لزوم دین
"دین، نوری است مُبین و حِصنی است مَتین، از برای حفظ و آسایش اهل عالم. چه که خَشیةُالله، ناس را به معروف، امر و از منکر، نهی نماید. اگر سراج دین مستور ماند، هرج و مرج راه یابد. نَیّر عدل و انصاف و آفتاب امن و اطمینان از نور باز ماند. هر آگاهی بر آنچه ذکر شد، گواهی داده و می دهد " (حضرت بهاءالله،اشراق اول)
نویسندگان تاریخ ادیان، معمولاً از دین ابراهیم، دین مسیح، دین موسی ... به صورت مجزّا نام می برند و پیامبر را به عنوان پدیدآورندۀ آن شریعت می شمارند. اما حقیقت آن است که دین جریانی واحد است، اصول مکتب انبیای الهی یکی است. همه از یک سرچشمه اند و همه شکل های مختلف یک حقیقت کلی واحد. هدف و مقصود همه آنها یکی است و هر یک بر حسب مقتضیات زمان و مکان، مردم را به سوی حقیقتی واحد دعوت می کرده اند. تفاوت آنها فقط در فروع است که نظر به استعداد بشر و اقتضای محیط، چنین تفاوت هایی ضرورت داشته است.
یکی از تفاوت های مکاتب فلسفی و دین نیز در همین است که فلاسفه هر یک مکتب ویژه ای داشته اند، بدین سبب همواره " فلسفه ها" وجود داشته اند نه "فلسفه" ولی پیامبران الهی همیشه مویّد و مصدّق یکدیگر بوده اند و هیچ یک دیگری را نفی و انکار نکرده است.
پیوسته پیامبر پیشین به ظهور پیامبر بعدی بشارت داده و پیمان محکمی از مومنان برای ظهور او گرفته است و پیامبر بعدی نیز پیامبر پیشین را تصدیق و تائید کرده است. بنابراین دین الهی یک جریان پیوسته است. اگر بخواهیم برای روشن شدن مطلب مثالی بیاوریم، تعلیمات انبیاء همانند مدرسه است و انسان، همانند دانش آموز. پس از گرفتن تعلیمات کلاس پائین تر به کلاس بالاتر ارتقاء می باید و این ارتقاء همواره ادامه دارد. آموزش های کلاس پائین تر نه فقط با کلاس بالاتر، اختلافی ندارد بلکه لازمۀ آن است و تعلیمات کلاس بالاتر نیز با کلاس اول مخالفتی ندارد زیرا ادامۀ آن است. این جریان، تکامل دین شمرده می شود نه اختلاف ادیان. (1)
دین چیست؟
کلمه دین واژه ای است مشترک بین زبان های سامی و فارسی. ریشه این واژه در زبان باستانی ایران " دئن" بوده که به تدریج به "دین" تبدیل شده است. در عربی نیز با همین تلفّظ به کار برده می شود.
اما در اصطلاح، دین، تعریف مختلفی دارد:
- قوه ای روحانی که برای ادراک نامتناهی و رموز متحولّه به انسان قوت و دانائی می بخشد. (2)
- تحدید و تقیید حیات بشری. (3)
- حسی درونی در افراد انسانی که نتیجه آن انقیاد بشر به قوانین الهی است. (4)
- شوق وافر انسان برای پی بردن به کُنهِ ذات پروردگار عالمیان است. (5)
- دین کمال اخلاقی است و کمال اخلاقی کلّ دیانت است. (6)
- دین عبارت از شرایع و قوانینی که به وضع الهی و وحی سماوی بر یکی از افراد بشر نازل گردد و موجب انتظام امور روحانی و ملکی ملّت شود. (7)
نتیجه آنکه دین عبارت است از مجموعه قوانینی برای بهتر بودن و بهتر زیستن و یا به تعبیری دین، فنّ زندگی است.
اما در آثار بهائی تعریفی جالب و کامل از دین مطرح شده است. " دین عبارت است از کشف روابط ضروریه منبعث از حقایق اشیاء"(حضرت عبدالبهاء). جالب اینکه همین تعریف در مورد طبیعت (علم) نیز به میان آمده است. بنابراین باید در وجوه مشترک بین دین و طبیعت دقت کرد تا متوجه شد چگونه این دو پدیده، تعریف یکسانی دارند؟
در نظر اکثر مردم، دین عبارت است از یک رشته آداب و رسوم و شعائر. مردم این آداب و رسوم که از آداب و عادات اقوام گوناگون وارد دین شده است و زائد و غیر لازم است را با کارنامۀ بعضی از کشور گشایان به ظاهر دیندار و دینداران به باطن آدمی خوار، در هم آمیخته و چهره پاک دین را در نظر بعضی متفکرین، کریه جلوه داده و به بدگویی از دین واداشته اند.
در این مبحث از سه دیدگاه به دین می نگریم.
1.از نظر مبدأ تجلی.
2. از نظر مادی
3. از نظر آثار
دین از نظر مبدأ تجلّی:
دین عبارت است از تظاهر بیرونی یک حقیقت آسمانی یا تظاهر مشیّت الهی (8)
همه ادیان به خدای یگانه دعوت کرده اند و دین را وسیله وصول به قرب رضای الهی دانسته اند. خدا در ادیان، خالق بشر و رازق اوست. در عرفان بهائی که همان عرفان کلی دین است، خداوند فقط خالق جهان نیست بلکه مدیر و مدبّر آن نیز هست و مشیّت او در هستی، تحول و پیشرفت جهان دخالت دارد.
مشیت الهی چگونه در جهان دخالت می کند؟
ذات غیب، صعود و نزولی ندارد و مقدّس از حلول و دخول است. مهم ترین مجرای تظاهر مشیت الهی در ایجاد و پیشرفت و تحوّل هستی، ظهور مظاهر مقدسه الهی است. این وجودات مقدسه هستند که منظور و مقصود مشیت الهی را به جامعه انسانی ابلاغ می کنند و او را برای شناخت خالق خود و بهتر بودن و بهتر زیستن که هدف نهایی مشیّت اوست، تربیت می نمایند و در حقیقت فن زندگی را به او می آموزند.
دین از نظر مادی:
تعریف حضرت عبدالبهاء از دین که می فرمایند " دین عبارت است از روابط ضروریه ای که منبعث از حقایق اشیاء است" بیشتر ناظر به این جنبه از دین است. جهان طبیعت عبارت است از ماده و روابط بین آنها. در جهان هستی با صورت های جمادی، نباتی، حیوانی و انسانی برخورد می کنیم و بین این صورت ها روابطی می بینیم. این روابط قرار دادی نیست چون اگر قرار دادی بود، تغییر می کرد بلکه پایدار و مُنبَعِث از طبیعت آنهاست. بدون این روابط، هستی ترکیب نمی یافت و اینگونه منظّم نبود.
این روابط پایدار را قانون یا ناموس طبیعت نامیده اند.
قانون الهی در مقایسه با قانون بشری:
قوانین بر دو دسته اند: قوانین تشریعی (الهی) و قوانین موضوعۀ بشری. هر دو دسته از روابط ضروریه جامعه و طبیعت سرچشمه گرفته اند. واضع قوانین الهی، پروردگار و واضع قوانین موضوعه، نمایندگان جامعه انسانی هستند و غرض از تشریع و وضع هر دو دسته بهتر شدن و بهتر زیستن انسان است، اما اینکه کدام دسته از قوانین بهتر می توانند نیل به این هدف را تامین کنند، نیاز به بحث بیشتری دارد.
روابط بین اشیاء عبارت است از میل ترکیب یا میل تحلیل و قوانینی که بر این روابط حکومت می کنند به مشیّت الهی همیشگی و تغییر ناپذیرند و علوم، این روابط را تبیین و تجربه کرده اند ودر اینجا نیازی به اثبات آن نیست.
اما روابط بین انسانها: انسان ها با یکدیگر دو نوع رابطه دارند. یکی روابط مادی قابل لمس مانند روابط زناشویی، روابط اقتصادی و ... و دیگری روابط عاطفی و معنوی مانند محبت، عشق و ...
قوانین وضعی بشر فقط در حوزه روابط دسته اول به کار برده می شوند و حوزه اختیارات آنها محدود است در صورتی که قوانین الهی بر هر دو دسته از روابط نظارت دارند و حوزه اختیارات و قدرت ضمانت اجرایی آنها بسیار گسترده تر است.
قوانین موضوعه ممکن است روابط مادی و ملموس بشری را تنظیم کنند و برای گسترش یا محدود کردن این روابط قواعدی از آنها استخراج می شود. اما هرگز در تنظیم روابط عاطفی و معنوی انسانها، نقش موثری نداشته اند و بدین معنی که امکان دارد برای محدود کردن تجاوز به حقوق دیگری و کیفر متجاوز، قانون هایی وضع کنند و متجاوز را به زندان و تبعید و حتی اعدام، محکوم نمایند اما همه اینها پس از تجاوز، انجام می گیرد و هیچگونه قانون موثری برای جلوگیری از تجاوز وجود ندارد و قدرت این قوانین و مقررات در حوزه روابط معنوی و اخلاقی بسیار اندک است و اصولاً در قواین موضوعه کمتر به جنبه اخلاقی روابط توجه می شود.
در صورتی که قوانین الهی بر هر دو جنبه ناظرند. هم متجاوز را محکوم می کنند و هم تجاوز را و برای جلوگیری از تجاوز و تربیت افرادی که ذاتاً متجاوز بار نیایند، قوانینی محکم و اخلاقی وجود دارد.
برای مثال: سرقت جرم است هم از نظر قوانین الهی و هم از نظر قوانین موضوعه بشری و در هر دو دسته از قوانین برای سرقت کیفرهایی تعیین شده است. اما چنانکه گفته شد تا جرمی اتفاق نیفتد و مجرمی پیدا نشود قانون وضعی کاری به کسی ندارد لیکن در قوانین الهی برای اجتناب از سرقت یا سایر کارهای بد، قوانینی اخلاقی موجود است و و اصولاً در دین تربیت انسان به طریقی است که از هر کار ناشایست رو بگرداند . آن هم نه به خاطر ترس از مجازات بلکه فقط به خاطر رضای خالق.
یا در هیچ یک از قوانین موضوعه بشری برای کسانی که با وجود توانایی از کمک و محبّت به دیگران سرباز زنند، مجازاتی در نظر گرفته نشده است، در حالی که قوانین الهی برای این دسته از روابط نیز دستورات جامعی دارد و به این جنبه از نیاز انسانی هم توجه بسیار مبذول داشته اند. به علاوه تمدن بشری در پرتو همین روابط معنوی به وجود آمده است.
برای مثال علّت تشکیل جامعه مسلماً قوانین مدنی نبوده است بلکه این قوانین پس از تشکیل جامعه وضع می شود مضافاً اینکه سرچشمه قوانینی مدنی، قوانین الهی است و نیازهای عاطفی و روحی و فطری بشر سبب تشکیل جوامع انسانی بوده است.
نتیجه آنکه قوانین ادیان عالی تر، کامل تر، موثرتر و پایدار تر بوده اند زیرا هم بر روابط مادی و هم بر روابط معنوی و عاطفی ناظرند. حدود وظائف بشر نیز در قوانین الهی بسیار گسترده تر از قوانین تدوینی بشر است. ادیان برای انسان سه وظیفه مهم در نظر گرفته اند. وظیفه انسان نسبت به خود، وظیفه انسان نسبت به اجتماع و وظیفه انسان نسبت به خدا.
در قوانین مدنی از وظیفه انسان نسبت به خود و نسبت به خدا چیزی نیست و اگر هم باشد تحت تاثیر قوانین الهی بوده است و فقط وظائف انسان را در برابر جامعه و افراد و تعیین می کنند اما در ادیان هم وظیفه انسان نسبت به خود تنظیم شده و هم نسبت به خدا و هم نسبت به اجتماع.
دین از نظر آثار و نتایج:
تاریخ، نقش موثر دین را در پیشرفت و دگرگونی تمدن و تربیت انسان به خوبی بیان می کند و حتی بدبین ترین دانشمندان مادی نیز نتوانسته اند این تاثیر شدید را انکار یا نفی کنند و همه اعتراف کرده اند که دین در تشکیل و تنظیم جوامع انسانی به ویژه در قرون اولیه تاثیر شدید داشته است.
دین عبارت است از حقیقتی کلّی که در جمیع مظاهر تمدن انسانی و زندگی بشر نافذ است. یعنی هر حقیقتی را که در مورد انسان و بهتر بودن و بهتر زیستن او در نظر آوریم در دین موجود است و اصلاًٌ دین یعنی مجموعه این حقایق. انکار دین، مستلزم انکار همه حقایق و واقعیاتی است که برای زندگی انسان ضرورت دارد و چون این واقعیات ضروری است، دین نیز که مجموعه همین ضروریات است، بالطّبع ضروری خواهد بود.
ادیان چه تاثیری بر تکامل انسان داشته اند؟
تفکر مذهبی سیر تحوّلی داشته است. انسان های نخستین با مشاهدۀ قوای طبیعت به پرستش آنها پرداختند. مذاهب آنیمیزم (اعتقاد به وجود روح در اشیاء)، ناتورالیسم (پرستش نیروهای طبیعت)، فتیشیسم (بت پرستی)، توتمیسم (پرستش اجداد و نیاکان و بعضی از حیوانات و گیاهان) در ادوار نخستین تمدن بشری پدید آمدند.
به تدریج عقل انسان مراحل والاتری را پیمود با هدایت مظاهر مقدسه الهی از پرستش انواع و مظاهر طبیعت به یگانگی پروردگار رسید و ادیان ابراهیمی (9) در شناخت خدای یگانه و تمدن بشر سهمی بزرگ داشته اند. دیانت یهود، اعتقاد به وحدانیّت خداوند و قانون را به بشریّت داد. کتاب تورات بزرگترین کتاب قانون در عهد عتیق است و شامل 610 قانون در مسائل گوناگون مربوط به زندگی انسان می باشد.
دیانت مسیح علاوه بر توحید و قانون، مقولۀ اخلاق را نیز وارد زندگانی انسان کرد و به همین لحاظ در انجیل، مسائل اخلاقی، جایگاه ویژه ای دارند و در درجۀ اوّل اهمیت قرار گرفته اند.
دیانت اسلام بر توحید و قانون و اخلاق، مقولۀ علم یعنی حکمت، فلسفه و عرفان را به دین افزود. دانشمندان اسلامی در فنون مختلف علمی، حکمت، فلسفه و عرفان آثار پر ارزشی به بشریت تقدیم داشتند.
در امر بهائی علاوه بر مقوله های گفته شده، دو مقوله مهم دیگر نیز افزدوه شد. یکی از این دو : آرمان های جهانی و تعالیم عمومی که محور همه آنها وحدت عالم انسانی است و دیگری تشکیلات اجتماعی یعنی "نظم بدیع جهان آرای الهی" است که پیش از دیانت بهائی، بدین صورت وجود نداشته است.
منظور این نیست که مثلاً دیانت یهود، اصلاً فاقد اخلاق است و یا پیش از اسلام در ادیان به علم توجهی نشده، بلکه مقوله اخلاق در دیانت مسیح برجستگی خاصی دارد و مقوله علم در اسلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است و الّا همواره علم و اخلاق یکی از دستورات اکید همه ادیان بوده است.
تعالیم عمومی و آرمان ها نیز در افکار دینی و فلسفی سابقه داشته اما نه به گستردگی و ویژگی امر بهائی. مثلاًً همه از صلح، ذکری به میان آورده اند و از نیکی آن سخن گفته اند لیکن تا این حقایق به صورت اعتقاد دینی در نیاید و در قلوب جای نگیرد، و وسایل و تشکیلات آن فراهم نگردد، پایدار نمی ماند و امکان تحقق نمی یابد.
با افزودن این دو مقوله آرمان های جهانی و نظم بدیع، اکنون می توانیم تعریف جامع تری از دین داشته باشیم و بگوییم در اصطلاح بهائی دین عبارت است از عرفان، عمل به احکام و اوامر که مشتمل بر پرستش پروردگار و اعتقاد به قوانین (مدنی، جزائی، اخلاقی)، آرمان های جهانی و نظام اداری عمومی است و چون این تعریف همه ابعاد زندگی انسان را در بر می گیرد، پس دین، زندگی است و دستورات آن، فن زندگی و چون زندگی ضروری است، دین هم که دستور زندگی است، ضروری می باشد.
چرا عصر ما به معتقدات دینی نیاز دارد؟
نیازهای بشر بر سه دسته اند: مادی، عقلانی و عاطفی. زیرا انسان بر خلاف تعریف علمای مادی تنها عبارت از ماده و عقل نیست بلکه در تعریف انسان باید گفته شود: انسان عبارت است از ماده و روح که مشتمل است بر عقل و عاطفه و قوانین معنوی دیگر.
گفته اند که دانش می تواند نیازهای انسان را بر طرف سازد و دیگر نیازی به دین نیست از دورترین ادوار تاریخ تا امروز نفوسی بوده اند و هستند که ضرورت دین را انکار می کنند وبه خصوص در قرون اخیر که نوع بشر از جهت مادی به پیشرفت های حیرت انگیزی نائل آمده است. منکرین ادیان بیشتر از پیش به انکار آن پرداخته اند و مدّعی شده اند که علم به تنهایی قادر به حل معضلات بشر است و اما آیا دانش واقعاً همه نیازهای انسان را بر می آورد؟
بدون تردید، علوم هر یک در محدوده خود نیازهایی از انسان را بر می آورند نیازهای مادی و عقلانی بشر که در محدوده توانایی علم قرار دارند به واسطه علم برآورده می شوند اما توانایی علم در برآوردن نیازهای عاطفی بشر، بسیار کم است حتی به جرأ ت می توان گفت که دانش را در میدان نیازهای عاطفی انسان، نیرویی نیست. ولیکن دین در طول تاریخ بشر برآورنده نیازهای مادی، عقلانی و عاطفی بشر بوده است و تا کنون مکتبی به وجود نیامده است که نیازهای سه گانه انسان را همچون دین برآورده سازد.
نهضت های علمی که برای بهبود وضع بشر و پیشرفت تمدن به وجود آمده اند چند دسته بوده اند و هر یک قسمتی از نیازهای انسان را برطرف کرده اند.
1. مکاتب اقتصادی: که نقطه نظرگاه آن نیازهای مادی انسان بوده است.
2. مکاتب علمی: که همت خود را صرف نیازهای فرهنگی بشر چه در زمینه علوم نظری و چه در مورد علوم تجربی کرده اند.
3. مکاتب سیاسی: که بیشتر وقت خود را در پیشرفت ادارۀ امور اجتماع و تشکیل دولت ها بر اساس افکار دانشمندان علوم اقتصادی و یا فرهنگی سپری کرده اند.
هیچ یک از این مکاتب تا کنون نتوانسته اند آنگونه که باید و شاید در رفع نیازهای سه گانه انسان مؤثر واقع شوند و حتی یکی از بزرگتری مکاتب اقتصادی عصر حاضر که داعیه های بزرگی داشت وسالیانی دراز افکار عده بیشماری را به خود معطوف داشته بود، در اواخر قرن بیستم فرو پاشید و از پس خود، دمار و بدبختی و فقر و فلاکت را نشان داد.
اما چون دین جامع این مکاتب است و آنچه همه دارند، دین به تنهایی دارد، یعنی همه نیازهای انسان را از مادی، علمی و عاطفی برآورده می سازد با وجود مخالفت شدید دانشمندان مادی و زورمندان سیاسی روز به روز اهمیت خود را باز می یابد و هر چه تمدن مادی بیشتر پیشرفت می کند، نیاز انسان به دین بیشتر ثابت می شود.
گفته شد یکی از امتیازات دین بر تفکرات علمی این است که دین انسان را به حقایق و آرمان های عمومی، معتقد می سازد باید بدانیم که دانستن خوب بودن چیزی به تنهایی کافی نیست و باید بدان معتقد بود. همه متفکرین و دانشمندان در خوبی و نیکی صلح، وحدت و یگانگی بشر، سخن گفته اند اما این سخنان در متون ادبی ملّت ها به عنوان آثار نغز ادبی باقی ماند است.
حضرت بهاءالله میل به صلح و وحدت عالم انسانی، تعدیل معیشت، تساوی حقوق زن و مرد و ... را در قلوب بشر از راه اعتقاد دینی وارد کرده اند و می دانیم تا این آرمان ها به صورت اعتقاد مذهبی در نیاید و وسائط و وسایلی برای اجرای عملی آن پیش بینی نشود، پایدار نمی ماند و تاثیر زیادی ندارد.
"قلم اعلی در این حین، مظاهر قدرت و مشارق اقتدار یعنی مُلوک و سلاطین و رؤسا و اُمَرا و عُلما و عرفا را نصیحت می فرماید و به دین و به تمسّک به آن وصیت می نماید. آن است سبب بزرگ از برای نظم جهان و اطمینان مَن فِی الاِمکان . سستی ارکان دین سبب قوّت جهّال و جرأت و جسارت شده، به راستی می گویم آنچه از مقام بلند دین کاست، بر غفلت اشرار افزود و نتیجه آخرُالاَمر، هرج و مرج است. اِسمَعوا یا اولی الاَبصار ثُمّ اعتبروا یا اولی الاَنظار." (10) (کلمات فردوسیه)
" ادیان الهی سبب اختلاف نیست و مُحدِثِ عداوت و بغضا، نه. زیرا اساس جمیع ادیان حقیقت است و حقیقت یکی است . تعدُّد ندارد و این اختلافات از تقالید است چون تقالید مختلف است لهذا سبب اختلاف و جدال است و این ظلمات تقالید آفتاب حقیقت را پنهان نموده ..." (11)
"جهان ملکوت یکی است، نهایت آن است که بهار تجدّد نماید و در کائنات حرکت و جنبشی جدید و عظیم نماید و کوه و دشت زنده شود درختان تر و تازه گردد و برگ و شکوفه و ثمر به طراوتی بی اندازه جلوه نماید. لهذا ظهورات سابقه با ظهورات لاحقه نهایت ارتباط دارد بلکه عین یکدیگرند..." (12)
" اساس دین الهی یکی است همان اساس که مسیح گذارد و فراموش شد، حضرت بهاءالله آن را تجدید کرد زیرا اساس ادیان الهی یکی است یعنی هر دینی بر دو قِسم مُنقَسِم است. قِسمی اصل است و تعلّق به اخلاق دارد و تعلّق به حقایق و معانی دارد و تعلّق به معرفت الله دارد و آن یکی است ابداً تغییر ندارد زیرا حقیقت است حقیقت تغییر و تبدیل ندارد. قِسمی دیگر، فرع است و تعلّق به معاملات دارد این در هر زمانی به اقتضای آن زمان تغییر یابد." (13)
" اما اساس ادیان که تعلّق به اخلاق و روحانیات دارد، تغییر نمی کند و آن اساس یکی است تعدّد و تبدّل ندارد همان اساس را حضرت مسیح تأسیس نمود؛ همان اساس را حضرت محمّد ترویج فرمود؛ جمیع انبیای الهی به حقیقت دعوت نمودند مقصود کل یکی است و آن ترقی و عزّت عالم انسانی و مَدَنیّت آسمانی است." (14)
" امروز اعظم علاج عاجِل و تِریاق فاروقی که حکیم الهی تجویز فرموده وحدت عالم انسانی و صلح عمومی است و توضیح و تبیین اصول ادیان الهیه و دفع تقالید و رسوماتی که منافی علم و عقل است، زیرا یک سبب بزرگ به جهت بی دینی نفوس، همین است." (15)
"در مدارس باید ابتدا تعلیم دین گردد. بعد از تعلیم دیانت و انعقاد قلوب اطفال، بر محبّت حضرت احدیّت، به تعلیم سایر علوم پراخت."(16)
"دین، نوری است مُبین و حِصنی است مَتین، از برای حفظ و آسایش اهل عالم. چه که خَشیةُالله، ناس را به معروف، امر و از منکر، نهی نماید. اگر سراج دین مستور ماند، هرج و مرج راه یابد. نَیّر عدل و انصاف و آفتاب امن و اطمینان از نور باز ماند. هر آگاهی بر آنچه ذکر شد، گواهی داده و می دهد " (حضرت بهاءالله،اشراق اول)
نویسندگان تاریخ ادیان، معمولاً از دین ابراهیم، دین مسیح، دین موسی ... به صورت مجزّا نام می برند و پیامبر را به عنوان پدیدآورندۀ آن شریعت می شمارند. اما حقیقت آن است که دین جریانی واحد است، اصول مکتب انبیای الهی یکی است. همه از یک سرچشمه اند و همه شکل های مختلف یک حقیقت کلی واحد. هدف و مقصود همه آنها یکی است و هر یک بر حسب مقتضیات زمان و مکان، مردم را به سوی حقیقتی واحد دعوت می کرده اند. تفاوت آنها فقط در فروع است که نظر به استعداد بشر و اقتضای محیط، چنین تفاوت هایی ضرورت داشته است.
یکی از تفاوت های مکاتب فلسفی و دین نیز در همین است که فلاسفه هر یک مکتب ویژه ای داشته اند، بدین سبب همواره " فلسفه ها" وجود داشته اند نه "فلسفه" ولی پیامبران الهی همیشه مویّد و مصدّق یکدیگر بوده اند و هیچ یک دیگری را نفی و انکار نکرده است.
پیوسته پیامبر پیشین به ظهور پیامبر بعدی بشارت داده و پیمان محکمی از مومنان برای ظهور او گرفته است و پیامبر بعدی نیز پیامبر پیشین را تصدیق و تائید کرده است. بنابراین دین الهی یک جریان پیوسته است. اگر بخواهیم برای روشن شدن مطلب مثالی بیاوریم، تعلیمات انبیاء همانند مدرسه است و انسان، همانند دانش آموز. پس از گرفتن تعلیمات کلاس پائین تر به کلاس بالاتر ارتقاء می باید و این ارتقاء همواره ادامه دارد. آموزش های کلاس پائین تر نه فقط با کلاس بالاتر، اختلافی ندارد بلکه لازمۀ آن است و تعلیمات کلاس بالاتر نیز با کلاس اول مخالفتی ندارد زیرا ادامۀ آن است. این جریان، تکامل دین شمرده می شود نه اختلاف ادیان. (1)
دین چیست؟
کلمه دین واژه ای است مشترک بین زبان های سامی و فارسی. ریشه این واژه در زبان باستانی ایران " دئن" بوده که به تدریج به "دین" تبدیل شده است. در عربی نیز با همین تلفّظ به کار برده می شود.
اما در اصطلاح، دین، تعریف مختلفی دارد:
- قوه ای روحانی که برای ادراک نامتناهی و رموز متحولّه به انسان قوت و دانائی می بخشد. (2)
- تحدید و تقیید حیات بشری. (3)
- حسی درونی در افراد انسانی که نتیجه آن انقیاد بشر به قوانین الهی است. (4)
- شوق وافر انسان برای پی بردن به کُنهِ ذات پروردگار عالمیان است. (5)
- دین کمال اخلاقی است و کمال اخلاقی کلّ دیانت است. (6)
- دین عبارت از شرایع و قوانینی که به وضع الهی و وحی سماوی بر یکی از افراد بشر نازل گردد و موجب انتظام امور روحانی و ملکی ملّت شود. (7)
نتیجه آنکه دین عبارت است از مجموعه قوانینی برای بهتر بودن و بهتر زیستن و یا به تعبیری دین، فنّ زندگی است.
اما در آثار بهائی تعریفی جالب و کامل از دین مطرح شده است. " دین عبارت است از کشف روابط ضروریه منبعث از حقایق اشیاء"(حضرت عبدالبهاء). جالب اینکه همین تعریف در مورد طبیعت (علم) نیز به میان آمده است. بنابراین باید در وجوه مشترک بین دین و طبیعت دقت کرد تا متوجه شد چگونه این دو پدیده، تعریف یکسانی دارند؟
در نظر اکثر مردم، دین عبارت است از یک رشته آداب و رسوم و شعائر. مردم این آداب و رسوم که از آداب و عادات اقوام گوناگون وارد دین شده است و زائد و غیر لازم است را با کارنامۀ بعضی از کشور گشایان به ظاهر دیندار و دینداران به باطن آدمی خوار، در هم آمیخته و چهره پاک دین را در نظر بعضی متفکرین، کریه جلوه داده و به بدگویی از دین واداشته اند.
در این مبحث از سه دیدگاه به دین می نگریم.
1.از نظر مبدأ تجلی.
2. از نظر مادی
3. از نظر آثار
دین از نظر مبدأ تجلّی:
دین عبارت است از تظاهر بیرونی یک حقیقت آسمانی یا تظاهر مشیّت الهی (8)
همه ادیان به خدای یگانه دعوت کرده اند و دین را وسیله وصول به قرب رضای الهی دانسته اند. خدا در ادیان، خالق بشر و رازق اوست. در عرفان بهائی که همان عرفان کلی دین است، خداوند فقط خالق جهان نیست بلکه مدیر و مدبّر آن نیز هست و مشیّت او در هستی، تحول و پیشرفت جهان دخالت دارد.
مشیت الهی چگونه در جهان دخالت می کند؟
ذات غیب، صعود و نزولی ندارد و مقدّس از حلول و دخول است. مهم ترین مجرای تظاهر مشیت الهی در ایجاد و پیشرفت و تحوّل هستی، ظهور مظاهر مقدسه الهی است. این وجودات مقدسه هستند که منظور و مقصود مشیت الهی را به جامعه انسانی ابلاغ می کنند و او را برای شناخت خالق خود و بهتر بودن و بهتر زیستن که هدف نهایی مشیّت اوست، تربیت می نمایند و در حقیقت فن زندگی را به او می آموزند.
دین از نظر مادی:
تعریف حضرت عبدالبهاء از دین که می فرمایند " دین عبارت است از روابط ضروریه ای که منبعث از حقایق اشیاء است" بیشتر ناظر به این جنبه از دین است. جهان طبیعت عبارت است از ماده و روابط بین آنها. در جهان هستی با صورت های جمادی، نباتی، حیوانی و انسانی برخورد می کنیم و بین این صورت ها روابطی می بینیم. این روابط قرار دادی نیست چون اگر قرار دادی بود، تغییر می کرد بلکه پایدار و مُنبَعِث از طبیعت آنهاست. بدون این روابط، هستی ترکیب نمی یافت و اینگونه منظّم نبود.
این روابط پایدار را قانون یا ناموس طبیعت نامیده اند.
قانون الهی در مقایسه با قانون بشری:
قوانین بر دو دسته اند: قوانین تشریعی (الهی) و قوانین موضوعۀ بشری. هر دو دسته از روابط ضروریه جامعه و طبیعت سرچشمه گرفته اند. واضع قوانین الهی، پروردگار و واضع قوانین موضوعه، نمایندگان جامعه انسانی هستند و غرض از تشریع و وضع هر دو دسته بهتر شدن و بهتر زیستن انسان است، اما اینکه کدام دسته از قوانین بهتر می توانند نیل به این هدف را تامین کنند، نیاز به بحث بیشتری دارد.
روابط بین اشیاء عبارت است از میل ترکیب یا میل تحلیل و قوانینی که بر این روابط حکومت می کنند به مشیّت الهی همیشگی و تغییر ناپذیرند و علوم، این روابط را تبیین و تجربه کرده اند ودر اینجا نیازی به اثبات آن نیست.
اما روابط بین انسانها: انسان ها با یکدیگر دو نوع رابطه دارند. یکی روابط مادی قابل لمس مانند روابط زناشویی، روابط اقتصادی و ... و دیگری روابط عاطفی و معنوی مانند محبت، عشق و ...
قوانین وضعی بشر فقط در حوزه روابط دسته اول به کار برده می شوند و حوزه اختیارات آنها محدود است در صورتی که قوانین الهی بر هر دو دسته از روابط نظارت دارند و حوزه اختیارات و قدرت ضمانت اجرایی آنها بسیار گسترده تر است.
قوانین موضوعه ممکن است روابط مادی و ملموس بشری را تنظیم کنند و برای گسترش یا محدود کردن این روابط قواعدی از آنها استخراج می شود. اما هرگز در تنظیم روابط عاطفی و معنوی انسانها، نقش موثری نداشته اند و بدین معنی که امکان دارد برای محدود کردن تجاوز به حقوق دیگری و کیفر متجاوز، قانون هایی وضع کنند و متجاوز را به زندان و تبعید و حتی اعدام، محکوم نمایند اما همه اینها پس از تجاوز، انجام می گیرد و هیچگونه قانون موثری برای جلوگیری از تجاوز وجود ندارد و قدرت این قوانین و مقررات در حوزه روابط معنوی و اخلاقی بسیار اندک است و اصولاً در قواین موضوعه کمتر به جنبه اخلاقی روابط توجه می شود.
در صورتی که قوانین الهی بر هر دو جنبه ناظرند. هم متجاوز را محکوم می کنند و هم تجاوز را و برای جلوگیری از تجاوز و تربیت افرادی که ذاتاً متجاوز بار نیایند، قوانینی محکم و اخلاقی وجود دارد.
برای مثال: سرقت جرم است هم از نظر قوانین الهی و هم از نظر قوانین موضوعه بشری و در هر دو دسته از قوانین برای سرقت کیفرهایی تعیین شده است. اما چنانکه گفته شد تا جرمی اتفاق نیفتد و مجرمی پیدا نشود قانون وضعی کاری به کسی ندارد لیکن در قوانین الهی برای اجتناب از سرقت یا سایر کارهای بد، قوانینی اخلاقی موجود است و و اصولاً در دین تربیت انسان به طریقی است که از هر کار ناشایست رو بگرداند . آن هم نه به خاطر ترس از مجازات بلکه فقط به خاطر رضای خالق.
یا در هیچ یک از قوانین موضوعه بشری برای کسانی که با وجود توانایی از کمک و محبّت به دیگران سرباز زنند، مجازاتی در نظر گرفته نشده است، در حالی که قوانین الهی برای این دسته از روابط نیز دستورات جامعی دارد و به این جنبه از نیاز انسانی هم توجه بسیار مبذول داشته اند. به علاوه تمدن بشری در پرتو همین روابط معنوی به وجود آمده است.
برای مثال علّت تشکیل جامعه مسلماً قوانین مدنی نبوده است بلکه این قوانین پس از تشکیل جامعه وضع می شود مضافاً اینکه سرچشمه قوانینی مدنی، قوانین الهی است و نیازهای عاطفی و روحی و فطری بشر سبب تشکیل جوامع انسانی بوده است.
نتیجه آنکه قوانین ادیان عالی تر، کامل تر، موثرتر و پایدار تر بوده اند زیرا هم بر روابط مادی و هم بر روابط معنوی و عاطفی ناظرند. حدود وظائف بشر نیز در قوانین الهی بسیار گسترده تر از قوانین تدوینی بشر است. ادیان برای انسان سه وظیفه مهم در نظر گرفته اند. وظیفه انسان نسبت به خود، وظیفه انسان نسبت به اجتماع و وظیفه انسان نسبت به خدا.
در قوانین مدنی از وظیفه انسان نسبت به خود و نسبت به خدا چیزی نیست و اگر هم باشد تحت تاثیر قوانین الهی بوده است و فقط وظائف انسان را در برابر جامعه و افراد و تعیین می کنند اما در ادیان هم وظیفه انسان نسبت به خود تنظیم شده و هم نسبت به خدا و هم نسبت به اجتماع.
دین از نظر آثار و نتایج:
تاریخ، نقش موثر دین را در پیشرفت و دگرگونی تمدن و تربیت انسان به خوبی بیان می کند و حتی بدبین ترین دانشمندان مادی نیز نتوانسته اند این تاثیر شدید را انکار یا نفی کنند و همه اعتراف کرده اند که دین در تشکیل و تنظیم جوامع انسانی به ویژه در قرون اولیه تاثیر شدید داشته است.
دین عبارت است از حقیقتی کلّی که در جمیع مظاهر تمدن انسانی و زندگی بشر نافذ است. یعنی هر حقیقتی را که در مورد انسان و بهتر بودن و بهتر زیستن او در نظر آوریم در دین موجود است و اصلاًٌ دین یعنی مجموعه این حقایق. انکار دین، مستلزم انکار همه حقایق و واقعیاتی است که برای زندگی انسان ضرورت دارد و چون این واقعیات ضروری است، دین نیز که مجموعه همین ضروریات است، بالطّبع ضروری خواهد بود.
ادیان چه تاثیری بر تکامل انسان داشته اند؟
تفکر مذهبی سیر تحوّلی داشته است. انسان های نخستین با مشاهدۀ قوای طبیعت به پرستش آنها پرداختند. مذاهب آنیمیزم (اعتقاد به وجود روح در اشیاء)، ناتورالیسم (پرستش نیروهای طبیعت)، فتیشیسم (بت پرستی)، توتمیسم (پرستش اجداد و نیاکان و بعضی از حیوانات و گیاهان) در ادوار نخستین تمدن بشری پدید آمدند.
به تدریج عقل انسان مراحل والاتری را پیمود با هدایت مظاهر مقدسه الهی از پرستش انواع و مظاهر طبیعت به یگانگی پروردگار رسید و ادیان ابراهیمی (9) در شناخت خدای یگانه و تمدن بشر سهمی بزرگ داشته اند. دیانت یهود، اعتقاد به وحدانیّت خداوند و قانون را به بشریّت داد. کتاب تورات بزرگترین کتاب قانون در عهد عتیق است و شامل 610 قانون در مسائل گوناگون مربوط به زندگی انسان می باشد.
دیانت مسیح علاوه بر توحید و قانون، مقولۀ اخلاق را نیز وارد زندگانی انسان کرد و به همین لحاظ در انجیل، مسائل اخلاقی، جایگاه ویژه ای دارند و در درجۀ اوّل اهمیت قرار گرفته اند.
دیانت اسلام بر توحید و قانون و اخلاق، مقولۀ علم یعنی حکمت، فلسفه و عرفان را به دین افزود. دانشمندان اسلامی در فنون مختلف علمی، حکمت، فلسفه و عرفان آثار پر ارزشی به بشریت تقدیم داشتند.
در امر بهائی علاوه بر مقوله های گفته شده، دو مقوله مهم دیگر نیز افزدوه شد. یکی از این دو : آرمان های جهانی و تعالیم عمومی که محور همه آنها وحدت عالم انسانی است و دیگری تشکیلات اجتماعی یعنی "نظم بدیع جهان آرای الهی" است که پیش از دیانت بهائی، بدین صورت وجود نداشته است.
منظور این نیست که مثلاً دیانت یهود، اصلاً فاقد اخلاق است و یا پیش از اسلام در ادیان به علم توجهی نشده، بلکه مقوله اخلاق در دیانت مسیح برجستگی خاصی دارد و مقوله علم در اسلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است و الّا همواره علم و اخلاق یکی از دستورات اکید همه ادیان بوده است.
تعالیم عمومی و آرمان ها نیز در افکار دینی و فلسفی سابقه داشته اما نه به گستردگی و ویژگی امر بهائی. مثلاًً همه از صلح، ذکری به میان آورده اند و از نیکی آن سخن گفته اند لیکن تا این حقایق به صورت اعتقاد دینی در نیاید و در قلوب جای نگیرد، و وسایل و تشکیلات آن فراهم نگردد، پایدار نمی ماند و امکان تحقق نمی یابد.
با افزودن این دو مقوله آرمان های جهانی و نظم بدیع، اکنون می توانیم تعریف جامع تری از دین داشته باشیم و بگوییم در اصطلاح بهائی دین عبارت است از عرفان، عمل به احکام و اوامر که مشتمل بر پرستش پروردگار و اعتقاد به قوانین (مدنی، جزائی، اخلاقی)، آرمان های جهانی و نظام اداری عمومی است و چون این تعریف همه ابعاد زندگی انسان را در بر می گیرد، پس دین، زندگی است و دستورات آن، فن زندگی و چون زندگی ضروری است، دین هم که دستور زندگی است، ضروری می باشد.
چرا عصر ما به معتقدات دینی نیاز دارد؟
نیازهای بشر بر سه دسته اند: مادی، عقلانی و عاطفی. زیرا انسان بر خلاف تعریف علمای مادی تنها عبارت از ماده و عقل نیست بلکه در تعریف انسان باید گفته شود: انسان عبارت است از ماده و روح که مشتمل است بر عقل و عاطفه و قوانین معنوی دیگر.
گفته اند که دانش می تواند نیازهای انسان را بر طرف سازد و دیگر نیازی به دین نیست از دورترین ادوار تاریخ تا امروز نفوسی بوده اند و هستند که ضرورت دین را انکار می کنند وبه خصوص در قرون اخیر که نوع بشر از جهت مادی به پیشرفت های حیرت انگیزی نائل آمده است. منکرین ادیان بیشتر از پیش به انکار آن پرداخته اند و مدّعی شده اند که علم به تنهایی قادر به حل معضلات بشر است و اما آیا دانش واقعاً همه نیازهای انسان را بر می آورد؟
بدون تردید، علوم هر یک در محدوده خود نیازهایی از انسان را بر می آورند نیازهای مادی و عقلانی بشر که در محدوده توانایی علم قرار دارند به واسطه علم برآورده می شوند اما توانایی علم در برآوردن نیازهای عاطفی بشر، بسیار کم است حتی به جرأ ت می توان گفت که دانش را در میدان نیازهای عاطفی انسان، نیرویی نیست. ولیکن دین در طول تاریخ بشر برآورنده نیازهای مادی، عقلانی و عاطفی بشر بوده است و تا کنون مکتبی به وجود نیامده است که نیازهای سه گانه انسان را همچون دین برآورده سازد.
نهضت های علمی که برای بهبود وضع بشر و پیشرفت تمدن به وجود آمده اند چند دسته بوده اند و هر یک قسمتی از نیازهای انسان را برطرف کرده اند.
1. مکاتب اقتصادی: که نقطه نظرگاه آن نیازهای مادی انسان بوده است.
2. مکاتب علمی: که همت خود را صرف نیازهای فرهنگی بشر چه در زمینه علوم نظری و چه در مورد علوم تجربی کرده اند.
3. مکاتب سیاسی: که بیشتر وقت خود را در پیشرفت ادارۀ امور اجتماع و تشکیل دولت ها بر اساس افکار دانشمندان علوم اقتصادی و یا فرهنگی سپری کرده اند.
هیچ یک از این مکاتب تا کنون نتوانسته اند آنگونه که باید و شاید در رفع نیازهای سه گانه انسان مؤثر واقع شوند و حتی یکی از بزرگتری مکاتب اقتصادی عصر حاضر که داعیه های بزرگی داشت وسالیانی دراز افکار عده بیشماری را به خود معطوف داشته بود، در اواخر قرن بیستم فرو پاشید و از پس خود، دمار و بدبختی و فقر و فلاکت را نشان داد.
اما چون دین جامع این مکاتب است و آنچه همه دارند، دین به تنهایی دارد، یعنی همه نیازهای انسان را از مادی، علمی و عاطفی برآورده می سازد با وجود مخالفت شدید دانشمندان مادی و زورمندان سیاسی روز به روز اهمیت خود را باز می یابد و هر چه تمدن مادی بیشتر پیشرفت می کند، نیاز انسان به دین بیشتر ثابت می شود.
گفته شد یکی از امتیازات دین بر تفکرات علمی این است که دین انسان را به حقایق و آرمان های عمومی، معتقد می سازد باید بدانیم که دانستن خوب بودن چیزی به تنهایی کافی نیست و باید بدان معتقد بود. همه متفکرین و دانشمندان در خوبی و نیکی صلح، وحدت و یگانگی بشر، سخن گفته اند اما این سخنان در متون ادبی ملّت ها به عنوان آثار نغز ادبی باقی ماند است.
حضرت بهاءالله میل به صلح و وحدت عالم انسانی، تعدیل معیشت، تساوی حقوق زن و مرد و ... را در قلوب بشر از راه اعتقاد دینی وارد کرده اند و می دانیم تا این آرمان ها به صورت اعتقاد مذهبی در نیاید و وسائط و وسایلی برای اجرای عملی آن پیش بینی نشود، پایدار نمی ماند و تاثیر زیادی ندارد.
"قلم اعلی در این حین، مظاهر قدرت و مشارق اقتدار یعنی مُلوک و سلاطین و رؤسا و اُمَرا و عُلما و عرفا را نصیحت می فرماید و به دین و به تمسّک به آن وصیت می نماید. آن است سبب بزرگ از برای نظم جهان و اطمینان مَن فِی الاِمکان . سستی ارکان دین سبب قوّت جهّال و جرأت و جسارت شده، به راستی می گویم آنچه از مقام بلند دین کاست، بر غفلت اشرار افزود و نتیجه آخرُالاَمر، هرج و مرج است. اِسمَعوا یا اولی الاَبصار ثُمّ اعتبروا یا اولی الاَنظار." (10) (کلمات فردوسیه)
" ادیان الهی سبب اختلاف نیست و مُحدِثِ عداوت و بغضا، نه. زیرا اساس جمیع ادیان حقیقت است و حقیقت یکی است . تعدُّد ندارد و این اختلافات از تقالید است چون تقالید مختلف است لهذا سبب اختلاف و جدال است و این ظلمات تقالید آفتاب حقیقت را پنهان نموده ..." (11)
"جهان ملکوت یکی است، نهایت آن است که بهار تجدّد نماید و در کائنات حرکت و جنبشی جدید و عظیم نماید و کوه و دشت زنده شود درختان تر و تازه گردد و برگ و شکوفه و ثمر به طراوتی بی اندازه جلوه نماید. لهذا ظهورات سابقه با ظهورات لاحقه نهایت ارتباط دارد بلکه عین یکدیگرند..." (12)
" اساس دین الهی یکی است همان اساس که مسیح گذارد و فراموش شد، حضرت بهاءالله آن را تجدید کرد زیرا اساس ادیان الهی یکی است یعنی هر دینی بر دو قِسم مُنقَسِم است. قِسمی اصل است و تعلّق به اخلاق دارد و تعلّق به حقایق و معانی دارد و تعلّق به معرفت الله دارد و آن یکی است ابداً تغییر ندارد زیرا حقیقت است حقیقت تغییر و تبدیل ندارد. قِسمی دیگر، فرع است و تعلّق به معاملات دارد این در هر زمانی به اقتضای آن زمان تغییر یابد." (13)
" اما اساس ادیان که تعلّق به اخلاق و روحانیات دارد، تغییر نمی کند و آن اساس یکی است تعدّد و تبدّل ندارد همان اساس را حضرت مسیح تأسیس نمود؛ همان اساس را حضرت محمّد ترویج فرمود؛ جمیع انبیای الهی به حقیقت دعوت نمودند مقصود کل یکی است و آن ترقی و عزّت عالم انسانی و مَدَنیّت آسمانی است." (14)
" امروز اعظم علاج عاجِل و تِریاق فاروقی که حکیم الهی تجویز فرموده وحدت عالم انسانی و صلح عمومی است و توضیح و تبیین اصول ادیان الهیه و دفع تقالید و رسوماتی که منافی علم و عقل است، زیرا یک سبب بزرگ به جهت بی دینی نفوس، همین است." (15)
"در مدارس باید ابتدا تعلیم دین گردد. بعد از تعلیم دیانت و انعقاد قلوب اطفال، بر محبّت حضرت احدیّت، به تعلیم سایر علوم پراخت."(16)
----------------------------
یاداشت ها:
(1) با تلخیص و اندکی تغییر از مجموعه کتابهای جهانی بینی توحیدی- وحی و نبوّت.
(2 تا 7) لزوم دین نوشته جناب روح الله مهرابخانی.
(8) اقتباس از نوار سخنرانی جناب بخت آور.
(9) اصطلاحاً به ادیانی گفته می شود که از حضرت ابراهیم (اب الانبیاء) شروع شده است.
(10 تا 16) کتاب پیام ملکوت، مبحث "اساس ادیان الهی یکی است".
یاداشت ها:
(1) با تلخیص و اندکی تغییر از مجموعه کتابهای جهانی بینی توحیدی- وحی و نبوّت.
(2 تا 7) لزوم دین نوشته جناب روح الله مهرابخانی.
(8) اقتباس از نوار سخنرانی جناب بخت آور.
(9) اصطلاحاً به ادیانی گفته می شود که از حضرت ابراهیم (اب الانبیاء) شروع شده است.
(10 تا 16) کتاب پیام ملکوت، مبحث "اساس ادیان الهی یکی است".
۱ نظر:
بسیار عالی بود. از زحمات شما تشکر فراوان دارم.
ارسال یک نظر