۱۳۸۷-۰۶-۳۰

اصول اعتقادی: عوالم وجود

اصول اعتقادی: عوالم وجود اصول اعتقادی: عوالم وجود

عوالم سه گانه حق، امر و خلق

"حقیقت الوهیّت، منزّه است، مقدّس است، به تصوّر نمی آید. آنچه تصوّر آید، آن مظاهر مقدّس الهی است. دیگر انسان محلّ توجه دیگر ندارد. اگر از او تجاوز کند، اوهام گردد." (حضرت عبدالبهاء) (1)

یَا ابْنَ الاِنْسان، لا تَتَعَدّ عَنْ حَدِّکَ و لا تَدّعِ مٰا لا یَنْبَغی لِنَفْسِکَ اسْجُدْ لِطَلْعَةِ رَبّکَ ذِی القُدْرَةِ وَ الاِقْتِدار. (مضمون به فارسی: ای پسر انسان، از حد خود تجاوز مکن و آنچه سزاوار نفْست نیست، ادّعا منما. در پیشگاه طلعت پروردگار صاحب قدرت و اقتدار، سر سجده فرود آور.) ( کلمات مکنونه عربی، فقره 24)

در آثار بهائی، عوالم وجود به سه رتبه تقسیم شده اند. اولین مرتبه، عالم حق که مخصوص ذات باری تعالی است، مرتبه دوم، عالم امر که به رتبه پیامبران الهی اختصاص دارد و در پائین ترین رتبه، عالم خَلق که به تمام مخلوقات و در رأس آنها به عالم انسانی که اشرف موجودات است، تعلق دارد. ماهیت این سه عالم و نوع ارتباطی که با هم دارند، موضوع بحث ما در این مقال است.


تعریف عالم:

عالم در لغت به قلمرو و حریمی مادی یا روحانی و یا متشکّل از هر دو اطلاق می شود که در آن نظامی از اصول و قوانین کلی بر روابط اجزاء و عناصر آن حاکم باشد مثل عالم جمادی، نباتی، حیوان و انسان.


کمالات و مراتب وجود:

بر اساس فلسفه بهائی، کمالاتِ عالم وجود، نامُتَناهی و لکن مراتبِ وجود، مُتَناهی است.

" بدان که مراتب وجود، متناهی است. مرتبۀ عُبودیّت، مرتبۀ نُبوّت، مرتبه رُبوبیّت. لکن کمالات الهیه و اِمکانیّه، غیر متناهی است... هر کائنی از کائنات از برای او رتبه ای است که تجاوز از آن مرتبه نتواند. یعنی آنکه در رتبۀ عبودیت است هر چه ترقی کند و تحصیل کمالات غیر متناهیه نماید، به رتبۀ ربوبیّت نمی رسد و همچنین در کائنات، جماد آنچه ترقی کند در عالم جمادی، قوّۀ نامیه نیابد و همچنین این گُل هر قدر ترقی نماید در عالم نباتی، قوّۀ حسّاسه در او ظهور نکند... مثلاً پطرس، مسیح نشود. نهایتش این است که در مراتب عبودیّت، به کمالات غیر متناهیه رسد..." (2)

بنابراین، بر خلاف مادیّون که وجود را فقط در رتبۀ مادی منحصر می دانند و به خلاف اصحاب وحدت وجود که فقط به دو رتبۀ حق و خلق، قائلند و بالمآل آن دو را نیز یکی دانند، اهل بهاء به پیروی از تعالیم حضرت بهاءالله معتقد به سه رتبه اند که در اصطلاح شریعت بهائی به عالم حق، عالم امر، و عالم خلق اطلاق می شود و دربارۀ هر یک از این مراتب با استشهاد به آثار الهیه توضیحاتی مذکور می گردد.

عالم حق:

به اعتقاد بهائی عالم حق مختصّ غیبِ مَنیع، یعنی خدای حقیقی می باشد که خدای مُِنزّه و سُُبّوح و قُدّوس است. تصورات بعضی از فلاسفه از خدای متافیزیک (ماوراء الطبیعه) و خدای انسان گونه یا انسان برتر و اَبَر مرد، یک انحراف فکری است که از حدود این بحث خارج است. آثار بهائی در این باب که فارغ از هر نوع ابهام و تفکر و تصور بشری است ما را به یقین می رساند که شناسایی ذات احدیّت برای بشر، مُمتنع و محال است و غیب منیع، منزّه از ادراک ممکنات و مقدّس از عرفان مُدرکات می باشد.

" نشناخته او را احدی و به کُنهِ او، راه نیافته نفسی. کلّ عُرفا در وادی معرفتش، سرگردان و کلّ اولیاء در ادراک ذاتش، حیران. منزّه است از ادراک هر مُدرکی و متعالی است از عرفان هر عارفی. اَلسّبیلُ مَسْدودٌ و الطّلَبُ مَردودٌ، دَلیلهُ آیاتُهُ وَ وُجودُهُ اِثْباتُهُ." (حضرت بهاءالله) (3)

" حقیقت الوهیّت و کُنهِ ذات احدیّت، تنزیه صِرف و تقدیس بَحت. یعنی از هر ستایشی، منزّه و مُبرّاست و جمیع اوصافِ اَعلیٰ درجۀ وجود، در آن مقام اوهام است. غیب منیع لایُدرَک و ذات بَحت لا یُوصَف. زیرا ذات الهی، مُحیط است و جمیع کائنات، مُحاط و البته مُحیط، اعظم از مُحاط. لهذا مُحاط پی به مُحیط نَبَرَد و ادراک حقیقت آن ننماید. عقول هر چه ترقی کند و به منتهی درجۀ ادارک رسد، نهایت ادراک مشاهدۀ آثار و صفات او در عالم خلق است نه در عالم حقّ... این واضح است که مُدرَکات انسانیّه، فرع وجود انسان است و انسان، آیت رحمان است. چگونه فرع آیت، احاطه به موجد آیت کند؟ " (حضرت عبدالبهاء) (4)


عالم امر:

دوم، عالم امر است که بدان "مَشیّت اولیّه" نیز اطلاق می گردد. این رتبه مختصّ انبیاء الهی و مظاهر مقدسّه رحمانی است و به قول مولانا:

چون خدا اندر نیاید در عیان / نایب حقّند این پیغمبران

اینان، واسطۀ بین حق و خلق بوده، فیوضات الهی را به عالم بشریّت، افاضه می فرمایند و عرفان آن هیاکل قُدسیّه، عرفان الله محسوب است.

" لهذا عرفان کلّ عُرفا راجع به عرفان مظاهر امر او بوده و ایشانند نَفْسُ اللهِ بَیْنَ عِبادِهِ وَ مَظْهَرُهُ فِی خَلْقِهِ وَ آیَتُهُ بَیْنَ بَریّتِه مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ الله وَ مَنْ اَقَرّ بِهِمْ فَقَدْ اَقَرّ بِالله وَ مَنِ اعْتَرَفَ فی حَقِّهِمْ فَقَدِ اعْتَرَفَ بِآیاتِ اللهِ المُهَیْمِنِ القَیّوم. (5)

عالم امر که انبیاء و مظاهر الهی را که در هر دور و زمان شامل می شود، واسطه میان حق و خلق بوده و از آن طریق است که خلق می تواند به عالم حق قائل گردد و در حقیقت اهل بهاء خدای متعال را از طریق مظهر امرالله می شناسد.

" چون ابواب عرفان ذات اَزَل، بر وَجهِ مُمکنات، مسدود شده لهذا به اقتضای رحمت واسعه سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ کُلّ شَیءٍ وَ سِعَتْ رَحْمَتی کُلّ شَیء، جواهر قدس نورانی را از عوالم روح روحانی یه هیاکل عِزّ انسانی در میان خلق ظاهر فرمود تا حکایت نمایند از آن ذات اَزَلیّه و ساذِج قِدَمیّه و این مَرایای قُدسیّه و مَطالع هُویّه بِتمامهِم از آن شمس وجود و جوهر مقصود، حکایت می نمایند." (6)

" حقیقت الوهیت به تصوّر نمی آید لهذا رحمت کلیّه الهیّه، مظاهر مقدسّه را مبعوث می فرماید و تجلّیات نامتناهیه بر آن مظاهر الهیّه اشراق می نماید و آنها را واسطۀ فیض می نماید. این مظاهر مقدسه که انبیاء هستند مانند مِرآتند و حقیقت الوهیت مانند آفتاب که در اَشَدّ اِشراق بر آنها می تابد... " (حضرت عبدالبهاء) (7)


لزومیّت واسطه:

همچنانکه پیش تر گفته شد، عالم امر، واسطه ای در ارتباط عالم خلق و حق است، از آنجا که فاصله رتبه انسان و خالق متعال بسیار بیش از آن است که بشر بتواند به اندک درکی از خالقِ هستیْ بخش خود، نائل آید، خداوند برای امکان پذیر ساختن این رابطه، واسطه ای را میان خود و بندگانش مقرّر نموده است. پیامبران و انبیاء الهی در رتبه دوم یعنی عالم امر و واسطه بین دو عالم حق و خلق هستند. این مظاهر مقدسّه، از سویی تعالیم و هدایات الهی را که از طریق وحی بر ایشان نازل می شود، به جهان بشری عرضه می دارند و سبب هدایت و تربیت نفوس انسانی می شوند و از سوی دیگر با آثار و آیات خود بشر را متوجه به سوی حق می نمایند و حقایق الهی را درخور ادراک بشر، آشکار می سازند.

" واسطه ای بین خلق و خالق لازم. یعنی نفسی که از انوار تجلّیات الهیّه مستفیض است و به عالم انسانی فیض بخشد، چنانچه قُوّۀ اَثیر، کسب حرارت از اشعۀ شمس نماید و به زمین فیض رساند. اگر بخواهیم نماز کنیم باید به مرکزی توجه نمائیم اگر به خدا توجه خواهیم باید قلب را به یک نقطه متوجه سازیم. اگر شخصی بدون واسطه یعنی مظهر الهی بخواهد خدا را عبادت کند باید اول، تصوری در فکر خود از حق، متصوّر شود و آن تصوّر، مخلوق فکر اوست، چه که مُحاط، ادراک مُحیط نتواند پس خدا به این طریق ادراک نشود.

آنچه را انسان در فکرش تصوّر می کند، مفهوم ذهنی اوست و آنچه مفهوم اوست، این خدا نیست. آن خدایی را که انسان برای خود تصوّر می کند اوهام است، تصوّر است، خیال است، صُوَر ذهنیّه است، ابداً ربطی بین این تصوّر و آن ذات مقدّس نیست.

اگر شخصی بخواهد خدا را بشناسد باید او را در مِرآت (آینه) کامل بیابد چه حضرت مسیح یا حضرت بهاءالله در هر یک از این مَرایا، شمس الوهیت را مُتجلّی مشاهده کند، چنانچه ما شمس ظاهری را به اشراق و ضیاء و حرارتش بشناسیم به همچنین به معرفت الهی آن شمس روحانی که در هیکل مظهر ربّانی که مستجمعیّت جمیع کمالات و جلوه گاه جمال آن ذات اَحدیّه است و در آن تجلّی فرموده و مُشرق و لائِح گشته، پی بریم." (8)

همچنانکه اشاره شد، بهائیان، مظاهر مقدسه الهی را مانند آئینه هایی می دانند که منعکس کننده اشعه آفتاب حقیقی یعنی خداوند هستند و فیض و رحمت الهی را به سوی عالم خلق و بشر باز می تابانند.

بهائیان، مظاهر مقدسه را دارای دو جلوه می دانند یکی مقام و رتبه آنان در عالم امر، و دیگری ظهور و جلوه آنان در قالب بشری و در عالم خلق است. به طوری که گر چه پیامبران به صورت و مثال انسان عادی در بین خلق مبعوث می شدند ولی فی الواقع، متعلق به عالم امر بوده اند و تنها برای هدایت نفوس بشری در قالب جسم عنصری و هیکل انسانی ظاهر می شده اند. به این سبب است که در آثار مظاهر مقدسه، هنگامی از خود به بشری عادی یاد نموده اند و زمانی دیگر به نفْس حق؛ زیرا ایشان مرایای صافیه الهیه بوده اند.


عالم خلق:

عالم خلق و در رأس آن انسان که اشرف مخلوقات و کامل ترین موجود در عالم است، بنابر مشیّت و محبّت پرورگار خود و برای معرفت و دوست داشتن او خلق شده است. همچنانکه گفتیم کمالات هر رتبه رو به بی نهایت دارد یعنی هر چه انسان در رتبه انسانی خود ترقی کند و به فضائل بی شمار مزیّن شود، باز هم به نقطه اوج و کمال خود نمی رسد. با این حال سیر ترقی روح انسان، رو به عالم امر که رتبه بالاتر از اوست دارد گر چه هرگز به آن نمی رسد. برای مثال در دیانت مسیح هرگز پطرس به مقام حضرت مسیح نمی رسد و یا در اسلام حضرت علی و ائمه اطهار، هرگز به رتبه نبوّت و حضرت محمد نائل نگشته اند.

حضرت عبدالبهاء دربارۀ تصورات خلق از خدا چنین می فرمایند:
" حقیقت الوهیت، مُجرّد از اوهام انسان است. الان جمیع خلق، عَبدۀ اوهامند، زیرا یک خدایی در عالم تصوّر آرند و او را عبادت کنند و در وقت نماز اگر سوال از نفسی کنیم که پرستشِ که می نمایی؟ می گوید خدا، کدام خدا؟ خدایی که در تصوّر من است و حال آنکه آنچه در تصور اوست، خدا نیست. پس جمیع ناس، عَبدۀ اوهام و افکارند. پس از برای انسان، راهی و مَفرّی جز مظاهر مقدسه نیست زیرا چنانکه گفتیم، حقیقت الوهیت منزّه است، مقدّس است، به تصور نمی آید، آنچه تصور آید، آن مظاهر مقدس الهی است. دیگر انسان محلّ توجه دیگر ندارد اگر از او تجاوز کند، اوهام گردد." (9)

عالم خلق یا انسان، جامع جمیع مراتب وجود در عالم خلق است که علاوه بر جنبه های جسمانی و حیاتی و حسّی، صاحب جنبۀ خاصّ انسانی از ادراک، فکر، شعور، عقل، قوّۀ ناطقه، وجدان و اخلاق نیز می باشد و در بین مخلوقات از مقام عظیم اکمل موجودات برخوردار است.

در این زمینه شواهدی از آثار الهی در اثبات اینکه فیض وجودی که به انسان می رسد در اشدّ مراتب است، زیب این مقال می نماییم.

"شبهه ای نیست که انسان، نصیبش از فیض الهی بیشتر است، زیرا ممتاز از جمیع کائنات است. جماد وجود جمادی دارد لکن کمال نباتی ندارد و نبات، وجود نباتی دارد لکن دارای قوّۀ حسّاسه نیست، کمال حیوانی ندارد. حیوان قوّۀ حسّاسه دارد، لکن قوّۀ عاقله ندارد ولی انسان جامع جمیع کمالات، جامع قوّۀ جماد و قوّۀ نبات و قوّۀ حیوان و فَضلاً علی ذلک قوّۀ عاقله دارد. لهذا انسان ممتاز از جمیع کائنات است چون ممتاز است از فیض شمس حقیقت، بهره و نصیبش بیشتر است." (10)

بنابر آنچه مذکور شد، از نظر اهل بهاء، اشرف و اکمل مخلوقات یعنی انسان کامل، مظاهر مقدسه الهیه (پیامبران) هستند که مَصدر استفاضۀ فیض از مبدأ متعال و مظهر تجلّی شمس حقیقت در اَشَدّ اِشراقند و در عالم خلق که دست انسان ها از دامن غیب منیع کوتاه است، خدا را از طریق چنین وجودات مقدسه می توان باز یافت و به همین دلیل است که خداوند متعال در نخستین آیه کتاب مستطاب اقدس، عرفان عباد را در معرفت مَطلَع امر خود فرموده است.

" اِنّ اَوّلَ مٰا کَتَبَ اللهُ عَلَی العِبادِ عِرْفانُ مَشْرِقِ وَحْیِهِ وَ مَطْلَعَ اَمْرِهِ الّذی کانَ مَقامَ نَفْسِهِ فِی عالَمِ الاَمْرِ وَ الخَلْق. مَنْ فازَ بِهِ قَدْ فازَ بِکُلّ الخَیر..."

(مضمون به فارسی: همانا نخستین چیزی که خداوند بر بندگان مقدّر نموده است، شناسایی مشرق وحیش و مطلع امرش (مظاهر ظهور) می باشد که مقام نفس او (حق) در عالم امر و خلق است. هر کس به آن فائز، به همه خوبی ها نائل شده است...)

بدین طریق اصول اعتقادی بهائی مشخص می گردد که عالم حق را ذات غیب منیع لایُدرَک و لایُعرَف می داند و مظهر امر او را که در این عصر نورانی حضرت بهاءالله می باشد، به موجب آیه مبارکه، مطلع امر و مشرق وحی او یا عالم امر و واسطه حق و خلق می شناسد که فیوضات احدیّه را به عالم خلق افاضه می فرماید و عرفان او را عرفان الله داند.

اوج عرفان انسان در عالم خلق، معرفت و شناخت مظهر امر خداوند در هر عصر و زمانی می باشد.

در اینجا نباید چنین تصور شود که بهائیان، خداوند را با مظهر امر، یکی می دانند. بلکه بهائیان، ذات احدیّه را مقدس از کلّ اذکار و اوصاف می دانند و او را در اعلی المقام امر و خلق قائم می شمارند و بر این اعتقادند که حتی عالم امر یا مظاهر مقدسه نیز به مصداق ما عرفناک حقّ معرفتک، معرفت کافی از عالم حق ندارند.

" جمیع انبیاء و اوصیاء و علماء و عرفاء و حکماء بر عدم بلوغ معرفت آن جوهر الجواهر و بر عجز از عرفان و وصول آن حقیقت الحقائق، مُقِرّ و مُذعِنند. " ( حضرت بهاءالله)
(11)

-----------------------------
یادداشت ها:
1. مائده آسمانی، ج 9ف ص 23
2. مفاوضات حضرت عبدالبهاء، ص 174
3. حضرت بهاءالله. هفت وادی. آثار قلم اعلی، ج 3، ص 115
4. امر و خلق. ج 1. ص 34
5. معارف بهائی، ج 2، ص 106
6.حضرت بهاءالله، کتاب ایقان، ص 80
7. معارف بهائی، ج 2، ص 106
8. بهاءالله و عصر جدید، ص 104
9. مائده آسمانی، ج 9، ص 22-23
10. معارف بهائی، ج 1، ص 77
11. حضرت بهاءالله، کتاب ایقان، ص 80

هیچ نظری موجود نیست: