان به زیارت مقام حضرت بهاءالله شتافتند و در آن مکان مقدس پس از قرائت زیارتنامه حلقه ازدواج را رد و بدل کردند. عقد ازدواج مطابق قوانین بهائی صورت گرفت و مطابق احکام کتاب اقدس که رضایت پدر و مادر دو طرف را یکی از شرایط ازدواج بهائی میداند سند عقد به امضای والدینشان رسید. حضرت شوقی ربانی این ازدواج را سمبلی از اتحاد شرق و غرب دانستند.


خدمات مستمر و فداکارانه روحیه خانم سبب شد که حضرت شوقی ربانی ایشان را به عنوان یکی از اعضای هیئت 27 نفری مؤسسه "ایادی امرالله" برگزینند. ایادی به معنی دست ها است و منظور از ایادی امر عبارتست از نفوس پاک سیرتی که مثل دست ها اسباب و وسیله پیشرفت دیانت بهائی را فراهم آوردند. مؤسسه ایادی در دیانت بهائی به دوران حضرت بهاءالله باز می گردد. اصولاً هیچ مؤسسه ای را در تاریخ این دیانت نمی توان یافت مگر آنکه اصل و ریشه آن بدست شارع این دیانت یعنی حضرت بهاء الله غرس شده باشد. یعنی مؤسسات این دیانت مثل اجزای پراکنده ای نیستند که هریک در گوشه ای و یا زمانی و یا بر مبنای موقعیت و شرایطی اجتماعی بوجود آمده باشند. رشد مؤسسات بهائی مثل جنینی که تمام صفات و کمالاتش بالقوه موجود است و گذشت زمان آنها را به عالم فعل و عمل می آورد جنبه ارگانیک دا شته اند. اساس مؤسسات بهائی نیز از اصل کلام الهی و متون مقدسه بهائی و آنچه که از آثار مستقیم وحی و رسالت است ریشه می گیرند.

مؤسسه ایادی امرالله که به اشاره حضرت بهاء الله تأسیس گردید و حضرت عبدالبهاء در وصیتنامه خود آن را تأ کید فرمودند دارای دو وظیفه اصلی حفظ و ترویج دیانت است. حضرت عبدالبهاء در مقامی وظایف این مؤسسه را " نشر نفحات الله و تربیت نفوس و تعلیم علوم و تحسین اخلاق عموم " ذکر می فرمایند و در مقامی دیگر وظایف ایشان را " تألیف کتب مفیده و رسائل بدیعه در اثبات الوهیت و وحدانیت و حقیقت مظاهر مقدسه " میدانند.

نقش ایادی را نبایستی با مفهوم سنتی رؤسای ادیان یکسان دانست. حضرت عبدالبهاء در بیانی میفرمایند: " ایادی امر در این ظهور به اسم و لقب وارث نیستند بلکه نفوس مقدسه ای هستند که آثار تقدیس و روحانیتشان در قلوب نفوس ظاهر شود و دلها به حسن اخلاق نیت و عدالت و انصافشان مجذوب گردد. نفوس خود متوجه شیم و آثار باهره ایشان گردد. نه لقبی است که به هر که خواهند بدهند و نه سندیست که هر که بخواهد وارث شود. ایادی امر دستهای حقند. پس هر که ناصر و خادم کلمه الله است او دست حق است. مراد این معنی است نه لفظ و عبارت. هرکس فانی تر است در امرالله مؤیدتر است و هرکس خاضع تر مقرّب تر. " در دوران حضرت بهاء الله و حضرت عبدالبهاء چند تن از افراد خادم و مؤمن و فداکار به مقام ایادی امرالله تعیین و منصوب شدند. این شیوه در دوران حضرت شوقی ربانی ا دامه پیدا کرد و ایشان جمعی را از ممالک و قارات مختلف به عنوان ایادی امرالله مخاطب ساختند. اعضاء این مؤسسه تا موقع درگذشت حضرت شوقی به 27 نفر رسید.

الواح وصایای حضرت عبدالبهاء که ارکان نظم بدیع حضرت بهاء الله و تحولات آتی آن را مشخص می کند ارتباطی مستقیم میان مؤسسه ولایت امر که حضرت شوقی ربانی در رأس آن بود و مؤسسه ایادی امرالله برقرار می سازد. خود حضرت شوقی ربانی در بیانی می فرمایند که حال مؤسسه ایادی امرالله وارد مرحله جدیدی گردیده و این هیئت بایستی با همکاری نزدیک با محافل ملی و یا نمایندگان انتخابی مجامع بهائی در سراسر عالم اهداف روحانی این دیانت را به پیش برند. وظیفه خطیر موسسه ایادی پس از درگذشت حضرت شوقی ربانی و پیش از تشکیل بیت العدل اعظم به نحوی که در تاریخ ادیان بیسابقه بود جلوه گر شد.

اگر قرار باشد یک هدف را به عنوان اصل سازمان دهنده اقدامات حضرت شوقی ربانی مشخص کنیم آن عبارت خواهد بود از تهیه مقدمات و ایجاد زمینه روحانی و اداری برای تشکیل بیت العدل اعظم.

بیت العدل اعظم که شورائی است جهانی و انتخابی و حائز بالاترین مقام رهبری در دیانت بهائی در آثار مقدسه حضرت بهاء الله تأسیس و سپس ارکان آن در الواح وصایای حضرت عبدالبهاء تعیین گردید. حضرت شوقی ربانی در حیات خود ارکان این مؤسسه را پایه ریزی کردند و مقدمات نظری و عملی را برای تشکیل آن مهیا ساختند. تمام تلاشهای حضرت شوقی ربانی صرف تحقق این هدف گشت که ساختار مؤسسات بهائی و روابط ضروریه آنها را به جهت تشکیل بیت العدل اعظم به اکمال رساند. ایشان به چشم ظاهر تشکیل بیت العدل را ندید امّا در حقیقت حیات خود را فدای تحقق آمال آن کرد.

حضرت شوقی ربانی در سال 1957 از این عالم صعود کرد امّا تمهیدات ایشان از سه زاویه به سمت تشکیل بیت العدل به حرکت خود ادامه داد:

اول مؤسسه ایادی امرالله که حضرت شوقی ربانی ایشان را حارسان مدنیت الهی نامیده بود بلافاصله در مقام رهبری جامعه بهائی قرار گرفت و آن را تا تشکیل بیت العدل حفاظت کرد.

دوم مؤسسات انتخابی و یا محافل ملی که ارکان تشکیل بیت العدل هستند به رشد و توسعه خود ادامه دادند.

سوم نقشه های دقیق حضرت ولی امرالله که به طرزی سیستماتیک پیشرفت جامعه بهائی را مطابق اهداف روحانی آن دقیقا ً مشخص کرده و سازمان داده بود به جلو رفت.

این تمهیدات در سال 1963 یعنی در انتهای نقشه ده ساله ای که حضرت شوقی ربانی از 1953 آغاز کرده بود به نتیجه رسید و بیت العدل اعظم تشکیل شد. نکته ای که در این جا قابل ذکر است آنست که اعضای مؤسسه ایادی امرالله جمعاً خود را از نمایندگی برای انتخاب و عضویت بیت العدل اعظم معاف نموده و تمام اختیارات خود را به بیت العدل تفویض کردند و نمونه ای از رهبری معطوف به محویت و خدمت و عبودیت را برای نسل های آینده باقی گذاشتند. درگذشت ناگهانی حضرت شوقی ربانی هر چند که جامعه بهائی را عمیقا ً تکان داد جریان رهبری جامعه به سمت غائی آن همچنان که در آثار شارع دیانت پیش بینی شده بود پیش رفت. حرکت نباضه روحانی که در رهبری جانشینی و انتصابی در جریان بود به رهبری انتخابی و شورائی منتقل گشت.

همانطور که گفتیم در سال 1957 حضرت شوقی ربانی به همراه خانمشان سفری به انگلیس کردند تا برای موزه ای که آثار و یادگارها و اسناد تاریخ بهائی در آن ضبط می شود وسائل لازم را ابتیاع کنند. در این سفر ایشان به بیماری آنفلونزا مبتلا و سپس با حمله قلبی در 4 نوامبر 1957 از این جهان و رنجهای آن رها گشتند. مطابق احکام بهائی که محل دفن باید به مسافت یکساعت باشد ایشان در لندن به خاک سپرده شدند.

بقول شاعر:
چونکه گل رفت و گلستان در گذشت
نشنوی دیگر ز بلبل سرگذشت

این مقدمه و چشم اندازی بود به حیات پرفروغ شوقی ربانی برای آنها که احتمالاً جز اندک اشاره ای چیزی در این باب نخوانده اند.

اقدامات و فعالیتهای حضرت شوقی ربانی
بطور کلی اقدامات و فعالیتهای حضرت شوقی ربانی را می توان در چهار زمینه مورد مطالعه قرارداد:

اوّل: رشد و توسعه فیزیکی اماکن مقدسه بهائی در اراضی مقدسه:

میدانیم که حضرت بهاءالله که زندانی دو دولت ایران و عثمانی بودند در قرن نوزده به بغداد و سپس استانبول و ادرنه و سرانجام به شهر عکا تبعید شدند و در همان جا به عالم بالا صعود فرمودند. خانواده ایشان نیز در رنج و تبعید همراه و همدرد زندانی عکا بودند. در دوران حیات حضرت بهاءالله ایشان امر فرمودند که عرش مطهر حضرت باب که در شهر تبریز تیرباران شده بود به اراضی مقدسه منتقل و در فراز کوه کرمل به خاک سپرده شود و زیارتگاهی مناسب شأن و مقام مبشر این آئین ساخته گردد. حضرت بهاءالله در آثار خود از جمله در لوحی که به لوح کرمل مشهور است جریان توسعه و تحکیم دوائر تأسیسات بهائی و مرکز بین المللی اداری آن را که بایستی در پیرامون مرکز روحانی آن احداث شود به دقت پیش بینی فرمودند. بهائیان معتقدند که رشد و توسعه این معاهد بخشی از نقشه الهی است که در آثار مقدسه قبل از جمله در مکاشفات یوحنّا و اشعیاء نبی به آنها اشاره شده است.

حضرت شوقی ربانی با ابتیاع زمین ها و تأسیس باغهای مصفّا و احداث ساختمانها از جمله ساختمان دارالآثار که محفظه نگهداری آثار مقدسه بهائی می باشد و همچنین طراحی نقشه ای برای تأسیساتی که در آینده مقر مؤسسات بهائی خواهد شد این نقشه الهی را مطابق وعود و بشارات لوح کرمل به پیش بردند. این مراکز و معاهد جامعه بهائی را دارای مرکزی جهانی ساخت که به صورتی نباض با جریان رشد جامعه همگام و پاسخگوی نیازهای روحانی و اداری دیانتی گشت که به سرعت در حال تبدیل شدن به یک دیانت جهانی بود.

در همه ادیان محل ها و مکانهائی که با حیات شارع و اولیای دیانت در ارتباط بوده اند معنا و مفاهیمی روحانی را به پیروان آن دیانت القا می کنند. آن مکانها محل زیارت قرار گرفته اند و در پیرامون آنها مؤسسات اداری مختلف تعبیه گشته اند. آنجا که حضرت مسیح به دنیا آمد و پیامش را ابلاغ کرد، آنجا که جسد عنصری حضرت محمد و امامان به خاک سپرده شده، همه مراکز و مکانهائی گشته اند که هر چند زمین و خاک هستند ولی تقدس را القا می کنند. قوائی روحانی را منبعث می شوند که پیروان دیانت را جلب می کند، متحدشان می کند، و ماهیتی خاص به ایشان می بخشد. آن مراکز منابعی می شوند که انرژی روحانی از آن میجوشد و در تاریخ جاری می گردد و به نسل های بعدی می آموزد که براستی چنین مظاهری روحانی بر روی این خاک زیستند و این جا و این مکان یادآور شخصیت و مقام روحانی ایشان است.

حضرت ولی امرالله با نبوغ ذاتی خود و با کوشش و مجاهدتی توان فرسا مسئولیت پیشبرد این معاهد و دوائر را به تنهائی برعهده گرفتند. تمام جنبه های مختلف این پروژه عظیم از نظارت بر طراحی و مهندسی تا جنبه های حقوقی و اداری زیر نظر مستقیم ایشان به پیش رفت و آنچه که پایه ریختند راهنما و مدلی شد که مطابق آن تمام طرحهای بعدی، تمام خلاقیت های آینده از درون آن زائیده شد.

دوم: اجرا و تنفیذ الواح وصایا:

دومین اقدام حضرت شوقی ربانی به اجرا و تنفیذ الواح وصایا و یا وصیت نامه حضرت عبدالبهاء مربوط می شود. حضرت عبدالبهاء در این الواح که سندیست بی نظیر در تاریخ ادیان اساس نظم بهائی را بر دو رکن استوار می فرمایند: رکن اول ولی امر که مصدر تبیین است و رکن دوم بیت العدل اعظم که مرجع تشریع است. این دو مؤسسه که مکمل یکدیگر هستند اساس نظمی را تشکیل می دهند که بایستی بصورت مجرائی قوای وحی و روحانیت منشعب از این ظهور را در عالم امکان به منصه ظهور آرد و مدنیت الهی را که تأسیس آن هدف آئین حضرت بهاء الله است به عالم فعل و شهود در آورد. چنانکه حضرت شوقی ربانی دریکی از نامه های خود اشاره می فرمایند: هدف مشترک و اساسی این دو مؤسسه آنست که همواره سلطه و اختیاراتی را که من جانب الله بوده و از نفس مظهر ظهور سرچشمه گرفته است حفظ نماید، وحدت پیروان آئینش را محفوظ دارد، اصالت و جامعیت تعالیمش را صیانت کند، و به مقتضای زمان قوانین غیرمنصوصه را تشریع نماید.

حضرت شوقی ربانی در دوران رهبری جامعه یعنی از 1921 تا 1957 تمام تمهیدات لازمه را برای تشکیل بیت العدل اعظم بکار بردند. ایشان وصیت نامه ای از خود بجا نگذاشتند و اولادی نیز نداشتند و تعیین جانشین امکان پذیر نبود. امّا با تشکیل مؤسسه ایادی امر و توسعه ارکان نظم اداری بهائی و ایجاد محافل ملّی و توسعه و گسترش مرکز جهانی بهائی و تبیینات و تشریحات خود مبنای رفیع البنیانی را بجا گذاشتند که جامعه را- پس از صعود ایشان در سال 1957 -هدایت کرد و ثمرات آن در سال 1963 در خاتمه نقشه جهانی روحانی دهساله با تشکیل بیت العدل اعظم به نتیجه مطلوب رسید.

سوم: تحکیم محافل روحانی در سراسر عالم:

سومین مجموعه اقدامات و خدمات حضرت شوقی ربانی که همگام با اقدامات دوم به پیش رفت پیشرفت و تحکیم مؤسسات انتخابی بهائی در کشورهای مختلف عالم بود که به محافل روحانی موسومند. طرح محافل روحانی در آثار حضرت بهاء الله تأسیس و اقدامات اولیه آن در زمان حضرت عبدالبهاء پیاده شد. این شوراهای انتخابی که اعضای آن بالغ بر 9 نفر می شوند در هر شهر و قریه به انتخاب سری و آزاد بهائیان آن دیار تشکیل می گردند و مسئولیت اداره امور جامعه را برعهده دارند.

هرگاه که تعداد محافل روحانی محلی به تعداد مناسب رسد در آن مملکت شورائی در سطح ملی انتخاب می شود که به محفل روحانی ملی موسوم است و مسول اداره امور آن کشور بوده و بر محافل روحانی محلی نظارت حقوقی دارد. تأسیس و تسجیل این محافل چه در سطح محلی و چه در سطح ملّی از اقدامات مهم حضرت شوقی ربانی در استقرار نظم اداری بهائی و پیشرفت دامنه جامعه بهائی بشمار می رود.

در دوره حضرت باب پیروانشان فقط در دو مملکت ایران و عراق حضور داشتند. در دوران حضرت بهاء الله حوزه جامعه بهائی به سیزده کشور دیگر رسید و در دوران حضرت عبدالبهاء امر بهائی در 20 مملکت دیگر مستقر شد. امّا در زمان درگذشت حضرت شوقی ربانی در نوامبر 1957 بیشتر از 1000 محفل روحانی محلی تشکیل و تعداد محافل روحانی ملی به 26 رسیده بود. این تعداد در پایان نقشه جهانی دهساله و در آستانه تشکیل بیت العدل اعظم بطرزی چشمگیر پیش رفته بود یعنی تعداد محافل محلی از 3400 بیشتر و تعداد محافل ملی به 56 رسید.

باید توجه داشت که علاوه بر اقداماتی که جامعه بهائی را از نظر کمی گسترش بخشید جامعه از نظر کیفی نیز احتیاج به تربیت و آمادگی داشت. برای بسیاری ازبهائیان مفهوم محافل شور و انتخابات بهائی و رابطه حقوقی مؤسسات و بسیاری جزئیات دیگر مشخص نبود. حضرت ولی امرالله با صبر و مجاهدت این موانع را از میان برداشتند و با راهنمائی و تعیین ضوابط،، مؤسسات نظم اداری بهائی را به مراحل بالاتر بلوغ و پختگی هدایت کردند.

با هدایت ایشان مراکز بهائی که به حظائر قدس موسومند در نقاط مختلف عالم تأسیس شد. مشرق الاذکار و یا معبد بزرگ بهائی را در شیکاگو که سنگ زاویه آن توسط حضرت عبدالبهاء گذاشته شده بود به پایان رساندند و مقدمات تأسیس دو معبد بهائی را در افریقا و استرالیا پایه گذاری کردند. درزمان صعود حضرت ولی امرالله تعداد زبانهائی که آثار بهائی به آنها ترجمه شده بود به بیشتر از دویست و در پایان همین نقشه تعداد نژادهائی که پیروان امر بهائی را در بر می گرفت به بیشتر از 70 رسید. به علاوه صدها قبائل در افریقا و دهها قبائل سرخپوست در آمریکا به امر حضرت بهاء الله اقبال کرده بودند.

در دوران حضرت ولی امرالله روابط جامعه بهائی با سازمان ملل گسترش پیدا کرد و این جامعه به عنوان یک سازمان غیر دولتی به رسمیت شناخته شد و نمایندگان جامعه بهائی در کنفرانس ها و فعالیتهای آن سازمان شرکت جستند. در همین دوران ماری ملکه رومانی اولین زمامدار عالم رسماً به آئین بهائی ایمان آورد و ایمان خود را به حضرت بهاءالله و نیز رسالت حضرت محمد در هفت بیانیه اعلام داشت.

از دیگر اقدامات حضرت شوقی ربانی برای پیشرفت مؤسسات و جوامع بهائی تمهیداتی بود که ایشان از ابتدای رهبری خود به کار گرفتند تا دیانت بهائی را به عنوان یک دیانت جدید و مستقل به عالم معرفی کنند. یعنی هرچند که این دیانت دارای ارتباطات و پیوندهای ناگسستنی روحانی با ادیان دیگر دارد امّا دارای هویتی مستقل است و دارای اهداف و احکام مربوط به خود می باشد. شعبه ای و یا فرقه ای از دیانتی دیگر نیست. تلفیقی از ادیان مختلفه نیست. دیانتی است مستقل و جدید که برای تحقق اهداف روحانی و اخلاقی یک جهان متحد مطابق اراده الهی در عالم ظاهر گردیده و همچون مسیحیت و اسلام دارای فرهنگ خاص خود است که می تواند زمینه ایجاد مدنیت و تمدنی جدید گردد.

با تأکیدات و راهنمائی های ایشان ازدواج بهائی و ایّام محرّمه این دیانت در بسیاری از ممالک عالم به رسمیت شناخته شد و قوانین کتاب اقدس مثل نماز و روزه و ازدواج و طلاق و حرام بودن شراب و مواد مخدر به مرحله اجرا در آمد.

اینها به صورت خلاصه مجموعه اقداماتی بود که نظم اداری بهائی را مستقر کرد و جامعه بهائی را از گسترش کمی و کیفی برخوردار ساخت.

چهارم: تبیین آثار بهائی:

اقدام چهارم حضرت شوقی ربانی مربوط به وظیفه ای میشود که در الواح وصایای حضرت عبدالبهاء به عنوان مبیّن آثار مقدسه بهائی به ایشان تفویض گشته بود. در این مقام ایشان وظیفه داشتند که به تشریح و توضیح معانی مخزونه در این آثار بپردازند و کاربرد آنها را در حیات فردی و جمعی جامعه مشخص سازند، به سئوالات بهائیان در مسائل عقیدتی و شرعی پاسخ دهند و اهداف این آئین را چه برای مؤمنان آن و چه برای جهان خارج روشن سازند. وظیفه ایشان در تبیین و تشریح حقائق دیانت بهائی با ترجمه های ایشان تعمیمی وسیع و همه جانبه پیدا کرد. همانطور که توضیح دادیم ایشان در تحصیلات خود تسلط استادانه به زبان انگلیسی را دنبال کردند و بسیاری از آثار فارسی و عربی دیانت بهائی را به زبان انگلیسی ترجمه کردند. این ترجمه ها زمینه ای حیاتی برای شناخت و درک آثار بهائی برای جوامع نوبنیاد بهائی گشت. آثار و ترجمه های ایشان وحدت عقیدتی و نظری جامعه را حفظ کرد و آن را از تفرقه و چند دستگی بدور داشت.

در شرح حالی که خانم ایشان نوشته اند نقش تاریخی حضرت شوقی ربانی را در آئین بهائی چنین توصیف می فرمایند: " در تمام مدت تاریخ امر، این وجود نازنین فرید و وحید است زیرا کمتر کسی را می یابید که در ثلث قرن این قدر نقشه های کار و عمل را ابداع فرموده و به کار انداخته باشد... اوست که اساس جامعه جهانی بهائی را برطبق اراده حضرت بهاءالله و نقشه حضرت عبدالبهاء مرکز عهد و میثاق شالوده ریزی و تأسیس فرمود و چنان به نقطه اعلی رسانید و جمیع مراتب آن را مکمل فرمود که جامعه بهائی را صحیح و سالم به دست بازماندگان خود سپرد. "

آثار حضرت شوقی ربانی
حضرت شوقی ربانی به سه زبان انگلیسی – فارسی و عربی آثار خود را نوشته اند. آثار فارسی و عربی ایشان عبارتست از یک سلسله نامه ها و یا توقیعاتی که به مناسبت های تاریخی مثل صدمین سال ظهور حضرت باب و یا صدمین سال اظهار امر خفی حضرت بهاءالله و یا به مناسبت فرارسیدن نوروز و یا عید رضوان که از ایام مقدسه بهائی محسوب می شوند خطاب به بهائیان شرق ارسال داشته اند.

این توقیعات تنها نامه های تشویق آمیزبه بهائیان نیست بلکه در این توقیعات نظری اجمالی به تاریخ امر بهائی و وقایع مهم آن می اندازند، اهداف روحانی آن را بر می شمرند، عظمت مقام شارع و مرکز عهد را تاکید می فرمایند، پیشرفت های جامعه بهائی را متذکر می شوند و از اهدافی که جامعه جهانی بهائی به سمت آن در حرکت است سخن می رانند. دامنه مطالب و موضوعات و اصطلاحات مطروحه در این توقیعات و نیز کثرت اسامی اشخاص و اماکن به حدیست که نیازمند لغتنامه و دانشنامه هائی است که بایستی در آینده در پیرامون آنها نوشته شود. برای شروع، دانشمند بهائی جناب اشراق خاوری در طی حیات پربارشان چند کتاب و رساله به صورت قاموس در توضیح و تشریح موضوعات و مراجع این توقیعات تهیه و تدوین کردند.

در اینجا باید به این مطالب اشاره کنیم که توقیعات و نامه های ایشان برخی مفصل و مثل رساله هستند. از این جمله می توان به توقیعی که به لوح قرن مشهور است نام برد و نیز توقیعاتی که به لوح 105 و یا لوح 113 موسومند که به ترتیب در نوروز سال 105 و نوروز سال 113 تقویم بهائی صادر شده اند. برخی دیگر از نامه های ایشان کوتاه و تلگرام مانند هستند که در توضیح مطلبی و یا در پاسخ سئوالی نوشته شده اند، آثار رساله ای توسط شخص ایشان تحریر شده امّا برخی از نامه ها توسط منشی ایشان نوشته شده و سپس با امضاء و تایید ایشان سندیت پیدا کرده است. برخی از این آثار به چاپ رسیده و برخی در مرحله جمع آوری و طبقه بندی است. بر اساس آماری تعداد توقیعات چاپ نشده ایشان به حدود 20 هزار بالغ میشود که از آن بیش از 15 هزار به انگلیسی و 4 هزار به فارسی و عربی می باشد. البته این اعداد شامل هزاران تلگرام ایشان به افراد و مؤسسات بهائی نیست.

قسمت اعظم آثار حضرت شوقی ربانی به زبان انگلیسی نیز توقیعاتی هستند که ایشان خطاب به بهائیان غرب صادر کرده که مفصل هستند و مجموعه آنها به صورت کتاب طبع گشته است. مثلا ً یکی ازاین مجموعه ها کتابی است تحت عنوان نظم جهانی بهاءالله و یا World Order of Baha'u'llah.

توقیعات مهم، که به صورت مستقل و یا در مجموعه ها به چاپ رسیده اند عبارتنداز: دور بهائی یا Dispensation of Baha'u'llah که در سال 1934 خطاب به بهائیان غربی صادر شده است. در این توقیع مفصل حضرت شوقی ربانی به توضیح مقام مبشر این آئین یعنی حضرت باب و شارع آن یعنی حضرت بهاءالله و مرکز عهد و میثاق یعنی حضرت عبدالبهاء پرداخته و سپس ارکان نظم اداری بهائی را تشریح می فرمایند. در این توقیع ایشان با دقت و صراحت اصول اعتقادات بهائیان را در مورد خدا و الوهیت و رابطه خدا با مظهر ظهور و سیر تکاملی ظهورات الهی تعریف نموده و با تعیین مشخصات سلسله مراتبی که میان خدا، مظهر ظهور و جانشین او و خلق برقرار است باب هرگونه سوء تفاهم و یا بدعت سازی را از میان برمی دارند. با قطعیت بر اعتقاد بهائیان به وجود خدای واحد و خالق عالم که منزّه از حلول و نزول است تاکید می فرمایند و یکی دانستن پیامبر را با خدا، انحرافی عظیم از اصول اعتقادی بهائیان محسوب میدارند.

حضرت باب را نه تنها مبشر یک ظهور اعظم دانسته بلکه ایشان را صاحب کتاب و شریعتی مستقل همپای سایر ادیان و رُسُل قبل میدانند و مقام حضرت عبدالبهاء را تشریح فرموده از یک طرف تاکید می ورزند که اگر ایشان را شریک در مقام شارع بدانیم خطائی عظیم است و از طرف دیگر گوشزد می فرمایند که مقام ایشان مقامی خاص در تاریخ ادیان است و لذا فاصله ای عظیم میان مقام ایشان و مقام ولی امر برقرار است. یعنی بهائیان این تصور را نکنند که چون حضرت عبدالبهاء جانشین و مبیّن بودند و حضرت شوقی ربانی نیز جانشین و مبین هستند پس هر دو در مقامی واحد قرار می گیرند.

شرح این جزئیات بخصوص برای بهائیان غرب که آشنائی محدودی با دیانت جدید داشتند از اهمیت خاص تاریخی برخوردار بود. اگر توجه کنیم که در ادیان کهن چگونه این سوء تفاهمات و ابهامات به مرور فاصله ای میان پیروان دیانت انداخت و به نفاق و جدائی و دشمنی کشیده شد بیشتر به اهمیت این کتاب پی می بریم.

نامه های عمومی دیگری که در مجموعه آثار ایشان به چاپی رسیده و دارای اهمیت بسیار می باشند عبارتند از:

نظم جهانی بهاءالله یا World Order Of Bah'u'llah که در 1929 خطاب به بهائیان آمریکا صادر شد.
مُداقَه و یا ملاحظات بیشتر در نظم جهانی بهاءالله که در 1930 به انگلیسی تحت عنوان
World Order Of Baha'u'allah, Further Consideration به رشته تحریر در آمد.

هدف نظم جدید جهانی یا The Goal a New World Order که در 1931 نوشته شد.

عصر ذهبی امر حضرت بهاءاللهThe Golden Age of the Cause of Bah'u'llah که در 1932 صادر شد.
تولد و یا شکوفائی و انتشار تمدن جهانی که در 1936 تحت عنوان
The Unfoldment of World Civilization ظهور عدل الهی و یا Advent of Divine Justice

و بالاخره توقیع بسیار مهم دیگر که تحت عنوان The Promised Day Is Come و یا روز موعود فرا رسید که در دوران جنگ جهانی دوم جهانی نوشته شد و در آن حضرت شوقی ربانی نقش و هدف آئین بهائی را در ارتباط با مخاطرات و انقلابات عالم تجزیه و تحلیل میفرمایند. این کتاب با عنوان قَد ظَهَرَ یوُم المیعاد نیز به فارسی ترجمه شده است.

در خارج از حوزه توقیعات و نامه های عمومی حضرت شوقی ربانی اثر مفصل جامعی را تحت عنوان God Pass By میتوان یافت که به فارسی تحت عنوان کتاب قرن بدیع ترجمه شده است. این اثر را می توان تنها اثری دانست که ایشان به عنوان یک کتاب در سال 1944 تألیف فرمودند. این کتاب در چهار فصل به بررسی یکصد سال اول تاریخ امر بهائی می پردازد. در تألیف این کتاب حضرت شوقی ربانی با رعایت مقتضیات و شرایط تحقیق تاریخی حداقل 200 کتاب را که حاوی مطالبی در مورد ظهور آئین جدید بود مطالعه و یادداشت برداری کردند. کتاب قرن بدیع در عین حال یک اثر صرف تاریخی نیست. ایشان در مقام مبیّن، ابعاد و اهمیت روحانی وقایع قرن اول بهائی را نیز تشریح می فرمایند. به گفته روحیه خانم، خانمشان، که شاهد تحقیق و تلاش شبانه روی ایشان در تنظیم این کتاب بودند کتاب قرن بدیع ام الکتاب تحقیقات آینده در مورد رویدادها و وقایع این دیانت جدید خواهد شد.

همانطور که اشاره کردیم حضرت شوقی ربانی از جوانی به ترجمه آثار مقدسه بهائی اهتمام ورزیدند و این را یکی از اهداف اصلی زندگانی و مأموریت خویش می دانستند. ترجمه آثار بهائی از جمله اقدامات حیاتی بود که امکان انتقال این دیانت را به یک دیانت جهانی ممکن و هموار ساخت و جوامع تازه تشکیل غرب را با اصول و مبانی آن آشنا ساخت. در این ترجمه ها ایشان به عنوان مبین آثار رموز و اشارات موجود در آثار شارع دیانت را آشکار میسازند. مثلا ً در آثار حضرت بهاءالله اشاره به نظم بهاءالله و نظم بدیع است. برای بسیاری از بهائیان چه در شرق و چه در غرب مفهوم نظم بدیع چندان شناخته شده نبود. حضرت شوقی ربانی در آثار و ترجمه های خود ابعاد وسیع این مفهوم را تشریح می فرمایند و با کنار هم گذاشتن اجزاء مختلفه آئین بهائی تصویری جامع و هماهنگ از هدف آن نظم که ایجاد تمدنی جهانی است ارائه میدهند و این نظم معطوف به تمدن جهانی را به مثابه جسمی میدانند که بایستی قوای روحانی و منبعث از فیض الهی و نفثات روح القدس در آن جاری شود و عالم احیای اخلاقی گردد.

ایشان در طول حیات خود سه اثر مهم حضرت بهاءالله یعنی کتاب ایقان، کلمات مکنونه و لوح اِبن ذِئب را به انگلیسی ترجمه فرمودند. در این سه کتاب شالوده دکترین بهائی و مبانی اخلاقی و اهداف روحانی آن عرضه شده. حضرت شوقی ربانی با ترجمه این آثار لطیف ترین مفاهیم روحانی و اخلاقی امر حضرت بهاء الله را معرفی کردند و اهل نظر را با مفهوم جدیدی از دیانت آشنا ساختند. مفهومی که دیانت را در زمینه تاریخیش واقعیتی متحول و متحرک محسوب میدارد.

اضافه بر این سه کتاب، ایشان قسمتهائی از سایر آثار حضرت بهاء الله را در یک مجموعه تحت عنوان منتخباتی از آثار حضرت بهاء الله و یا
Gleaning From The Writings Of Bah'u'llah ترجمه کردند و به این ترتیب گلچینی از تعالیم حضرت بهاءالله در اختیار جهانیان قرار دادند.

ایشان همچنین بسیاری از مناجاتها و ادعیه نازله از قلم حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء را به زبان انگلیسی ترجمه کردند. به علاوه در توقیعاتی که ذکر کردیم ایشان قسمتهائی از آثار حضرت باب، حضرت بهاء الله و حضرت عبدالبهاء را به عنوان مرجع ذکر می فرمایند و سپس به ترجمه آنها می پردازند. در بعضی از توقیعات این ترجمه ها به چندین صفحه بالغ می شود.

از دیگر کارهای ترجمه ایشان بایستی به ترجمه الواح وصایای حضرت عبدالبهاء و لوح مهم حضرت عبدالبهاء خطاب به دکتر فورل سویسی اشاره کرد و همچنین به ترجمه ایشان از کتاب تاریخ نبیل. تاریخ نبیل کتابیست که توسط جناب نبیل زرندی درباره وقایع دیانت بهائی تا زمان صعود حضرت بهاء الله نوشته شده است. حضرت شوقی ربانی آن قسمت را که مربوط به دوران حضرت باب است به صورت خلاصه و با حواشی و پاورقی و اضافه کردن عکس ها به زبان انگلیسی ترجمه فرمودند. این کتاب در سال 1932 تحت عنوان Dawn Breakers و یا مطالع الانوار به چاپ رسید. خلاصه ای از این کتاب بعدا ً توسط دانشمند بهائی جناب اشراق خاوری به فارسی ترجمه شد.

بالاخره از اقدامات مربوط به نگارش و انتشار بایستی به مجهودات ایشان در تهیه مجلدات عالم بهائی اشاره کرد که از 1923 تا زمان درگذشتشان به صورت مرتب به چاپ رسید. این مجلدات که اخبار رویدادها، مقالات، اسناد تاریخی، عکس ها و شرح پیشرفت ها را شامل میشد از یکطرف خواننده را با آخرین تحولات جامعه بهائی آشنا ساخت و از طرف دیگر اسناد زنده و گویائی را از تکامل یک دیانت نوظهور برای آیندگان عرضه داشت.

در تهیه این بیوگرافی مختصر از منابع مختلف از جمله آثار شوقی ربانی، آثار روحیه ماکسول، مقالات متعدد در مجلات بهائی مثل پیام بهائی، کتاب شوقی افندی در اکسفورد نوشته ریاض خادم، و شرح خاطرات علی یزدی استفاده شده است.

چون در اصل این مقاله برای عرضه در رادیو پیام دوست تهیه شده، خصوصیات کلام شفاهی را دارد و برخی مطالب آن از روی حافظه نقل شده است.

لینک مطلب:
http://www.negah32.info/index.php?option=com_content&task=view&id=1008&Itemid=24

۱۳۸۷-۱۰-۱۰

مختصری درباره ولادت حضرت باب و حضرت بهاءالله

نمائی از شهر طهران، مقارن ولادت حضرت بهاءالله مختصری درباره ولادت حضرت باب و حضرت بهاءالله
به مناسبت فرا رسیدن اول و دوم محرم: سالروز ولادت حضرت باب و حضرت بهاءالله

ولادت و کودکی حضرت باب

تولد مبارک حضرت باب، پیش از سحر نخستین روز ماه محرّم سال 1235 هجری قمری (بیستم اکتبر 1819 میلادی) در شهر شیراز واقع گشت. نام آن حضرت، سیّد علی محمّد و نام والدۀ ایشان، فاطمه بیگم دختر جناب میر محمد حسین از سادات حسینی شیراز بود. پدر ایشان نیز جناب سیّد محمدرضا و از سادات حسینی شیراز بودند. ایشان حجرۀ بزّازی در بازار وکیل آباد شیراز داشتند و به تجارت مشغول بودند. در اوان خردسالی حضرت باب، پس از صعود پدر به عالم باقی، به همراه مادر خود به منزل دائی بزرگ خویش جناب حاج سیّد علی خال اعظم که وصیّ والد ایشان بودند، نقل مکان نمودند و در تحت نظر دائی خود تعلیم یافته و به سن جوانی رسیدند. (1)


در سن پنج سالگی، خال اعظم، حضرت باب را به مکتب سپرد تا مقدمات کتابت و قرائت فارسی را بیاموزد. این مکتب به سرپرستی شیخ عابد اداره می شد. حکایت جالبی در به نقل از شیخ عابد در شرح احوال حضرت باب در مکتب خانه وجود دارد که عیناً نقل می شود:

" جناب شیخ عابد حکایت کرده است که من یک روز به حضرت باب گفتم جملۀ اول قرآن را که بسم الله الرحمن الرحیم است تلاوت کنند. فرمودند تا من معنی این جمله را ندانم تلاوت نمی کنم. من این طور وانمود کردم که معنی آن را نمی دانم. فرمودند من معنی آن را می دانم اگر اجازه بفرمائید بگویم. آن وقت شروع به بیان فرمودند. چه بیان عجیبی بود. سراپای مرا حیرت فرو گرفت. در تفسیر کلمة الله و رحمن و رحیم مطالبی فرمودند که تا آن وقت نمی دانستم و از کسی هم نشنیده بودم. هنوز شیرینی گفتار آن حضرت در مخیله من موجود است. چاره ندیدم جز اینکه ایشان را نزد جناب خال ببرم و سفارش های لازمه را به ایشان بنمایم که در حفظ این امانت جدیّت فراوان به خرج دهد. به جناب خال گفتم من خودم را لایق نمی دانم که به این طفل درس بدهم. جناب خال تنها بودند کسی آنجا نبود. به ایشان گفتم من این طفل را آوردم که به شما بسپارم. این طفل مثل سایرین نیست. من قوهّ ای در این طفل می بینم که جز در حضرت صاحب الزّمان در سایرین آن قوه نیست. لهذا لازم است خیلی توجه کنید. بگذارید در منزل بماند. زیرا حقیقتاً احتیاج به معلم ندارد…" (2)


ولادت حضرت بهاءالله

تولد حضرت بهاءالله در فجر روز دوم محرّم سال 1233 هجری قمری (مطابق با 12 نوامبر سال 1817 میلادی) در طهران در سرای تالار عمارت وسیعی واقع در محلۀ عرب ها که پدر بزرگوار آن حضرت اختصاص به والدۀ محترمۀ ایشان داده بودند، واقع گردید. آن حضرت را میراز حسین علی نامیدند و والدین محترم نسبت به ایشان کمال دلبستگی را داشتند.
نام پدر ایشان میرزا عبّاس معروف به میراز بزرگ نوری از اهالی مازندران و از خاندان نجبا و بزرگان آن دیار بودند که به سِمَت وزارت منصوب شده بودند. ایشان به سبب حُسن رفتار و نیز خطّ بسیار زیبایی که داشتند معروف و مشهور بودند. مادر ایشان نیز خدیجه خانم بودند و حضرت بهاءالله چهارمین فرزند این خانواده بودند.

شرحی از خطابۀ حضرت عبدالبهاء در این خصوص در این قسمت درج می شود:
" در یوم ثانی محرّم سنۀ 1233 در طهران در محله دروازۀ شمیران در سرای طالار حیاط باغ، تولد مبارک واقع گشت. والدۀ جمال مبارک (حضرت بهاءالله) تمامت تعلّق را به ایشان داشت. به درجه ای که آرام نداشت و از حالات جمال مبارک حیران بود. مثلاً می گفت ابداً این طفل گریه نمی کند و ابداً شئونی که از اطفال شیرخوار دیگر صادر می شود از این طفل مشاهده نمی گردد از قبیل فریاد و فغان و گریه و زاری و بی تابی و بی قراری. باری چند گذشت و فِطام واقع شد. مرحوم والدشان تعلق عظیمی به ایشان داشتند و ملتفت بزرگواری و علوّ منقبت و مظهریت مقدسه جمال مبارک بودند و برهان بر این آن که در مازندران در قریۀ تاکُر که تیول ایشان بود، عمارت ملوکانه تاسیس فرمودند و چون جمال مبارک اکثر تابستان در آنجا بودند. مرحوم میراز به خط خویش در موقعی از مواقع خانه به قلم جلّی این دو بیت را مرقوم فرمودند.

بر درگه دوست چون رسی گو لبّیک
کانجا نه سلام جای دارد نه علیک

این وادی عشق است نگه دار قدم
این ارض مقدّس است فاَخْلع نَعْلیک

و الی الان این دو بیت به خط ایشان در دیوار آن عمارت موجود. در سن هفت سالگی روزی جمال مبارک مَشی می فرمودند، والده شان بر برازندگی هیکل مبارک نظر کرده گفت قدری قامت کوتاه است. والد جمال مبارک گفتند: نمی دانی که چه استعداد و قابلیّتی دارد. چقدر با فطانت و با هوش است مانند شعلۀ آتش است و در این صِغَر سن، ممتاز از جوانان بالغ. اگر قامت چندان بلند نباشد ضرری ندارد.

باری در سن طوفلیت در طهران در میان یار و اغیار شهرت عجیبی فرمودند و همچنین آثار مواهب الهیه ظاهر و آشکار بود و محبوب القلوب بودند. وزرائی که نهایت عداوت و دشمنی به والدشان داشتند ایشان را دوست می داشتند و حرمت و رعایت مخصوصه می نمودند. مثلاً حاجی میرزا آقاسی نهایت عداوت را به مرحوم میرزا داشت زیرا ایشان را رفیق قائم مقام (فراهانی) مرحوم در قلب خویش می دانست زیرا با مرحوم قائم مقام میراز ابوالقاسم نهایت الفت و محبّت را داشتند. این میرزا این مسئله نیز سبب بغض و عداوت شده بود لیکن با وجود این، منتهای محبت را به جمال مبارک اظهار می داشتند به درجه ای که جمیع، حیران بودند... با وجودی که جمیع می دانند که در هیچ مدرسه داخل نشدند و نزد هیچ معلمی تعلیم نگرفتند، کل شهادت می دهند که در علم و فضل و کمال، بی مثیل و نظیرند. مثلاً در طهران هر مسئله مشکلی که مذاکره می شد و جمیع حیران بودند، جمال مبارک حل می فرمودند و از برای کل آشنایان، اسباب عزّت و راحت و نعمت بودند." (3)


قسمتی از لوح مبارک مولود حضرت اعلی:

بِسْم المُولُود الذّی جَعَلَهُ الله مُبَشّراً لِاِسمِهِ العَزیز الوَدودِ

لَوحٌ مِن لَدُنّا اِلی لَیْلَة فیها لاحَتِ السّمواتُ وَ الاَرْضُ مِنْ نَیّر بهِ اَنارَ مَنْ فِی العالَمینَ. طُوبی بِما وُلِدَ فیکِ یَومُ اللهِ الذّی جَعَلْناهُ مِصباحَ الفَلاح لِاَهْل مَدائِنِ الاَسْماءِ وَ اَقداحَ النّجاحِ لِمَنْ فی مَیادینِ البَقاءِ وَ مَطْلَعَ الفَرَحِ وَ الابْتِهاج لِمَنْ فِی الاِنْشاءِ. تَعالَی الله فاطِرُ السّماءِ الذّی اَنطَقَهُ بهذا الاِسْم الذّی بهِ خُرِقَتْ حُجُباتُ المُوهُومِ وَ سُبُحاتُ الظّنونِ وَ اَشْرَقَ اسمُ القَیّومِ مِنْ اُفُقِ الیَقینِ وَ فیهِ فُکّ خَتْمُ رَحیقِ الحَیَوانِ وَ فُتِحَ بابُ العِلْمِ وَ البَیانِ لِمَنْ فِی الاِمْکان وَ سَرَتْ نَسَمَةُ الرّحمنِ عَلَی البُلدانِ حَبّذا ذاکَ الحِینُ الذّی فیهِ ظَهَرَ کَنْزُالله المُقْتَدر العَلیمِ الحَکیم. اَنْ یا مَلَاءَ الاَرْضِ وَ السّماءِ اِنّها الّلَیْلةُ الاولی قَدْ جَعَلها الله آیةً لِلّیلَة الاُخری الّتی فیها وُلِدَ مَنْ لایُعْرَفُ بالاَذْکارِ وَ لایُوصَفُ بالاُوصافِ طُوبی لِمَنْ تَفَکّرَ فیهما اِنّهُ یَرَی الظاهِرَ طِبْقَ الباطِنِ وَ یَطّلِعُ باَسْرارِ الله فِی هذا الظُهُور الّذی بهِ ارْتَعَدَتْ اَرْکانُ الشِّرکِ وَ انْصَعَقَتْ اَصْنامُ الاُوهام وَ ارتَفَعَتْ رایةُ اِنّه لا الهَ الّا هُوَ المُقْتَدِرُ المُتعالِی الواحِدُ الفَردُ المُهَیْمِنُ العَزیزُ المَنیعُ... (4)

(مضمون به فارسی:
به نام مولودی که خداوند او را مبشّر اسم عزیز و مهربان خود قرار داد. این لوحی است از جانب ما به شبی که در آن، آسمان و زمین به خورشیدی روشن شد که به نور آن، همه عالم نورانی گشت. خوشا به حال تو (ای شب) که در تو یوم الله متولد شد که ما آن را قرار دادیم چراغ رستگاری اهل مدائن اسماء و جام های نجات برای اهل میادین بقاء و مطلع فرح و بهجت برای اهل عالم انشاء. متعالی است خداوند شکافنده آسمان که ناطق کرد او را به اسمی که به وسیله آن حجاب های ظنون و اوهام پاره شد و اسم قیّوم از افق یقین درخشید و در این یوم مُهر شراب حیات بخش گشوده گشت و باب علم و بیان برای کسانی که در عالم امکانند باز شد و بوی خوش رحمن بر شهرها وزید. خوشا آن لحظه ای که در آن گنج پنهان خداوند مقتدر علیم و حکیم ظاهر گشت. ای اهل زمین و آسمان، خداوند آن لیلۀ اول را نشانه ای برای لیلۀ دیگری قرار داد که در آن کسی زاده شد که اذکار و اوصاف لایق تعریف و توصیف او نیست. خوشا به حال کسی که در این دو شب اندیشه و تفکر نماید تا ظاهر را طبق باطن یابد و دریابد اسرار خداوند را در این ظهوری که به وسیله آن پایه های شرک به لرزه درآمد و بت های اوهام منصعق شد و پرچم های نیست خدایی جز او که مقتدر و متعالی و واحد و بی نظیر و مُهَیمن و عزیز و منیع است، بالا رفت...)

قسمتی از لوح مبارک مولود حضرت بهاءالله:

الرّئُوفُ الکَریمُ الرّحیمُ
اَنْ یا مَلَاءَ الغَیْبِ وَ الشّهُودِ اَن افْرَحُوا فِی اَنْفُسِکُمْ ثُمّ اسْتَبْشِروا فِی ذَواتِکُم بِما ظَهَرَ لَیْلُ الّذی فِیهِ حُشِرَتِ الاَکوارُ وَ دُوّرَتِ الاَدْوارُ وَ بُعِثَتِ الّلَیالِی وَ الاَنْهارُ وَ میقاتُ الاَمْرِ مِنْ لَدُنْ مُقْتدرٍ قدیر. فَیا بُشْری لِمَنْ فِی المَلَاءِ الاَعْلی بهذَا الرّوحِ العَزیز البَدیع. وَ هذِهِ لَیْلَةٌ قَدْ فُتِحَتْ فِیها اَبْوابُ الجَنانِ وَ سُدّت اَبْوابُ النّیران وَ ظَهَرَ رضوانُ الرّحمن فِی قُطْبِ الاَکْوانِ وَ هَبّت نَسَمَةُ اللهِ مِنْ شَطْرِ الْغُفرانِ وَ اَتَتِ السّاعَةُ بالحَقّ اِنْ اَنْتُم مِنَ العارفینَ. فَیا بُشْری لِهذا الّلَیلِ الذّی اسْتَضاءَ مِنْهُ کُلّ الایّامِ وَ لایَعْقِلُ ذلِکَ اِلّا کُلّ مُوقِنٍ بَصیرٍ وَ قَدْ طافَتْ فِی حَولِهِ لَیالِیَ القَدْر وَ نُزّلَتْ فِیه المَلائِکَةُ وَ الرّوحُ بِاَباریقِ الکَوْثَرِ وَ التّسْنیم وَ فیهِ زُیّنَ کُلُّ الجَنانِ بطِرازِ الله المُقْتَدِرِ العَزیزِ المَنّان...(5)

(مضمون به فارسی:
به نام مهربان بخشنده و رحیم
ای اهل غیب و شهود، شادی کنید در نفس های خودتان سپس در ذات خویش مسرور شوید به خاطر آنکه ظاهر شد شبی که در آن محشور شدند کُورها و به گردش آمدند دُورها و برانگیخته شدند شبها و روزها و زمانِ حکم و فرمان از جانب توانای قدیر. پس بشارت باد بر هر که در عوالم الهیه (مَلأ اعلی) است به این روح با عزّت و جدید. و این شبی است که در آن باز شد درهای بهشت و بسته شد درهای دوزخ و ظاهر شد بهشت پروردگار در مرکز عوالم هستی و وزید نسیم پروردگار از شطر بخشش و رسید ساعت (قیامت) اگر شما از عارفین باشید. بشارت باد بر این شبی که نور گرفت از آن همه روزها و درک نمی کند این را جز هر یقینْ دارندۀ بینا. طواف نمود در حول آن، شبهای قدر و نازل شدند در آن ملائکه و روح با جامهای کوثر و چشمه های بهشتی و در آن زینت یافت همه بهشت به زیورِ خداوندِ توانای عزیز و بسیار بخشنده.)

----------------------------------------
یادداشت ها:
1) نصرت الله محمدحسینی، حضرت باب، شرح حیات و آثار مبارک و احوال اصحاب عهد اعلی، موسسه معارف بهائی کانادا، ، 1995، ص 134
2) مطالع الانوار، ص 64-65
3) محمد علی فیضی، حضرت بهاءالله، نشر دوم ، آلمان، 1990، صص 9- 11
4) ایام تسعه، ص 12
5) ایام تسعه، صص 48-49

۱۳۸۷-۰۹-۰۸

به یاد بزرگمردی ایرانی در یادواره ای جاودان

حضرت عبدالبهاء
به یاد بزرگمردی ایرانی در یادواره ای جاودان


سه شنبه ٢٩ نوامبر ١٩٢١، نُه نفر از بزرگان فلسطین در سوگ حضرت عبدالبهاء، جانشین بنیانگذار آئین بهائی، سخنانی ایراد داشتند که باعث افتخار ایران و هر ایرانی است. ایشان که از سنین کودکی به همراه پدر از ایران تبعید شد، روز ٢٨ نوامبر ١٩٢١ در شهر حیفا، فلسطین، دنیای خاک را بدرود گفت که در یادواره اش حدوداً ده هزار نفر حضور داشتند. سالروز صعود آن حضرت را به تمامی بهائیان جهان تسلیت میگویم.

سخنران اوّل، یوسف ‏الخطیب، خطیب مشهور مسلمان، از جمله گفت: هر روز کاروان درگذشتگان از برابر شما می‏گذرد و شما اعتناء نمی‏کنید، پس امروز برای که اشک می‏ریزید؟ آیا برای کسی گریه می‏کنید که دیروز بزرگ بود و امروز با درگذشتش بزرگ‌تر است؟ برای کسی که به جهان جاودان شتافته اشک نباید ریخت. گریه کنید برای فقدان مظهر فضل و ادب! برای خود اشک بریزید که زیان کننده شمائید. کسی را که از دست داده‏اید، فقط از دیدگان پنهان شده امّا در ملکوت جاودان ابدیّت یافته است. اشک بریزید برای کسی که مدت هشتاد سال برای شما اشک ریخت. از کدام خصلت بزرگ او یاد کنم؟ خصائل نیک او چنان فراوان بود که نه به گفتار در آید نه به شمارش. کافی است بگویم که او در هر قلبی اثری والا و در هر زبانی کلامی زیبا بر جای نهاد. کسی که چنین خاطره پر شکوهی بر جای نهاده نمرده است.

خطیب بعدی، ابراهیم نَصّار، از نویسندگان مشهور مسیحی بود که گفت همه کس برای از دست دادن مولای خود گریه می‏کند، من خود چنین کرده‏ام امّا گریهء امروز برای چیست؟ مردم را چه می‏شود؟ آیا کوه‏ها به زمین ریخته یا زمین به لرزه در آمده؟ نه این است، نه آن، بلکه روحِ فضل و عطا از بین ما رفته است، عزای ملّی و مصیبت عمومی است و قلب‏ها شکسته است. ای غمزدگان! عبدالبهاء نمرده است، همچنان که فروغ بهاءالله غروب نکرده است...

پرفسور محمّد مراد، مفتی و قاضی مسلمانان حیفا، از جمله گفت: «در جهان هر وقت جامعه‏ای شخص بزرگی را از دست می‏دهد که در علم و فضیلت، یا در اخلاق و رفتار و یا در سیاست ممتاز بوده است، مردم خود را دلداری می‏دهند که احتمالاً کسی پیدا خواهد شد که جای خالی او را پُر کند. امّا امروز مصیبت عالم انسانی با هیچ مصیبتی قابل قیاس نیست چرا که جای خالی عبدالبهاء در احسان و خیر اندیشی برای عالم انسانی، هرگز ، توسّط هیچ کس پُر نخواهد شد. به حقیقت، او در اعمال و رفتار آیتی بود از آیات الهي.»

سخنران بعدی، عبدالله مخلص، دانشمند مسلمان بود که بعد از مقدّمه‏ای با اشاره به آیات قرآن در موضوع علائم قیامت چنین گفت: با صعود عبدالبهاء شمس دانش غروب نمود، قمر احسان تاریک شد، اکلیل جلال درهم شکست و کوه مهر و محبّت فرو پاشید. نیازی نیست که من عظمت و جلال کسی را که از دست داده‏ایم بیان کنم. شما خود که اهل انصافید گواهی می‏دهید به زیبائی شخصیّت او، به زیبائی اخلاق او، به عظمت قلب او ، به وسعت دریای دانش او. افسوس! چه کسی بعد از او به گرسنگان غذا خواهد داد؟ افسردگان را تسلّی خواهد داد؟ برهنگان را لباس خواهد داد؟ گمراهان را راه خواهد نمود؟ بیوگان را کمک خواهد کرد؟ یتیمان را یاری خواهد داد؟ تشنگان حقیقت را از چشمهء زلال دانش خود سیراب خواهد نمود؟... مرا ببخشید اگر نمی‏توانم آنچه را که شایستهء عبدالبهاست به درستی بیان کنم آنچه از زبان من جاری می‏شود از قلب شکستهء من نشأت می‏گیرد، زخم‏های قلب من است، نه کلمات، اشک است نه الفاظ.

شاعر مشهور، شیخ یونس خطیب، شعری را که سروده بود خواند که در آن از جمله گفته بود: خداوند ، عبدالبهاء مظهر کمالِ علم و صفات عالیه را به پیشگاه خود فرا خواند.

وادی بستانی شاعر جوان مسیحی، در ضمن سخنان خود گفت: ای فرزند بهاءالله! تو چنان زیستی که خداوند می‏خواست، نه آن چنانکه مردم می‏خواستند. در سرزمینی به خاک سپرده می‏شوی که حضرت مسیح و مریم مقدّس در آن زیستند، سرزمینی که حضرت محمّد [در مسیر معراج] از آن گذشت، سرزمینی که خاک آن متبرّک است.

سلیمان بوزاگلو، یکی از رهبران نو اندیش یهود گفت: حیرت‏آور است که در این دورۀ بی‏ایمانی و به شدّت مادّی، چنان فیلسوف عظیم ‏الشّأنی به نام عبدالبهاء که امروز به سوگ او نشسته‏ایم، ظهور کند. او بود که با قلب و وجدان ما سخن می‏گفت، عطش روح ما را با اصول و تعالیمی که اساس همهء ادیان است فرو می‏نشاند... در زندگی مَثَل اعلای ایثار بود که سعادت دیگران را بر آسایش خود مقدّم می‏داشت. خوشا به حال کسانی که با او محشور بودند و از کتاب حیات او بهترین درس دین و فلسفه را آموختند. فلسفهء عبدالبهاء بدیع، منطقی، خردمندانه و علمی بود. عبدالبهاء و قبل از او بهاءالله، ثقل عظیم و پر شکوهی را بر شانه‏های خود حمل نمودند- تأسیس صلح جهانی. عبدالبهاء وفات نمود، بعد از آنکه چهل سال را در اسارت و حبس ترک‏ها در عکّا سپری نمود. قبلاً هم در بغداد که زمانی پایتخت خلفای عبّاسی بود، همراه پدرش در تبعید بود زیرا که ایران، گاهوارهء تمدّنی باستانی، این فرزندان خود را از خود رانده بود. آیا در همهء این وقایع حکمتی نهفته نیست تا این اراضی مقدّسه به سرچشمهءِ عالی‏ترین اندیشه‏های روحانی تخصیص یابد- همچنان که همیشه بوده است؟

شیخ اسد شُکَیر، برجسته‏ترین عالم علوم اسلامی و سیاست که نهمین و آخرین سخنران بود، از جمله چنین گفت:«عبدالبهاء در زمره مردم عکّا محسوب است زیرا به مدّت چهل سال در این شهر زیست و در مجالس به توضیح آیات کتب مقدّسه و احادیث می‏پرداخت. فلسفهء او شامل همه مکتب‏های فلسفی بود. قدیم و جدید. انسان دوستی او در مورد یتیمان و بیوه زنان همیشگی بود، هرگاه یکی از دوستان او در می‏گذشت، هرگز بازماندگان او را از یاد نمی‏بُرد، با مقام والائی که داشت، هیچ‏گاه از کمک به مستمندان غافل نبود. در زمستان‏ها در منزل شیخ علی میری، با دانشمندان و بزرگان ملاقات داشت و در تابستان‏ها این جلسات در حیاط فَخوره (نزدیک بیت حضرت بهاءالله) تشکیل می‏شد. در همهء این مجالس، حاضران، عبدالبهاء را همچون کتاب تاریخ، کتاب تفسیرِ آثار مقدّسه و فلسفهءِ معاصر- حتّی آنچه را که به علم و هنر مربوط می‏شد- می‏یافتند... بعضی از ایرانیان، با نوشتن و توزیع رساله‏هائی به عقاید عبدالبهاء ایراد می‏گرفتند امّا او بدون توجّه به این انتقادها و مخالفت‏ها، و بدون آزردگی از این نفرت و دشمنی، به بیان تعالیم خود می‏پرداخت. این سنّت الهی است که هر وقت دعوت جدیدی پدید می‏آید، گروهی آن را می‏پذیرند و ستایش می‏کنند و گروهی به ردّ آن می‏پردازند».

لینک مطلب: سرویس خبری جامعه جهانی بهائی
http://news.persian-bahai.org/story/38

۱۳۸۷-۰۹-۰۶

حضرت عبدالبهاء

حضرت عبدالبهاءحضرت عبدالبهاء
به مناسبت 7 آذر سالروز صعود ایشان

" هوالله

ای جوانِ نورانی، رحمانی باش و آسمانی؛ ملکوتی باش و ربّانی؛ تا توانی دَمی میاسا و نَفَسی بر میار مگر آنکه اثری از تو ظاهر گردد و ثمری از تو حاصل شود. اثر و ثمر، انجذاب به نفحات الله و اشتعال به نار محبّت الله؛ نشرِ آیاتِ توحید است و دخول در ملکوتِ تجرید؛ ترتیلِ کتابِ مبین است و تصویرِ صُوَرِ مَلَاءِ عالین.

اگر عزّتِ ابدیّه جوئی، خدمتِ بارگاهِ احدیّت کن و در سَبیل الهی تحمّل هر اذیّت و ذلّت بنما. آسودگی مجو، آلودگی مخواه، آزادگی طلب، فرزانگی بخواه. همّتی کن که حملِ امانتِ کُبری نمائی: اِنّا عَرَضْنَا الاَمانَةَ عَلَی السّمواتَ وَ الاَرْضِ وَ الْجِبالِ، فَأبَیْنَ أنْ یَحْمِلْنَها، فَحَمَلَها الاِنْسان.

این است توانائی، این است دانائی، این است موهبت آسمانی. وَ عَلَیْکَ التَحّیِّةُ وَ الثّناء، عبدالبهاء عباس" (1)

*********

فرزند ارشد حضرت بهاءالله، عبّاس، که بعدها لقب عبدالبهاء را برای خود برگزیدند، در تاریخ 5 جمادی الاولی 1260 هجری قمری مطابق 23 می 1844 میلادی در طهران پا به عرصه وجود نهادند.

ایشان از همان دوران کودکی همراه و ندیم پدر بزرگوارشان در تحمل سختی ها، رنج تبعید از کشوری به کشور دیگر (از طهران به بغداد، اسلامبول، ادرنه و سرانجام عکّا) و زندان بودند. حبس و تبعید، عاقبت در سال 1909 و در سن شصت و چهار سالگی ایشان، پس از انقلاب "حزب جوانان ترک" که منجر به فروپاشی امپراتوری عثمانی گردید، خاتمه یافت.

حضرت عبدالبهاء، پس از پایان دوران حبس، حیفا را به مقصد مصر و سپس اروپا و امریکا ترک کردند و سفرهای تبلیغی خود را در سال 1911 آغاز نمودند. ایشان در سن هفتاد و هفت سالگی پس از تحمل سالها رنج اسارت و تبعید در سال 1921 میلادی در شهر حیفا به عالم باقی صعود نمودند. آرامگاه ابدی ایشان در جوار آرامگاه حضرت باب در ساختمان مقام اعلی قرار دارد.

مقام حضرت عبدالبهاء

".. حال وقت آن است که شأن و مقام حضرت عبدالبهاء روشن شود. فی الحقیقه ما چنان به عهد حضرت عبدالبهاء نزدیک و مجذوب قوۀ مغناطیسِ وجودش می باشیم که به آسانی نمی توانیم به هویت و مقام آن حضرت که نه فقط در ظهور حضرت بهاءالله بلکه در سراسر تاریخ ادیان مقام فرید و وحیدی را داراست، پی بریم.

حضرت عبدالبهاء در افقی خاص، قائم و مرتبتش کاملاً با مؤسس (حضرت بهاءالله) و مبشّر ظهور بهائی (حضرت باب) متفاوت است و لیکن بر اثر مقامیکه حضرت بهاءالله به وسیلۀ عهد و میثاق به آن حضرت، تفویض فرموده با آن دو ذات مقدّس، جمعاً هیاکل اصلیۀ ثلاثۀ آئینی را تشکیل می دهند که در تاریخ روحانی عالم بی سابقه است.

مقامی را که قلم اعلی برای حضرت عبدالبهاء معیّن فرموده بی نهایت رفیع و منیع است و به مراتب بالاتر از آن است که از نفْس بیانات حضرت عبدالبهاء در حق خود مستفاد می گردد. در کتاب اقدس که اعظم و اقدس جمیع آثار حضرت بهاءالله است، همچنین در کتاب عهد و سورۀ غُصن، اشاراتی از حضرت بهاءالله موجود است که در الواح نازله به افتخار حضرت عبدالبهاء از یراعۀ اَبِ جلیلش نیز تائید گشته و کلاً به حضرت عبدالبهاء قدرت و اختیای عنایت می کند که نسل حاضر نمی تواند کَما یَنْبَغی وَ یَلیق به اهمیت و معنی آن پی برد.

" حضرت عبدالبهاء در رتبۀ اولی، مرکز عهد و میثاق بی مثیل حضرت بهاءالله و اعلی صُنع یَدِ عنایتش و مِرآت صافی انوارش و مَثَلِ اَعلای تعالیم و مُبیّن مصون از خطای آیاتش و جامع جمیع کمالات و مَظهر کلیّه صفات و فضائل بهائی و غُصنِ اعظم مُنشعب از اصل قدیم و رُکن رکین شریعت الله و حقیقت مَن طافَ حُولهُ الاَسماء و مصدر و منشأ وحدت عالم انسانی و رایت صلح اعظم و قمر سماء این شرع مقدّس بوده و الی الابد خواهد بود. و نام مُعْجز شیَم عبدالبهاء، به نحو اتمّ و اکمل و احسن، جامع جمیع این نعوت و اوصاف است و اعظم از کلّ این اسماء. عنوان منیع "سِرّالله" است که حضرت بهاءالله در توصیف آن حضرت اختیار فرموده اند و با آنکه به هیچ وجه این خطاب نباید عنوان رسالت آن حضرت قرار گیرد، مع الوصف حاکی از آن است که چگونه خصوصیات و صفات بشری با فضائل و کمالات الهی در نفْسِ مقدّس حضرت عبدالبهاء مجتمع و متّحد گشته است." (2)


عهد و میثاق

حضرت عبدالبهاء از مقام و جایگاه ویژه ای در دیانت بهائی برخوردار هستند. ایشان پس از صعود حضرت بهاءالله و بر طبق وصیت نامه ایشان، جانشین و مرکز اقتدای بهائیان قرار گرفتند. برای نخستین بار در تاریخ ادیان، مظهر ظهور، به صورت صریح و مکتوب، جانشین خود را اعلام نموده بود و به این ترتیب از ایجاد اختلاف و انشقاق در آئین خود، جلوگیری نمود. حضرت عبدالبهاء در آثار بهائی به عنوان "مرکز عهد و میثاق" شناخته می شوند. عهد و میثاق عبارتی است که به پیمان مظهر ظهور با پیروانش گفته می شود که عهدی است که پس از درگذشت او، جانشین و نیز وظایف مؤمنان را مشخص می کند. این نخستین بار بود که این عهد و میثاق به صورت بسیار محکم، قاطع و صریح توسط شخص پیامبر، مشخص شد و مؤمنین متعهد به اطاعت از این امر گردیدند.


تبیین آیات الهی

حضرت بهاءالله، در آئین خود اجازۀ تفسیر و تأویل آیات را تنها و تنها بر عهدۀ حضرت عبدالبهاء و پس از ایشان حضرت ولی امرالله (شوقی افندی) قرار داده اند. این دو شخصیت برجست،ه تنها افرادی هستند که اجازۀ تبیین و تفسیر آیات و شرح و توضیح و روشن کردن نکات ویژۀ آیات الهی نازله از قلم حضرت بهاءالله را دارا بوده اند.

همچنانکه سابقاً ذکر شد، در دیانت بهائی، طبقۀ روحانی یا عالِم دینی وجود ندارد و حقّ تفسیر و تأویل آیات نیز بر عهده افراد یا طبقه ای گذاشته نشده است. بهائیان موظفند هر یک شخصاً استنباطات فردی خود را از آیات الهی با تبیینات دو مقام منصوص یعنی حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امرالله تطبیق دهند.

این امر بدیع، سبب شده است که از دسته بندی و اختلاف بین تفسیرات مختلف افراد جلوگیری شود و هیچ فردی نتواند استنباط شخصی خود را بر دیگران تحمیل نماید و از آنان توقّع پیروی داشته باشد. از سوی دیگر نیز بهائیان هر یک شخصاً مسئولیت تحرّی حقیقت و مطالعه و استنباط از آیات حضرت بهاءالله و متعاقباً توضیحات و تبیینات حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی افندی و در نهایت هدایات بیت العدل اعظم که واضع قوانین غیرمنصوصه می باشند، را دارند و نباید از دیگران تقلید نمایند.


سفرهای تبلیغی به اروپا و امریکا

یکی از مهم ترین اقدامات حضرت عبدالبهاء که نقطه عطفی در اعلان عمومی آئین بهائی به سراسر جهان به شمار می رود، سفرهای تبلیغی حضرت عبدالبهاء به غرب بوده است. ایشان پس از رهایی از سجن و تبعید، شخصاً تصمیم گرفتند که برای آشنا کردن مغرب زمین با آموزه های جهانی آئین بهائی به کشورهای غربی سفر کنند و در طی سخنرانی ها و گردهم آیی های بی شمار در کشورهایی نظیر آلمان، فرانسه، انگلستان و امریکا دیدگاه های بهائی را معرفی نمایند.

سابقاً عده ای گمان می کردند که دیانت بهائی که از شرق برخاسته است، به حوالی خاور میانه و آسیا محدود می شود ولی سفر حضرت عبدالبهاء به غرب و استقبال بی نظیر غربیان از ایشان و پیام آسمانی دیانت بهائی نشان داد که جهان غرب نیز تشنۀ تعالیم جدیدی است که روحی تازه در کالبد بی جان تمدن غرب بدمد.

در زمانی که فاصله غرب و شرق بسیار بیشتر از تنها بُعد مکانی بود، حضرت عبدالبهاء نوید صلح و برابری را از شرق به غرب منتقل نمودند و ندای آشتی تمدن غرب و فرهنگ عمیق شرق را بلند کردند.

در دوران اقامت در امریکا، شعراء، روشنفکران، رهبران فکری جامعه، بلند پایگان علمی و دینی و حتی اقشار فقیر و معمولی جامعه نیز با ایشان در طی ملاقات های خصوصی یا عمومی دیدار کردند و تحت تأثیر پیام صلح و دوستی ایشان قرار گرفتند. روزنامه نگاران که متأثر از شخصیت ویژه و برجسته ایشان و پیام صلح و برابری نژادی و جنسیّتی ایشان قرار گرفته بودند، به ایشان القاب "پیامبر شرق" ، "رسول صلح" ، "قهرمان عدالت" و "مروّج اعظم دين جديد" دادند.

این سفرها بازتاب گسترده ای در رسانه ها و مطبوعات غربی داشت و محتوای سخنرانی ها و اقدامات ایشان، بارها در رأس مطالب روزنامه ها قرار گرفت.

" عبدالبهاء فیلسوف برجستۀ ایرانی و رهبر نهضت بهائی برای اتحاد ادیان و تأسیس صلح عمومی، روز یازدهم آوریل با کِشتی بخار سِدریک از اسکندریۀ مصر وارد شدند. این اولین دیدار ایشان از امریکا است. غیر از دیدار کوتاهی که در تابستان و پائیز گذشته از پاریس و لندن داشتند، این اولین مرتبه ای است که بعد از چهل سال محبویسّت و قلعه بندی در زندان شهر عکا واقع در سوریه (فلسطین)، که ایشان و والدشان بهاءالله، شارع نهضت بهائی، حدود نیم قرن پیش توسط دولت ترکیه به آن تبعید شدند، به سفر می پردازند.

ایشان با رسالت صلح عمومی آمده اند تا در نیمه دوم ماه در کنفرانس صلح در "موهونک لِیک" (Mohonk Lake)حضور یافته و سخنرانی کنند و در جلسات مختلف صلح، انجمن های آموزشی و سازمان های مذهبی و غیره به ایراد نطق خواهند پرداخت..." (3)

حضرت عبدالبهاء در سفرهای خود به غرب محور صحبت هایشان را بر صلح و آشتی بین المللی، اثبات حقّانیت پیامبران الهی به خصوص حضرت محمد و دیانت مقدس اسلام، برابری نژادی و رفع تبعیض از رنگین پوستان، احقاق حقوق زنان به خصوص حق رأی و فرصت تحصیل و اشتغال برابر، و رهمنمودهایی برای اصلاحات اجتماعی، رفع ظلم از اقشار فقیر و کارگران، آشتی بین ادیان مختلف و ... قرار دادند.


آثار حضرت عبدالبهاء

آثار بسیاری از حضرت عبدالبهاء به نظم و نثر و به زبان های فارسی، عربی و ترکی باقی مانده است. ایشان از سبک نگارش بسیار شیوایی برخوردار بودند و عناصر طبیعت و استعارات زیبا از خصوصیات بارز آثار ایشان است. در اینجا به فقراتی از این آثار اشاره می شود:

" ای عزیزان عبدالبهاء، ایامِ زندگانی را فصلِ ربیع است و جلوۀ بدیع. سنّ جوانی را توانائی است و ایام شَباب، بهترین اوقات انسانی. لهذا باید به قوّتی رحمانی و نیّتی نورانی و تأئیدی آسمانی و توفیقی ربّانی شب و روز بکوشید تا زینت عالم انسانی گردید و سرحلقۀ اهل عشق و دانائی..."

" همیشه مایۀ سرور قلوب گردید زیرا بهترین انسان کسی است که قلوب را به دست آرد و خاطری میازارد و بدترین نفوس کسی است که قلوب را مکدّر نماید و سبب حزن مردمان شود." (4)

" شرافت و مفخرت انسان در آن است که بین ملأ امکان، منشأ خیری گردد. در عالم وجود آیا نعمتی اعظم از آن متصوّر است که انسان چون در خود نگرد، مشاهده کند که به توفیقات الهیه سبب آسایش و راحت و سعادت و منفعت هیئت بشریّه است لاولله بلکه لذت سعادتی اتمّ و اکبر از این نه." (5)

" شمس حقیقت از افق عالم اشراق فرمود و در قطب آفاق در نقطۀ احتراق بدرخشید تا جهان را روشن نماید و جهان ملکوت تشکیل فرماید و بنیان کمالات انسانی تأسیس نماید، رذائل را بنیاد براندازد و فضائل را بنیان برافرازد. لهذا نصایح و وصایائی فرمود و شریعت سمحۀ بیضائی تأسیس کرد که کافل نورانیت عالم انسانی است و ضابط عفت و عصمت و استقامت احبای رحمانی پس یاران باید که این خیمه برافرازند و دوستان شاید که این نور موقده برافروزند." (6)

از مهم ترین آثار ایشان می توان به این موارد اشاره کرد:
کتاب مفاوضات، مجموعه چند جلدی مکاتیب، مجموعه چند جلدی خطابات، تذکرة الوفا، مقالّ شخصی سیّاح، رسالۀ مدنیّه، رسالۀ سیاسیّه، تفسیر حدیث "کنتُ کنزاً مخفیاً"، مجموعه مناجات های حضرت عبدالبهاء و ...


برخی از القاب حضرت عبدالبهاء:

حضرت عبدالبهاء دارای القاب زیادی بودند از جمله
"غصن اعظم"، "مَنْ طافَ حَولهُ الاَسْماء"، "فرع مُنْشَعِب از اصل قديم"، "سِرّ الله"، "سرکار آقا"، "مرکز میثاق"، "مولی الوری"، "مَثَلِ اعلی" و ... که از بین تمامی آنها لقب عبدالبهاء را برای خود اختیار فرمودند:

" نام من عبدالبهاء ست. صفت من عبدالبهاء ست. حقیقت من عبدالبهاء ست. نَعت من عبدالبهاء ست. رِقیّت به جمال قِدَم، اِکلیل جلیل و تاج وهّاج من است و خدمت به نوع انسان آئین قدیم من... نه اسمی دارد نه لقبی... نه ذکری خواهد نه نَعتی، جز عبدالبهاء. اینست آرزوی من. اینست اعظمْ آمال من. اینست حیات ابدی من، اینست عزّت سرمدی من."


قسمت هایی از الواح وصایا (وصیت نامه حضرت عبدالبهاء)

"هوالله... ای احبای الهی. اعظم امور، محافظۀ دین الله است و صیانت شریعت الله و حمایت امرالله و خدمت کلمةالله. در این سَبیل، هزاران نَفْس، خون مطهر را سَبیل نمودند و جان عزیز را فدا کردند. رقص کنان به قربانگاه شتافتند و عَلَم دین الله افراشتند و به خون خویش آیات توحید نگاشتند...

ای احبای الهی، در این دور مقدس، نزاع و جدال، ممنوع و هر متعدّی، محروم. باید با جمیع طوایف و قبایل چه آشنا و چه بیگانه نهایت محبت و راستی و درستی کرد و مهریانی از روی قلب نمود بلکه رعایت و محبت را به درجه ای رساند که بیگانه، خود را آشنا بیند و دشمن، خود را دوست شمرد. یعنی ابداً تفاوت معامله گمان نکند...

ای یاران باوفای عبدالبهاء، باید فرع دو شجرۀ مبارکه و ثمرۀ دو سدرۀ رحمانیّه، شوقی افندی را نهایت مواظبت نمایید تا غبار کدر و حزنی بر خاطر نورانیش ننشیند و روز به روز فرح و سرور و روحانیّتش زیاده گردد تا شجرۀ بارور شود. زیرا اوست ولیّ امرالله بعد از عبدالبهاء و جمیع افنان و ایادی امرالله و احبّای الهی باید اطاعت او نمایند و توجه به او کنند. مَنْ عَصا اَمْرَهُ فَقَدْ عَصَا الله وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْهُ فَقَدْ اَعْرَضَ عَنِ اللهِ وَ مَنْ اَنْکَرَهُ فَقَدْ اَنْکَرَ الْحَقّ.

این کلمات را مبادا کسی تأویل نماید و مانند بعد از صعود، هر ناقض ناکثی بهانه ای کند و عَلَم مخالفت برافرازد و خودرأیی کند و باب اجتهاد باز نماید. نفسی را حقّ رأیی و اعتقاد مخصوصی نه. باید کل اقتباس از مرکز و بیت عدل نمایند...." (7)


وظیفه بهائیان بعد از صعود حضرت عبدالبهاء:

حضرت عبدالبهاء در یکی از خطابات مبارکه می فرمایند:
"احبّای الهی، نباید نظرشان به من باشد. این امر، امر عظیم است. امر جمالِ مبارک است. هزار نَفْس مثل من بیاید و برود. باشد یا نباشد یکی است. اهمیّت، در امر مبارک است. احبّای الهی باید ثابت و نابت و راسخ باشند. معلوم است که همیشه در خطر بوده و هستم و گذشته از خطر، من که همیشه در این عالم نیستم. یک روز بیاید که آرزوی جوار رحمت کبری می نمایم. احبای الهی باید در نهایت استقامت باشند. ابداً نظر آنها فرقی ننماید. تزلزلی حاصل نشود بلکه روز به روز ثباتشان، مقاومتشان، استقامتشان بیشتر شود. شما ملاحظه کنید که بندگان حضرت مسیح هر کدام که از این عالم رفتند، چون شهید شدند دیگران اعظم از آنها قیام بر خدمت نمودند. قوّتی عظیم تر ظاهر گردید تا اینکه نور هدایت آفاق را روشن نمود. ضما هم باید همین طور باشید و یقین بدانید که تائیدات جمال مبارک می رسد. یقین بدانید فوالله الذی لا اله الّا هو اگر امروز شخصی از اضعف مخلوقات به خدمت حق پردازد، تائیدات و توفیقات ربّانی از هر جهت او را احاطه نماید." (8)


زیارتنامه حضرت عبدالبهاء

زیارتنامه حضرت عبدالبهاء که در شب صعود ایشان تلاوت می گردد:

"هُو الابهی

إِلهی إِلهی اِنّی اَبسُطُ اِلَيکَ اَکُفَّ التَّضَرُّعِ وَ التَّبَتُّلِ وَ الاِبتِهالِ وَ اُعَفِّرُ وَجهی بِتُرابِ عَتَبَةٍ تَقَدَّسَتْ عَن اِدراکِ اَهلِ الحَقايِقِ وَ النُّعوتِ مِنْ اُولِی الاَلبابِ اَن تَنظُرَ اِلی عَبدِکَ الخاضِعِ الخاشِعِ بِبابِ اَحَديَّتِکَ بِلَحَظاتِ اَعيُنِ رَحمانِيَّتِکَ وَ تُغَمِّره فی بِحارِ رَحْمَةِ صَمَدانيَّتِکَ.

اَی رَبِّ اِنَّهُ عَبدُکَ البائِسُ الفَقيرُ وَ رَقيقُکَ السّائِلُ المُتَضَرِّعُ الأَسيرُ مُبتَهِلٌ اِلَيکَ مُتَوَکّلٌ عَلَيکَ مُتَضَرِّعٌ بَينَ يَدَيکَ يُنادِيکَ وَ يُناجيکَ و يَقُولُ رَبِّ اَيِّدنی عَلی خِدمَةِ اَحبّائِکَ وَ قَوِّنی عَلی عُبوديَّةِ حَضرَتِ اَحَديَّتِکَ وَ نَوِّر جَبينی بِاَنوارِ التَّعَبُّدِ فِی ساحَةِ قُدسِکَ وَالتَّبَتُّل اِلی مَلَکُوتِ عَظمَتِکَ وَ حَقِّقْنی بالفَناءِ فی فِناءِ بابِ اُلُوهِيَّتِکَ وَ اَعِنّی عَلی الَمُواظَبَةِ عَلی الاِِنعِدامِ فی رَحْبَةِ رُبُوبِيَّتِکَ

اَی رَبِّ اسقِنی کَأسَ الفَناءِ وَ اَلبِسْنی ثَوبَ الفَنآءِ وَ اَغرِقنی فی بَحرِ الفَناءِ وَ اجعَلنی غُباراً فی مَمَّرِ الاَحبّاءِ وَ اجعَلنی فِداءً لِلاَرضِ الَّتی وَطِئَتْها اقدامُ الاَصفِياء فِی سَبيلِکَ يا رَبَّ العِزَّةِ وَ العُلی اِنَّکَ اَنتَ الکَريمُ الرَّحيمُ المُتَعالِ هذا ما يُناديکَ بِه ذلِکَ العَبدُ فی البُکُورِ وَ الاصالِ اَی رَبِّ حَقِّق آمالَهُ وَ نَوِّر اَسرارَه وَ اشْرَحْ صَدرَهُ وَ اَوقِد مِصباحَهُ فی خِدمَةِ اَمرِکَ وَ عِبادِکَ اِنَّکَ اَنتَ الکَريمُ الرَّحيمُ الوَهّابُ وَ اِنَّکَ اَنتَ العَزيزُ الرَّؤفُ الرَّحمن.
ع ع" (9)


-----------------------------------

یادداشت ها:

1) ترانهء امید، س 28، ش 7، ص1
2) حضرت ولی امرالله، قسمتی از ترجمه توقیع دور بهائی
3) بخشی از مقاله گزارشگر انجمن خبری نیویورک سیتی که در کلیه روزنامه های نیویورک (آوریل 1912) چاپ شد و سپس از طریق آسوشیتد پرس در سطح بین المللی انتشار یافت.
4) امر و خلق، ج 3، ص 136
5) رساله مدنیّه، ص 4
6) آهنگ بدیع, س 3 ش 14
7) عبدالحمید اشراق خاوری، رساله ایام تسعه صص 457-484
8) مائده آسمانی، ج 5، ص234
9) مجموعه مناجات های حضرت عبدالبهاء

۱۳۸۷-۰۹-۰۵

نگاهی اجمالی به مقام حضرت عبدالبهاء

حضرت عبدالبهاء، مرکز عهد و میثاقنگاهی اجمالی به مقام حضرت عبدالبهاء:
به مناسبت یوم عهد و میثاق (5 آذر)

" حضرت عبدالبهاء در رتبۀ اولی، مرکز عهد و میثاق بی مثیل حضرت بهاءالله و اعلی صُنع یَدِ عنایتش و مِرآت صافی انوارش و مَثَل اَعلای تعالیم و مُبیّن مصون از خطای آیاتش و جامع جمیع کمالات و مَظهر کلیّه صفات و فضائل بهائی و غُصنِ اعظم مُنشعب از اصل قدیم و رُکن رکین شریعت الله و حقیقت مَن طافَ حُولهُ الاَسماء و مصدر و منشأ وحدت عالم انسانی و رایت صلح اعظم و قمر سماء این شرع مقدّس بوده و الی الابد خواهد بود. و نام معجز شیَم عبدالبهاء، به نحو اتمّ و اکمل و احسن، جامع جمیع این نعوت و اوصاف است و اعظم از کلّ این اسماء. عنوان منیع "سِرّالله" است که حضرت بهاءالله در توصیف آن حضرت اختیار فرموده اند و با آنکه به هیچ وجه این خطاب نباید عنوان رسالت آن حضرت قرار گیرد، مع الوصف حاکی از آن است که چگونه خصوصیات و صفات بشری با فضائل و کمالات الهی در نفس مقدّس حضرت عبدالبهاء مجتمع و متحد گشته است." (حضرت ولی امرالله، قسمتی از ترجمه توقیع دور بهائی)

اما خود آنحضرت در مورد خویش چنین می فرمایند:

" نام من عبدالبهاء ست. صفت من عبدالبهاء ست. حقیقت من عبدالبهاء ست. نَعت من عبدالبهاء ست. رِقیّت به جمال قِدَم، اِکلیل جلیل و تاج وهّاج من است و خدمت به نوع انسان آئین قدیم من... نه اسمی دارد نه لقبی... نه ذکری خواهد نه نَعتی، جز عبدالبهاء. اینست آرزوی من. اینست اعظمْ آمال من. اینست حیات ابدی من، اینست عزّت سرمدی من." (حضرت عبدالبهاء)


حکایتی درباره حضرت عبدالبهاء:

" حضرت عبدالبهاء با نهایت ادب و رأفت به همه گفته ها گوش می دادند. غالباً مستمعین برای هر سوالی جوابی فوری ساخته و پرداخته می کنند ولی هیکل مبارک چنین نبود... هرگز چون هیکل مبارک مستمعی نیافتم... مانند این بود که گوینده و شنونده یک نفر بود.

ایشان چنان خود را با گوینده یکی می دانستند که گویی و روح به یکدیگر اتصال یافته... حضرت عبدالبهاء گویی با گوش های خود من، به گفته های من گوش می دادند... در اثر تشویق هیکل مبارک، زائر آنچه داشت، ابراز می کرد و هر چه در بطون روح و قلبش برای مدت ها پنهان مانده بود، ظاهر می ساخت و همینکه از کلمات خالی می گردید، حضرت عبدالبهاء فوراً به جواب بر نمی خاستند، سکوت می فرمودند، وعظ نمی کردند، نصیحت نمی نمودند... ایشان دائماً روح را زنده می فرمودند. تنها نمی خواستند مطالبی را به مغز طرف فرو کنند بلکه همه گاه در حین مفاوضه و تماس در جستجوی روح بودند و می خواستند جوهر و حقیقت هر نفسی را برون آورند و به خود او بنمایانند.

وقتی تکلّم می فرمودند قلوب جمع در سینه هاشان مملو از اشتعال بود، هرگز مجادله نمی فرمودند و ابداً بر سر یک کلمه نمی ایستادند، طرف را آزاد می گذاشتند. ابداً با غرور و تسلّط تکلّم نمی فرمودند بلکه بالعکس دائماً در جمیع حالات و شئون، تجسّم عبودیت محضه بودند. تعلیم می دادند اما چون کسی که هدیه ای نزد سلطانی می برد... با صوت مبارک خود با آداب و حالات خویش و با لبخندی به من نشان می دادند و می فهماندند که من باید چگونه باشم."

(به نقل از کتاب درگه دوست ، ص 49 و ص 262)

۱۳۸۷-۰۶-۰۸

شرح مختصری از حیات حضرت باب

مقام اعلی، آرامگاه حضرت بابمقام اعلی، آرامگاه حضرت باب


شرح مختصری از حیات حضرت باب
به مناسبت فرارسیدن ۲۸ شعبان، سالروز شهادت حضرت باب

حضرت باب که نام مبارکشان، سیّد علی محمد است در تاریخ اول محرّم سال 1235 هجری قمری برابر 20 اکتبر 1819 در شهر شیراز متولد شدند. اصل و نسب حضرت باب به حضرت محمد رسول اکرم، راجع و خاندان ایشان به نجابت و اصالت، معروف و موصوف بودند. در ایام کودکی و جوانی چنان آثار عظمت و قدرت از حضرت باب به ظهور رسید که هیچ کس نمی توانست با آن برابری کند.

قبل از اینکه حضرت باب، رسالت خویش را اعلان نمایند، برخی از نفوس در اکناف عالم در اعماق قلب خویش می دانستند که موعود به زودی ظاهر خواهد شد. از جمله این نفوس، شیخ احمد احسائی بود ایشان که دارای قلبی پاک و بی ریا بود، از فساد و زبونی که در اثر اعمال علماء بر مسلمانان وارد آمده بود و اسلام را به فِرَق و شُعَب مختلف تقسیم کرده بود و مردم را اسیر جنگ و جدال و دشمنی و مغروق بحر نادانی و دشمنی کرده بودند، قلبش آزرده شده و حاضر نبود در مقابل این همه ظلمت سکوت اختیار کند و او در نجف و کربلا، شروع به دایر کردن کلاس های بحث و خطابه و تربیت شاگردانی حق پژوه و مخلص کرد تا مسلمانان را از خواب غفلت بیدار کند و آنان را متوجه علائم قُرب ظهور قائم نماید.

پس از درگذشت این عالم ربّانی، یکی از شاگردانش به نام سیّد کاظم رشتی جانشین شیخ شد او نیز متوجه نزدیکی و قرب ظهور الهی شده بود و شاگردانش را تعلیم می داد که از طریق تحقیق و مداقه پی به ظهور جدید برند و قبل از وفاتش از ایشان خواست که به جستجوی قائم پردازند زیرا او به زودی ظاهر خواهد شد. جناب ملّا حسین بشرویه ای، یکی از شاگردان سید کاظم رشتی بود که به قصد تحقیق و یافتن ظهور قائم، پس از آنکه مدت چهل روز در مسجدی به دعا و توجه، مشغول شد به همرای دو نفر از همراهانش به سمت بوشهر و شیراز حرکت کرد.

بیت حضرت باب در شیراز
بیت حضرت باب در شیراز
بیت حضرت باب در شیراز

در همان روز ورود او به شیراز و همان شب یعنی پنجم جمادی الاولی 1260 هجری قمری در محضر حضرت باب که جوانی 25 ساله بودند، به ندای ایشان لبّیک گفت و بعد از جناب ملّا حسین، هفده نفر دیگر، مستقلاً و به تنهایی توانستند محبوب قلبی خود یعنی حضرت باب را بیایند و هر کدام به هدایت خداوند، حقیقت ظهور جدید را یافته مؤمن شدند و هر یک از این نفوس مؤمن جهت اعلان امر حضرت باب به اطراف ایران مسافرت کردند (این هجده نفر از حواریون حضرت باب، از طرف ایشان به لقب "حُروف حَیّ" ملقّب شدند)* . حضرت باب به همراهی یکی از حروف حیّ به نام ملّا محمدعلی بارفروشی ملقّب به قُدّوس به سمت مکّه حرکت نمودند و پس از اعلانِ امرالله به شریف مکّه به سمت ایران رهسپار شدند.

حضرت باب به محض رسیدن به شیراز به نزد حاکم، بُرده شدند و توهین از جانب حاکم شیراز شنیدند. حکم به اقامت به شرط تحت نظر بودند حضرت اعلی دادند. سپس حضرت اعلی (از القاب حضرت باب)** را به اصفهان بردند در آنجا در منزل منوچهرخان معتمدالدوله منزل گرفتند، حضرت باب در آنجا اوقات خوش و راحتی را گذراندند و معتمدالدوله از هم صحبتی با حضرت اعلی بسیار مسرور بود، اما این سرور و اوقات روحانی دیری نپائید و پس از سه ماه، منوچهر خان درگذشت. جانشین او نیز پس از کسب تکلیف از محمد شاه قاجار، حضرت اعلی را به سمت طهران سُرگون (تبعید) نمود. نیّت شاه این بود که با حضرت اعلی ملاقاتی داشته باشد اما در میانۀ راه، صدراعظم، میرزا آقاسی، شاه را مجبور کرد فرمان را عوض کند و حضرت اعلی را به تبریز بفرستد. در بین راه نیز همچنان حضرت اعلی، جاذب قلوب صافیه بودند و روز به روز بر تعداد پیروانشان افزوده شد.

همین امر سبب شد که حضرت اعلی را به قلعۀ ماکو و سپس به چهریق تبعید نمایند اما این امر هم از نفوذ و پیشرفت امر حضرت باب، ذرّه ای نکاست. سرانجام علماء و اولیای امور، به این نتیجه رسیدند که تا حضرت باب در قید حیات هستند، همچنان مشکلات ادامه دارد.

یکی از وقایع مهم در ایام تبعید و حبس در زندان قلعه ماکو، تشکیل مجلسی با حضور ولیعهد و علمای طراز اول کشور در تبریز بود. ناصرالدین میرزا که در آن زمان ولیعهد، محمد شاه قاجار بود مجلسی را ترتیب داد تا علما و بزرگان کشور در آن گرد هم آیند، و حضرت باب را به آن جمع دعوت کرد تا در مورد ادعای قائمیّت از ایشان سوال کند و علما نسبت به صدق یا کذب ادعای ایشان اظهار نظر نمایند. در این مجلس حضرت باب، با کمال صراحت ادّعای خود را مبنی بر این که همان قائم موعودی هستند که مسلمانان هزار سال است، منتظر ظهور او هستند اعلان نمودند. علما و حضّار جمع از صراحت و اقتدار روحانی حضرت باب، چنان مبهوت و متحیّر شدند که نتواستند سوال و جواب از ایشان را ادامه دهند و مجلس به پایان رسید و ایشان دوباره به زندان ماکو بازگردانده شدند.

علما و اولیای دولت که از نفوذ و گسترش دیانت بابی هراسان شده بودند، ایشان را به قلعه چهریق در جبال آذربایجان تبعید نمودند تا شاید بُعد مسافت و نیز تبعید در میان مردم سنّی مذهب آن منطقه از گسترش امر بابی جلوگیری کند ولی این ترفند نیز اثری نداشت تا اینکه سرانجام بنا به دستور شخص شاه و صدراعظم وقت، امیر کبیر و فتوای بزرگترین علمای آذربایجان، حکم قتل ایشان صادر شد.

برای اجرای حکم، ایشان را به تبریز منتقل کردند و در روز 28 شعبان 1266 هجری قمری (9 جولای 1850 میلادی) پس از شش سال از آغاز اعلام رسالت ایشان، دستور به تیر باران حضرت باب را صادر کردند.

ابتدا، سام خان ارمنی، سرتیپ فوج ارامنه را مأمور اجرای حکم تیرباران حضرت باب نمودند. سام خان در ملاقاتی که پیش از اجرای حکم با حضرت باب داشت، ابراز داشت که او یک مسیحی است و هیچ دشمنی با اولاد حضرت رسول ندارد و نمی خواهد که دستش به خون سیّد باب، آلوده شود. حضرت باب به او اطمینان دادند که اگر نیّت قلبی او خیر باشد، خداوند آن را برآورده خواهد کرد.

صبح روز بعد، هزاران نفر از مردم شهر تبریز و اطراف آن در میدان سربازخانه تبریز، محلّ اعدام آن حضرت جمع شده و منتظر اجرای حکم بودند. صبح آن روز حضرت باب با جناب سيّد حسين کاتب به نجوا مشغول بيانات بودند که فرّاشباشی آمد دست آقا سيّد حسين را کشيده، به دست يک فرّاش داده گفت: امروز روز نجوی نيست. حضرت باب فرمودند: " تا من اين صحبت ها را که با او می داشتم تمام نکنم، اگر جميع عالم با تير و شمشير بر من حمله نمايند، موئی از سر من کم نخواهد شد." فرّاشباشی متحيّر شده جوابی نداد پس امر نمود آقا سيّد حسين به دنبال او برود.

مأموران دولتی حضرت باب را به نزد علمای طراز اول تبریز بردند و آنها فتوای قتل ایشان را صادر کردند. سام خان، حکم کرد که در پيش همان حجره که جناب آقا سيّد حسين "کاتب وحی" محبوس بودند، نردبام نهادند و بر پايه ای که ما بين دو حجره بود ميخ آهنی کوبيدند و دو ريسمان به آن ميخ بستند که با يکی طلعت اعلی را و با ديگری حضرت ميرزا محمّد علی (ملقّب به " انیس" یکی از مؤمنین مخلص حضرت باب بود قصد فدا شدن در راه مولایش را داشت و داوطلبانه به میدان شهادت دوید) را بياويزند.

ميرزا محمّد علی از آنها استدعا نمود: " مرا رو به ايشان ببنديد تا هدف بلايای ايشان شوم". چنان او را بستند که سرش بر سينهء مبارک واقع شد و بعد از آن، سه صف سرباز ايستادند هر صف دويست و پنجاه نفر بصف اوّل حکم شلّيک دادند شلّيک کرده نشستند و بلافاصله صف ثانی مأمور به شلّيک شدند آنها هم شلّيک نموده نشستند صف سوّم بدون فاصله شلّيک نمودند و از دود باروت روز روشن نيمهء روز مثل نيمهء شب تاريک شد و به قدر ده هزار نفر در پشت بام سربازخانه و بام هايی که مُشرف به سربازخانه بود، ايستاده تماشا مي کردند.

چون دود فرو نشست، ميرزا محمّد علی انيس را ديدند ايستاده و اصلاً اثری از جراحت در بدنشان نيست حتّی قبای سفيد تازه‌ای که پوشيده بودند غباری بر آن ننشسته بود – تیر ها تنها ریسمان ها را پاره کرده بود- ولی حضرت باب را غائب ديدند و همۀ مردم فریاد زدند که" سيّد باب غائب شد". چون تفحّص نمودند ايشان را در حجره ای که آقا سيّد حسين کاتب، محبوس بود يافتند و همان فرّاشباشی ديد که در کمال اطمينان و آرام نشسته‌اند و با آقا سيّد حسين صحبت می دارند. به فرّاشباشی فرمودند: " من صحبت خود را تمام نمودم حال هر چه مي خواهيد بکنيد که به مقصود خواهيد رسيد."

فرّاشباشی از همانجا عازم خانهء خود شد و از آن شغل استعفا داد. سام خان نیز این واقعه را دلیلی بر اجابت دعای خود دانست و میدان را با سربازان خود ترک کرد و حاضر به تکرار تیراندازی نشد.

پس از مدتی آقا جان بیک، سرتیپ فوج خمسه، داوطلب اجرای حکم شد و فوج 750 نفره خود را در سه صف آراست. در این هنگام حضرت باب خطاب به مردمی که شاهد این واقعه بودند با صدای بلند فرمودند:

" ای مردم اگر مرا می شناختید، مثل این جوان (اشاره به جناب انیس)، که اَجَلّ از شماست در این سَبیل، قربان می شدید. من قائم موعود شما هستم. به زودی روزی خواهد رسید که مرا بشناسید ولی در آن روز من دیگر با شما نیستم."

سربازان فوج خمسه، با دستور آتش، حضرت باب و جناب انیس را تیرباران کردند. شدت ضربات گلوله ها به ترتیبی بود که هر دو جسد با هم ممزوج شده بودند و تنها صورت آن دو نفس مقدّس سالم باقی مانده بود.

سربازخانه تبریز، محل شهادت حضرت باب
سربازخانه تبریز، محل شهادت حضرت باب

پس از اجرای حکم، جسد آن دو بزرگوار را به خندق نزدیک محل اعدام افکنده بودند که برخی از بابیان شبانه و به طور پنهانی، موفق شدند جسد ها را از آن نقطه خارج کنند و پس از قریب به شست سال، مراقبت و انتقال از جایی به جای دیگر، رَمس مطهّر حضرت باب و جناب انیس به آرامگاه ابدی خود در کوه کَرمِل واقع در شهر حیفا منتقل شد. این آرامگاه در میان بهائیان به "مقام اعلی" معروف شده است. (1)

مقام حضرت باب از نظر بهائیان:

جمیع انبیاء و پیامبران در کتب مقدسه، اخبار و بشارات به دو ظهور بزرگ پی در پی در آخرالزّمان داده اند که به واسطه آن دو ظهور مقدس، عالم به نور پروردگار روشن شود و سلطنت الهیه در جهان برقرار گردد و آلات جنگ و جدال به اسباب فلاحت و صنعت مبدّل شود و علم و معرفت، توسعه و ترقی یابد و جهان خراب، آباد شود و بشر از قید بندگی آزاد گردد. جمیع امت ها و ملت ها در ظل سراپرده یگانگی مجتمع شوند و وحدت عالم انسانی و صلح عمومی تحقق یابد.

این دو ظهور به اصطلاح زردشتیان، ظهور "هوشیدر" و " سیوشانس" و به عقیده یهودیان، ظهور " ایلیا" و "ربُّ الجنود" و به انتظار مسیحیان، " رجعت حضرت یحیی" و " نزول روح الله (حضرت مسیح)" و به اعتقاد مسلمانان شیعه، ظهور اول " قائم آل محمد" که دارای القابی نظیر " صاحب الامر" و " صاحب الزّمان" و " شریک القرآن" و " حُجّةالله" می باشد و ظهور ثانی، ظهور " امام حسین (ع)" و به عقیده مسلمانان اهل سنّت و جماعت، ظهور اول، ظهور "مهدی" و ظهور ثانی " نزول حضرت عیسی و قیام روح الله" است.

منظور جمیع انبیاء و اولیاء از ذکر اسماء و القاب مختلف، حقیقتی واحد بوده و آن به اعتقاد بهائیان، ظهور اول، ظهور حضرت باب و ظهور ثانی، ظهور حضرت بهاءالله می باشد. این دو ظهور زمانی از افق شرق طلوع فرمود که شرق و غرب را ظلمت جهل و نادانی تیره و تار ساخته بود و مظاهر ظلم و استبداد بر ممالک و بلاد، سلطنت و حکومت داشت و آتش کین و فساد از بسیط زمین به عنان آسمان، شعله می زد. (2)

حضرت باب، علاوه بر اینکه در زمرۀ مظاهر مقدسه الهی و نیز یکی از دو ظهور موعود جمیع ادیان هستند، مقام مُبشّر دیانت بهائی را نیز دارند. حضرت باب اگر چه دارای شریعتی مستقل و دیانتی کامل هستند، ولی مهم تر از آن خود را بشارت دهنده به ظهور بزرگتری بعد از خود می دانند که همان ظهور حضرت بهاءالله است. محور اصلی تعالیم ایشان، آماده کردن مؤمنان، برای قبول و پذیرش دیانت بعد، یعنی دیانت بهائی است. به طوری که در کتاب "بَیان" می فرمایند:

"بدان که در بیان، هیچ حرفی نازل نشده مگر آنکه قصد شده که اطاعت کنید مَنْ یُظهِرَهُ الله را که او بوده مُنزِل بیان، قبل از ظهور خود." (3)

" ای اهل بیان، نکرده آنچه اهل فرقان کردند که ثمرات لیل خود را باطل کنید، ترحّم بر خود کرده، اگر نصرت نمی کنید، مظهر رُبوبیّت را محزون نکرده که ظاهر می شود مثل آنکه من ظاهر شدم." (4)

" طوبی لِمَنْ یَنظُرُ اِلی نَظم بهاءالله و یَشکُرُ رَبّهُ"
(ترجمه: خوشا به حال کسی که نظر کند به سوی نظم بهاءالله و شاکر باشد پروردگارش را)

"ایّاکَ ایّاکَ اَیّام ظُهوره اَن تَحتَجب بالواحِدِ البیانیّة وَ انّ ذلک الواحد خلق عِنده و ایّاک ایّاک اَن تَحتَجب بکلماتِ ما نُزّلَ فی البَیان"

(ترجمه: مبادا مبادا، ایام ظهور او اینکه محتجب بمانید به واحد بیان و به درستی که آن واحد، خلق اوست و مبادا اینکه غافل گردید به کلمات آنچه نازل شده است در بیان.)

همچنانکه از این آیات مشهود است، حضرت باب، قبول ایمان مؤمنین خود را منوط به شناختن مظهر امر جدید و ایمان آوردن به حضرت بهاءالله می دانند و پیروان خود را انذار می فرمایند که مبادا مانند ادیان گذشته، از پیامبر جدید غافل شوند و با تمسّک نادرست به ظاهر آیات و کلمات کتب مقدسه، پیامبر جدید را نشناسند و انکار نمایند.

حضرت باب، خود را به کلّی فدای ظهور حضرت بهاءالله می کنند، چنانچه در یکی از آثار خود در کتاب " قیّوم الاسماء" می فرمایند:

" یا بَقیّّةَالله، قَد فَدَیتُ بکُلّی لَکَ وَ رَضَیتُ السَبّ فی سَبیلِکَ وَ ما تَمَنّیتُ اِلّا القَتلَ فی مَحَبّتِکَ..."

(مضمون : ای بقیةالله، به تحقیق فدا شدم به کلّی برای تو، و راضی شدم به مورد سَبّ و لَعن قرار گرفتن در سبیل تو، و تمنّایی جز کشته شدن در راه محبّت تو ندارم...)


برخی از آثار حضرت باب:

حضرت باب دارای آثار بسیاری به زبان های فارسی و عربی هستند. در ذیل به برخی از آثار ایشان را ذکر می کنیم:

- قیّوم الاسماء ( یا "اَحسَن القِصَص" ،تفسیر سوره یوسف، مشتمل بر 111 سوره)
- کتاب مستطاب بیان فارسی (مشتمل بر 162 باب)
- کتاب مستطاب بیان عربی (یا " کتاب الجزاء"، نازله در زندان قلعه ماکو)
- دلائل سبعه (هفت دلیل در اثبات حقانیّت مظاهر مقدسه الهی و عظمت آیات متعالی رحمانی، نازله در ماکو)
- تفسیر سورۀ والعصر
- تفسیر سوره کوثر
- خصائل سبعه ( یا "شعائر سبعه")
- توقیعات خطاب به محمد شاه قاجار
- رسائل سلوک
- شرح حدیث کُمیل
- رسالۀ غِناء
-...


حضرت باب در آثار بهائی:

" در حقیقت عظمت حضرت باب، نه فقط از آن لحاظ است که من عندالله به تبشیر چنین ظهور منیعی مبعوث گشته بلکه بیشتر از آن جهت است که با قدرت و اختیارات انبیای اولوالعزم ظاهر شده و عصای رسالت مستقله را به نحوی که در هیچ یک از ظهورات قبل سابقه نداشته در یَدِ اقتدار گرفته است. دوره کوتاه امر حضرت باب و محدودیت دائرۀ اجرای احکام و فرائض آن حضرت، نباید به هیچ وجه میزان سنجش حقانیّت و عظمت امر آن حضرت قرار گیرد." (5)

" جمیع عوالم ما لانهایه اذکار و الفاظ و بیان از نقطۀ اولیه تفصیل شده و کل به آن نقطه راجع و آن نقطه به اراده قدمیه ظاهر. هر نفسی که الیوم به حب او فائز شد صاحب جمیع اسماء حُسنی و صفات علیا و صاحب علم و بیان بوده و خواهد بود و لکن احدی از زلال این بیان که از یمین عرش رحمن جاری است، نیاشامد مگر اهل بهاء" (6)

" و دلیل و برهان دیگر که چون شمس، بین دلائل، مُشرق است، استقامت آن جمال اَزَلی (حضرت باب) است بر امر الهی که با اینکه در سنّ شباب (جوانی) بودند و امری که مخالف کلّ اهل ارض از وضیع و شریف و غنی و فقیر و عزیز و ذلیل و سلطان و رعیّت بود، با وجود این، قیام بر آن امر فرمود چنانچه کل، استماع نمودند و از هیچ کس و هیچ نفس، خوف ننمودند و اعتنا نفرمودند. آیا می شود این به غیرِ امرِ الهی و مشیّت ربّانی؟" (7)


-----------------------------------
یادداشت ها:
(1) اقتباس از کتاب حضرت رب اعلی، به قلم حسن موقّر بالیوزی و کتاب تاریخ نبیل زرندی ، صص 476-480
(2) برهان واضح، صص 44-43
(3) بیان فارسی، باب هشتم از واحد پنجم
(4) بیان فارسی، باب هفتم از واحد دوم
(5) حضرت شوقی افندی، دور بهائی، ص 42
(6) حضرت بهاءالله، اسرار الآثار، ج 2، ص 85
(7) حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب ایقان

* حروف حی: حضرت باب پس از اظهار امر خود به جناب ملا حسین بشرویه ای، از ایشان خواستند که تا ایمان آوردن 17 نفر دیگر، صبر کند و دست به اعلام و تبلیغ دیانت جدید، نزند. این افراد هر یک باید به طور مستقل حضرت باب را شناخته و ایمان می آوردند به این ترتیب ظرف مدت کوتاهی هفده نفر دیگر که هر کدام به شکلی مستقل و منحصر به فرد متوجه ظهور حضرت باب شده و ایمان خود را اعلان کردند. این نفوس از طرف حضرت باب به " حروف حَیّ " ملقب شدند که همچنانکه از این عبارت مشخص است آنها نه تنها خود با ایمان به ظهور جدید، زنده شدند بلکه سبب بخشیدن زندگی و حیات جاوید به سایر مومنین پس از خود نیز گشتند. اسامی این نفوس به ترتیب تاریخ ایمان آوردن، از این قرار است:

1- جناب ملا حسین بشرویه ای، ملقب به "بابُ الباب"
2- جناب ملا علی بسطامی، ملقب به " ثانی من آمن"
3- حناب میرزا محمد حسن، برادر کوچک جناب باب الباب
4- جناب میرزا محمد باقر، همشیره زاده جناب باب الباب
5- جناب ملا یوسف اردبیلی
6- جناب ملا جلیل ارومیه ای
7- جناب ملا محمود خوئی
8- جناب ملا احمد ابدال مراغه ای
9- جناب سیّد حسین کاتب یزدی، ملقب به "عزیز" و "کاتب وحی"
10- جناب ملا خدابخش قوچانی
11- جناب میرزا محمد روضه خوان یزدی
12- جناب شیخ سعید هندی
13- جناب میرزا محمد علی قزوینی
14- جناب میرزا هادی قزوینی
15- جناب ملا باقر تبریزی ملقب به " حرف حَیّ"
16- جناب ملا حسن بجستانی
17- جناب طاهره قرةالعین، ملقب به "سر حلقۀ نساء" و " نقطه جذبیه"
18- جناب ملا محمد علی بارفروشی، ملقب به " قُدّوس"


** از جمله القاب حضرت باب: حضرت اعلی، ربّ اعلی، نقطۀ اولیٰ، نقطه بیان