وقف زندگی برای خدمت: نمایه ای از زندگی هفت زندانی بهائی
سرويس خبرى جامعۀ جهانى بهائى
۱۲ فوريه ۲۰۰۹ (۲۴ بهمن ۱۳۸۷)
ژنو
آنچه که ملاحظه می فرمائید خلاصه ای است از نمایۀ زندگی هفت رهبر بهائی که هم اکنون در زندان اوین بسر می برند. شش نفر از آنان در تاریخ ۱۴ می ۲٠۰۸ (۲٥ اردیبهشت ۱۳۸۷) در منزل خود دستگیر شدند. هفتمین نفر، قبل از اعضای دیگر، و در تاریخ ٥ مارس ۲٠۰۸ (۱٥ اسفند ۱۳۸۶) در مشهد دستگیر شد.
نمایۀ زندگی این افراد نشان می دهد که همۀ آنها به نحوی گسترده به ایران زمین و به جامعۀ بهائی خدمت نمودند. در عین حال، همانند بسیاری دیگر از ایرانیان بهائی، آنان نیز کم و بیش، از آغاز جمهوری اسلامی در ایران در سال ۱٩۷٩ (۱۳٥۸)، مورد اذیت و آزار قرار گرفتند.
دستگیری این هفت نفر بهائی در این زمان، از این جهت که به عنوان «یاران ایران» (گروه هماهنگ کنندۀ امور جامعۀ بهائی) موقعیتِ رهبری جامعۀ بهائی در سطح ملی را به عهده داشتند، خطر ویژه ای برای آنان در بر دارد. تمامی نهادهای انتخابی و انتصابی بهائی حدود سی سال پیش، پس از انقلاب اسلامی، از طرف دولت ممنوع اعلام شد. با فقدان شورای رهبری ملی در ایران (به نام محفل روحانی ملی)، گروه «یاران ایران» با اطلاع کاملِ دولت ایران تشکیل شد و از آن زمان تا به حال به عنوان گروهی غیر رسمی برای هماهنگ کردن امور جامعۀ بهائیان ایران شروع به کار کرد. دولتهای متعددی که از آن زمان در ایران روی کار آمده اند، همگی از وجود «یاران ایران» آگاهی داشته اند؛ در حقیقت، طی این سالها، دولت ایران مرتباً با اعضای یاران ایران، و اغلب به طور غیر رسمی، در ارتباط بوده است.
هفت نفری که در بهار امسال دستگیر شدند تمامیِ اعضای گروه یاران را تشکیل می دهند و این یکی از دلائلی است که دستگیری دست جمعی آنان زنگ خطر شدیدی را به صدا در آورده است. همۀ آنها بدون هیچگونه اعلام جرمی بازداشت شده اند در حالیکه گزارش سایت نیمه رسمی ایسنا این هفته خبر داد که پروندۀ این زندانیان به اتهام «جاسوسی برای اسرائیل، توهین به مقدسات، و تبلیغ علیه نظام» به دادگاه انقلاب ارجاع داده شده است.
در نمائه زندگی این شهروندان بهائی، به مؤسسۀ علمی آزاد اشاره شده است. بهائیانِ ایران این مؤسسه را در اواخر دهۀ ۱٩۸٠ (اواخر دهۀ ۱٣۶۰)، به عنوان راه چاره ای برای ادامۀ تحصیلات عالیۀ دانشجویان بهائی که از اوائل انقلاب از حق تحصیل در دانشگاه های دولتی و خصوصی محروم شده بودند، تأسیس کردند. بنابراین، بسیاری از اعضای یاران یا خانواده های ایشان در این مؤسسه، و در مؤسسۀ وابسته به آن به نام مؤسسۀ عالی معارف بهائی، تحصیل و یا تدریس کرده اند.
در بیان خدمات داوطلبانه ای که این افراد به جامعۀ بهائی تقدیم کردند، اشاره به نهادهائی دیگری نیز از قبیل شوراهای حاکمۀ ملی و محلی به نام محافل روحانی، لجنه و کمیته های مختلف، یا هیئت معاونت، به عمل آمده است که کلاً شامل افرادی هستند که برای الهام بخشیدن و تشویق و ترویج آموزش و یادگیری، انتخاب شدند. دولت ایران شمار زیادی از این نهادها را برای اذیت و سرکوبی بهائیان غیر قانونی اعلام کرد و سپس تعطیل نمود.
اسامی گروه یاران به ترتیب حروف الفباء ذکر می شود.
آقای وحید تیزفهم – در تاریخ ۱۴ می ۲٠٠۸ (۲٥ اردیبهشت ۱٣۸۷) در منزل خود دستگیر شد:
آقای وحید تیزفهم، 35 ساله، عینک ساز و صاحب مغازۀ عینک سازی در شهر تبریز، تا اوائل سال ۲٠٠۸ (۱٣۸۷) در آن شهر می زیسته و پس از آن به تهران نقل مکان نمود.
ایشان در ۱۶ می ۱٩۷٣ (۲۶ اردیبهشت ۱٣٥۲) در شهر ارومیه متولد شد و کودکی و جوانی خود را در آنجا گذراند. پس از کسب دیپلم در رشتۀ ریاضی در سن ۱۸ سالگی به تبریز آمد تا در رشتۀ عینک سازی به تحصیلات خود ادامه دهد. وی مدتی بعد در مؤسسۀ عالی معارف بهائی در رشتۀ جامعه شناسی به تحصیل مشغول شد.
آقای تیزفهم در سن ۲٣ سالگی با خانم فروزنده نیکومنش ازدواج کرد که حاصل آن پسری به نام صمیم است که الان ٩ سال دارد و کلاس چهارم دبستان است.
از آغاز جوانی، آقای تیزفهم در سِمَت های مختلفی به جامعۀ بهائی خدمت کرده است. ایشان مدتی عضو لجنۀ ملی جوانان بهائی بود و بعد از آن به عضویت هیئت معاونت (گروه مشاوره ای که هدف آن استعلا و الهام بخشی به جوامع بهائی در نواحی مختلف است) در آمد. ایشان همچنین معلم کلاسهای کودکان بهائی بود و در سال ۲٠٠۶ (۱٣۸٥) به عضویت یاران ایران منصوب شد.
آقای بهروز توکلی – در تاریخ ۱۴ می ۲٠٠۸ (۲٥ اردیبهشت ۱٣۸۷) در منزل خود دستگیر شد:
آقای بهروز توکلی، ٥۷ ساله، به شغل مددکار اجتماعی اشتغال داشت که در اوائل دهۀ ۱٩۸٠ (۱٣۶٠) به علت اعتقاد به آئین بهائی از کار دولتی خود اخراج شد. پیش از دستگیری اخیر، ایشان به طور متناوب بازداشت شده و مورد اذیت و آزار قرار می گرفت. سه سال پیش، برای مدت چهار ماه، و بدون هیچ جرمی، در سلول انفرادی به سر برد.
ایشان در سال ۱٩٥۱ (۱٣٣٠) در مشهد متولد شد و در دانشگاه به تحصیل در رشتۀ روانشناسی پرداخت. پس از اتمام دو سال خدمت در ارتش (در رتبۀ ستوانی)، و تکمیل دوره های آموزشی، و سپس تخصص در سرپرستی از معلولین جسمی و ذهنی، به کار دولتی مشغول شد تا اینکه در اوائل دهۀ ۱٩۸٠ (سال ۱٩۸٠ یا ۱٩۸۱) (۱٣۶٠ یا ۱٣۶۱) به علت این که بهائی بود، از کار برکنار شد.
آقای توکلی در سن ۲٣ سالگی با خانم طاهره فخری توسکی ازدواج نمود که از آن صاحب دو پسر به نامهای نعیم و نبیل شد. نعیم، که ٣۱ سال دارد مهندس راه و ساختمان است و اکنون با همسرش در کانادا زندگی می کند. نبیل که ۲۴ سال دارد در مؤسسۀ علمی آزاد به تحصیل در رشتۀ معماری مشغول است.
در اواخر دهۀ ۱٩۶٠ (۱٣۴٠) آقای توکلی، هنگامیکه هنوز دانشجوی دانشگاه بود، به عضویت در شورای حاکمۀ محلی بهائی در شهر مشهد انتخاب شد و بعد از آن در شورای محلی دیگری در شهر ساری خدمت کرد. این نهادهای مشورتی در اوائل دهۀ ۱٩۸٠ (۱٣۶٠) به دستور دولت تعطیل شد. ایشان همچنین در چند لجنۀ جوانان عضویت داشت و در اوائل دهۀ ۱٩۸٠ به عضویت هیئت معاونت در آمد. ایشان در اواخر دهۀ ۱٩۸٠ به عضویت گروه یاران منتصب شد.
بعد از آنکه آقای توکلی از شغل دولتی خود محروم شد، برای تکفل خانواده و امرار معاش، مغازۀ کوچک نجّاری در شهر گنبد کاووس تأسیس کرد و در همان شهر، کلاسهائی برای مطالعات بهائی برای جوانان و بزرگسالان برقرار نمود.
ایشان توسط مسئولین امور متناوباً بازداشت می شد. یکی از بدترین نمونه های این دستگیری سه سال پیش بود که طی آن مأمورین وزارت اطلاعات، ایشان و خانم فریبا کمال آبادی را به مدت ۱٠ روز، بدون اطلاع به کسی، در بازداشت نگاه داشتند. پس از آن، آقای توکلی به مدت چهار ماه در زندان بود که در این مدت به طور جدی دچار مشاکل کلیوی و اُرتوتیک (orthotic) شد.
خانم مهوش ثابت – در تاریخ ٥ مارس ۲٠٠۸ (۱٥ اسفند ۱٣۸۶) در مشهد دستگیر شد:
خانم مهوش ثابت، ٥٥ سال دارند و قبل از اینکه به علت اعتقاد به آئین بهائی از کار دولتی خود در بخش تعلیم و تربیت اخراج شوند، معلم و مدیر دبستان بودند. در ۱٥ سال گذشته مدیریت مؤسسۀ علمی آزاد، که راه چاره ای برای تحصیلات عالیۀ جوانان بهائی به شمار می آید، را به عهده گرفتند. ایشان به سِمَت منشی گروه یاران ایران را نیز خدمت می کردند.
خانم مهوش ثابت در تاریخ ۴ فوریۀ ۱٩٥٣ (۱٥ بهمن ۱٣٣۱) در اردستان به دنیا آمد و هنگامیکه کلاس پنجم دبستان بود (با خانوادۀ خود) به تهران نقل مکان کرد. در دانشگاه در رشتۀ روانشناسی به تحصیل پرداخت و به دریافت درجۀ لیسانس نائل آمد.
ایشان شغل خود را با معلمی دبستان آغاز نمود و سپس به سِمَت مدیریت در چند دبستان به خدمت مشغول شد. در راستای تخصص حرفه ای خویش، با کمیتۀ ملی سوادآموزی ایران همکاری داشت ولی بعد از انقلاب اسلامی، مانند هزاران معلم و آموزگار دیگر بهائی، از کار خود اخراج گردید و سپس از اشتغال به هرگونه کار آموزشی دولتی تحریم شد.
بعد از این ممنوعیتها، خانم ثابت مدیریت مؤسسۀ علمی آزاد را پذیرفت و در آن مؤسسه به تدریس روانشناسی و مدیریت پرداخت.
ایشان در تاریخ ۲۱ می ۱٩۷٣ (٣۱ اردیبهشت ۱٣٥۲) با آقای سیاوش ثابت ازدواج کرد و صاحب پسری بنام مسرور ثابت، ٣٣ ساله، و دختری بنام نگار ثابت، ۲۴ ساله، شد که هر دو در همدان متولد شدند.
درحالیکه همۀ اعضای یاران در منازل خود در تاریخ ۱۴ می ۲٠٠۸ (۲٥ اردیبهشت ۱٣۸۷) در تهران دستگیر شدند، خانم ثابت در تاریخ ٥ مارس ۲٠٠۸ (۱٥ اسفند ۱٣۸۶) در مشهد دستگیر شد. هرچند که ایشان در تهران زندگی می کند، بنا به درخواست وزارت اطلاعاتِ مشهد به آن شهر احضار شد. این احضار ظاهراً برای این بود که به سئوالاتی دربارۀ خاکسپاری یک شهروند بهائی در قبرستان مشهد پاسخ دهد.
آقای جمال الدین خانجانی – در تاریخ ۱۴ می ۲٠٠۸ (۲٥ اردیبهشت ۱٣۸۷) در منزل خود دستگیر شد:
آقای جمال الدین خانجانی، 67 ساله، کارخانه دار مشهوری بود که بعد از انقلاب اسلامی ۱٩۷٩ تجارت خود را به خاطر اعتقاد به آئین بهائی از دست داد و در بسیاری از سالهای دهۀ ۱٩۸٠ (دهۀ ۱٣۶٠) با تهدید به مرگ تحت تعقیب مأمورین دولت بود.
ایشان در تاریخ ۲۷ ژوئیۀ ۱٩٣٣ (٥ مرداد ۱٣۲۱) در شهر سنگسر بدنیا آمد و در مزرعه ای در سمنان بزرگ شد. به این ترتیب نتوانست بیش از حد دیپلم به تحصیلات خود ادامه دهد. در عین حال، شخصیت پُرتوان او موفقیتش را در تولیدات صنعتی تضمین نمود و به عنوان یک بهائی لایق شهرت یافت.
ایشان مدتی کارمند شرکت پپسی کولا در ایران بود که ریاست قسمت سفارشات را به عهده داشت و بعد از آن شرکتی برای تولید زغال تأسیس نمود. ایشان سپس به تأسیس کارخانۀ آجرسازی پرداخت که اولین کارخانه ای در نوع خود بود که مراحل تولیدی را به صورت خودکار درآورد. این کارخانه موفق شد صدها نفر را استخدام نماید.
در اوائل دهۀ ۱٩۸٠ (دهۀ ۱٣۶٠)، به علت اعتقاد به آئین بهائی، آقای خانجانی را مجبور کردند که آن کارخانه را تعطیل و ترک کند که باعث بیکاری اکثر کارمندان شد. در نهایت، دولت آن کارخانه را مصادره نمود.
خدمات داوطلبانۀ آقای خانجانی به جامعۀ بهائی در ابعاد مختلفی جلوه گر شد. از جمله خدمات ایشان عبارت است از عضویت در محفل روحانی محلی اصفهان، عضویت هیئت معاونت در حد ناحیه ای، و عضویت در سومین محفل روحانی ملی ایران در اوائل دهۀ ۱٩۸٠ (دهۀ ۱٣۶٠). چهار عضو از اعضای ٩ نفرۀ این محفل در تاریخ ۱٩۸۴ (۱٣۶٣) به علت باورهای خود به دین بهائی اعدام شدند.
پس از این واقعه، آقای خانجانی در زمینی که متعلق به خانوادۀ او بود مزرعه ای با تجهیزات ماشینی تأسیس کرد، ولی مسئولین دولتی محدودیتهای متعددی برای ایشان ایجاد کردند به طوریکه امرار معاش را دشوار می نمود. این محدودیتها به اولادان و بستگان ایشان هم تعمیم داده شد چنانکه از پرداخت وام به ایشان امتناع ورزیدند، کار و کسب را بر آنان ممنوع کردند، داد و ستد تجاری را مسدود نمودند، و سفر به خارج از ایران را قدغن کردند.
جناب خانجانی در اواسط دهۀ ۱٩٥٠ (دهۀ ۱٣٣٠) با خانم اشرف سبحانی ازدواج کرد و صاحب چهار فرزند شد. فریدا خانجانی، ٥۱ ساله، در چین به شغل کایروپراکتیک مشغول است. ماریا خانجانی، حدوداً ۴٩ ساله، هنرمندی است که با شوهر و دو فرزندش در تهران زندگی می کند. آقای علاءالدین خانجانی، حدوداً ۴۸ ساله، عینک ساز و با همسر و دو فرزندش مقیم تهران است. و خانم امیلیا خانجانی، حدوداً ۴٥ ساله، با همسر و دو فرزندش در تهران سکونت دارد.
قبل از دستگیری کنونی ایشان، آقای خانجانی حداقل سه بار دستگیر و زندانی شده بود. بعد از اینکه ایشان سالها متواری بود، در اواخر دهۀ ۱٩۸٠ (۱٣۶٠)، دستگیر و به مدت دو ماه زندانی شد. در این مدت به شدت مورد بازجوئی قرار گرفت ولی در طی آن توانست راه را برای متقاعد کردن مسئولان امور باز کند که از ویژگی صلح آمیز آئین بهائی آگاهی یابند. در نتیجۀ این اقدام، ایشان و بسیاری دیگر از زندانیان بهائی آزاد شدند.
آقای سعید رضایی – در تاریخ ۱۴ می ۲٠٠۸ (۲٥ اردیبهشت ۱٣۸۷) در منزل خود دستگیر شد:
آقای سعید رضایی، ٥۱ ساله، مهندس کشاورزی است که بیش از ۲٠ سال با موفقیت مدیریت یک شرکت ماشین آلات کشاورزی را در استان فارس به عهده دارد. ایشان در حوزۀ مطالعات بهائی از علم و دانش شناخته شده و فراگیری برخوردار است و چند کتاب نوشته است.
آقای رضائی در تاریخ ۲۷ سپتامبر ۱٩٥۷ (٥ مهر ۱٣٣۶)، در آبادان متولد شد و دوران کودکی خود را در شیراز سپری کرد و در آنجا دبیرستان را با امتیاز به اتمام رساند. سپس از طریق بورسی که از خارج کشور تأمین می شد در رشتۀ مهندسی کشاورزی از دانشگاه شیراز فارغ التحصیل شد.
در سال ۱٩۸۱ (۱٣۶٠)، با خانم شهین روحانیان ازدواج کرد و صاحب دو دختر و یک پسر گردید. مارتا، ۲۴ ساله، مشغول تحصیل در رشتۀ علوم کتابداری است. مأمن، ۲۱ ساله، در رشتۀ معماری تحصیل می کند. پیوند، ۱۲ ساله، سال دوم دبیرستان را سپری می کند.
آقای رضائی از دوران جوانی به طور فعالانه ای به جامعۀ بهائی خدمت کرده است. سالها معلم کلاس کودکان بوده و در دوره های «آموزش بهائی» و «روش زندگی بهائی» به خدمات شایانی نائل شد. وی همچنین عضوی از اعضای مؤسسۀ ملی آموزش بهائی بود.
او یکی از دانشمندان بهائی و از نویسندگان بهائی است و به سمت مشاور دانشگاهی به خدمت دانشجویان بهائی مشغول بوده است.
در اوائل دهۀ ۱٩۸٠ (دهۀ ۱٣۶٠)، هنگامیکه اذیت و آزار بهائیان دامنۀ وسیع و شدیدی پیدا کرده بود، آقای رضائی به شمال ایران نقل مکان کرد و برای مدتی به عنوان مدیر کشاورزی مشغول به کار شد. او سپس به کرمان رفت و به شغل نجاری و کارهای متفرقۀ دیگری پرداخت که یکی از دلائل آن مشکلاتی بود که شهروندان بهائی برای امرار معاش با آن مواجه گردیدند چون از حق اشتغال در بخش دولتی و خصوصی محروم شده بودند.
آقای رضائی در سال ۱٩۸٥ (۱٣۶۴)، با یکی از دوستان بهائی خود در استان فارس شرکتی مربوط به ماشین آلات کشاورزی تأسیس نمود. این شرکت با موفقیت شایانی روبرو شد و مورد احترام کشاورزان منطقه قرار گرفت.
او به خاطر اعقتاد به آئین بهائی با اذیت و آزار گوناگونی مواجه شد از جمله اینکه در سال ۲٠٠۶ (۱٣۸٥) دستگیر و زندانی شد و مدت ۴٠ روز را در سلول انفرانی گذراند.
دو دختر ایشان در میان ٥۴ نفر جوان بهائی بودند که در ماه می ۲٠٠۶ در شیراز، درحالیکه در طرحی که برای کمک به کودکان بی بضاعت شرکت کرده بودند، دستگیر شدند. هرچند آنها بعداً آزاد شدند، ولی سه نفر از همکارانشان با اتهام به جرم های بی اساسی به چهار سال زندان محکوم شدند و هم اکنون دورۀ حبس خود را در شیراز سپری می کنند.
خانم فریبا کمال آبادی – در تاریخ ۱۴ می ۲٠٠۸ (۲٥ اردیبهشت ۱٣۸۷) در منزل خود دستگیر شد:
خانم فریبا کمال آبادی، ۴۶ ساله، روانشناسِ رشد و مادر سه فرزند است. او در ایام جوانی، به خاطر این که بهائی است از ورود به دانشگاه دولتی محروم شد. از آنجا که ایشان خدمات داوطلبانه ای به جامعۀ بهائی کرده بود دو بار در سالهای اخیر دستگیر شد و یکبار برای یک ماه و بار دیگر برای دو ماه بازداشت بود تا اینکه در ماه اردیبهشت دوباره دستگیر و زندانی شد.
خانم کمال آبادی در تاریخ ۱۲ سپتامبر ۱٩۶۲ (۲۱ شهریور ۱٣۴۱) در تهران متولد شد. از آنجا که دانش آموزی فوق العاده بود از دبیرستان با رتبۀ عالی فارغ التحصیل شد ولی از ورود به دانشگاه محرم ماند. بعد از سن سی سالگی، طی هشت سال، مطالعات عالی خود را در رشتۀ روانشناسیِ رشد در مؤسسۀ علمی آزاد به پایان رساند. بهائیان ایران این مؤسسه را به عنوان راه چاره ای برای ادامۀ تحصیلات عالیۀ دانشجویان جوان بهائی تأسیس کردند.
خانم کمال آبادی در سال ۱٩۸۲ (۱٣۶۱) با آقای روح الله طائفی ازدواج کرد. آنها دارای سه فرزند هستند. ورقا طائفی، حدوداً ۲۴ ساله، درجۀ دکترای خود را در علوم سیاسی و روابط بین الملل از انگستان دریافت کرد و الان دورۀ تحقیقاتی خود را در چین می گذراند. الحان طائفی، ۲٣ ساله، در مؤسسۀ عالی معارف بهائی رشتۀ روانشناسی تحصیل کرد. ترانه طائفی، ۱۴ ساله، در تهران مشغول تحصیل در دبیرستان است.
اذیت و آزار خانم کمال آبادی به علت اعتقاد وی به آئین بهائی مدتی است که ادامه دارد. پدر ایشان در خدمات درمانی دولتی به طبابت مشغول بود و در دهۀ ۱٩۸٠ (۱٣۶٠) به علت اعتقاد به آئین بهائی از کار برکنار شد و بعد از آن زندانی گردید و در زندان مورد شکنجه قرار گرفت.
آقای عفیف نعیمی – در تاریخ ۱۴ می ۲٠٠۸ (۲٥ اردیبهشت ۱٣۸۷) در منزل خود دستگیر شد:
آقای عفیف نعیمی، ۴۷ ساله، صنعتگری است که نتوانست رؤیای خود را، که تحصیل در رشته طب و طبابت بود، برآورده کند به علت اینکه از حق تحصیل در دانشگاه محروم شده بود. او به تجارت روی آورد که یکی از تنها گزینه هائی است که بهائیان می توانند از آن طریق امرار معاش نمایند. او شغل پدرهمسرش را که ادارۀ کارخانۀ پتو سازی و نساجی بود به عهده گرفت.
آقای نعیمی در تاریخ ۶ سپتامبر ۱٩۶۱ (۱٥ شهریور ۱٣۴٠) در یزد متولد شد. هنگامیکه بیش از سه سال نداشت پدرش از دنیا رفت و او مدتی در منزل عمویش پرورش یافت. هنوز دوران دبستانی را می گذراند که او را به اردن فرستادند تا با بستگان خود در آن کشور زندگی کند. هرچند که اصلاً عربی نمی دانست، به زودی در کلاس خود رتبۀ اول را احراز کرد.
خدمات داوطلبانه و فعالانۀ ایشان به جامعۀ بهائی از دیروقت ادامه داشته است. او در سِمَت معلم کلاسهای کودکان، معلم کلاسهای بزرگسالان، استاد در مؤسسۀ علمی آزاد، و یکی از اعضای هیئت معاونت (هیتئی که اصولاً برای الهام بخشیدن و تشویق و ترویج آموزش و یادگیری انتصاب می شوند) خدمت نموده است.
ایشان در اوائل سالهای ۱٩۸٠ (۱٣۶٠) با خانم شهره خلخالی ازدواج کرد و دارای دو پسر شد. فرید نعیمی، ۲۷ ساله، متأهل و فارغ التحصیل مؤسسۀ عالی معارف امر است. سینا نعیمی، ۲۲ ساله، در رشتۀ موزیک تحصیل نموده است.
لینک مطلب: سرويس خبرى جامعۀ جهانى بهائى
http://news.persian-bahai33.org/node/1812
سرويس خبرى جامعۀ جهانى بهائى
۱۲ فوريه ۲۰۰۹ (۲۴ بهمن ۱۳۸۷)
ژنو
آنچه که ملاحظه می فرمائید خلاصه ای است از نمایۀ زندگی هفت رهبر بهائی که هم اکنون در زندان اوین بسر می برند. شش نفر از آنان در تاریخ ۱۴ می ۲٠۰۸ (۲٥ اردیبهشت ۱۳۸۷) در منزل خود دستگیر شدند. هفتمین نفر، قبل از اعضای دیگر، و در تاریخ ٥ مارس ۲٠۰۸ (۱٥ اسفند ۱۳۸۶) در مشهد دستگیر شد.
نمایۀ زندگی این افراد نشان می دهد که همۀ آنها به نحوی گسترده به ایران زمین و به جامعۀ بهائی خدمت نمودند. در عین حال، همانند بسیاری دیگر از ایرانیان بهائی، آنان نیز کم و بیش، از آغاز جمهوری اسلامی در ایران در سال ۱٩۷٩ (۱۳٥۸)، مورد اذیت و آزار قرار گرفتند.
دستگیری این هفت نفر بهائی در این زمان، از این جهت که به عنوان «یاران ایران» (گروه هماهنگ کنندۀ امور جامعۀ بهائی) موقعیتِ رهبری جامعۀ بهائی در سطح ملی را به عهده داشتند، خطر ویژه ای برای آنان در بر دارد. تمامی نهادهای انتخابی و انتصابی بهائی حدود سی سال پیش، پس از انقلاب اسلامی، از طرف دولت ممنوع اعلام شد. با فقدان شورای رهبری ملی در ایران (به نام محفل روحانی ملی)، گروه «یاران ایران» با اطلاع کاملِ دولت ایران تشکیل شد و از آن زمان تا به حال به عنوان گروهی غیر رسمی برای هماهنگ کردن امور جامعۀ بهائیان ایران شروع به کار کرد. دولتهای متعددی که از آن زمان در ایران روی کار آمده اند، همگی از وجود «یاران ایران» آگاهی داشته اند؛ در حقیقت، طی این سالها، دولت ایران مرتباً با اعضای یاران ایران، و اغلب به طور غیر رسمی، در ارتباط بوده است.
هفت نفری که در بهار امسال دستگیر شدند تمامیِ اعضای گروه یاران را تشکیل می دهند و این یکی از دلائلی است که دستگیری دست جمعی آنان زنگ خطر شدیدی را به صدا در آورده است. همۀ آنها بدون هیچگونه اعلام جرمی بازداشت شده اند در حالیکه گزارش سایت نیمه رسمی ایسنا این هفته خبر داد که پروندۀ این زندانیان به اتهام «جاسوسی برای اسرائیل، توهین به مقدسات، و تبلیغ علیه نظام» به دادگاه انقلاب ارجاع داده شده است.
در نمائه زندگی این شهروندان بهائی، به مؤسسۀ علمی آزاد اشاره شده است. بهائیانِ ایران این مؤسسه را در اواخر دهۀ ۱٩۸٠ (اواخر دهۀ ۱٣۶۰)، به عنوان راه چاره ای برای ادامۀ تحصیلات عالیۀ دانشجویان بهائی که از اوائل انقلاب از حق تحصیل در دانشگاه های دولتی و خصوصی محروم شده بودند، تأسیس کردند. بنابراین، بسیاری از اعضای یاران یا خانواده های ایشان در این مؤسسه، و در مؤسسۀ وابسته به آن به نام مؤسسۀ عالی معارف بهائی، تحصیل و یا تدریس کرده اند.
در بیان خدمات داوطلبانه ای که این افراد به جامعۀ بهائی تقدیم کردند، اشاره به نهادهائی دیگری نیز از قبیل شوراهای حاکمۀ ملی و محلی به نام محافل روحانی، لجنه و کمیته های مختلف، یا هیئت معاونت، به عمل آمده است که کلاً شامل افرادی هستند که برای الهام بخشیدن و تشویق و ترویج آموزش و یادگیری، انتخاب شدند. دولت ایران شمار زیادی از این نهادها را برای اذیت و سرکوبی بهائیان غیر قانونی اعلام کرد و سپس تعطیل نمود.
اسامی گروه یاران به ترتیب حروف الفباء ذکر می شود.
آقای وحید تیزفهم – در تاریخ ۱۴ می ۲٠٠۸ (۲٥ اردیبهشت ۱٣۸۷) در منزل خود دستگیر شد:
آقای وحید تیزفهم، 35 ساله، عینک ساز و صاحب مغازۀ عینک سازی در شهر تبریز، تا اوائل سال ۲٠٠۸ (۱٣۸۷) در آن شهر می زیسته و پس از آن به تهران نقل مکان نمود.
ایشان در ۱۶ می ۱٩۷٣ (۲۶ اردیبهشت ۱٣٥۲) در شهر ارومیه متولد شد و کودکی و جوانی خود را در آنجا گذراند. پس از کسب دیپلم در رشتۀ ریاضی در سن ۱۸ سالگی به تبریز آمد تا در رشتۀ عینک سازی به تحصیلات خود ادامه دهد. وی مدتی بعد در مؤسسۀ عالی معارف بهائی در رشتۀ جامعه شناسی به تحصیل مشغول شد.
آقای تیزفهم در سن ۲٣ سالگی با خانم فروزنده نیکومنش ازدواج کرد که حاصل آن پسری به نام صمیم است که الان ٩ سال دارد و کلاس چهارم دبستان است.
از آغاز جوانی، آقای تیزفهم در سِمَت های مختلفی به جامعۀ بهائی خدمت کرده است. ایشان مدتی عضو لجنۀ ملی جوانان بهائی بود و بعد از آن به عضویت هیئت معاونت (گروه مشاوره ای که هدف آن استعلا و الهام بخشی به جوامع بهائی در نواحی مختلف است) در آمد. ایشان همچنین معلم کلاسهای کودکان بهائی بود و در سال ۲٠٠۶ (۱٣۸٥) به عضویت یاران ایران منصوب شد.
آقای بهروز توکلی – در تاریخ ۱۴ می ۲٠٠۸ (۲٥ اردیبهشت ۱٣۸۷) در منزل خود دستگیر شد:
آقای بهروز توکلی، ٥۷ ساله، به شغل مددکار اجتماعی اشتغال داشت که در اوائل دهۀ ۱٩۸٠ (۱٣۶٠) به علت اعتقاد به آئین بهائی از کار دولتی خود اخراج شد. پیش از دستگیری اخیر، ایشان به طور متناوب بازداشت شده و مورد اذیت و آزار قرار می گرفت. سه سال پیش، برای مدت چهار ماه، و بدون هیچ جرمی، در سلول انفرادی به سر برد.
ایشان در سال ۱٩٥۱ (۱٣٣٠) در مشهد متولد شد و در دانشگاه به تحصیل در رشتۀ روانشناسی پرداخت. پس از اتمام دو سال خدمت در ارتش (در رتبۀ ستوانی)، و تکمیل دوره های آموزشی، و سپس تخصص در سرپرستی از معلولین جسمی و ذهنی، به کار دولتی مشغول شد تا اینکه در اوائل دهۀ ۱٩۸٠ (سال ۱٩۸٠ یا ۱٩۸۱) (۱٣۶٠ یا ۱٣۶۱) به علت این که بهائی بود، از کار برکنار شد.
آقای توکلی در سن ۲٣ سالگی با خانم طاهره فخری توسکی ازدواج نمود که از آن صاحب دو پسر به نامهای نعیم و نبیل شد. نعیم، که ٣۱ سال دارد مهندس راه و ساختمان است و اکنون با همسرش در کانادا زندگی می کند. نبیل که ۲۴ سال دارد در مؤسسۀ علمی آزاد به تحصیل در رشتۀ معماری مشغول است.
در اواخر دهۀ ۱٩۶٠ (۱٣۴٠) آقای توکلی، هنگامیکه هنوز دانشجوی دانشگاه بود، به عضویت در شورای حاکمۀ محلی بهائی در شهر مشهد انتخاب شد و بعد از آن در شورای محلی دیگری در شهر ساری خدمت کرد. این نهادهای مشورتی در اوائل دهۀ ۱٩۸٠ (۱٣۶٠) به دستور دولت تعطیل شد. ایشان همچنین در چند لجنۀ جوانان عضویت داشت و در اوائل دهۀ ۱٩۸٠ به عضویت هیئت معاونت در آمد. ایشان در اواخر دهۀ ۱٩۸٠ به عضویت گروه یاران منتصب شد.
بعد از آنکه آقای توکلی از شغل دولتی خود محروم شد، برای تکفل خانواده و امرار معاش، مغازۀ کوچک نجّاری در شهر گنبد کاووس تأسیس کرد و در همان شهر، کلاسهائی برای مطالعات بهائی برای جوانان و بزرگسالان برقرار نمود.
ایشان توسط مسئولین امور متناوباً بازداشت می شد. یکی از بدترین نمونه های این دستگیری سه سال پیش بود که طی آن مأمورین وزارت اطلاعات، ایشان و خانم فریبا کمال آبادی را به مدت ۱٠ روز، بدون اطلاع به کسی، در بازداشت نگاه داشتند. پس از آن، آقای توکلی به مدت چهار ماه در زندان بود که در این مدت به طور جدی دچار مشاکل کلیوی و اُرتوتیک (orthotic) شد.
خانم مهوش ثابت – در تاریخ ٥ مارس ۲٠٠۸ (۱٥ اسفند ۱٣۸۶) در مشهد دستگیر شد:
خانم مهوش ثابت، ٥٥ سال دارند و قبل از اینکه به علت اعتقاد به آئین بهائی از کار دولتی خود در بخش تعلیم و تربیت اخراج شوند، معلم و مدیر دبستان بودند. در ۱٥ سال گذشته مدیریت مؤسسۀ علمی آزاد، که راه چاره ای برای تحصیلات عالیۀ جوانان بهائی به شمار می آید، را به عهده گرفتند. ایشان به سِمَت منشی گروه یاران ایران را نیز خدمت می کردند.
خانم مهوش ثابت در تاریخ ۴ فوریۀ ۱٩٥٣ (۱٥ بهمن ۱٣٣۱) در اردستان به دنیا آمد و هنگامیکه کلاس پنجم دبستان بود (با خانوادۀ خود) به تهران نقل مکان کرد. در دانشگاه در رشتۀ روانشناسی به تحصیل پرداخت و به دریافت درجۀ لیسانس نائل آمد.
ایشان شغل خود را با معلمی دبستان آغاز نمود و سپس به سِمَت مدیریت در چند دبستان به خدمت مشغول شد. در راستای تخصص حرفه ای خویش، با کمیتۀ ملی سوادآموزی ایران همکاری داشت ولی بعد از انقلاب اسلامی، مانند هزاران معلم و آموزگار دیگر بهائی، از کار خود اخراج گردید و سپس از اشتغال به هرگونه کار آموزشی دولتی تحریم شد.
بعد از این ممنوعیتها، خانم ثابت مدیریت مؤسسۀ علمی آزاد را پذیرفت و در آن مؤسسه به تدریس روانشناسی و مدیریت پرداخت.
ایشان در تاریخ ۲۱ می ۱٩۷٣ (٣۱ اردیبهشت ۱٣٥۲) با آقای سیاوش ثابت ازدواج کرد و صاحب پسری بنام مسرور ثابت، ٣٣ ساله، و دختری بنام نگار ثابت، ۲۴ ساله، شد که هر دو در همدان متولد شدند.
درحالیکه همۀ اعضای یاران در منازل خود در تاریخ ۱۴ می ۲٠٠۸ (۲٥ اردیبهشت ۱٣۸۷) در تهران دستگیر شدند، خانم ثابت در تاریخ ٥ مارس ۲٠٠۸ (۱٥ اسفند ۱٣۸۶) در مشهد دستگیر شد. هرچند که ایشان در تهران زندگی می کند، بنا به درخواست وزارت اطلاعاتِ مشهد به آن شهر احضار شد. این احضار ظاهراً برای این بود که به سئوالاتی دربارۀ خاکسپاری یک شهروند بهائی در قبرستان مشهد پاسخ دهد.
آقای جمال الدین خانجانی – در تاریخ ۱۴ می ۲٠٠۸ (۲٥ اردیبهشت ۱٣۸۷) در منزل خود دستگیر شد:
آقای جمال الدین خانجانی، 67 ساله، کارخانه دار مشهوری بود که بعد از انقلاب اسلامی ۱٩۷٩ تجارت خود را به خاطر اعتقاد به آئین بهائی از دست داد و در بسیاری از سالهای دهۀ ۱٩۸٠ (دهۀ ۱٣۶٠) با تهدید به مرگ تحت تعقیب مأمورین دولت بود.
ایشان در تاریخ ۲۷ ژوئیۀ ۱٩٣٣ (٥ مرداد ۱٣۲۱) در شهر سنگسر بدنیا آمد و در مزرعه ای در سمنان بزرگ شد. به این ترتیب نتوانست بیش از حد دیپلم به تحصیلات خود ادامه دهد. در عین حال، شخصیت پُرتوان او موفقیتش را در تولیدات صنعتی تضمین نمود و به عنوان یک بهائی لایق شهرت یافت.
ایشان مدتی کارمند شرکت پپسی کولا در ایران بود که ریاست قسمت سفارشات را به عهده داشت و بعد از آن شرکتی برای تولید زغال تأسیس نمود. ایشان سپس به تأسیس کارخانۀ آجرسازی پرداخت که اولین کارخانه ای در نوع خود بود که مراحل تولیدی را به صورت خودکار درآورد. این کارخانه موفق شد صدها نفر را استخدام نماید.
در اوائل دهۀ ۱٩۸٠ (دهۀ ۱٣۶٠)، به علت اعتقاد به آئین بهائی، آقای خانجانی را مجبور کردند که آن کارخانه را تعطیل و ترک کند که باعث بیکاری اکثر کارمندان شد. در نهایت، دولت آن کارخانه را مصادره نمود.
خدمات داوطلبانۀ آقای خانجانی به جامعۀ بهائی در ابعاد مختلفی جلوه گر شد. از جمله خدمات ایشان عبارت است از عضویت در محفل روحانی محلی اصفهان، عضویت هیئت معاونت در حد ناحیه ای، و عضویت در سومین محفل روحانی ملی ایران در اوائل دهۀ ۱٩۸٠ (دهۀ ۱٣۶٠). چهار عضو از اعضای ٩ نفرۀ این محفل در تاریخ ۱٩۸۴ (۱٣۶٣) به علت باورهای خود به دین بهائی اعدام شدند.
پس از این واقعه، آقای خانجانی در زمینی که متعلق به خانوادۀ او بود مزرعه ای با تجهیزات ماشینی تأسیس کرد، ولی مسئولین دولتی محدودیتهای متعددی برای ایشان ایجاد کردند به طوریکه امرار معاش را دشوار می نمود. این محدودیتها به اولادان و بستگان ایشان هم تعمیم داده شد چنانکه از پرداخت وام به ایشان امتناع ورزیدند، کار و کسب را بر آنان ممنوع کردند، داد و ستد تجاری را مسدود نمودند، و سفر به خارج از ایران را قدغن کردند.
جناب خانجانی در اواسط دهۀ ۱٩٥٠ (دهۀ ۱٣٣٠) با خانم اشرف سبحانی ازدواج کرد و صاحب چهار فرزند شد. فریدا خانجانی، ٥۱ ساله، در چین به شغل کایروپراکتیک مشغول است. ماریا خانجانی، حدوداً ۴٩ ساله، هنرمندی است که با شوهر و دو فرزندش در تهران زندگی می کند. آقای علاءالدین خانجانی، حدوداً ۴۸ ساله، عینک ساز و با همسر و دو فرزندش مقیم تهران است. و خانم امیلیا خانجانی، حدوداً ۴٥ ساله، با همسر و دو فرزندش در تهران سکونت دارد.
قبل از دستگیری کنونی ایشان، آقای خانجانی حداقل سه بار دستگیر و زندانی شده بود. بعد از اینکه ایشان سالها متواری بود، در اواخر دهۀ ۱٩۸٠ (۱٣۶٠)، دستگیر و به مدت دو ماه زندانی شد. در این مدت به شدت مورد بازجوئی قرار گرفت ولی در طی آن توانست راه را برای متقاعد کردن مسئولان امور باز کند که از ویژگی صلح آمیز آئین بهائی آگاهی یابند. در نتیجۀ این اقدام، ایشان و بسیاری دیگر از زندانیان بهائی آزاد شدند.
آقای سعید رضایی – در تاریخ ۱۴ می ۲٠٠۸ (۲٥ اردیبهشت ۱٣۸۷) در منزل خود دستگیر شد:
آقای سعید رضایی، ٥۱ ساله، مهندس کشاورزی است که بیش از ۲٠ سال با موفقیت مدیریت یک شرکت ماشین آلات کشاورزی را در استان فارس به عهده دارد. ایشان در حوزۀ مطالعات بهائی از علم و دانش شناخته شده و فراگیری برخوردار است و چند کتاب نوشته است.
آقای رضائی در تاریخ ۲۷ سپتامبر ۱٩٥۷ (٥ مهر ۱٣٣۶)، در آبادان متولد شد و دوران کودکی خود را در شیراز سپری کرد و در آنجا دبیرستان را با امتیاز به اتمام رساند. سپس از طریق بورسی که از خارج کشور تأمین می شد در رشتۀ مهندسی کشاورزی از دانشگاه شیراز فارغ التحصیل شد.
در سال ۱٩۸۱ (۱٣۶٠)، با خانم شهین روحانیان ازدواج کرد و صاحب دو دختر و یک پسر گردید. مارتا، ۲۴ ساله، مشغول تحصیل در رشتۀ علوم کتابداری است. مأمن، ۲۱ ساله، در رشتۀ معماری تحصیل می کند. پیوند، ۱۲ ساله، سال دوم دبیرستان را سپری می کند.
آقای رضائی از دوران جوانی به طور فعالانه ای به جامعۀ بهائی خدمت کرده است. سالها معلم کلاس کودکان بوده و در دوره های «آموزش بهائی» و «روش زندگی بهائی» به خدمات شایانی نائل شد. وی همچنین عضوی از اعضای مؤسسۀ ملی آموزش بهائی بود.
او یکی از دانشمندان بهائی و از نویسندگان بهائی است و به سمت مشاور دانشگاهی به خدمت دانشجویان بهائی مشغول بوده است.
در اوائل دهۀ ۱٩۸٠ (دهۀ ۱٣۶٠)، هنگامیکه اذیت و آزار بهائیان دامنۀ وسیع و شدیدی پیدا کرده بود، آقای رضائی به شمال ایران نقل مکان کرد و برای مدتی به عنوان مدیر کشاورزی مشغول به کار شد. او سپس به کرمان رفت و به شغل نجاری و کارهای متفرقۀ دیگری پرداخت که یکی از دلائل آن مشکلاتی بود که شهروندان بهائی برای امرار معاش با آن مواجه گردیدند چون از حق اشتغال در بخش دولتی و خصوصی محروم شده بودند.
آقای رضائی در سال ۱٩۸٥ (۱٣۶۴)، با یکی از دوستان بهائی خود در استان فارس شرکتی مربوط به ماشین آلات کشاورزی تأسیس نمود. این شرکت با موفقیت شایانی روبرو شد و مورد احترام کشاورزان منطقه قرار گرفت.
او به خاطر اعقتاد به آئین بهائی با اذیت و آزار گوناگونی مواجه شد از جمله اینکه در سال ۲٠٠۶ (۱٣۸٥) دستگیر و زندانی شد و مدت ۴٠ روز را در سلول انفرانی گذراند.
دو دختر ایشان در میان ٥۴ نفر جوان بهائی بودند که در ماه می ۲٠٠۶ در شیراز، درحالیکه در طرحی که برای کمک به کودکان بی بضاعت شرکت کرده بودند، دستگیر شدند. هرچند آنها بعداً آزاد شدند، ولی سه نفر از همکارانشان با اتهام به جرم های بی اساسی به چهار سال زندان محکوم شدند و هم اکنون دورۀ حبس خود را در شیراز سپری می کنند.
خانم فریبا کمال آبادی – در تاریخ ۱۴ می ۲٠٠۸ (۲٥ اردیبهشت ۱٣۸۷) در منزل خود دستگیر شد:
خانم فریبا کمال آبادی، ۴۶ ساله، روانشناسِ رشد و مادر سه فرزند است. او در ایام جوانی، به خاطر این که بهائی است از ورود به دانشگاه دولتی محروم شد. از آنجا که ایشان خدمات داوطلبانه ای به جامعۀ بهائی کرده بود دو بار در سالهای اخیر دستگیر شد و یکبار برای یک ماه و بار دیگر برای دو ماه بازداشت بود تا اینکه در ماه اردیبهشت دوباره دستگیر و زندانی شد.
خانم کمال آبادی در تاریخ ۱۲ سپتامبر ۱٩۶۲ (۲۱ شهریور ۱٣۴۱) در تهران متولد شد. از آنجا که دانش آموزی فوق العاده بود از دبیرستان با رتبۀ عالی فارغ التحصیل شد ولی از ورود به دانشگاه محرم ماند. بعد از سن سی سالگی، طی هشت سال، مطالعات عالی خود را در رشتۀ روانشناسیِ رشد در مؤسسۀ علمی آزاد به پایان رساند. بهائیان ایران این مؤسسه را به عنوان راه چاره ای برای ادامۀ تحصیلات عالیۀ دانشجویان جوان بهائی تأسیس کردند.
خانم کمال آبادی در سال ۱٩۸۲ (۱٣۶۱) با آقای روح الله طائفی ازدواج کرد. آنها دارای سه فرزند هستند. ورقا طائفی، حدوداً ۲۴ ساله، درجۀ دکترای خود را در علوم سیاسی و روابط بین الملل از انگستان دریافت کرد و الان دورۀ تحقیقاتی خود را در چین می گذراند. الحان طائفی، ۲٣ ساله، در مؤسسۀ عالی معارف بهائی رشتۀ روانشناسی تحصیل کرد. ترانه طائفی، ۱۴ ساله، در تهران مشغول تحصیل در دبیرستان است.
اذیت و آزار خانم کمال آبادی به علت اعتقاد وی به آئین بهائی مدتی است که ادامه دارد. پدر ایشان در خدمات درمانی دولتی به طبابت مشغول بود و در دهۀ ۱٩۸٠ (۱٣۶٠) به علت اعتقاد به آئین بهائی از کار برکنار شد و بعد از آن زندانی گردید و در زندان مورد شکنجه قرار گرفت.
آقای عفیف نعیمی – در تاریخ ۱۴ می ۲٠٠۸ (۲٥ اردیبهشت ۱٣۸۷) در منزل خود دستگیر شد:
آقای عفیف نعیمی، ۴۷ ساله، صنعتگری است که نتوانست رؤیای خود را، که تحصیل در رشته طب و طبابت بود، برآورده کند به علت اینکه از حق تحصیل در دانشگاه محروم شده بود. او به تجارت روی آورد که یکی از تنها گزینه هائی است که بهائیان می توانند از آن طریق امرار معاش نمایند. او شغل پدرهمسرش را که ادارۀ کارخانۀ پتو سازی و نساجی بود به عهده گرفت.
آقای نعیمی در تاریخ ۶ سپتامبر ۱٩۶۱ (۱٥ شهریور ۱٣۴٠) در یزد متولد شد. هنگامیکه بیش از سه سال نداشت پدرش از دنیا رفت و او مدتی در منزل عمویش پرورش یافت. هنوز دوران دبستانی را می گذراند که او را به اردن فرستادند تا با بستگان خود در آن کشور زندگی کند. هرچند که اصلاً عربی نمی دانست، به زودی در کلاس خود رتبۀ اول را احراز کرد.
خدمات داوطلبانه و فعالانۀ ایشان به جامعۀ بهائی از دیروقت ادامه داشته است. او در سِمَت معلم کلاسهای کودکان، معلم کلاسهای بزرگسالان، استاد در مؤسسۀ علمی آزاد، و یکی از اعضای هیئت معاونت (هیتئی که اصولاً برای الهام بخشیدن و تشویق و ترویج آموزش و یادگیری انتصاب می شوند) خدمت نموده است.
ایشان در اوائل سالهای ۱٩۸٠ (۱٣۶٠) با خانم شهره خلخالی ازدواج کرد و دارای دو پسر شد. فرید نعیمی، ۲۷ ساله، متأهل و فارغ التحصیل مؤسسۀ عالی معارف امر است. سینا نعیمی، ۲۲ ساله، در رشتۀ موزیک تحصیل نموده است.
لینک مطلب: سرويس خبرى جامعۀ جهانى بهائى
http://news.persian-bahai33.org/node/1812
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر