۱۳۸۷-۱۰-۱۰

مختصری درباره ولادت حضرت باب و حضرت بهاءالله

نمائی از شهر طهران، مقارن ولادت حضرت بهاءالله مختصری درباره ولادت حضرت باب و حضرت بهاءالله
به مناسبت فرا رسیدن اول و دوم محرم: سالروز ولادت حضرت باب و حضرت بهاءالله

ولادت و کودکی حضرت باب

تولد مبارک حضرت باب، پیش از سحر نخستین روز ماه محرّم سال 1235 هجری قمری (بیستم اکتبر 1819 میلادی) در شهر شیراز واقع گشت. نام آن حضرت، سیّد علی محمّد و نام والدۀ ایشان، فاطمه بیگم دختر جناب میر محمد حسین از سادات حسینی شیراز بود. پدر ایشان نیز جناب سیّد محمدرضا و از سادات حسینی شیراز بودند. ایشان حجرۀ بزّازی در بازار وکیل آباد شیراز داشتند و به تجارت مشغول بودند. در اوان خردسالی حضرت باب، پس از صعود پدر به عالم باقی، به همراه مادر خود به منزل دائی بزرگ خویش جناب حاج سیّد علی خال اعظم که وصیّ والد ایشان بودند، نقل مکان نمودند و در تحت نظر دائی خود تعلیم یافته و به سن جوانی رسیدند. (1)


در سن پنج سالگی، خال اعظم، حضرت باب را به مکتب سپرد تا مقدمات کتابت و قرائت فارسی را بیاموزد. این مکتب به سرپرستی شیخ عابد اداره می شد. حکایت جالبی در به نقل از شیخ عابد در شرح احوال حضرت باب در مکتب خانه وجود دارد که عیناً نقل می شود:

" جناب شیخ عابد حکایت کرده است که من یک روز به حضرت باب گفتم جملۀ اول قرآن را که بسم الله الرحمن الرحیم است تلاوت کنند. فرمودند تا من معنی این جمله را ندانم تلاوت نمی کنم. من این طور وانمود کردم که معنی آن را نمی دانم. فرمودند من معنی آن را می دانم اگر اجازه بفرمائید بگویم. آن وقت شروع به بیان فرمودند. چه بیان عجیبی بود. سراپای مرا حیرت فرو گرفت. در تفسیر کلمة الله و رحمن و رحیم مطالبی فرمودند که تا آن وقت نمی دانستم و از کسی هم نشنیده بودم. هنوز شیرینی گفتار آن حضرت در مخیله من موجود است. چاره ندیدم جز اینکه ایشان را نزد جناب خال ببرم و سفارش های لازمه را به ایشان بنمایم که در حفظ این امانت جدیّت فراوان به خرج دهد. به جناب خال گفتم من خودم را لایق نمی دانم که به این طفل درس بدهم. جناب خال تنها بودند کسی آنجا نبود. به ایشان گفتم من این طفل را آوردم که به شما بسپارم. این طفل مثل سایرین نیست. من قوهّ ای در این طفل می بینم که جز در حضرت صاحب الزّمان در سایرین آن قوه نیست. لهذا لازم است خیلی توجه کنید. بگذارید در منزل بماند. زیرا حقیقتاً احتیاج به معلم ندارد…" (2)


ولادت حضرت بهاءالله

تولد حضرت بهاءالله در فجر روز دوم محرّم سال 1233 هجری قمری (مطابق با 12 نوامبر سال 1817 میلادی) در طهران در سرای تالار عمارت وسیعی واقع در محلۀ عرب ها که پدر بزرگوار آن حضرت اختصاص به والدۀ محترمۀ ایشان داده بودند، واقع گردید. آن حضرت را میراز حسین علی نامیدند و والدین محترم نسبت به ایشان کمال دلبستگی را داشتند.
نام پدر ایشان میرزا عبّاس معروف به میراز بزرگ نوری از اهالی مازندران و از خاندان نجبا و بزرگان آن دیار بودند که به سِمَت وزارت منصوب شده بودند. ایشان به سبب حُسن رفتار و نیز خطّ بسیار زیبایی که داشتند معروف و مشهور بودند. مادر ایشان نیز خدیجه خانم بودند و حضرت بهاءالله چهارمین فرزند این خانواده بودند.

شرحی از خطابۀ حضرت عبدالبهاء در این خصوص در این قسمت درج می شود:
" در یوم ثانی محرّم سنۀ 1233 در طهران در محله دروازۀ شمیران در سرای طالار حیاط باغ، تولد مبارک واقع گشت. والدۀ جمال مبارک (حضرت بهاءالله) تمامت تعلّق را به ایشان داشت. به درجه ای که آرام نداشت و از حالات جمال مبارک حیران بود. مثلاً می گفت ابداً این طفل گریه نمی کند و ابداً شئونی که از اطفال شیرخوار دیگر صادر می شود از این طفل مشاهده نمی گردد از قبیل فریاد و فغان و گریه و زاری و بی تابی و بی قراری. باری چند گذشت و فِطام واقع شد. مرحوم والدشان تعلق عظیمی به ایشان داشتند و ملتفت بزرگواری و علوّ منقبت و مظهریت مقدسه جمال مبارک بودند و برهان بر این آن که در مازندران در قریۀ تاکُر که تیول ایشان بود، عمارت ملوکانه تاسیس فرمودند و چون جمال مبارک اکثر تابستان در آنجا بودند. مرحوم میراز به خط خویش در موقعی از مواقع خانه به قلم جلّی این دو بیت را مرقوم فرمودند.

بر درگه دوست چون رسی گو لبّیک
کانجا نه سلام جای دارد نه علیک

این وادی عشق است نگه دار قدم
این ارض مقدّس است فاَخْلع نَعْلیک

و الی الان این دو بیت به خط ایشان در دیوار آن عمارت موجود. در سن هفت سالگی روزی جمال مبارک مَشی می فرمودند، والده شان بر برازندگی هیکل مبارک نظر کرده گفت قدری قامت کوتاه است. والد جمال مبارک گفتند: نمی دانی که چه استعداد و قابلیّتی دارد. چقدر با فطانت و با هوش است مانند شعلۀ آتش است و در این صِغَر سن، ممتاز از جوانان بالغ. اگر قامت چندان بلند نباشد ضرری ندارد.

باری در سن طوفلیت در طهران در میان یار و اغیار شهرت عجیبی فرمودند و همچنین آثار مواهب الهیه ظاهر و آشکار بود و محبوب القلوب بودند. وزرائی که نهایت عداوت و دشمنی به والدشان داشتند ایشان را دوست می داشتند و حرمت و رعایت مخصوصه می نمودند. مثلاً حاجی میرزا آقاسی نهایت عداوت را به مرحوم میرزا داشت زیرا ایشان را رفیق قائم مقام (فراهانی) مرحوم در قلب خویش می دانست زیرا با مرحوم قائم مقام میراز ابوالقاسم نهایت الفت و محبّت را داشتند. این میرزا این مسئله نیز سبب بغض و عداوت شده بود لیکن با وجود این، منتهای محبت را به جمال مبارک اظهار می داشتند به درجه ای که جمیع، حیران بودند... با وجودی که جمیع می دانند که در هیچ مدرسه داخل نشدند و نزد هیچ معلمی تعلیم نگرفتند، کل شهادت می دهند که در علم و فضل و کمال، بی مثیل و نظیرند. مثلاً در طهران هر مسئله مشکلی که مذاکره می شد و جمیع حیران بودند، جمال مبارک حل می فرمودند و از برای کل آشنایان، اسباب عزّت و راحت و نعمت بودند." (3)


قسمتی از لوح مبارک مولود حضرت اعلی:

بِسْم المُولُود الذّی جَعَلَهُ الله مُبَشّراً لِاِسمِهِ العَزیز الوَدودِ

لَوحٌ مِن لَدُنّا اِلی لَیْلَة فیها لاحَتِ السّمواتُ وَ الاَرْضُ مِنْ نَیّر بهِ اَنارَ مَنْ فِی العالَمینَ. طُوبی بِما وُلِدَ فیکِ یَومُ اللهِ الذّی جَعَلْناهُ مِصباحَ الفَلاح لِاَهْل مَدائِنِ الاَسْماءِ وَ اَقداحَ النّجاحِ لِمَنْ فی مَیادینِ البَقاءِ وَ مَطْلَعَ الفَرَحِ وَ الابْتِهاج لِمَنْ فِی الاِنْشاءِ. تَعالَی الله فاطِرُ السّماءِ الذّی اَنطَقَهُ بهذا الاِسْم الذّی بهِ خُرِقَتْ حُجُباتُ المُوهُومِ وَ سُبُحاتُ الظّنونِ وَ اَشْرَقَ اسمُ القَیّومِ مِنْ اُفُقِ الیَقینِ وَ فیهِ فُکّ خَتْمُ رَحیقِ الحَیَوانِ وَ فُتِحَ بابُ العِلْمِ وَ البَیانِ لِمَنْ فِی الاِمْکان وَ سَرَتْ نَسَمَةُ الرّحمنِ عَلَی البُلدانِ حَبّذا ذاکَ الحِینُ الذّی فیهِ ظَهَرَ کَنْزُالله المُقْتَدر العَلیمِ الحَکیم. اَنْ یا مَلَاءَ الاَرْضِ وَ السّماءِ اِنّها الّلَیْلةُ الاولی قَدْ جَعَلها الله آیةً لِلّیلَة الاُخری الّتی فیها وُلِدَ مَنْ لایُعْرَفُ بالاَذْکارِ وَ لایُوصَفُ بالاُوصافِ طُوبی لِمَنْ تَفَکّرَ فیهما اِنّهُ یَرَی الظاهِرَ طِبْقَ الباطِنِ وَ یَطّلِعُ باَسْرارِ الله فِی هذا الظُهُور الّذی بهِ ارْتَعَدَتْ اَرْکانُ الشِّرکِ وَ انْصَعَقَتْ اَصْنامُ الاُوهام وَ ارتَفَعَتْ رایةُ اِنّه لا الهَ الّا هُوَ المُقْتَدِرُ المُتعالِی الواحِدُ الفَردُ المُهَیْمِنُ العَزیزُ المَنیعُ... (4)

(مضمون به فارسی:
به نام مولودی که خداوند او را مبشّر اسم عزیز و مهربان خود قرار داد. این لوحی است از جانب ما به شبی که در آن، آسمان و زمین به خورشیدی روشن شد که به نور آن، همه عالم نورانی گشت. خوشا به حال تو (ای شب) که در تو یوم الله متولد شد که ما آن را قرار دادیم چراغ رستگاری اهل مدائن اسماء و جام های نجات برای اهل میادین بقاء و مطلع فرح و بهجت برای اهل عالم انشاء. متعالی است خداوند شکافنده آسمان که ناطق کرد او را به اسمی که به وسیله آن حجاب های ظنون و اوهام پاره شد و اسم قیّوم از افق یقین درخشید و در این یوم مُهر شراب حیات بخش گشوده گشت و باب علم و بیان برای کسانی که در عالم امکانند باز شد و بوی خوش رحمن بر شهرها وزید. خوشا آن لحظه ای که در آن گنج پنهان خداوند مقتدر علیم و حکیم ظاهر گشت. ای اهل زمین و آسمان، خداوند آن لیلۀ اول را نشانه ای برای لیلۀ دیگری قرار داد که در آن کسی زاده شد که اذکار و اوصاف لایق تعریف و توصیف او نیست. خوشا به حال کسی که در این دو شب اندیشه و تفکر نماید تا ظاهر را طبق باطن یابد و دریابد اسرار خداوند را در این ظهوری که به وسیله آن پایه های شرک به لرزه درآمد و بت های اوهام منصعق شد و پرچم های نیست خدایی جز او که مقتدر و متعالی و واحد و بی نظیر و مُهَیمن و عزیز و منیع است، بالا رفت...)

قسمتی از لوح مبارک مولود حضرت بهاءالله:

الرّئُوفُ الکَریمُ الرّحیمُ
اَنْ یا مَلَاءَ الغَیْبِ وَ الشّهُودِ اَن افْرَحُوا فِی اَنْفُسِکُمْ ثُمّ اسْتَبْشِروا فِی ذَواتِکُم بِما ظَهَرَ لَیْلُ الّذی فِیهِ حُشِرَتِ الاَکوارُ وَ دُوّرَتِ الاَدْوارُ وَ بُعِثَتِ الّلَیالِی وَ الاَنْهارُ وَ میقاتُ الاَمْرِ مِنْ لَدُنْ مُقْتدرٍ قدیر. فَیا بُشْری لِمَنْ فِی المَلَاءِ الاَعْلی بهذَا الرّوحِ العَزیز البَدیع. وَ هذِهِ لَیْلَةٌ قَدْ فُتِحَتْ فِیها اَبْوابُ الجَنانِ وَ سُدّت اَبْوابُ النّیران وَ ظَهَرَ رضوانُ الرّحمن فِی قُطْبِ الاَکْوانِ وَ هَبّت نَسَمَةُ اللهِ مِنْ شَطْرِ الْغُفرانِ وَ اَتَتِ السّاعَةُ بالحَقّ اِنْ اَنْتُم مِنَ العارفینَ. فَیا بُشْری لِهذا الّلَیلِ الذّی اسْتَضاءَ مِنْهُ کُلّ الایّامِ وَ لایَعْقِلُ ذلِکَ اِلّا کُلّ مُوقِنٍ بَصیرٍ وَ قَدْ طافَتْ فِی حَولِهِ لَیالِیَ القَدْر وَ نُزّلَتْ فِیه المَلائِکَةُ وَ الرّوحُ بِاَباریقِ الکَوْثَرِ وَ التّسْنیم وَ فیهِ زُیّنَ کُلُّ الجَنانِ بطِرازِ الله المُقْتَدِرِ العَزیزِ المَنّان...(5)

(مضمون به فارسی:
به نام مهربان بخشنده و رحیم
ای اهل غیب و شهود، شادی کنید در نفس های خودتان سپس در ذات خویش مسرور شوید به خاطر آنکه ظاهر شد شبی که در آن محشور شدند کُورها و به گردش آمدند دُورها و برانگیخته شدند شبها و روزها و زمانِ حکم و فرمان از جانب توانای قدیر. پس بشارت باد بر هر که در عوالم الهیه (مَلأ اعلی) است به این روح با عزّت و جدید. و این شبی است که در آن باز شد درهای بهشت و بسته شد درهای دوزخ و ظاهر شد بهشت پروردگار در مرکز عوالم هستی و وزید نسیم پروردگار از شطر بخشش و رسید ساعت (قیامت) اگر شما از عارفین باشید. بشارت باد بر این شبی که نور گرفت از آن همه روزها و درک نمی کند این را جز هر یقینْ دارندۀ بینا. طواف نمود در حول آن، شبهای قدر و نازل شدند در آن ملائکه و روح با جامهای کوثر و چشمه های بهشتی و در آن زینت یافت همه بهشت به زیورِ خداوندِ توانای عزیز و بسیار بخشنده.)

----------------------------------------
یادداشت ها:
1) نصرت الله محمدحسینی، حضرت باب، شرح حیات و آثار مبارک و احوال اصحاب عهد اعلی، موسسه معارف بهائی کانادا، ، 1995، ص 134
2) مطالع الانوار، ص 64-65
3) محمد علی فیضی، حضرت بهاءالله، نشر دوم ، آلمان، 1990، صص 9- 11
4) ایام تسعه، ص 12
5) ایام تسعه، صص 48-49

هیچ نظری موجود نیست: