۱۳۸۷-۰۶-۳۰

گذشته، آئینه آینده

تاریخ، پیش روی ما
گذشته، آئینه آینده:

"بگو ای دارای چشم، گذشته آئینه آینده است. ببینید و آگاه شوید."
(حضرت بهاءالله)

مطالعه تاریخ پیدایش ادیان آسمانی، بسی درسها و نکته ها برای طالبان حقیقت در بر دارد. بسیاری از حقایق، مبنی بر اینکه ادیان پیشین چه سیری را طی کرده اند یا بر خیلی ها پوشیده مانده و یا از یاد رفته است. تصورات بشری در خصوص دوران اولیه ادیان که، عموما دوران مظلومیت و مقهوریت است، و تقریبا وجه اشتراک مابین ادیان است، خلاف آن چیزی است که در واقع اتفاق افتاده، چرا که گذشت زمان خیلی چیزها را به دست فراموشی می سپارد. در این مقام، نگاهی بر دوران اولیه پیدایش دیانت مسیحی می اندازیم.

تاریخ بیانگر این حقیقت است که دیانتی که در حال حاضر رتبه اول را از نظر گسترش و تعداد پیروان در جهان دارا می باشد، همچون دیگر ادیان آسمانی به راحتی مورد پذیرش قرار نگرفت [1]و حضرت مسیح نیز همچون دیگر پیامبران الهی مورد تکذیب اکثر مردم، خصوصاً علمای قوم یهود واقع شد، چرا که ظهور آن حضرت، مطابق با انتظارات و اعتقادات یهودیان نبود. [2]

دیانت مسیحی تا 3–2 قرن به عنوان فرقه ای از یهودیت شناخته شده بود و پیروانش در اوایل ظهور این دیانت، به طرز وحشیانه ای مورد تعقیب و آزار قرار می گرفتند.[3] آنتونی گیدنز در کتاب مشهور خود "جامعه شناسی" ذیل کلمه مسیحیت می نویسد: " بسیاری از عقاید یهودی توسط مسیحیت اخذ شد و به صورت جزئی از این دین در آمد. عیسی مسیح یک یهودی درست آئین بود و مسیحیت به عنوان فرقه ای از دین یهود آغاز گردید، روشن نیست که عیسی می خواسته دین جداگانه ای را بنیان نهد." [4]

نکته ای که در خور تعمق می باشد آنکه، مورخین معاصر زمان ظهور حضرت مسیح، نامی از آنحضرت در کتابهای خود نبرده اند -- فی المثل، " ژوزف فلاویوس (Joseph Flavius) که بزرگترین مورخ معاصر با ظهور حضرت مسیح بود در کتاب خود به نام جنگ یهود (La Guerre des Juifs) اسمی از عیسی نبرده، به علاوه کتب مربوط به آن عصر نیز از حضرت عیسی نامی نبرده اند. دانیل روپس (Daniel Rops) نویسنده معروف کاتولیک فرانسوی و عضو فرهنگستان این کشور که نوشتجات و مطالعاتش در دیانت مسیحی مقامی ارجمند دارد موضوع عدم توجه مورخین معاصر را به ظهور حضرت مسیح (ع) با نهایت تاسف در کتاب معروف خود به نام "مبارزه برای خدای یگانه " (La Lutte Pour Dieu Unique) در غالب عبارات زیر بیان نموده است: " هیچیک از ادوار تاریخ مسیحیت به اهمیت نخستین دوره آن که ظهور حضرت مسیح و نخستین اقدامات تبلیغی حواریون می باشد نبوده و متاسفانه این دوره هم یکی از تاریکترین ادوار این دین به شمار می رود زیرا هیچیک از مورخین معاصر حضرتش توجهی به او نکرده و حتی اسمی هم از او و یا دستوراتش در کتابهای خود نبرده اند از این رو می توان به ناچیزی و بی اهمیتی که دنیای آن زمان به دین مسیحی می نگریسته پی برد...." [5]

در خصوص نحوه دستگیری و محاکمه حضرت عیسی اینکه، یهودا اسخریوطی که از حواریون حضرت مسیح بود به آنحضرت خیانت کرده و به سی درهم حضرت عیسی را به مأمورین و فرستادگان قیافا، رئیس کاهنان یهود آن زمان "کاهن اعظم"، معرفی نمود که موجب دستگیری عیسی مسیح شد (یهودا اسخریوطی سرانجام خود را از قله ای فرو افکند) — قیافا و حنّان، پدر زن قیافا و رئیس قبلی کهنه، که هر دو از صدوقیان بودند (صدوقیان و فریسیان نام دو فرقه بزرگ از دیانت یهود هستند که در دوره حشمونائی در قرن دوم قبل از میلاد به وجود آمدند و از سرسخت ترین دشمنان حضرت مسیح به شمار می رفتند)، حضرت مسیح را به جرم ادعای ابن اللهی و موعود یهود بودن و شکستن سبت (حضرت عیسی در این خصوص می فرمایند: " سبت به جهت انسان مقرر شد نه انسان برای سبت! بنابراین پسر انسان مالک روز سبت نیز می باشد (مرقس 2/28 )) و تخلف از احکام تورات محاکمه نموده و فتوی به قتل آنحضرت داده [6]و ایشان را تسلیم پیلاطس حاکم یهودیان کرده که پیلاطس دستور قتل آنحضرت را صادر نمود. [7]

اما در مورد علت مخالفت یهودیان با حضرت مسیح اینکه، یهودیان معتقد بودند که ظهور موعودشان مشروط به شرایطی می باشد و تا این علامات ظاهر نشود هر کس ادعای مسیحایی کند کاذب است. از جمله آنکه موعودشان باید بر سریر سلطنت حضرت سلیمان و داود تکیه زند و ترویج جمیع احکام تورات نماید، حال آنکه عیسی مسیح به کلی احکام تورات را نسخ کرده و حتی سبت را شکسته و حال آنکه نص تورات است که اگر نفسی ادعای نبوت کند و معجزات ظاهر کند ولی سبت را بشکند او را بکشید، و همچنین در زمان او یهود باید سرفراز و غالب بر جمیع امم عالم گردد، حال آنکه یهودیان در کمال ذلت اسیر و ذلیل دولت رومانند، در زمان سلطنت او عدالت به درجه ای برسد که عدل و حق از عالم انسان به عالم حیوان سرایت نماید (شیر و آهو در یک چراگاه بچرند) حال آنکه ظلم و عدوان در زمان او به درجه ای رسیده که خود او را به صلیب زنند.... [8]

باری، "از روزی که رومیان قدم به خاک یهودیه نهادند تا زمانیکه شهر اورشلیم را در سال 70 میلادی ویران ساختند انتظار ظهور مسیحا روز به روز نزد آن قوم افزایش می یافت. و آن ملت مغلوب و شکسته به امید پیدایش نجات دهنده از غیب انواع شدائد و مظالم قوم غالب را تحمل می کردند و اعتقاد جازم داشتند که خداوند قوم برگزیده خود را چنین خوار و زار نخواهد گذاشت ... باری اکثر یهود با این افکار امید بخش روزگار را به سر برده و انواع رنجها و شدائد را تحمل کرده در انتظار تحقق این مواعید نشسته بودند ... در زمان استیلاء رومیان بر فلسطین فرقه صدوقیان همچنان به امور سیاسی سرگرم و جماعت فریسیان به اتفاق اکثر ناس و شورای صنهاردیم خود را مؤمنین واقعی و متدینین حقیقی شریعت موسوی و در انتظار ظهور مسیحا بودند."[9]

اما نکته حائز اهمیت دیگر، که تقریبا وجه اشتراک مابین کلیه ادیان در زمان ظهور پیامبران الهی می باشد اینکه، در یوم ظهور حضرت مسیح، جمیع علمای یهود با آنکه مدتها منتظر ظهور موعود بودند منکر دعوی آنحضرت شدند که مخالفت آنان با حضرت مسیح، نظر بیشتر یهودیان را نیز تحت الشعاع خود قرار داد، علمایی که به فرموده حضرت بهاءالله " به کمال زهد و انقطاع بودند و در معابد به اسم حق معتکف و از جمیع لذائذ دنیویه اجتناب می نمودند"، معذلک با ظهور پیامبر آسمانی جدید به مخالفت برخاستند – افرادی که در لباس زهد و تقوی ظاهر شده و غرقه در حب مقام و شهرت بوده و از خود پرستی، غرور و منیّت رهایی نیافته و این حب، چشم و دل آنها را کور کرده و به شهادت آیه 7 سوره بقره:

"خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ."
(خدا بر دلها و گوشهای ایشان مهر نهاده و بر دیده هایشان پرده افکنده (که فهم حقایق و معارف الهی را نمی کنند) و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست....)

باری، چه ابوالحکم ها که به ابوجهل ها تبدیل شدند، چرا که قلبشان پذیرای عشق الهی نبود و ضمیر شان از انانیت و خودپرستی رهایی نیافته بود، هر چند در ظاهر مردانی عالم و روحانی بودند. [10] به قول مولانا:

چون نبود بوجهل از اصحاب درد
دید صد شق القمر، باور نکرد

شایان ذکر است که از عمده دلایلی که با ادیان نوظهور مخالفت شده و پیامبران و پیروان اولیه شان مورد تکفیر قرار گرفته اند اینست که ظهور این ادیان همواره مشروعیت قدرت رهبران سیاسی و مذهبی آن دوران را به خطر انداخته است.

همچنین، افتراها و تهمت های بسیاری ( اخلاقی و سیاسی و ...) به مسیحیان اولیه زده می شد تا افکار عمومی را نسبت به این آئین و تفکر جدید خدشه دار کرده و مردم را از تحقیق درباره آئین جدید باز دارند. [11]

باری، "افزایش پیروان حضرت مسیح در ابتدا و قرون اولیه باعث می شد که دو جامعه بزرگ مذهبی و حکومتی یعنی جامعه یهود و دولت مقتدر روم علیه مسیحیان قیام کنند. یهودیان از هیچ مخالفت و دشمنی کوتاهی نمی کردند و علاوه بر اینکه مستقیماً مسیحیان را مورد آزار و تعقیب قرار می دادند، وسیله ابتلاء و اسارت آنها نیز می شدند و از همه بدتر آنها را دشمن حکومت و عامل افساد عقائد و تخریب سنن مدنی معرفی می کردند." [12]

ادوارد گیبون، مورخ مشهور انگلیسی، در کتاب مشهور خود "انحطاط و سقوط امپراتوری روم" در باب " رویه حکومت روم نسبت به عیسویان" می نویسد: "افسانه های فضاحت باری برای خفیف کردن عیسویان جعل کنند و در پیش نظر مردمان خوشباور و بد گمان قرار دهند. این افسانه ها دال بر آن بود که عیسویان تبهکارترین مردمان بودند. در خلوت و دور از انظار مردم به هر گونه عمل قبیحی که ممکن بود در کارگاه تخیل آدمی منحط شکل پذیرد مبادرت می ورزیدند و با قربان کردن هر گونه فضیلت اخلاقی، لطف و عنایت خدای مجهول خویش را می خریدند. بساری از مردم متظاهر مدعی بودند که در این گونه مجامع منفور حضور داشته اند، یا تشریفاتی را که دیده بودند وصف می کردند".

لیکن با توجه به تمامی مخالفت ها که با پیامبر و پیروان اولیه این آئین آسمانی شد، نه تنها آوازه این آئین الهی خاموش نشد بلکه خداوند نور خود را در منتهای ظهور و حد اعلای کمال رساند، [13]چرا که این آئین، روح زمان بود و قوه روحانیه به تدریج غالب گردید.

باری، حقیقت چون آفتاب خواهد درخشید و به فرموده حضرت مسیح: چراغ زیر فانوس خاموش نماند و آتش بر فراز تپه پنهان نشاید، و سرانجام بعد از سه قرن کنستانتین، امپراطور روم، در سال 312 مسیحیت را به رسمیت شناخت و این واقعه در حقیقت نقطه عطف تاریخی در مسیر مسیحیت شمرده می شود و از آن پس مسیحیت گسترش یافت و برای دو هزار سال بعد به صورت نیرویی مسلط در فرهنگ غرب در آمد.

و با قسمتی از کلام الهی این مطلب را به پایان می رسانیم که در آیه 120 سوره هود آمده است: وَكُـلاًّ نَّقُصُّ عَلَیْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ ... مَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ (و ما از همه این حکایات و اخبار انبیاء بر تو بیان می کنیم ... مومنان را پند و عبرت و تذکری باشد.)


---------------------------------
منابع و مأخذ:

[1] آیات بسیاری از کلام الله مجید نیز اشاره به مخالفت مردم در هر زمان با پیامبران جدید دارد: فی المثل، آیه یازدهم سوره حجر: "وَمَا یأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُواْ بِهِ یسْتَهْزِئُونَ"، (هیچ رسولی بر آن مردم نمی آمد جز آنکه به استهزای او می پرداختند.)

و آیه 184 سوره آل عمران: "فَإِن كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ جَآؤُوا بِالْبَینَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْكِتَابِ الْمُنِیرِ"، (پس ای پیغمبر اگر ترا تکذیب کردند غمگین مباش که پیغمبران پیش از تو را که معجزات و زبورها و کتاب آسمانی روشن بر آنها آوردند نیز تکذیب کردند.)

و آیه 87 سوره بقره: "أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ"، (آیا هر گاه برای شما پیغمبری از جانب خدا بیاید و اوامری بر خلاف هوای نفس شما آرد سرکشی نموده و گروهی را تکذیب نموده و جمعی را می کشید؟)

آیه 5 سوره غافر می فرماید: "كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِیدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ"، (اگر امت تو را تکذیب کردند غم مدار که پیش از اینان هم قوم نوح و طوایف بعد از نوح نیز (پیغمبران را) تکذیب کردند و هر امتی همت گماشت که پیغمبر خود را دستگیر و هلاک گرداند)

آیه 27 سوره هود می فرماید: "فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن قِوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلاَّ بَشَراً مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِی الرَّأْی وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَینَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِینَ"، (سران کافران قومش پاسخ دادند که ما تو را مانند خود بشری بیشتر نمی دانم و در بادی نظر، آنان که پیرو تواند اشخاصی پست و بی قدر بیش نیستند و ما هیچگونه مزیتی برای شما نسبت به خود نمی بینیم، بلکه شما را دروغگو می پنداریم.)

یوشع نبی در کتاب خود همه جا شکایت می کند که مردم زمان انبیاء را دیوانه می شمارند و درون معبد خداوند، با انبیاء که فرستادگان اویند دشمنی می ورزند. (تاریخ جامع ادیان، تألیف: جان ناس، ص 343).

مخالفان حضرت محمد (ص) نیز ایرادات زیادی از آن حضرت می گرفتند و سنت مخالفت همیشه بوده است. فی المثل کسانی که به حقانیت حضرت محمد (ص) و نزول وحی بر حضرتشان باور نداشتند می‌گفتند: همان‌طور كه امرؤ القیس در پرتو الهام، معانی و الفاظ را می‌آفریند، محمد نیز از همین طریق، آفریننده معانی و الفاظ آیات است. مسلماً مقصود آنان از شعر، شعر منظوم نبود، بلكه یافته و تخیلات انسان از طریق تفكر چه در قالب نظم و چه در قالب نثر. قرآن این نظریه را از آنان نقل می‌كند و به نقد آن می‌پردازد:


" وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ" (صافات/ 36).
(می‌گویند: آیا ما خدایان خود را به خاطر یك شاعر دیوانه رها می‌كنیم؟!)


و نیز می‌فرماید:
" أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ" (طور / 30)
(می‌گویند: او شاعر است و ما در انتظار مرگ او هستیم.)

و گاهی قرآن را از سه راه توجیه می‌كردند و آن را ساخته فكر پیامبر دانسته، گاهی می‌گفتند: افكار پراكنده است و گاهی می‌گفتند به خدا دروغ بسته و سرانجام می‌گفتند: شاعری است كه تخیلات خود را در این قالبها ریخته است:


"بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحلام بَل افتراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ" (انبیا / 5).
(بلكه می‌گفتند: افكار آشفته‌ای است، بلكه آن را به دروغ ساخته و پرداخته است، بلكه او شاعری بیش نیست.)

قرآن در نقد این نظریه می‌گوید:
"وَ مَا هُوَ بِقَول شاعرٍ قَلیلاً ما تُؤْمِنُون" (حاقه/ 41).
(‌آن سخن شاعری نیست، شما اندك ایمان می‌آورید.)

و در آیه دیگری می‌فرماید:
"وَمَا عَلّمْناهُ الشعْر وَما ینْبَغی لَهُ إِنْ هُوَ إلاّ ذِكرٌ وَ قُرآن مُبین" (یس/ 69)
(ما به او شعر نیاموختیم و سزوار او هم نیست، و آن، جز یادآوری و قرآنی آشكار نیست.)

مشركان عصر رسول خدا (ص) می‌گفتند:
"مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ" (ص/7).
(ما این سخن را در آیینی دیگر نشنیدیم و این جز چیزی ساخته و پرداخته نیست.)

مولوی می فرماید:
چون كتاب الله بیامد هم بر آن
این چنین طعنه زدند آن كافران

كه اساطیر است و افسانه نژند
نیست تعمیقی و تحقیقی بلند

(نقل از آیت‌الله جعفر سبحانی)

[2] از جمله ایرادات و اعتراضاتی که در زمان ظهور هر آئین جدیدی همواره تکرار شده اینکه، ادیان ماقبل همیشه آئین خود را آخرین آئین و پیامبر خود را آخرین پیامبر می دانند و بنابراین، انتظار ظهور دیانتی بعد از دیانت خود را ندارند. این اعتراضات معمولا بنا بر عدم ادراک آیات الهی خصوصا متشابهات کتب مقدسه قبل، تقلید از آباء و اجداد و پیروی از پیشوایان مغرور و دنیا پرست بوده است. این پدیده بالاخص در یهودیان، مسیحیان و مسلمانان هر یک با خصایص و ویژگیهای خاص خود دیده می شود. فی المثل، پیروان حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد، همگی منتظرند که ظهور موعودشان با علائم خاصی اتفاق افتد و موعود آنها ترویج شریعتشان را بنماید، نه آنکه شریعت جدید دیگری را بنیان نهند! – بنابراین، بسیاری از پیروان این ادیان، در ابتدا، به ظهور دیانت بعدی ایمان نیاوردند.

از جمله ایراداتی که قوم یهود از حضرت مسیح می گرفتند اینکه حضرت مسیح می فرمودند که موعود تورات و پادشاه یهود می باشند، و شارع دیانتی مستقل می باشند و به جای ترویج تورات کتاب انجیل را که ناسخ احکام تورات است آورده در حالی که یهودیان آمدن شریعتی اعظم از شریعت حضرت موسی (شریعت خداوند کامل است و جان را بر می گرداند، آیه 7 مزمور نوزدهم) و کتابی برتر از تورات را باور نداشتند (ای خداوند، کلام تو تا ابدالاباد در آسمانها پایدار است، امانت تو نسلا بعد نسلا، مزمور 119، آیه 98) -- قوم یهود را عقیده و انتظار بر آن بود که موعود یهود شخصی می باشد از اولاد حضرت داوود که در دوران قدیم تولد یافته و غائب شده و هنگام ظهور باید بر سریر سلطنت حضرت سلیمان و داوود تکیه زند و ترویج احکام تورات کند و در زمان او باید یهودیان سرفراز گردند و ...

شایان ذکر است که حضرت رسول اکرم (ص) امتحان امت خویش و تبعیت ایشان از حالات قوم بنی اسرائیل را پیشاپیش اخبار فرموده اند، چنانچه در صفحه 131 جلد 53 بحارالانوار و همچنین در صفحه 169 جلد چهارم "طاووس بهشتیان" از حضرت رسول اکرم (ص) در خصوص امت اسلام نقل شده است: "در میان بنی اسرائیل هیچ حادثه ای روی نداده است جز اینکه در میان امّت من نظیر آن روی خواهد داد، حتّی خَسْف و قَذْفٌ و مَسْخٌ." همچنین، طبرانی در کتاب مجمع الزوائد از عبدالله بن مسعود روایت کرده که رسول خدا فرمود: " شما شبیه ترین مردم هستید به بنی اسرائیل، راه آنها را گرفته و هم چون آنها پا به پا و قدم به قدم عمل خواهید کرد، بطوریکه هیچ کاری در بین آنها صورت نگرفته مگر اینکه در بین شما هم صورت می گیرد".

[3] جامعه شناسی، آنتونی گیدنز، ترجمه منوچهر صبوری، ص 499.

[4] جامعه شناسی، آنتونی گیدنز، ترجمه منوچهر صبوری، ص 499.

[5] عقائد بعضی از دانشمندان جهان درباره دیانت بهائی، دکتر علی محمد افروخته.

[6] آنچه که بیش از هر چیز فریسیان را رنجه می ساخت همانا کمال آزادی عیسی در تفسیر شریعت موسی و صحف انبیاء بود که بدون اعتنا به سنن و احادیث یهود آنها را تأویل و تفسیر می نمود. عبارتی که متی در انجیل خود در آنجا که "وعظ جبل" عیسی را ثبت کرده است به کار می برد این است: "شنیده اید که به پیشینیان گفته اند لیکن من به شما می گویم ..."، این بود روش عیسی در تفسیر شریعت ماضی که به کمال قدرت و از روی اطمینان خاطر بیان می فرموده است. (تاریخ جامع ادیان از آغاز تا امروز، تألیف جان ناس، ترجمه علی اصغر حکمت، ص 402)،

جماعت قانویان و غیرتمندان "Zealots" در جلیل نیز از او روی برگردانیدند زیرا وی می گفت: هر کس شمشیر بر دارد با شمشیر هلاک خواهد شد و آنها با این افکار صلح جویانه، با وجود آنهمه کارها که می کرد و با آنهمه توجه خلائق به او و تعالیم مذهبی و اخلاقی عالی باز او را مسیحای موعود نمی دانستند (تاریخ جامع ادیان از آغاز تا امروز، تألیف جان ناس، ترجمه علی اصغر حکمت، ص 403).

همچنین، از دیگر تهمتهایی که به حضرت عیسی روا می داشتند اینکه فریسیان فریاد بر می آوردند عیسی با باج گیران و بی دینان نشست و برخاست می کند (تاریخ جامع ادیان از آغاز تا امروز، تألیف جان ناس، ترجمه علی اصغر حکمت، ص 391).

[7] حضرت روح عیسی بن مریم، دکتر ریاض قدیمی.

در حکایت شهادت آن مظلوم ملکوتی در باب بیست و هفتم انجیل متی آمده است: " ... استهزاء کنان او را می گفتند سلام ای پادشاه یهود و آب دهان بر وی افکنده ...". حضرت مسیح در جوابی به پیلاطس می فرمایند: "پادشاهی من از این جهان نیست. اگر پادشاهی من از این جهان می بود خدّام من جنگ می کردند تا به یهود تسلیم نشوم لیکن پادشاهی من از این جهان نیست." (آیه 36 باب هجدهم انجیل یوحنا).

[8] بهاءالله و عصر جدید، دکتر اسلمنت، ص 14.

[9] تاریخ جامع ادیان از آغاز تا امروز، تألیف جان ناس، ص 364 – 365.

[10] از سوی دیگر، در تاریخ ادیان آسمانی، همواره، افراد شیفته ای بوده اند که از علوم اکتسابی بی بهره بوده، لیکن تا چشمشان به جمال دوست افتاد، آتش عشق، شمع وجودشان را نورانی کرد و قلبشان پذیرای عشق الهی گردید. پطرس، از اعظم حواریون حضرت مسیح، که ماهیگیرساده ای بیش نبود از اول مومنین به آنحضرت در آمد. بلال حبشی که کلمه ای از علم نخوانده بود دعوت حضرت رسول اکرم (ص) را لبیک گفت و به شرف ایمان فائز شد، به فرموده حضرت بهاءالله "راعی غنم به نفحات آیات به مقر دوست پی برد و به مالک امم پیوست و صاحبان علوم و حکم ممنوع و محروم".

[11] به مصداق آیه مبارکه 81 سوره مومنون: بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ (بلکه گفتند مانند آنچه پیشینیان گفتند) عینا این افتراها و تهمتها به پیروان دیانت بهائی نیز زده شده است.

[12] حضرت روح عیسی بن مریم، دکتر ریاض قدیمی، ص 132.

در کتاب خاطرات حاج سیاح آمده است: "ناصرالدین شاه که از هر بهانه برای چاپیدن مردم استفاده می کرد، از ظهور سید علی محمد معروف به باب نیز حداکثر استفاده را معمول داشت. به ملاها دستور داد که مردم را تحریک نمایند و تعزیه خوانی و دسته و تعصب بی مورد را در بین ایرانیان رواج دهند. شاه هر وقت می خواست یکی از بزرگان یا درباری ها را نابود کند اسم بابی به سرش می گذاشت. صدر اعظم و دربان نیز به مضمون "الناس علی دین ملوکهم" از کسانی که توقعاتی داشتند و بر نمی آمد به بابی بودن متهم می نمودند. خلاصه هر کس می خواست کسی را بچاپد می گفت یا این قدر پول بده یا می گویم تو بابی هستی ...".

[13] آیه 32 سوره توبه: یرِیدُونَ أَن یطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن یتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ، (کافران میخواهند که نور خدا را با دهانشان خاموش کنند و خدا نگذارد، تا آنکه نور خود را در منتهای ظهور و حد اعلای کمال برساند هر چند کافران ناراضی و مخالف باشند.)

لینک مطلب:
http://www.negah28.info/index.php?option=com_content&task=view&id=892&Itemid=24

هیچ نظری موجود نیست: