قسمت هایی از "ندا به اهل عالم"
اثر شوقی ربّانی (حضرت ولی امرالله)
ترجمه هوشمند فتح اعظم
جامعه متّحده عالم انسانی
ملاحظه فرمائید که بین شواهد مکرّر و مستمرّ تحکیم اساس نظم اداری امراللّه و قوای مخرّب مهاجم بر ارکان جامعه ای که درد تولّد نظم نوزادی را می کشد چه تضادّ واضح و آشکاری وجود دارد.
هیچ ناظر منصفی نیست که شهادت ندهد که هم در داخل جامعه بهائی و هم در خارج آن قرائن و علائمی روزافزون موجود است که به نحوی شگفت انگیز بشارت می دهند که زمان تولّد نظمی جهانی فرا رسیده است، نظمی که چون تأسیس یابد خود طلایه عصر زرّین بهائی است.
هیچ ناظر منصفی از کُندی پیشرفت مدنیتی که پیروان حضرت بهاءاللّه به ایجاد آن مشغولند و هم چنین از ملاحظه موفّقیت های ظاهری و زودگذری که در جهان پدید می آید فریب نمی خورد و به اشتباه نمی افتد و هرگز به غلط چنین استنتاج نمی کند که این توفیقات سریع آنی می توانند از تأثیرات مرگبار امراض مزمنه ای که بر مؤسّسات این عصر فاسد عارض گشته ممانعت نمایند.
زیرا قرائن و علائم زمانه به حدّی است که هیچ شخص منصفی نمی تواند خصائص بارزش را نادیده بگیرد و از اهمیتش بکاهد و اگر راه انصاف را بپوید، از غور در سلسله حوادث کنونی در مییابد که همه آنها نتیجه مشیت غالبه الهیه است تا نقشه جامع الاطراف کاملی را در جهان تحقّق بخشد و نیز در مییابد که آن سلسله وقایع از طرفی منادی تقدّم و پیشرفت مؤسّسات غالبه ای است که مستقیماً با ندای حضرت بهاءاللّه مرتبط است و از طرف دیگر نماینده سقوط دستگاهها و قدرت هائی است که از شناسائی حضرت بهاءاللّه غافل مانده یا با آن به مخالفت برخاسته اند.
حضرت بهاءاللّه چنین می فرماید:
" زود است بساط عالم جمع شود و بساط دیگر گسترده گردد انّ ربّک لهو الحقّ علّام الغیوب. "
و نیز مؤکّداً می فرماید:
" لعمری سوف نطوی الدّنیا و ما فیها و نبسط بساطاً آخر انّه کان علی کلّ شیء قدیرا. (1)
و نیز توضیحاً می فرماید:
" قد اضطرب النّظم من هذا النّظم الاعظم و اختلف التّرتیب بهذا البدیع الّذی ما شهدت عین الابداع شبهه. " (2)
" آثار هرج و مرج مشاهده می شود چه که اسبابی که حال موجود است به نظر موافق نمی آید... "
هر سازمانی که بخواهد با موازینی کمتر از آنچه که در آئین بهائی نازل شده به کار پردازد یا نمونه هائی را بکار بندد که ساخته دست بشری باشد ولی با آثار حضرت بهاءاللّه انطباق نداشته باشد هرگز بجائی نمی رسد و فقط حدّاکثر می تواند به " صلح اصغر " دست یابد که حضرت بهاءاللّه درباره اش چنین فرموده:" لمّا نبذتم الصّلح الاکبر عن ورائکم تمسّکوا بهذالصّلح الاصغر لعلّ به تصلح امورکم و الّذین فی ظلّکم علی قدر. " (3)
در همان لوح به فرمانروایان جهان چنین خطاب فرموده: " ان اصلحوا ذات بینکم اذاً لا تحتاجون بکثرة العساکر و مهمّاتهم الّا علی قدر تحفظون به ممالککم و بلدانکم... ان اتّحدوا یا معشر الملوک به تسکن اریاح الاختلاف بینکم و تستریح الرّعیة و من حولکم ان انتم من العارفین. ان قام احد منکم علی الآخر قوموا علیه ان هذا الّا عدل مبین." (4)
امّا " صلح اعظم " به نحوی که حضرت بهاءاللّه مقرّر فرموده صلحی است که عملاً باید متعاقب زمانی تحقّق یابد که جنبه های روحانی و معنوی بر جهان غلبه یافته باشد یعنی زمانی که جمیع نژادها و مذاهب و طبقات و ملل در هم ادغام شده باشند. و چنین صلحی بر هیچ اساسی مرتفع نگردد و هیچ دستگاهی آنرا محافظت نتواند مگر آنکه بر پایه احکام و قوانین الهی استوار باشد و آن احکام و تعالیم در نظم جهانی بدیعی که به نام مقدّس حضرت بهاءاللّه منسوب است مذکور و مکتوب است.
حضرت بهاءاللّه در هفتاد سال قبل در لوحی خطاب به ملکه ویکتوریا چنین می فرماید: " و الّذی جعله اللّه الدّریاق الاعظم و السّبب الاتمّ لصحّته هو اتّحاد من علی الارض علی امر واحد و شریعة واحدة هذا لا یمکن ابداً الّا بطبیب حاذق کامل مؤید. لعمری هذا لهو لحقّ و ما بعده الّا الضّلال المبین... " (5)
و نیز در لوحی دیگر می فرمایند قوله العزیز:
" الیوم لایق آنکه کلّ به اسم اعظم متشبّث شوند. نیست مهرب و مفرّی جز او و ناس را متّحد نمایند."
اگر به دیده امانت و وفا بنگریم به یقین ملاحظه می کنیم امر حضرت بهاءاللّه که مقصد اقصایش اتّحاد صوری و معنوی اقوام و ملل عالم است آغاز دوران بلوغ نوع بشر محسوب
می گردد.
آئین بهائی را نباید گفت که فقط ظهوری دیگر از ظهوراتی است که مقصدشان احیاء روحانی در سرنوشت دائم التّغییر بشر بوده است. نباید آنرا فقط دینی دیگر در سلسله ادیان شمرد که یکی بعد از دیگری ظاهر می شوند و حتّی نباید آنرا به منزله اوج و ذروه ادوار نبوّت انگاشت بلکه آئین بهائی را باید مظهر آخرین و عالی ترین مرحله تکامل عظیم حیات اجتماعی بشری در کره زمین دانست.
پیدایش یک جامعه جهانی و اعتقاد وجدانی به یک وطن بودنِ عالم و تأسیس مدنیت و فرهنگ جهانی که باید با اوّلین مراحل عصر ذهبی دور بهائی مقارن باشد هر چند از لحاظ اجتماعی بالاترین حدّ پیشرفت در سازمان یافتن جامعه بشری محسوب می شود امّا یقیناً بر اثر تحقّق آن جامعه جهانی ترقّی بشر از لحاظ انفرادی متوقّف نخواهد شد و پیشرفت و تقدّم نوع انسان الی غیر النّهایه ادامه خواهد یافت.
اگر بیانات حضرت بهاءاللّه را به درستی ادراک کنیم چنین دریابیم که همان تغییرات نهانی و توصیف ناپذیر و جامع التأثیری که با دوره بلوغ جسمانی یک فرد همراه و برای رسیدن میوهاش لازم و ضروری است، برای تکامل نظام جامعه انسانی نیز همان تغییرات و تحوّلات ضرورت می یابد و دیر یا زود باید مرحله مشابهی در بلوغ حیات اجتماعی نوع انسان پدیدار شود و موجب ظهور و بروز آثاری اعجاب انگیزتر در روابط جهانی گردد و عالم انسانی را به قوائی مجهّز سازد که بتواند به مرور دهور آنچه را برای فوز و وصول به سرنوشت عالی و متعالی اوست تدارک بیند...
فقط اهل بهاء که معتقدند ظهور حضرت بهاءاللّه به منزله غایت کمال و اعلی مرتبه این تکامل عظیم در حیات اجتماعی بشری است می توانند به اهمیت این بیان مبارک که در امتداد و عزّت و جلال دور بهائی نازل فرموده پی برند که می فرماید:" هذا سلطان الایام قد اتی فیه محبوب العالمین و هذا لهو المقصود فی ازل الازال. " (6)
و نیز می فرماید:
" در کتب الهی از قبل و بعد به یاد این یوم مبارک عیش اعظم برپا طوبی از برای نفسی که فائز شد و به مقام یوم آگاه گشت... "
هر چند ظهور حضرت بهاءاللّه در عالم وجود تحقّق یافته ولی نظم جهان آرائی که باید از آن ظهور تولّد یابد هنوز متولّد نشده است و هر چند عصر رسولیش سپری گشته ولی قوای خلّاقه منبعثه آن عصر هنوز تبلور نیافته و انوار جلالش که باید در میقات مقدّر در یک جامعه جهانی منعکس شود هنوز متجسّم نگردیده است و هر چند قالب نظم اداریش ریخته شده و عصر تکوینش دمیده ولیکن ملکوت موعود یعنی ثمر شجر مؤسّسات مبارکش هنوز در عالم وجود به وجود نیامده است و هر چند ندای جانفزایش مرتفع و پرچم امر اعظمش در چهل اقلیم * در شرق و غرب عالم در اهتزاز است هنوز وحدت کامل نوع انسان ناشناخته مانده و یگانگیش اعلان نگردیده و علم صلح اعظم در قطب آفاق به اهتزاز نیامده است...
بروز چنین موهبت عظیمی ظاهراً با حدوث دوران شدائد و بلایای گسترده ای همراه است و هر دم بر ما واضح تر شود که عصر مبارکی که آغازش با رسالت حضرت بهاءاللّه شروع شده تا زمانی که ثمرش در بوستان جهان به بار آید فاصله ای دارد و آن فاصله از لحاظ اخلاقی و اجتماعی ظلمت اندر ظلمت است و آن ظلمت خود مقدّمه طلوع دوره ای است که بشر غفلت زده را می تواند برای روز موعودی آماده سازد تا از ثمر بی بدیلی که به حکم تقدیر میراث مرغوب اوست برخوردار گردد.
ما امروز بی اختیار و بی تأمّل در چنین دوره ای به پیش می رویم و در این زمان است که در بحبوحه چنان سایه تیره و تاری که ما را فرا می گیرد لمعه ای از انوار سلطنت آسمانی حضرت بهاءاللّه را مشاهده توانیم کرد که در افق تاریخ درخشنده و تابان است. ما که نسل این دوره سایه روشنیم در زمانی زندگی می کنیم که می توان گفت جامعه متّحده جهانی موعود حضرت بهاءاللّه تازه به رشد جنینی خویش پرداخته است.
ملاحظه فرمائید در چنین زمان خطیری چه وظیفه ای بر دوش ما نهاده اند که نه قدر و منزلتش را کما هو حقّه ادراک و نه چنانکه باید سختی و سنگینی اش را احساس توانیم کرد. ما که اکنون شاهد تأثیرات قوای ظلمانی و تیره و تاری هستیم که سیل خروشان مصیبت و بلا را در اکناف جهان جاری می کند، چنین معتقدیم که موعد تاریک ترین ساعتی که باید مقدّمهء طلوع فجر عصر ذهبی آئین بهائی باشد هنوز نرسیده و این ظلمتی که جهان را فرا گرفته هر چند بسیار شدید است امّا مصیبات و بلایای فوق التّصوّری که لاجرم بجهان دردمند خواهد رسید هنوز در بوته تعویق مانده است.
اثر شوقی ربّانی (حضرت ولی امرالله)
ترجمه هوشمند فتح اعظم
جامعه متّحده عالم انسانی
ملاحظه فرمائید که بین شواهد مکرّر و مستمرّ تحکیم اساس نظم اداری امراللّه و قوای مخرّب مهاجم بر ارکان جامعه ای که درد تولّد نظم نوزادی را می کشد چه تضادّ واضح و آشکاری وجود دارد.
هیچ ناظر منصفی نیست که شهادت ندهد که هم در داخل جامعه بهائی و هم در خارج آن قرائن و علائمی روزافزون موجود است که به نحوی شگفت انگیز بشارت می دهند که زمان تولّد نظمی جهانی فرا رسیده است، نظمی که چون تأسیس یابد خود طلایه عصر زرّین بهائی است.
هیچ ناظر منصفی از کُندی پیشرفت مدنیتی که پیروان حضرت بهاءاللّه به ایجاد آن مشغولند و هم چنین از ملاحظه موفّقیت های ظاهری و زودگذری که در جهان پدید می آید فریب نمی خورد و به اشتباه نمی افتد و هرگز به غلط چنین استنتاج نمی کند که این توفیقات سریع آنی می توانند از تأثیرات مرگبار امراض مزمنه ای که بر مؤسّسات این عصر فاسد عارض گشته ممانعت نمایند.
زیرا قرائن و علائم زمانه به حدّی است که هیچ شخص منصفی نمی تواند خصائص بارزش را نادیده بگیرد و از اهمیتش بکاهد و اگر راه انصاف را بپوید، از غور در سلسله حوادث کنونی در مییابد که همه آنها نتیجه مشیت غالبه الهیه است تا نقشه جامع الاطراف کاملی را در جهان تحقّق بخشد و نیز در مییابد که آن سلسله وقایع از طرفی منادی تقدّم و پیشرفت مؤسّسات غالبه ای است که مستقیماً با ندای حضرت بهاءاللّه مرتبط است و از طرف دیگر نماینده سقوط دستگاهها و قدرت هائی است که از شناسائی حضرت بهاءاللّه غافل مانده یا با آن به مخالفت برخاسته اند.
حضرت بهاءاللّه چنین می فرماید:
" زود است بساط عالم جمع شود و بساط دیگر گسترده گردد انّ ربّک لهو الحقّ علّام الغیوب. "
و نیز مؤکّداً می فرماید:
" لعمری سوف نطوی الدّنیا و ما فیها و نبسط بساطاً آخر انّه کان علی کلّ شیء قدیرا. (1)
و نیز توضیحاً می فرماید:
" قد اضطرب النّظم من هذا النّظم الاعظم و اختلف التّرتیب بهذا البدیع الّذی ما شهدت عین الابداع شبهه. " (2)
" آثار هرج و مرج مشاهده می شود چه که اسبابی که حال موجود است به نظر موافق نمی آید... "
هر سازمانی که بخواهد با موازینی کمتر از آنچه که در آئین بهائی نازل شده به کار پردازد یا نمونه هائی را بکار بندد که ساخته دست بشری باشد ولی با آثار حضرت بهاءاللّه انطباق نداشته باشد هرگز بجائی نمی رسد و فقط حدّاکثر می تواند به " صلح اصغر " دست یابد که حضرت بهاءاللّه درباره اش چنین فرموده:" لمّا نبذتم الصّلح الاکبر عن ورائکم تمسّکوا بهذالصّلح الاصغر لعلّ به تصلح امورکم و الّذین فی ظلّکم علی قدر. " (3)
در همان لوح به فرمانروایان جهان چنین خطاب فرموده: " ان اصلحوا ذات بینکم اذاً لا تحتاجون بکثرة العساکر و مهمّاتهم الّا علی قدر تحفظون به ممالککم و بلدانکم... ان اتّحدوا یا معشر الملوک به تسکن اریاح الاختلاف بینکم و تستریح الرّعیة و من حولکم ان انتم من العارفین. ان قام احد منکم علی الآخر قوموا علیه ان هذا الّا عدل مبین." (4)
امّا " صلح اعظم " به نحوی که حضرت بهاءاللّه مقرّر فرموده صلحی است که عملاً باید متعاقب زمانی تحقّق یابد که جنبه های روحانی و معنوی بر جهان غلبه یافته باشد یعنی زمانی که جمیع نژادها و مذاهب و طبقات و ملل در هم ادغام شده باشند. و چنین صلحی بر هیچ اساسی مرتفع نگردد و هیچ دستگاهی آنرا محافظت نتواند مگر آنکه بر پایه احکام و قوانین الهی استوار باشد و آن احکام و تعالیم در نظم جهانی بدیعی که به نام مقدّس حضرت بهاءاللّه منسوب است مذکور و مکتوب است.
حضرت بهاءاللّه در هفتاد سال قبل در لوحی خطاب به ملکه ویکتوریا چنین می فرماید: " و الّذی جعله اللّه الدّریاق الاعظم و السّبب الاتمّ لصحّته هو اتّحاد من علی الارض علی امر واحد و شریعة واحدة هذا لا یمکن ابداً الّا بطبیب حاذق کامل مؤید. لعمری هذا لهو لحقّ و ما بعده الّا الضّلال المبین... " (5)
و نیز در لوحی دیگر می فرمایند قوله العزیز:
" الیوم لایق آنکه کلّ به اسم اعظم متشبّث شوند. نیست مهرب و مفرّی جز او و ناس را متّحد نمایند."
اگر به دیده امانت و وفا بنگریم به یقین ملاحظه می کنیم امر حضرت بهاءاللّه که مقصد اقصایش اتّحاد صوری و معنوی اقوام و ملل عالم است آغاز دوران بلوغ نوع بشر محسوب
می گردد.
آئین بهائی را نباید گفت که فقط ظهوری دیگر از ظهوراتی است که مقصدشان احیاء روحانی در سرنوشت دائم التّغییر بشر بوده است. نباید آنرا فقط دینی دیگر در سلسله ادیان شمرد که یکی بعد از دیگری ظاهر می شوند و حتّی نباید آنرا به منزله اوج و ذروه ادوار نبوّت انگاشت بلکه آئین بهائی را باید مظهر آخرین و عالی ترین مرحله تکامل عظیم حیات اجتماعی بشری در کره زمین دانست.
پیدایش یک جامعه جهانی و اعتقاد وجدانی به یک وطن بودنِ عالم و تأسیس مدنیت و فرهنگ جهانی که باید با اوّلین مراحل عصر ذهبی دور بهائی مقارن باشد هر چند از لحاظ اجتماعی بالاترین حدّ پیشرفت در سازمان یافتن جامعه بشری محسوب می شود امّا یقیناً بر اثر تحقّق آن جامعه جهانی ترقّی بشر از لحاظ انفرادی متوقّف نخواهد شد و پیشرفت و تقدّم نوع انسان الی غیر النّهایه ادامه خواهد یافت.
اگر بیانات حضرت بهاءاللّه را به درستی ادراک کنیم چنین دریابیم که همان تغییرات نهانی و توصیف ناپذیر و جامع التأثیری که با دوره بلوغ جسمانی یک فرد همراه و برای رسیدن میوهاش لازم و ضروری است، برای تکامل نظام جامعه انسانی نیز همان تغییرات و تحوّلات ضرورت می یابد و دیر یا زود باید مرحله مشابهی در بلوغ حیات اجتماعی نوع انسان پدیدار شود و موجب ظهور و بروز آثاری اعجاب انگیزتر در روابط جهانی گردد و عالم انسانی را به قوائی مجهّز سازد که بتواند به مرور دهور آنچه را برای فوز و وصول به سرنوشت عالی و متعالی اوست تدارک بیند...
فقط اهل بهاء که معتقدند ظهور حضرت بهاءاللّه به منزله غایت کمال و اعلی مرتبه این تکامل عظیم در حیات اجتماعی بشری است می توانند به اهمیت این بیان مبارک که در امتداد و عزّت و جلال دور بهائی نازل فرموده پی برند که می فرماید:" هذا سلطان الایام قد اتی فیه محبوب العالمین و هذا لهو المقصود فی ازل الازال. " (6)
و نیز می فرماید:
" در کتب الهی از قبل و بعد به یاد این یوم مبارک عیش اعظم برپا طوبی از برای نفسی که فائز شد و به مقام یوم آگاه گشت... "
هر چند ظهور حضرت بهاءاللّه در عالم وجود تحقّق یافته ولی نظم جهان آرائی که باید از آن ظهور تولّد یابد هنوز متولّد نشده است و هر چند عصر رسولیش سپری گشته ولی قوای خلّاقه منبعثه آن عصر هنوز تبلور نیافته و انوار جلالش که باید در میقات مقدّر در یک جامعه جهانی منعکس شود هنوز متجسّم نگردیده است و هر چند قالب نظم اداریش ریخته شده و عصر تکوینش دمیده ولیکن ملکوت موعود یعنی ثمر شجر مؤسّسات مبارکش هنوز در عالم وجود به وجود نیامده است و هر چند ندای جانفزایش مرتفع و پرچم امر اعظمش در چهل اقلیم * در شرق و غرب عالم در اهتزاز است هنوز وحدت کامل نوع انسان ناشناخته مانده و یگانگیش اعلان نگردیده و علم صلح اعظم در قطب آفاق به اهتزاز نیامده است...
بروز چنین موهبت عظیمی ظاهراً با حدوث دوران شدائد و بلایای گسترده ای همراه است و هر دم بر ما واضح تر شود که عصر مبارکی که آغازش با رسالت حضرت بهاءاللّه شروع شده تا زمانی که ثمرش در بوستان جهان به بار آید فاصله ای دارد و آن فاصله از لحاظ اخلاقی و اجتماعی ظلمت اندر ظلمت است و آن ظلمت خود مقدّمه طلوع دوره ای است که بشر غفلت زده را می تواند برای روز موعودی آماده سازد تا از ثمر بی بدیلی که به حکم تقدیر میراث مرغوب اوست برخوردار گردد.
ما امروز بی اختیار و بی تأمّل در چنین دوره ای به پیش می رویم و در این زمان است که در بحبوحه چنان سایه تیره و تاری که ما را فرا می گیرد لمعه ای از انوار سلطنت آسمانی حضرت بهاءاللّه را مشاهده توانیم کرد که در افق تاریخ درخشنده و تابان است. ما که نسل این دوره سایه روشنیم در زمانی زندگی می کنیم که می توان گفت جامعه متّحده جهانی موعود حضرت بهاءاللّه تازه به رشد جنینی خویش پرداخته است.
ملاحظه فرمائید در چنین زمان خطیری چه وظیفه ای بر دوش ما نهاده اند که نه قدر و منزلتش را کما هو حقّه ادراک و نه چنانکه باید سختی و سنگینی اش را احساس توانیم کرد. ما که اکنون شاهد تأثیرات قوای ظلمانی و تیره و تاری هستیم که سیل خروشان مصیبت و بلا را در اکناف جهان جاری می کند، چنین معتقدیم که موعد تاریک ترین ساعتی که باید مقدّمهء طلوع فجر عصر ذهبی آئین بهائی باشد هنوز نرسیده و این ظلمتی که جهان را فرا گرفته هر چند بسیار شدید است امّا مصیبات و بلایای فوق التّصوّری که لاجرم بجهان دردمند خواهد رسید هنوز در بوته تعویق مانده است.
ما در آستانه عصری هستیم که اضطرابات و تشنّجاتش هم نماینده سَکَرات موت نظمی کهنه و فرسوده است و هم از درد تولّد نظم بدیع و جهان آرائی حکایت می کند که نطفه اش در آئین حضرت بهاءاللّه انعقاد یافته است و اینک ما می توانیم جنبش آن جنین را در رحم این عصر دردزا احساس کنیم، عصری که منتظر است در میقات مقرّر حمل خود را بر زمین نهد و بهترین ثمره خویش را به دنیا عرضه نماید.
حضرت بهاءاللّه می فرماید:
" حال ارض حامله مشهود زود است که اثمار منیعه و اشجار باسقه و اوراد محبوبه و نعماء جنیه مشاهده شود تعالت نسمة قمیص ربّک..."
حضرت عبدالبهاء در این مقام می فرماید:
" چون ندای الهی بلند شد در هیکل انسان حیاتی جدید پدید آمد و در عالم امکان روحی بدیع دمیده شد. اینست که امروز جهان هیجان یافته و جان و وجدان نفوس به جنبش آمده و چیزی نمی گذرد که آثار این حیات جدید پدیدار شود و خفتگان را بیدار نماید... " (ترجمه)
اتّحاد اهل عالم درخشان ترین مرحله ایست که حال جامعه انسان رو به آن روان است. اتّحاد خانواده و قبیله و دولت شهری و اتّحاد ملّی مراحلی است که بشر آنرا پیموده و با موفّقیت پشت سر گذاشته است و امروز اتّحاد جهان است که هدف و مقصد بشر سرگردان است. دوره ملّت سازی سپری گردیده و هرج و مرجی که ناشی از حکومت های ملّی است به اعلا درجه خود نزدیک می شود. لهذا جهانی که به بلوغ می رسد باید خود را از شرّ این بت برهاند و وحدت و یگانگی جمیع روابط انسانی را قبول کند و یکباره دستگاهی را به راه اندازد که این اصل اصیل وحدت را در آن تجسّم بخشد.
حضرت بهاءاللّه اعلان فرمود:
" در این عصر، روحی بدیع سبب حرکت ملل جهان گشته که تاکنون احدی پی به علّت آن نبرده، و سبب آن را نشناخته است." (ترجمه)
و به نسل معاصر خود چنین خطاب می فرماید:
" ای پسران انسان دین اللّه و مذهب اللّه از برای حفظ و اتّحاد و اتّفاق و محبّت و الفت عالم است... اینست راه مستقیم و اسّ محکم متین، آنچه بر این اساس گذاشته شود حوادث دنیا او را حرکت ندهد و طول زمان او را از هم نریزاند."
و هم چنین می فرمایند:
" اصلاح عالم و راحت امم ظاهر نشود مگر به اتّحاد و اتّفاق."
و بعلاوه شهادت می دهند:
" نور اتّفاق آفاق را روشن و منوّر سازد. حقّ آگاه و گواه این گفتار بوده و هست... این مقصد، سلطان مقاصد و این امل، ملیک آمال است. "
و نیز می فرمایند:
" انّ ربّکم الرّحمن یحبّ ان یری من فی الاکوان کنفس واحدة و هیکل واحد ان اغتنموا فضل اللّه و رحمته فی تلک الایام الّتی ما رأت عین الابداع شبهها." (7)
وحدت نوع انسان به نحوی که حضرت بهاءاللّه مقرّر فرموده مستلزم آنست که یک جامعه متّحد جهانی تشکیل یابد که در آن تمام ملل و نژادها و ادیان و طبقات کاملاً و پیوسته متّحد گشته در عین حال استقلال دول عضو و آزادی و ابتکار اعضاء مرکّبه اش تماماً و یقیناً محفوظ مانده باشد.
این جامعه متّحد جهانی تا جائی که می توان تصوّرش را نمود باید دارای یک هیأت مقنّنه باشد که اعضایش به منزله امنای تمام نوع انسان بالمآل جمیع منابع کشورهای آن جامعه جهانی را در اختیار خود گیرد و قوانینی را وضع کند که برای تنظیم حیات و رفع حاجات و ترمیم روابط جمیع ملل و اقوام لازم و واجب است.
در چنان جامعه ای یک هیأت مُجریه به پشتیبانی یک نیروی پلیس بین المللی مصوّبات هیأت مقنّنه را اجراء کند، به تنفیذ قوانینش پردازد و وحدت اصلیه تمام جامعه جهانی را حفاظت نماید.
و نیز یک محکمه جهانی تشکیل شود که تمام دعاوی حاصله بین عناصر مرکّبه این نظام جهانی را داوری کند و حکم نهائی و لازم الاجرایش را صادر نماید.
یک دستگاه ارتباطات و مخابرات بین المللی به وجود آید که با سرعتی حیرت انگیز و نظم و ترتیبی کامل به کار افتد و جمیع کره زمین را در بر گیرد و از جمیع موانع و قیود ملّی آزاد باشد.
یک پایتخت بین المللی به منزله کانون و مرکز اعصاب مدنیت جهانی تعیین شود که کانونی برای تمرکز و توجّه قوای وحدت بخش حیات باشد و از آن انوار نیرو بخش و جان فزایش به جمیع جهات ساطع گردد.
یک زبان بین المللی ابداع شود و یا یکی از زبانهای موجود، انتخاب که علاوه بر زبان مادری در تمام کشورهای فدرال جهانی تعلیم داده شود.
یک خطّ و ادبیات جهانی، یک نظام مشترک برای پول و اوزان و مقادیر تعیین شود تا روابط و تفاهم بین نژادهای متنوّع و ملل جهان را ساده و سهل نماید.
در چنین جامعه جهانی علم و دین یعنی دو نیروی بسیار توانای بشری با هم آشتی پذیرند و همکاری نمایند و در پیشرفتشان همآهنگ شوند.
در سایه چنین نظامی مطبوعات به اظهار نظرات و عقاید بشر کاملاً میدان دهد و از اینکه مورد سوء استفادهء ارباب غرض چه شخصی و چه عمومی قرار گیرد ابا کند و از قیود نفوذ ملل و دول متنازع رهائی یابد.
منابع اقتصادی جهان تحت نظم در آید و از موادّ خامش بهره برداری و استفاده شود بازار فروشش توسعه و همآهنگی یابد و محصولاتش به طور عادلانه توزیع شود.
رقابت ها و کینه ها و دسائس ملّی از میان برخیزد و تعصّبات و عداوت های نژادی به دوستی و حسن تفاهم و همکاری تبدیل گردد. علل خصومت های دینی رفع و موانع و قیود اقتصادی کاملاً الغاء و تفاوت فاحش طبقاتی نابود شود.
هم فقر و فاقه و هم مالکیت و ثروت فوق العاده از بین برود و نیروهای عظیمی که در راه جنگ های اقتصادی و سیاسی به هدر می رود از آن پس به اهداف لایقی از قبیل توسعه اختراعات و ترقّیات فنّی و ازدیاد تولیدات و محصولات بشری و ازاله امراض و توسعه تحقیقات علمی و بالا بردن سطح صحّت و تشحیذ و اعتلاء مغز و فکر بشری و بهرهمندی از منابع بکر و ناشناخته کره زمین و درازی عمر انسان معطوف گردد و به ترویج هر وسیله ای که حیات فکری و اخلاقی و روحانی نوع انسان را تقویت کند پردازد.
در چنان جامعه ای یک نظام فدرالی جهانی برقرار گردد که بر جمیع بلاد حکومت نماید و فرمانروای بلامنازع منابع بسیار عظیمش باشد و مرام های عالیه شرق و غرب را در بر گیرد و طلسم جنگ و بدبختی را بشکند و به استفاده از جمیع منابع موجود در زمین راغب باشد. در چنان نظامی زور خادم عدل و داد شود و بقایش بر شناسائی خداوند یگانه و پیروی از یک دین عمومی متّکی باشد.
این است هدف و مقصدی که نوع انسان ناگزیر بر اثر تحرّک نیروهای وحدت بخش حیات به سویش روان است.
سرنوشت نوع انسانی
چون با دیده بصیرت به گذشته نزدیک ناظر گردیم و به نحوی سطحی به تبدّلات زمانه که جامعه عذاب کشیده بشری را مبتلا ساخته تفکّر نمائیم و فشار و کشاکش روز افزونی را در نظر آوریم که بر تار و پود فرسوده نظمی در حال احتضار وارد می آید، ملاحظه می کنیم که چه تباین عجیبی بین نظم اداری بهائی و نظم ورشکسته کنونی عالم انسانی وجود دارد.
نظم بهائی به تدریج تکوین می پذیرد و بلا انقطاع تشکیلاتش توسعه می یابد و به مدنیتی جهانی بشارت می دهد. امّا برعکس آن نظم دیگر شاهد اختلافات دامنه دار سیاسی و اضطرابات اجتماعی و خصومت های نژادی و عداوت های طبقاتی و فساد اخلاق و لامذهبی است. و میان این دو نظم تفاوت از کجاست تا به کجا ؟...
حضرت بهاءاللّه می فرماید:
" فی الحقیقه اریاح یأس از جمیع جهات در عبور و مرور است و انقلابات و اختلافات عالم یوماً فیوماً در تزاید... "
و در جائی دیگر می فرماید:
" این فقره شدّت خواهد نمود و زیاد خواهد شد به شأنی که ذکر آن حال، مقتضی نه. "
در عین حال حضرت بهاءاللّه که ناظر به آینده عالم انسانی است در ضمن مصاحبه ای با مستشرق معروف ادوارد براون که به ملاقاتش فائز شده، چنین پیش گوئی فرموده است: " این جنگهای مهلک از میان برخیزد و صلح اعظم استقرار یابد... این نزاعها و خونریزی ها و اختلافات باید فراموش شود و جمیع بشر وحدت یابند و اعضاء یک خاندان شوند..."
حضرت عبدالبهاء چنین فرموده اند:
" جمیع ملل و قبائل... ملّت واحده گردند ضدّیت دینیه و مذهبیه و مباینت جنسیه و نوعیه و اختلافات وطنیه از میان برخیزد کلّ، دین واحد و مذهب واحد و جنس واحد و قوم واحد شوند و در وطن واحد که کره ارض است ساکن گردند."
در این بحرانی ترین دوره تاریخ تمدّن بشری ادواری را به خاطر می آورد که در آن " ادیان می میرند و زنده می شوند ". آنچه ما امروز می بینیم مرحله رشد و مرحله بلوغ عالم است که در تعالیم و پیش گوئی های حضرت بهاءاللّه بدان اشاره شده است.
التهابات این عصر تحوّل همانند طغیانها و جنون دوره بلوغ و سفاهت و وهم و غرور و سرکشی و بی انضباطی دوره نوجوانی است. دوران کودکی عالم انسانی سپری گشته و هرگز باز نخواهد گشت و عصر عظیمی خواهد دمید که سرآمد جمیع اعصار و مقارن با دوران رشد و کمال نوع انسان است.
این اضطرابات در این مرحله متحوّل و متشنّج تاریخ بشری لازمه ضروری و مبشّر طلوع حتمی آن عصر الاعصار و " آخرالزّمان " است که در دورهاش جنگ ها و آشوب های ابلهانه که از فجر تاریخ صفحات کارنامه بشری را سیاه ساخته فراموش و به صلحی خردمندانه و پرآسایش تبدیل شود صلحی جهانی و آرام و پایدار که در آن جدائی و اختلاف بنی آدم به صلح و آشتی اهل عالم و التیام و اتّفاق تامّ عناصر متنوّع متشکّل جامعه بشری مبدّل گردد.
و این چه پایان شایسته ای در سیر تکامل بشر است که از خانواده یعنی کوچک ترین واحد جامعه شروع شده و مستمرّاً به واحدهای بزرگتر از قبیله و حکومت شهری و حکومت ملّی ارتقاء یافته و هم چنان به پیش می رود تا اینکه به اتّحاد عالم که مقصد نهائی و تاج زرّین تکامل بشری در جهان است نائل گردد.
به سوی این مقصد است که نوع انسان خواه ناخواه و بی اختیار نزدیک می شود و برای هموار شدن راه این مقصد است که این جنگ ها و عذاب های آتشین در کار است، و با این مقصد است که سرنوشت و تعالیم آئین حضرت بهاءاللّه به نحوی ناگسستنی مربوط است.
قوای خلّاقه امر حضرت بهاءاللّه است... که چنین استعدادی را در نوع بشر خلق فرموده تا به این مرحله تکامل حیاتی و جامعش فائز گردد. در عصر زرّین امر حضرت بهاءاللّه است که این سیر تکامل به ذروه اعلای خود واصل شود. در بنیان نظم بدیع جهانی حضرت بهاءاللّه است که سرنوشت حتمی و اجتناب ناپذیر جهان و جهانیان معین گشته است، نظمی که حال در رحم تشکیلات اداریش که مخلوق آن حضرت و نمونه و هسته مرکزی جامعه متّحده بهائی است به جنبش افتاده و به صورت جنینی زنده دست و پا می زند.
هم چنانکه تکامل ارگانیک و حیاتی عالم بشری کند و تدریجی بوده و پی در پی به ترتیب مسبّب اتّحاد خانواده و قبیله و حکومت شهری شده و بالاخره وحدت ملّی را به وجود آورده است، به هم چنین انواری که از ظهور الهی در مراحل مختلف تکامل دین تابان گشته و در ادیان پیشین یکی پس از دیگری انعکاس یافته بطیء و تدریجی بوده است. این است که در هر عصری از اعصار حقائق نازله در هر یک از ظهورات الهیه به اندازه و متناسب با استعداد و درجه ترقّی اجتماعی بشر دائم التّغییر در هر عصر بوده است.
چنانکه حضرت بهاءاللّه توضیح فرموده است:
" ولکن قدّرنا ظهور الکلمة و ما قدّر فیها بین العباد علی مقادیر الّتی قدّرت من لدن علیم حکیم... و انّها لو تتجلّی علی العباد بما فیها لن یحملنّها احد. " (8)
و حضرت عبدالبهاء آن حقیقت را چنین بیان فرموده:
" جمیع مخلوقات دارای درجه و دوره بلوغ هستند. دوره بلوغ در حیات درخت موقع اثمار آنست...حیوان نیز به مرحله رشد و کمال می رسد و در عالم انسان موقعی بلوغ حاصل می شود که نور عقلش به منتهی درجه قدرت و کمال برسد... حیات اجتماعی نوع بشر را نیز ادوار و مراحلی است، زمانی دوره طفولیت بود، زمان دیگر دوره جوانی بود، ولی حال در مرحله بلوغ وارد شده است که از دیر زمانی بدان بشارت داده اند و آثارش در همه جا نمودار گشته... آنچه موافق احتیاجات انسان در اوائل تاریخ نوع بشر بود دیگر حوائج این یوم و عصر تجدّد و کمال را بر نیاورد. عالم انسانی از حالت اوّلیه که محدود و دارای تربیت بدوی بود خارج شده است حال انسان باید با فضائل جدیده و قدرت جدیده و سنن اخلاقیه و استعدادات جدیده آراسته گردد مواهب بدیعه و عطایای کامله در استقبال و حال هم در ظهور و بروز است. فضائل و مواهب دوره جوانی هر چند مفید و موافق دوره شباب نوع بشر بود ولی حال با مقتضیات بلوغ نمی تواند مطابقت نماید... " (ترجمه)
چنین مرحله ای است که جهان بدان نزدیک گشته یعنی مرحله وحدت عالم که حضرت عبدالبهاء ما را مطمئن فرموده اند که تا پایان این قرن به وجود خواهد آمد و حضرت بهاءاللّه چنین فرموده: "لسان عظمت در یوم ظهور فرموده لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم به این کلمات عالیات ظهور افئده را پرواز جدید آموخت و تحدید و تقلید را از کتاب محو نمود. "
در این مقال باید سخنی چند به عنوان توضیح و انذار اظهار بداریم که حبّ وطن که در اسلام تأکید و از اجزاء ایمان محسوب شده هرگز در ندای وحدت عالم انسانی که حضرت بهاءاللّه در جهان برآورده منسوخ و محکوم نگشته است و آنرا هرگز نباید به عنوان ردّ وطن پرستی سلیم و عاقلانه عنوان نمود.
و نیز اعلان وحدت عالم انسانی مقصدش آن نیست که از وفاداری و اطاعت فرد از حکومت کشور متبوعش بکاهد بلکه مقصد از وحدت عالم انسانی در امر بهائی آن است که در جهان امروز دیگر وطن پرستی صرف کافی نیست زیرا تغییرات کلّی در حیات اقتصادی جامعه بشری وارد آمده و ملل عالم وابستگی و احتیاجشان به یکدیگر بیشتر شده است و بر اثر انقلاباتی که در وسائل ارتباط و حمل و نقل به وجود آمده جهان بسیار کوچک گشته است و البتّه چنین شرایطی در ایام حضرت مسیح یا حضرت محمّد وجود نداشت و امروز لازمه این عصر چنین است که انسان از وفاداری بزرگتری پیروی نماید که با وفاداری کوچکتر نیز منافاتی نداشته باشد.
وحدت عالم انسانی محبّتی را در دلها برمیانگیزد که حبّ وطن را نیز در بر دارد و از طریق این وفاداری و این محبّت است که مفهوم یک وطن بودن جهان معلوم می گردد و پایه و بنیان اتّحاد عالم نهاده می شود.
اصل وحدت عالم انسانی متضمّن این است که ملاحظات ملّی و منافع خصوصی باید تابع مصالح عالیه ضروریه هیأت عمومی جامعه بشری باشد زیرا در جهانی که ملل و مردم متقابلاً محتاج و وابسته به یکدیگرند البتّه منفعت جزء از طریق منفعت کلّ بهتر حاصل می شود.
فی الحقیقه جهان به سوی سرنوشت خویش روان است بگذارید رهبران نیروی تجزّی بخش و تفرقه انداز جهان هر چه بخواهند بگویند. امّا واقعیت اینست که امروز مردم و ملل جهان متقابلاً محتاج یکدیگرند و استقلال محض برای هیچ کس امکان ندارد. امروز بشر لزوم وحدت اقتصادی جهان را شناخته و فهمیده و دانسته است که رفاه جزء در رفاه کلّ است و مشقّت جزء سبب مشقّت کلّ.
آئین بهائی به فرموده حضرت بهاءاللّه انسان را پرواز جدید آموخته و عالم را قدرت سیر به سوی وحدت عطا فرموده. امروز آتشی که از این بلای بزرگ جنگ در جهان افروخته شده ناشی از غفلت و محرومیت بشر از شناسائی حقیقت است و البتّه همین بلایا تحقّق وحدت را تسریع می کند.
این شدائد و مشکلات مخصوصاً وقتی که چنین طولانی و جهانگیر و بلاخیز و مقرون به هرج و مرج و خرابی و دمار عمومی باشد لرزه بر اندام ملل میافکند و وجدان جهان را بیدار می کند اوهام و خواب و خیال عامّه مردم را زائل می نماید و در جمیع شؤون جامعه تغییرات عمده و اساسی به ظهور می رساند و بالمآل اعضاء گسسته و خون آلود هیکل عالم را به یک جسم واحد و متّحد الاعضاء و ناگسستنی تبدیل می نماید.
در مکاتبات سابق در باره خواصّ ممتازه و مفاهیم و مشخّصات این هیأت متّحد جهانی که مقدّر است به زودی از میان این میدان کشتار و خرابی و دمار سر برآورد بسیار نوشته و توضیح دادهام. در این مقال ذکر این نکته کافی است که تحقّق وحدت عالم انسانی چنانکه حضرت بهاءاللّه بیان فرموده بالطّبیعه امری است تدریجی و اوّلش با صلح اصغر آغاز می گردد و این وقتی است که ملل عالم که هنوز از ظهور حضرت بهاءاللّه بی خبرند خواه ناخواه و نادانسته به اجراء اصول کلّی امر بهائی که حضرت بهاءاللّه قبلاً در آثار خویش نازل فرموده ناچار مجبور خواهند شد و صلح اصغر را تأسیس خواهند کرد.
و این اقدام عظیم و تاریخی که متضمّن تجدید بنای جهان و نتیجه اعتراف عام و تام به وحدت و جامعیت عالم انسان است بالاخره منجر به روزی خواهد شد که عامّه مردم با اعتراف و قبول دعوی حضرت بهاءاللّه حیات روحانی جدیدی را آغاز خواهند کرد و این قبول و اعتراف شرط لازم در اتّحاد و امتزاج نژادها و عقائد و طبقات و ملل است که خود مبشّر تولّد نظم بدیع جهان آرای حضرت بهاءاللّه است.
آن وقت است که دوره بلوغ نوع انسان فرا رسد و تمام مردم و ملل عالم مقدمش را تهنیت گویند. در آن وقت است که عَلَم صلح اعظم در قطب عالم برافرازد. در آن وقت است که وعود انبیاء سلف تحقّق پذیرد و حکومت معنوی حضرت بهاءاللّه که به فرموده حضرت مسیح بانی ملکوت پدر آسمانی در این جهان فانی است قبول عام یابد و تأسیس پذیرد. آن وقت است که مدنیت جهانی متولّد شود و کم کم رشد نماید و خود به خود استمرار یابد، مدنیتی که حیات جدیدی بیآفریند که چشم روزگار نظیرش را ندیده و تصوّرش را نیز نتواند کرد. آن وقت است که عهد و میثاق ابدی الهی به تمامه در عالم تحقّق یابد. آن وقت است که وعود منصوصه در کتب مقدّسه ظاهر گردد. آن وقت است که بشارات پیغمبران پیشین رخ بگشاید و آمال مقدّسین و شاعران پاکروان برآورده شود. آن وقت است که این کره زمین با ایمان مردمش به خدای یگانه و پیروی از دین واحد آئینه ملکوت شود و به اندازه استعدادش، انوار جلال سلطنت حضرت بهاءاللّه را که از اوج ملکوت ابهایش درخشان است منعکس سازد. دنیا قدمگاه عرش اعلی شود، جنّت علیا گردد و آماده قبول سرنوشت وصف ناپذیرش گردد که خالق متعال از دیرباز به حکمت بالغه و رحمت واسعه اش برای آن مقدّر فرموده است.
ما بشر حقیر فانی در این مرحله بحرانی تاریخ رنگارنگ و طولانی عالم انسانی چگونه می توانیم به درستی بدانیم و بفهمیم که بشر مجروح و خون آلود که از خدا غافل و به حضرت بهاءاللّه بی اعتناء است چه قدم هائی را باید بردارد تا جسد مصلوبش به رستاخیز نهائی مطلوبش واصل شود.
ما آدمیان خاکی که قدرت غالبه آئین بهائی را به دیده ظاهر میبینیم کیستیم که در این دوره پر مذلّت عالم حتّی یک دم شکّ و تردید نمائیم در اینکه حضرت بهاءاللّه قادر و تواناست که جهان دیگری را در کوره بلا با پتک ارادهاش بر سندان این عصر متحوّل و متشنّج شکل ببخشد و هیکلی را که در ضمیر منیرش طرح فرموده خلق نماید هیکلی که در آن اجزاء متشتّت و درهم کوفته جهان منحرف کنونی به نحوی ناگسستنی به هم بیآمیزد و طرحی را که برای جهانیان مقدّر فرموده به مرحله اجراء در آورد.
بر ماست که با وجود قلّت منابع با کمال اطمینان و متانت در بحبوحه این منظر مغشوش عالم کنونی قیام نمائیم و در خور توانائی خویش به حمایت قوائی بپردازیم که به اراده حضرت بهاءاللّه به وجود آمده تا جهانیان را از وادی شرمساری و مذلّت برهاند و به اوج جلال و قدرت برساند.
---------------------------------------------------------------------
یادداشت ها:
* - در ١٩٣٦ نوشته شده و از آن تاریخ به بعد اقالیم به ٣٣٥ افزایش یافته،که از آن ١٥٢ کشور مستقلّ و ١٨٢ نواحی عمده تابعه می باشد.
مضمون فارسی آثار عربی:
(1)- به زودی دنیا را با آنچه در اوست در هم پیچیم و بساط دیگری بگسترانیم و خداوند بر هر چیز توانا است.
(2)- نظم عالم از این نظم اعظم به اضطراب افتاد و هر ترتیبی از این ترتیب بدیع دگرگون شد.
(3)- اگر صلح اعظم را به پشت گوش اندازید لا اقلّ به این صلح اصغر تمسّک جوئید تا شاید امور شما و امور نفوسی که در ظلّ شما هستند قدری اصلاح پذیرد.
(4)- می بینیم که شما هر سال بر مخارج خود می افزائید و آن را بر رعایا تحمیل می نمائید و این نیست مگر ستمی بزرگ. از اشک و آه مظلومان بترسید و بیش از طاقت بر رعایای خویش بار منهید. اگر بین خود آشتی کنید به لشکر و مهمّات بیش از لازمه حفظ ممالک خود نیازی ندارید. با یکدیگر آشتی کنید تا اریاح اختلاف بین شما تسکین پذیرد و اگر یکی از شما علیه دیگری قیام کند همگی به رفع او قیام نمائید که این عدلی است آشکار.
(5)- و چیزی که خداوند بهترین نوشدارو و کامل ترین وسیله بهبود جهان دردمند مقرّر فرموده همانا اتّحاد اهل زمین بر امر واحد و آئین واحد است و این مهمّ امکان نیابد مگر به دست پزشکی دانا و کامل و مؤید و این حقّ است و " ما بعد الحقّ الّا الضّلال المبین ".
(6)- این روز سلطان ایام است که در آن محبوب عالمیان ظاهر شد و او همان است که از ازل الآزال مقصود خلق بوده است.
(7)- خداوند بخشنده مهربان دوست دارد که جهان را چون نفس و هیکل واحد مشاهده کند پس این فضل و رحمت الهی را در این ایامی که چشم روزگار مانندش را ندیده غنیمت شمرید.
(8)- ولکن ما ظهور کلمه و آنچه را که آن کلمه در بر دارد به اندازه ای مقدّر داشتیم که خداوند داننده دانا مقدّرفرموده... اگر کلمه به آنچه در آن مکنون است بر بندگان تجلّی می کرد هیچکس را طاقت تحمّلش نبود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر