۱۳۸۷-۰۵-۳۰

عرفان در امر بهائی (قسمت اول)

عرفان در امر بهائی
عرفان در امر بهائی (قسمت اول)

فریدالدّین رادمهر

منابع مطالعه عرفان بهائی

برای مطالعه مسائل عرفانی در دین بهائی، منابع مربوطه را می توان به سه بخش عمده تقسیم نمود. هر سه دستۀ این منابع متعلق به وحی یا الهام الهی است به این معنا که به قلم حضرت باب و حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء یعنی سه شخصیت مقدّس دین بهائی، تدوین گشته است (1). بنابراین منابع یاد شده در زیر علاوه بر آنکه شامل نکات عرفان بهائی می شوند، دارای جنبۀ مذهبی نیز هستند و حائز مشخّصات عمدۀ متون دینی و حیانی، از جمله جنبۀ تقدیس می باشند. این سه دسته عبارتند از:

نخست: رسائلی است که صرفاً به زبان عرفانی نوشته شده که می توان در این قسمت از بعضی نوشته های ذیل یاد کرد:

1. رسائل سلوک از حضرت باب که تقریباً در حوالی سال های 1263 - 1259 ه. ق نوشته شده و در آن به جنبه های عرفان عملی توجه رفته است. در این رسائل، اساس سلوک الی الله، زهد و تقوی و استقامت معرفی و حقیقت انقطاع از دنیا تشریح شده است. (2) بخشی از این رسائل معطوف به وجوهی از معارف عرفانی است که قبلاً توسط سیّد کاظم رشتی در مقاماتُ العارفین (3) و رسالۀ سلوک تدوین شده بود (4) ولی نکات تازۀ بسیاری در آن هست.

2. رسالۀ هفت وادی از حضرت بهاءالله که در تاریخ 1276 ه.ق در بغداد مرقوم شده (5) و بنا به خواهش یکی از اقطاب صوفیّ قادریِه در شرح هفت وادی مطابق با طرز تفکر و سبک آراء عطّار نیشابوری در منطق الطّیر تدوین شده است. (6) در این رساله که به نام سلوک نیز مشهور است، هفت مرتبۀ سلوک یعنی طلب، عشق، معرفت، توحید، استغناء، حیرت، فقر و فناء تشریح شده است. این اثر حضرت بهاءالله علاوه بر آنکه بارها توسط ناشران بهائی چاپ شده، اخیراً نیز به وسیلۀ یکی از علماء ایرانی بدون ذکر نام چاپ شده است. (7) مطالب این رساله علاوه بر تأکید بر تائید پاره ای از مطالب عطّار، دارای مفاهیم تازه ای نیز می باشد.

3. چهار وادی که از قلم حضرت بهاءالله در حوالی سنوات 1272-1270 در حین اقامت ایشان در سلیمانیّه کردستان و بنا به خواهش یکی از شیوخ صوفی کردستان عراق، عبدالرحمن کرکوکی نوشته شده است (8). این نوشته نظر به مقالۀ چهارم از مقدمه کتاب جواهر الاسرار و زواهر الانوار دارد که به وسیلۀ کمال الدّین حسین خوارزمی، بزرگترین شارحان مثنوی مولانا که وابسته به مکتب اِبن عربی نیز بود، مرقوم شده که خود کتاب خوارزمی نیز در اصل شرح مثنوی مولانا می باشد (9). حضرت بهاءالله در این اثر طبقات عروج کنندگان به آسمان های وصال را به چهار دسته تقسیم می نمایند که به عالمی از عوالم سلوک بستگی دارند که عبارتند از: نَفس، عقل، عشق و بالاخره فؤاد که تاکیدات نویسندۀ اثر در باب فؤاد را به ندرت می توان در سایر کتب عرفانی یافت.

4. مثنوی حضرت بهاءالله که در حین اقامت ایشان در اَدِرنه و قبل از سال 1285 ه. ق به پایان رسید و حدود 324 بیت می باشد (10) که در بحر رمل مسدّس محذوف یعنی همان بحر عروضی مثنوی مولانا سروده شده و با عطف به مضامین کتاب مولانا، توضیح برخی از معضلات مثنوی است و نیز در آن ارتباط نِی مذکور در ابیات نخست مثنوی مولانا با نائی مذکور در سایر ابیات مثنوی مولانا و غزلیات دیوان کبیر (11)، بیان گردیده و بعد به شرح مهم ترین مقامات اهل تصوّف و سلوک عرفانی پرداخته است. این اثر به خواهش شیخ محمّد طویله ای پسر شیخ عثمان طویله ای ساکن سلیمانیّه کردستان نازل شد. (12)

5. قصیدۀ عزّ ورقائیه که در اوقات اقامت حضرت بهاءالله در سلیمانیّه در سالهای 1272- 1270 ه.ق سروده شده است (13) و بنا بر خواهش شیوخ ساکن در سلیمانیّه کردستان و در واقع با نظر به اثر سترگ اِبن فارض به نام تائیةالکبری یا نظم السلوک انشاد گشته است.(14) گفتنی است که بعد از ابن فارض، تعداد اندکی از صوفیان توانستند تا به همان سبک و ردیف و وزن و قافیه و بحر عروضی تائیۀ ابن فارض تائیه بسرایند.(15) ولی حضرت بهاءالله علاوه بر آنکه به تضمین قطعاتی از تائیۀ ابن فارض توجه فرمودند اثر خویش را به عنوان یک اثر مستقل، شامل چهار بخش نمودند که به گفتگوی میان عاشق و معشوق اختصاص دارد. ابتدا عاشق، التماس وصال دارد و بعد معشوق، وصل خویش را غیر ممکن توصیف می کند و بعد دوباره عاشق سر الحاح و اصرار بر دامن عفو معشوق می گذارد و حاضر است تا هر کاری که معشوق می گوید انجام دهد تا به وصل او برسد و نهایتاً معشوق، شروطی را برای این امر خطیر بیان می دارد که مجموعاً از زیباترین بخش های ادبیّات عرفانی محسوب می گردد.

6. کتاب ایقان، که حضرت بهاءالله درسال 1278 ه.ق نوشتند (16) و اگر چه زبان استدلالی آن، کتاب را در زمرۀ آثار استدلالی دین بهائی قرار می دهد ولی بیان معارف عرفانی آن بسیار عمیق است. در این اثر و بخش مربوط به آدابی که شخص مجاهد الی الله باید انجام دهد (17) تا به مدینۀ الهی برسد، اختصاصاً بیان عرفان عملی است که طرز بیان نویسنده را کمتر می توان در سایر آثار عرفانی سابق دید.

7. کلمات مکنونه که البته ارتباطی با کتاب کلمات مکنونه ملّا محسن فیض کاشانی ندارد (18) در سال 1274 ه.ق در بغداد از قلم حضرت بهاءالله نازل شد و به دو بخش فارسی و عربی تقسیم می شود. (19) در هر بخش، فقراتی از مسائل عرفانی و اخلاقی مناسب با سلوک درج شده و مطابق با مقدمۀ اثر، معطوف به کتب مقدسّۀ قبل است که بر انبیاء الهی نازل شده و حضرت بهاءالله جوهر آنها را گرفتند و لباسی از اختصار بر آنها پوشاندند و روح جدیدی در آنها دمیدند.

8. رسالۀ تفسیر حدیث " کُنتُ کنزاً " که حضرت عبدالبهاء در سن نوجوانی و ابتدای جوانی نوشتند (20) و از آنجا که این حدیث در بسیاری از کتب کلاسیک اهل تصوّف، منقول و حتی تفاسیری نیز بر آن مرقوم شده بود، بنا به خواهش صوفیان نقشبندی ساکن بغداد مجدداً به وسیلۀ حضرت عبدالبهاء تفسیر گشت. جالب آن است که مسائل مندرج در تفسیر حضرت عبدالبهاء کاملاً به شیوۀ ارباب تصوّف بالاخص آثار ملّا عبدالرحمن جامی نظیر لوایح و لوامع نگاشته شده (21) ولی بالکلّ با آنچه صوفیان، نوشته اند متفاوت است، فی المثل آنچه نجم الدّین رازی در مرموزات اسدی در تفسیر این حدیث نگاشته (22) در ساحتی و ساختی متفاوت با اثر حضرت عبدالبهاء قرار دارد. گفتنی است که حضرت باب نیز رساله ای در تفسیر حدیث مذکور نازل فرموده اند که به شیوه ای دیگر نوشته شده و یادآور وجوهی از معارف شیخی می باشد ولی فراتر از مطالبی است که تا قبل از تفسیر حضرتش، دربارۀ آن مرقوم شده است.

9. نامه های عرفانی که حضرت بهاءالله در ضمن اقامت دو سالۀ خود در سلیمانیّه کردستان عراق خطاب به اغلب شیوخ و اقطاب صوفیه در آن سامان نگاشته اند. تقریباً ده نامه از این مکاتیب در دست است و شامل نکات تازه ای در علوم عرفانی می باشد. یکی از این نامه ها خطاب به عبدالرحمن کرکوکی است که مخاطب چهار وادی نیز بود و خود از جمله اقطاب بزرگ اهل تصوّف در عراق محسوب می گشت و به طوری که نقل است، پنجاه هزار مُرید داشت. (23)

10. شرح وحدت وجود از حضرت عبدالبهاء که اگرچه مختصر است ولی نکاتی بس مهم را عنوان می کند از آن جمله، عقیدۀ وحدت وجود را در دو ساحت عوام اهل تصوّف و خواص این گروه بیان می دارند و معنای مناسب آن را که با دین الهی سازگار است، بیان می فرمایند. (24)

11. شرح حدیث کُمیل از حضرت باب که شرح حدیث "مَا الحقیقه" می باشد. این حدیث که از قرن هفتم به بعد مورد توجه صوفیان بسیاری قرار گرفت، حائز نکات عرفانی بسیار است. از جمله شروح بسیار معتبر این حدیث، شرحی است که عبدالرزّاق کاشی نوشته و از اعتبار بسیار برخوردار است (25) و شرح عزّالدین محمود کاشی صاحب مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، که نسخ خطی کُمیلیۀ وی موجود و اگرچه خلاصه است ولی بسیار زیبا و دقیق نوشته شده است. شرح افرادی نظیر سیّد حیدر آملی در جامع الاسرار (26) و نیز شرح و وصفی که علاءالدولۀ سمنانی در چهل مجلس (27) از این حدیث نموده در زمرۀ شروح معتبر این حدیث است. سوای شروحی که در قرون یازدهم تا سیزدهم بر این حدیث نوشته شده، حضرت باب نیز در سنوات نخست ظهور دعوت خود، بنابه خواهش برخی از افراد بر این حدیث، شرح نوشتند که حائز نکات وفیرۀ عرفانی است. (28)

*********
دوّم: نوشته هایی است که در لابه لای آن مضامین عرفانی بالصّراحه طرح و عنوان گشته است. شمارش این نوشته ها مجالی دیگر می خواهد ولی می توان به برخی از آنها به عنوان نمونه اشاره نمود:

1. حضرت بهاءالله در ضمن رسالۀ جواهرالاسرار فی معارج الاسفار که در سنوات 1270 ه.ق نوشته شده ، اثری استدلالی به شیوۀ نقلی پرداختند (29) که در آخر رساله بحث از اسفار روحانی و نیز هفت وادی عطّار در منطق الطّیر او شده است. در این رساله می توان مشخصات عرفانی هر یک از وادی ها را یافت که دستگیر سالک در ادامۀ اسفار می باشد و می تواند مکمّلی برای هفت وادی محسوب گردد.

2. رسالۀ غِناء اثر حضرت باب که در اصفهان و حدود سالهای 1263-1262 ه.ق نوشته شده و در آن به بحث دربارۀ سَماع یا موسیقی یا غناء می پردازند (30). سماع یا موسیقی اگرچه از نظر برخی از مذاهب اسلامی حرام بود ولی صوفیان به آن عنایت خاص داشتند و با این رساله حضرت باب، موسیقی را علاوه بر سنّت عرفانی بلکه در دین نیز حلال اعلام فرمودند. از این رساله اگر چه نسخ خطی بسیاری وجود دارد، اما فقط یک بار توسط جامعه بهائی، طبع گردیده است که اخیراً بخشی از آن به وسیلۀ دو تن از علمای مذهبی ایران طبع گردیده است که سهواً و اشتباهاً نویسندۀ آن را سیّد کاظم رشتی یاد کرده اند (31).

3. حضرت باب در ضمن تفسیر سورۀ والعصر مختصری از اسفار اربعه را یاد کرده اند. این اسفار اگرچه بنابر افادات ملّا صدرا توضیح نظری یافته ولی بنابر تاکیدات حضرت باب، جنبۀ صوفیانۀ آن مهم می باشد.

4. لوح شیخ نجفی از حضرت بهاءالله حائز نکات مهم عرفانی از قبیل توحید و مراتب آن می باشد که بحث از مکاشفه و شهود و نیز بحث از زهدیات نیز در آن شده است.

5. لوح مَلّاحُ القُدس از حضرت بهاءالله شامل بخشی از ادبیات داستانی صوفیانه است که مطابق با آنچه که سهروردی در حکایات رمزگرایانۀ خویش پرداخته باید تفسیر و تأویل شود. (32)

6. بخشی از تفسیر آیۀ نور از حضرت بهاءالله نیز در وصف مسائل عرفانی می باشد که همراه با مقام انسان و مراتبی که باید طی نماید تا به حق واصل شود، به رشتۀ تحریر در آمده است. (33)

7. قصائد و غزلیات حضرت بهاءالله که به سبک اشعار عرفانی بزرگترین شعرای عرفانی ایرانی از قبیل مولانا و سنائی و عطّار سروده شده و مضامین عرفانی بلندی در آنها یافت می شود. مشابهت قطعاتی از ابیات این قصائد با دیوان اشعار شعرایی نظیر خاقانی و نظامی نیز قابل تأمل و حاوی نکات عرفانی خاصی است. (34)

8. حضرت عبدالبهاء در ضمن یک نامه به سه سوال مخاطب خود جواب می دهند که یکی از آنها به شرح حدیث " لایسعنی اَرضی و لا سَمائی" مربوط می شود که این حدیث قدسی در بسیاری از کتب اهل تصوف و عرفان، نقل و بعضاً مورد شرح قرار گرفته است. حضرت عبدالبهاء در این حدیث معنای قلب و چگونگی اتصال به حق و نیز مراتب شخص مؤمن را تشریح می فرمایند.

9. حضرت باب در ضمن تفسیر الهاء در بخش مربوط به بیان سرّ به تشریح اسفار طالبان سلوک عنایت فرموده اند.

*********
سوم: کثیری از آثار بهائی و بابی است که در لابلای آنها می توان مضامین عمده ای از مسائل عرفانی را یافت که بحث دربارۀ آنها خارج از حوصلۀ این مقاله است ولی از موارد بسیار در این زمینه می توان به ذکر چند نمونه اکتفا کرد:

1. یک نامه، حضرت عبدالبهاء در جواب مخاطب نامه، که از تکلیف اهل بهاء سوال نموده، بیان می دارند که عموم اهل بهاء مأمور به سیر و سلوک می باشند و باید نظیر هر عارفی به سفر الی الله قیام کنند. از مراحل هفت وادی بگذرند و به اوصاف رحمانی حق متّصف گردند. (35)

2. حضرت بهاءالله در ضمن یک اثر، به شرح بیت مشکل مولانا " چونکه بی رنگی اسیر رنگ شد" می پردازند و نکتۀ بسیار مهمی را گوشزد می فرمایند و آن این است که این ابیات در حوزۀ مکتب ابن عربی سروده شده و بنابر آراء همان مکتب نیز مورد شرح مفسّران قرار گرفته است. کسانی چون ملا صدرا و ملا محسن فیض، همگی در طریق عرفان نظری ابن عربی به حل مسائل عرفانی می پردازند. (36)

3. حضرت بهاءالله در ضمن لوحی نیز به شرح عرفانی حدیث " مَن عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ عَرَفَ رَبّه" می پردازند و مراد از انسان کامل را بیان می دارند (37). در ضمن، حضرت باب نیز بر این حدیث، شرح مختصری نوشته اند.

4. حضرت عبدالبهاء در ضمن شرح آیۀ روم، به ذکر مراتب نفس می پردازند آنچنانکه غزالی در احیاءالعلوم الدین و نیز ملّا محسن فیض در کتب العلم الیقین الحقّ الیقین (38) بدان پرداخته اند و مراتب نفس، نظیر نفس جمادی، نباتی، حیوانی، انسانی و الهی را تشریح می کنند (39) که موارد مشابهی از آن را می توان در مِرصادُ العِباد نجم الدّین رازی یافت (40).

5. حضرت عبدالبهاء در ذکر مسئله امانت مربوط به آیۀ "عَرَضْنا الاَمانَةَ عَلَی السَّمواتِ و ..." و بخش " انّهُ کانَ ظَلوماً و جَهولاً" تفسیری از آیه به دست می دهند که تائید اقوالی است که عارفانی نظیر عبدالکریم جیلی در الانسان الکامل بیان داشته اند (41).

6. حضرت عبدالبهاء در کتاب مفاوضات هر کجا که دست داده به ذکر عقاید عرفانی بنا به خواهش سائل، مبادرت ورزیده اند فی المثل در جایی به شرح بیان " لَیسَ فِی الاِمکان اَبْدَع مِمّا کانَ" از غزالی می پردازند (42) و تقریری نو از آن به دست می دهند و در جایی نیز عقیدۀ وحدت وجود را تشریح و تلقّی صحیحی از آن را بیان می فرمایند. یافتن نکات عرفانی در این کتاب حضرت عبدالبهاء خود تحقیق مستقل را می سزد.

چنانچه قبلاً ذکر شد متون فوق مربوط به نوشته هایی است که شخصیت های صاحب وحی و الهام دین بهائی مرقوم کرده اند و البته سایر مومنان بهائی نیز به مسائل عرفانی پرداختند و آثار عرفانی فراوانی نگاشتند مانند: مجمع الاسرار جنون که مثنوی است (43) به سبک مثنوی مولانا که شرح هفت وادی عطّار است و یا شرح حدیث کمیل مذکور در سطور قبل، که ادیب العلماء از نفوس سرشناس امر بهائی مرقوم داشته ولی پرداختن به تمامی این موارد، منظور و مقصود این مقاله نیست.



منبع: نشریّه معارف، مجموعه شمارۀ 6. سال 160 بدیع. ص36-30

--------------------------

یادداشت ها:
1. حضرت باب شارع امر بابی و مبشّر دین بهائی و حضرت بهاءالله شارع و پیامبر امر بهائی و حضرت عبدالبهاء دارای مقام ولایت و جانشینی حضرت بهاءالله می باشند و آثار هر یک از این سه تن، آنقدر زیاد است که شمارش آن خارج از توان این مقاله است.

2. نسخ خطی این اثر وجود داد و با این جمله شروع می شود: " فی السلوک الی الله تعالی، امّا الجواب استقم یا سائل التقی فی مقام التّوحید قال الله تعالی" الذین قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا تنزّل علیهم الملائکة الّا تخافوا و لاتحزنوا و تبشروا بالجنّة التّی کنتم توعدون" و اعلم ان الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق و ماالنفس الّا واحدة و ماالدّین واحد..."

3. سید کاظم رشتی: مجمع الرسائل فارسی، نشر سعادت کرمان، چ 2، بی تاریخ، ص 360 به بعد.

4. سید کاظم رشتی: کتاب سیر و سلوک، ترجمۀ حسین بن علی التبریزی الخسرو شاهی، نسخۀ خطی 1279،.ه.ق اصل این اثر عربی است.

5. حضرت بهاءالله: آثار قلم اعلی، ج 3،م م م 129 ب، ص 92 به بعد.

6.عطار نیشابوری: منطق الطیر، به اهتمام سید صادق گوهرین، علمی و فرهنگی،چ 3، 1367ش.

7. رضا استادی: هفت وادی، مقاله مندرج در کیهان اندیشه، ش 74 مهر و آبان 1376، ص 144 به بعد.

8. آثار قلم اعلی،ج 3/140 به بعد.

9. کمال الدین حسین خوارزمی: جواهرالاسرار و زواهر الانوار، ج 1 به اهتمام محمد جواد شریعت، نشر مشعل اصفهان، چ 1، 1360 ، ص 150 به بعد.

10. آثار قلم اعلی، ج 3، ص 160 به بعد.

11. فریدالدین رادمهر: مثنوی ابهی، نشر مجمع عرفان ایتالیا، 1998. م نگارنده در مقاله دیگری به نام " نالۀ نی و نائی جان" این ارتباط را مشروحاً بیان داشته است.

12.برای شرح حال نفس بنگرید به محمد رئوف: تاریخ تصوّف در کردستان، نشر اشراقی، 1362، ص 78 به بعد.

13.آثار قلم اعلی ج 3 /196

14.برای تأئیة الکبری بنگرید به امین الخوری: جلاء الغامض فی شرح دیوان الفارض: المطبعه الادبیه بیروت 1904 ص 64 به بعد. بسیاری بر این قصیده شرح نوشته اند از جمله: سعدالدین فرغانی: مشارق الدراری، به اهتمام جلال الدین آشتیانی، دانشگاه مشهد، 1398 ه.ق. شرح عزّالدین محمود کاشی نیز معتبر است. همچنین عبدالرحمن جامی: تائیه عبدالرحمن جامی و ترجمۀ تائیه ابن فارض به انضمام شرح محمود قیصری بر تائیه، به اهتمام صادق خورشا، نشر میراث مکتوب و نقطه،چ 1، 1376

15. یکی از کسانی که جواب تائیه ابن فارض را داده است مؤیدالله جندی است بنگرید به مؤید الله جندی: نفحةالروح و تفحة الفتوح، به اهتمام مایل هروی، نشر مولی، 1362، مقدمه مصحح، ص 14

16. علی رغم اینکه کتاب ایقان بارها چاپ شده ولی بهترین چاپ آن اخیراً نشر یافته است بنگرید به حضرت بهاءالله: ایقان، م م م آلمان، هوفهایم آلمان، چ 1، 1998

17.ایقان/126

18. ملا محسن فیض کاشانی: کلمات مکنونه من علوم اهل الحکمة و المعرفة، به اهتمام عزیزالله عطاردی قوچانی، نشر فراهانی، چ 2، 1360

19. این رساله بارها چاپ شده است و به وسیله حضرت شوقی افندی، صاحب رتبۀ ولایت امر بهائی و جانشین حضرت عبدالبهاء به انگلیسی ترجمه شده است. حضرت بهاءالله: کلمات مکنونه به همراه ترجمه انگلیسی The Hidden Words of Bahaullah که طبع شده N.S.A. London. 1929

20. حضرت عبدالبهاء: مکاتیب ج 2، به اهتمام فرج الله زکی، مصر قاهره 1330 ه.ق. ص50-2

21. عبدالرحمن جامی: لوامع و لوایح به انضمام شرح قصیدۀ خمریۀ ابن فارض، به اهتمام ایرج افشار، نشر منوچهری، 1360.ه.ش. ص 108 به بعد و مقایسه ان با مکاتیب جلد 2 ص 13

22. نجم الدین رازی: مرموزات اسدی در مرموزات داوودی، به اهتمام محمد رضا شفیعی کدکنی، موسسه مطالعات اسلامی مک گیل کانادا، نشر دانشگاه طهران، 1352، ص 12 به بعد.

23. واسیلی نیکتین: کرد و کردستان، ترجمه محمد قاضی، نشر نیلوفر، چ 1، 1366، ص 455

24. حضرت عبدالبهاء: مکاتیب، ج 3 به اهتمام زکی الکردی، قاهره مصر، 1920 ص 322

25. کمال الدین عبدالرزاق کاشانی: مجموعه رسائل و مصنّفات به اهتمام مجید هادی زاده، نشر میراث مکتوب، چ 2، 1380، ص 637 به بعد

26. سید حیدر آملی: جامع الاسرار و منبع االانوار، به اهتمام هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، با ترجمه فارسی مقدمه از جواد طباطبایی، نشر علمی فرهنگی، چ 2، 1368، ص 28-29، 170-172، 259 و 341

27. علاءالدوله سمنانی: چهل مجلس یا رسالۀ اقبالیه، به اهتمام نجیب مایل هروی، نشر ادیب، 1366، ص 9-248

28. بنگرید به فریدالدین رادمهر: مقالۀ کُمیلیه.

29. آثار قلم اعلی/ ج 3 /2 به بعد.

30. گروهی از نویسندگان: سفینۀ عرفان، نشریه مجمع عرفان، ج3، آلمان 1999، ضمیمه مقاله حدیث مشیّت از وحید رأفتی

31. رضا مختاری و محسن صادقی: غنا، موسیقی، نشر دفتر تبلیغات اسلامی قم، چ 1، 1377، ص 1749 به بعد.

32. حضرت بهاءالله: آثار قلم اعلی ج 3، م م م 131ب، ص 132.

33. عبدالحمید اشراق خاوری: مائده آسمانی ج 4، م م م 129ب، ص 144.

34. همان / 221

35. حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء: یاران پارسی، مجموعه الواح مبارکه خطاب به بهائیان پارسی، م م م آلمان، هوفهایم آلمان، 1998، ص 478.

36. حضرت بهاءالله: مجموعه الواح مبارکه، قاهره مصر، 1910، ص 122.

37. همان / 320

38. علاوه بر این دو کتاب می توان نگاه کرد به ملا محسن فیض: کلمات مکنونه/ 76-77

39. مکاتیب ج 1/ 34- 98.

40. نجم الدین رازی: مرصاد العباد، به اهتمام محمد امین ریاحی، نشر علمی فرهنگی، چ 2، 1365، ص 341 به بعد.

41. عبدالکریم جیلی: الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوایل. ج 1-2، شرکة مکتبة البابی و الحلبی، مصر، المطبعة الرابعة، 1981، ج 1، ص 94

42. درباره این جمله ماخذ بسیار وجود دارد ولی برای بررسی آن به زبان ساده بنگرید به عبدالحسین زرین کوب: فرار از مدرسه، نشر امیر کبیر، ج 3، 1364، ص 172 و 207

43. فنائیان: مجمع الاسرار جنون، موسسه مطبوعات امری 132 ب.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

باتشکر از شما و مطالب مفیدتان و اما یک پرسش :
مگر حضرت بهاءالله پیامبری از طرف خدا (مظهر امر الهی) نیستند. چرا ایشان اینقدر حاشیه ویاتفسیر وتوضیح بر کتاب های عرفانی قبل از خود
زده اند .مگر نه اینست که یک پیامبر باید آورنده پیام چدید و حرفی تازه برای مردمان خویش باشد و آیا اصولا در شان ورتبه یک فرستاده خدا هست که بر افکار وکتب دون خویش شرح و تفسیر بنویسد . به نظرم قضیه باید برعکس باشد یعنی علما و دانشمندان وعرفا باشند که به بیانات پیامبران رجوع و از مطالب آنها استفاده کنند . چون پیامبرانند که به منبع لا یزال الهی و علم بی پایان او متصلند و نیازی به شرح و تفسیر و رجوع به گفتار دیگران به خصوص افراد پاییین تر از خودشان از نظر علمی ندارند.مگر پیامبری از فرمایشات پیامبری دیگر که در رتبه خودش هست استفاده کند و گرنه افراد عادی که مستقیما به وحی وعلم الهی متصل نیستنددر شان او نیستند.آیا فکر ونظر من غلط است . خوشحال
می شوم این مسئله رابرایم روشن کنید امیدوارم از سوالات زیاد من خسته و ناراحت نشوید
با تشکر فراوان

'آوای دوست' گفت...

دوست عزیز
از اینکه با سوالات خود به مطالب مندرج در این وبلاگ غنا و پویایی می دهید تشکر می کنیم. ولی در ارتباط با سئوال شما:

شاید بتوان گفت که تمام مفاهیم و باورهای بشر بنابر خاصیت کمال گرای روح انسان، جنبه ای رو به تکامل دارند. هر دیانتی در هر برهه از زمان، دین قبل از خود و نیز تمامی مفاهیم و مضامین عالم انسان را قدمی رو به تکامل برده است. بنابراین، پرداختن و توضیح و تبیین این مفاهیم هرگز به معنای رکود و بازنویسی آثار گذشتگان نبوده بلکه برای اکمال و ارتقاء آن به اقتضای دانش و بینش و درک بشر، رو به تکامل داشته اند.

مسائل عرفانی نیز دارای زمینه ای طولانی به خصوص در عرفان اسلامی بوده است، ذکر دقایق و کشف رموز عرفانی نیز نمی تواند به کلی خارج و فارغ از عقاید، رسوم و باورهای عرفانی گذشته باشد.

عرفان بهائی خود را فارغ از متون عرفانی ادیان گذشته نمی داند بلکه بسیاری از آثار بهائی با توجه به کتب و اندیشه های اهل تصوّف بالاخص تصوف اسلامی به رشته تحریر درآمده و بر اندیشۀ صحیح و ثمربخش عرفای سابق، صحّه می گذارد. ولی ذکر این نکته نیز بسیار مهم است که عرفان بهائی فقط اکتفا به دقائق مطروحه توسط عرفای سابق و متقدّم نمی کند بلکه بر آنها نکات بسیاری افزوده است.

ضمناً عرفان بهائی از آن حیث که به کتب قدماء و مکاتب عرفانی قبل از دین بهائی توجه می کند، به سه شکل با آنها رو به رو می شود 1) برخی از موارد عرفان ادیان سابق را تأئید بلکه تاکید می کند 2) مواردی را به کلی تکذیب و رد می نماید و 3) بعضی از مواضیع را تصحیح کرده و معنای جدیدی می بخشد.
به عبارتی می توان گفت که آثار عرفانی در دیانت بهائی، اکمال عرفان اسلامی بوده است.

بخشی از محتوای عرفان بهائی به ذکر و ارجاع به معرفی شخصیت های بزرگ در میراث غنی بشری به خصوص عرفان و تصوف اسلامی می پردازد. یکی از دلائل این مسئله آن است که برخی از این عرفا، اصطلاحات و مفاهیم عمیق عرفانی را وارد فرهنگ فلسفی و عرفانی انسان نموده اند برای مثال، افرادی نظیر ابن عربی، مسئله وحدت وجود، اسماء و صفات حق، اسفار اربعه و .. را وارد مباحث عرفانی کرده است و یا غزالی از نفس امّاره و رابطه آن با دنیا، یا رابطه بین شریعت و طریقت سخن می گوید. بنابراین برای توضیح، تشریح و گاه تصحیح برخی از این عقاید و مسائل غامض در عرفان و نیز سوالات بی جواب موجود در مباحث عرفانی و فلسفی، نیاز به ارجاع و توضیح متون عرفانی ما سبق وجود دارد.

نکته دیگر آنکه بسیاری از رموز و دقائق مسائل عرفانی برگرفته از کتب آسمانی و احادیث رسول الله و ائمه اطهار است که توسط علما و عرفا در قرون بعد مورد کنکاش و مداقه قرار گرفته و سعی در کشف رموز آنها شده است، برای مثال توضیح در باب مراتب نفس یا طبقات جنّت و جحیم و ... برگرفته از احادیث اسلامی است که توسط برخی از عرفا نیز مورد توجه قرار گرفته و ارجاع و استناد به این عرفا به این معنا نیست که صرفاً فرستاده خدا به دانش بشری متکی باشد بلکه مقصود تبیین و روشن کردن مسائل غامض و پیچیده ای است که در این تفسیرها همچنان به چشم می خورد، که در ظهور جدید تبیین می گردد.

دیانت بهائی نیز همچون سایر ادیان معتقد است که خِرَد ودیعه ای است الهی که به بشر برای کشف رموز و استفاده از آنها برای معرفت ذات باری تعالی و نیز زندگی بهتر در این جهان و دیگر عوالم الهی داده شده است. غور و خوض در مسائل علمی، دینی و عرفانی خارج از اندیشه و هوش و خرد بشر نیست گرچه انسان به علت واقع شدن در رتبه پائین تر، هرگز قادر به درک و شناخت خداوند و مقام فرستادگان او نیست، ولی می تواند با نظر به آیات الهی، کائنات و مخلوقات خداوند، روزنی را رو به جهان بالا بگشاید و در مسیر سلوک و معرفت الله قدم گذارد. اگر عرفا و بزرگانی موفق به یافتن و درک برخی رموز و اسرار پنهان در کُنه و ذات کائنات و یا آیات کتب آسمانی شده اند، تأئید و تصحیح این دست آوردهای بشری توسط مظهر ظهور به معنای تنزیل مقام و کاهش شئون ایشان نیست بلکه در واقع احترام به نیروی ادراک و خرد بشری است که موفق به گشودن رازی سر به مُهر از اسرار الهی شده است.

ضمنآً باید اشاره کرد که تفاسیر عرفا، مبتنی بر استنباطهای فردی از روح تعالیم و آیات الهی هستند و تنها و تنها مرجعی که می تواند در مورد صحت و سقم این تفاسیر و نیز تصحیح و یا تکامل مفاهیم استخراج شده از این منابع، رأیی قاطع و مُتقن دهد، همانا فرستاده خداوند در ظهور بعد است که با منبع وحی الهی در ارتباط مستقیم می باشد.

همچنانکه در توضیحات مندرج در مقاله می توان دید، بسیاری از آثار عرفانی در دیانت بهائی، در پاسخ سوالات افراد مختلف که بعضاً از اهالی تصوف بوده و در درک برخی از مضامین مندرج در آثار عرفانی گذشته دچار معضلات و دارای سوالاتی بوده اند، نازل گردیده است. (رجوع شود به متن مقاله)

آثار عرفانی، تنها بخشی از آثار دیانت بهائی محسوب می شوند که در آینده به معرفی سایر آثار بهائی در مضامین و زمینه های مختلف خواهیم پرداخت.

جانتان خوش باد.

ناشناس گفت...

پاسختان خیلی عالی بود. مرحبا به قلم شیوایتان