دین عامل نور یا موجب تاریکی
حضرت بهاءاللّه موانعی را که تأسیسات مذهبی در طول تاریخ بین انسان و مظاهر الهیه ایجاد کردهاند به شدّت محکوم میکنند. عقاید قشری مذهبی که از خرافات عامّه الهام گرفته و با سوء استفاده از قوای ذهنی تکامل یافتهاند مکرّراً بر دین حقیقی که همواره معطوف به هدف های روحانی و معنوی است تحمیل شدهاند. قوانین متبادلهء اجتماعی که برای استحکام حیات جامعه ظاهر شدهاند به جای آن که در خدمت عامّهء مردم قرار گیرند، پایهء قالبهای فکری متحجّر و اعمالی گشتهاند که عموم مردم را مورد فشار و زحمت قرار میدهد . حتّی از به کار بردن هوش و عقل یعنی مهمترین وسیلهای که بشر در اختیار دارد تعمّداً جلوگیری به عمل آمده است، نتیجه آن که روابط متقابل و همکاری بین دین و علم که اساس حیات و تمدّن انسانی بر آن متّکی است از بین رفته است .
نتیجهء این سابقهء تأسّف آور آن است که دین در سراسر جهان اعتبار و حُسن شهرت خود را از دست داده است. بدتر از همه آن که ادیان گذشته خود مهلک ترین سبب نفرت و جنگ در بین مردم جهان شدهاند .
حضرت بهاءاللّه متجاوز از یک قرن قبل تذکّر فرمودهاند که:
" ضغینه و بغضای مذهبی ناری است عالم سوز و اطفاء آن بسیار صَعْب، مگر ید قدرت الهی ناس را از این بلای عقیم نجات بخشد. " (1)
حضرت بهاءاللّه میفرمایند نفوسی که در بارگاه الهی مسئول این وضع اسفناکند، روحانیون یعنی پیشوایان ادیان عالم میباشند که در ادوار تاریخ به خود اجازه دادهاند که از جانب حق سخن گویند . کوشش آنان بر این که کلمة اللّه را ملک خصوصی خود دانند و تفسیر آن را وسیلهء بزرگی خود سازند بزرگ ترین مانع در راه پیشرفت تمدّن بوده است. چنان که بسیاری از پیشوایان دینی برای وصول به اهداف و آمال خود در قیام بر ضدّ پیامبران الهی به هنگام ظهورشان هیچ تردیدی به خود راه ندادهاند.
"و در همه اوقات سبب سدّ عباد و منع ایشان از شاطی بحر احدیه علمای عصر بودهاند که زمام آن مردم در کف کفایت ایشان بود و ایشان هم بعضی نظر به حبّ ریاست و بعضی از عدم علم و معرفت ناس را منع مینمودند، چنانچه همهء انبیاء به اذن و اجازهء علمای عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند ... " (2)
حضرت بهاءاللّه در یکی از آثار خود خطاب به پیشوایان همهء ادیان آنان را از مسئولیتی که با چنان سهل انگاری و بی مبالاتی در طول تاریخ به عهده گرفتهاند برحذر میدارند:
" مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ عَینٍ إذا تَغَیرَتْ تَغَیرَتِ الأنْهار المُنْشَعِبَةُ مِنْها . اِتَّقوا اللّه وَ کونوا مِنَ المُتَّقینَ . کَذلِکَ الإِنْسانُ إذا فَسَدَ قَلْبُهُ تَفْسُدُ أرْکانهُ. وَ کَذلِکَ الشَّجَرُ إنْ فَسَدَ أصْلُها تَفْسُدُ أَغصانُها وَ أَفْنانُها وَ أَوراقُها وَ أَثمارُها ". (3)
(ترجمه: پیشوایان ادیان چون چشمه آبند که اگر تغییر کند نهرهای جاری از آن نیز تغییر خواهد کرد. همچنان است انسان که اگر قلبش فاسد شود همهء اجزاء بدن فاسد خواهد شد و یا مانند درخت که فساد ریشه آن علّت فساد شاخه و برگ و میوه آن خواهد بود.)
این که بیانات مذکور به هنگامی اعلام گردید که عقاید قشری مذهبی یکی از نیروهای عمدهء حاکم در سراسر جهان بود نشانهء آن است که دورهء قدرت آن عقاید عملاً خاتمه یافته و دیگر نقش اجتماعی طبقهء روحانیون در تاریخ جهان به پایان رسیده است.
" ای معشر علماء مِنْ بَعد خود را صاحب اقتدار نخواهید یافت ... " (4)
حضرت بهاءاللّه خطاب به یکی از علمای اسلام که بخصوص از مخالفین کینه توز بود چنین میفرمایند:
" مَثَلُکَ کَمَثَلِ بَقیة اثر الشَّمْشِ عَلی رؤوسِ الجِبالِ سَوْفَ یدرِکُها الزَّوالُ مِنْ لَدَی اللّهِ الغَنی الْمُتَعالِ. قَدْ أُخِذَ عِزّکَ وَ عِزُّ أَمْثالِکَ ... " (5)
(ترجمه: تو چون آخرین اثر آفتاب بر قلّهء کوهی که بزودی به حکم خداوند قادر متعال از میان خواهد رفت، عزّت از تو و از امثال تو گرفته شده است.)
این ابلاغات تنها به سازمان هائی که مسئول امور دینی میباشند خطاب نگردیده بلکه در حقیقت مربوط به سوء استفادهای است که از این سازمان ها میشود. حضرت بهاءاللّه در آثار خود نه تنها از سهم عظیمی که هر یک از ادیان گذشته در پیشرفت تمدّن به عهده داشتهاند قدردانی فرمودهاند بلکه از خودگذشتگی و محبّت به نوع انسانی را که شاخص بعضی از علمای دینی و نظام های مذهبی در همهء ادیان بوده و منافع آن عاید عالم انسانی گشته تحسین و تمجید فرمودهاند.
" علمائی که ... فی الحقیقه به طراز علم و اخلاق مزینند، ایشان به مثابهء رأسند از برای هیکل عالم و مانند بصرند از برای امم ... " (6)
در واقع تلاش همهء مردم از مؤمن و غیر مؤمن و عالِم و عامی اکنون باید این باشد که نتایج فساد همه گیری را که در اثر جنبش های دینی گریبان گیر عالم انسانی گشته بازشناسند. چه در اثر بیگانگی از خداوند که در طی قرن گذشته عمومیت یافته، رابطهای که پایه و اساس حیات معنوی بر آن استوار بود در هم فرو ریخته و قوای طبیعی خرد و استدلال منطقی که از لوازم حیاتی برای حفظ و تکامل ارزش های انسانی است عموماً اعتبار خود را از دست دادهاند.
" قوّه و بنیهء ایمان در اقطار عالم ضعیف شده دریاق اعظم لازم؛ سواد نحاس امم را اخذ نموده اکسیر اعظم باید ...این مقام و این قدرت مخصوص است به کلمة اللّه ... " (7)
صلح جهانی:
با توجّه به آنچه بعدها اتّفاق افتاد، تذکّرات و هشدارهای حضرت بهاءاللّه در این دوره اهمیت خاصّی پیدا میکنند:
" یا اصْحابَ المَجْلِسِ فی هُناکَ وَ دِیارٍ أخْری ... فاْنظُروا العالَمَ کَهَیکَلِ إنْسان ، إنَّهُ خُلِقَ صَحیحاً کامِلاً فَاعْتَرَتْهُ الأمْراضُ بالأسْبابِ المُخْتَلِفَةِ المُتَغایرَةِ وَ ما طابَت نَفْسُهُ فی یوْمٍ بل اشْتَدَّ مَرَضُهُ بِما وَقَعَ تَحْتَ تَصَرُّفِ أطبّاء غَیرِ حاذِقَةٍ الّذینَ رَکبوا مَطِیةَ الهَوی وَ کانوا مِنَ الهائِمینَ . وَ الیوْمَ نَراهُ تَحْتَ أیدی الّذینَ أخَذَهُمْ سُکْرُ خَمْرِ الغُرورِ عَلی شَأنٍ لا یعْرِفونَ خَیرَ أنْفُسِهِمْ ، فَکَیفَ هذا الأمْرُ الأوْعَرُ الخَطیرُ ... " (8)
(ترجمه: ای برگزیدگان مردم ... دنیا را چون بدن انسان بدانید که کامل و سالم آفریده شده امّا به علل مختلف، بیماری بر آن عارض گشته و هر روز بر شدّت مرض افزوده شده زیرا طبیبان نادان که جز به امیال خود نمیاندیشند آن را در میان گرفتهاند ... و امروز در دست سرمستان شراب غرور که بد و خوبِ خود را نمیدانند گرفتار شده، چگونه این نفوس چنین کار بزرگی را سامان توانند داد؟)
" هذا یوْمٌ فیهِ تُحَدِّثُ الأرْضُ بِما فیها ، وَ المُجْرِمونَ أثْقالُها لَوْ کُنْتُمْ مِنَ العارِفینَ ... " (9)
(ترجمه: امروز همان روزی است که زمین حدیث خود را باز میگوید، ای کاش گنهکاران که بار گرانند کلام آنرا دریابند.)
" جمیع از برای اصلاح عالم خلق شدهاند لَعَمرُ اللّه شئونات درنده های ارض لایق انسان نبوده و نیست. شأن انسان رحمت و محبّت و شفقت و بردباری با جمیع اهل عالم بوده و خواهد بود ... " (10)
" جمیع اهل ارض در این عصر در حرکتند و سبب و علّت آنرا نیافتهاند؛ مشاهده میشود اهل غرب به ادنی شیئی که فی الحقیقه ثمری از او حاصل نه متمسّک میشوند به شأنی که الوف الوف در سبیل ظهور و ترقّی آن جان داده و میدهند. " (11)
" هر امری از امور اعتدالش محبوب چون تجاوز نماید سبب ضرّ گردد ... اسباب عجیبهء غریبه در ارض موجود و لکن از افئده و عقول مستور و آن اسبابی است که قادر است بر تبدیل هواء ارض کلّها و سمیت آن سبب هلاکت. " (12)
در آثار بعدی از جمله آن هائی که خطاب به عموم عالم انسانی است حضرت بهاءاللّه بر مساعی و مجهوداتی تأکید فرمودهاند که جامعهء بشری را به مرحلهای که از آن به "صلح اکبر" تعبیر شده سوق خواهد داد. به فرمودهء حضرت بهاءاللّه چنین اقداماتی از شدّت مشقّات و هرج و مرجی که در آیندهء عالم انسانی نهفته است خواهد کاست تا آن که اهل عالم به پذیرش ظهور الهی فائز گردند و در نتیجه "صلح اعظم" را مستقرّ سازند.
" لابدّ بر این است مجمع بزرگی در ارض بر پا شود و ملوک و سلاطین در آن مجمع مفاوضه در صلح اکبر نمایند و آن اینست که دول عظیمه برای آسایش عالم به صلح محکم
متشبّث شوند و اگر مَلکی بر مَلکی برخیزد، جمیع متّفقاً بر منع قیام نمایند در این صورت عالم محتاج مهمّات حربیه و صفوف عسکریه نبوده و نیست الّا عَلی قَدَرٍ یَحفِظون بِهِ مَمالِکَهُم وَ بُلدانَهُم ... عنقریب جمیع اهل عالم به یک لسان و یک خط مزین، در این صورت هر نفسی به هر بلدی توجّه نماید مثل آن است که در بیت خود وارد شده ... امروز انسان کسی است که به خدمت جمیع مَنْ عَلَی الاَرْض قیام نماید. لَیْسَ الفَخْرُ لِمَنْ یحِبُّ الوَطَنَ بَلْ لِمَنْ یحِبُّ العالَم. فی الحقیقه عالم یک وطن محسوب است و مَنْ عَلَی الاَرْض اهل آن. " (13)
------------------------------------
یادداشتها:
1 - لوح شیخ ، ص ١٠
2 - کتاب مستطاب ایقان ، ص ١٢
3 - نقل از کتاب قد ظهر یوم المیعاد ، ص ١٣٠
4 - نقل از ترجمهء بیان حضرت بهاءاللّه مندرج در کتاب قد ظهر یوم المیعاد ، ص ١٢٦
5 - لوح شیخ ، ص ٦٦
6 - نقل از کتاب قد ظهر یوم المیعاد ، ص ١٧٥
7 - منتخباتی از آثار ، ش ٩٩ ، ص ١٣١
8 - منتخباتی از آثار ، ش ١٢٠ ، ص ١٦٤
9 - منتخباتی از آثار ، ش ١٧ ، ص ٣٤
10 - منتخباتی از آثار ، ش ١٠٩ ، ص ١٤٠
11 - منتخباتی از آثار ، ش ٩٦ ، ص ١٢٨ و ١٢٩
12 - مجموعه ای از الواح ، ص ٣٨
13 - مجموعه ای از الواح ، ص ٩٩ و ١٠١ و ١٠٢
حضرت بهاءاللّه موانعی را که تأسیسات مذهبی در طول تاریخ بین انسان و مظاهر الهیه ایجاد کردهاند به شدّت محکوم میکنند. عقاید قشری مذهبی که از خرافات عامّه الهام گرفته و با سوء استفاده از قوای ذهنی تکامل یافتهاند مکرّراً بر دین حقیقی که همواره معطوف به هدف های روحانی و معنوی است تحمیل شدهاند. قوانین متبادلهء اجتماعی که برای استحکام حیات جامعه ظاهر شدهاند به جای آن که در خدمت عامّهء مردم قرار گیرند، پایهء قالبهای فکری متحجّر و اعمالی گشتهاند که عموم مردم را مورد فشار و زحمت قرار میدهد . حتّی از به کار بردن هوش و عقل یعنی مهمترین وسیلهای که بشر در اختیار دارد تعمّداً جلوگیری به عمل آمده است، نتیجه آن که روابط متقابل و همکاری بین دین و علم که اساس حیات و تمدّن انسانی بر آن متّکی است از بین رفته است .
نتیجهء این سابقهء تأسّف آور آن است که دین در سراسر جهان اعتبار و حُسن شهرت خود را از دست داده است. بدتر از همه آن که ادیان گذشته خود مهلک ترین سبب نفرت و جنگ در بین مردم جهان شدهاند .
حضرت بهاءاللّه متجاوز از یک قرن قبل تذکّر فرمودهاند که:
" ضغینه و بغضای مذهبی ناری است عالم سوز و اطفاء آن بسیار صَعْب، مگر ید قدرت الهی ناس را از این بلای عقیم نجات بخشد. " (1)
حضرت بهاءاللّه میفرمایند نفوسی که در بارگاه الهی مسئول این وضع اسفناکند، روحانیون یعنی پیشوایان ادیان عالم میباشند که در ادوار تاریخ به خود اجازه دادهاند که از جانب حق سخن گویند . کوشش آنان بر این که کلمة اللّه را ملک خصوصی خود دانند و تفسیر آن را وسیلهء بزرگی خود سازند بزرگ ترین مانع در راه پیشرفت تمدّن بوده است. چنان که بسیاری از پیشوایان دینی برای وصول به اهداف و آمال خود در قیام بر ضدّ پیامبران الهی به هنگام ظهورشان هیچ تردیدی به خود راه ندادهاند.
"و در همه اوقات سبب سدّ عباد و منع ایشان از شاطی بحر احدیه علمای عصر بودهاند که زمام آن مردم در کف کفایت ایشان بود و ایشان هم بعضی نظر به حبّ ریاست و بعضی از عدم علم و معرفت ناس را منع مینمودند، چنانچه همهء انبیاء به اذن و اجازهء علمای عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند ... " (2)
حضرت بهاءاللّه در یکی از آثار خود خطاب به پیشوایان همهء ادیان آنان را از مسئولیتی که با چنان سهل انگاری و بی مبالاتی در طول تاریخ به عهده گرفتهاند برحذر میدارند:
" مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ عَینٍ إذا تَغَیرَتْ تَغَیرَتِ الأنْهار المُنْشَعِبَةُ مِنْها . اِتَّقوا اللّه وَ کونوا مِنَ المُتَّقینَ . کَذلِکَ الإِنْسانُ إذا فَسَدَ قَلْبُهُ تَفْسُدُ أرْکانهُ. وَ کَذلِکَ الشَّجَرُ إنْ فَسَدَ أصْلُها تَفْسُدُ أَغصانُها وَ أَفْنانُها وَ أَوراقُها وَ أَثمارُها ". (3)
(ترجمه: پیشوایان ادیان چون چشمه آبند که اگر تغییر کند نهرهای جاری از آن نیز تغییر خواهد کرد. همچنان است انسان که اگر قلبش فاسد شود همهء اجزاء بدن فاسد خواهد شد و یا مانند درخت که فساد ریشه آن علّت فساد شاخه و برگ و میوه آن خواهد بود.)
این که بیانات مذکور به هنگامی اعلام گردید که عقاید قشری مذهبی یکی از نیروهای عمدهء حاکم در سراسر جهان بود نشانهء آن است که دورهء قدرت آن عقاید عملاً خاتمه یافته و دیگر نقش اجتماعی طبقهء روحانیون در تاریخ جهان به پایان رسیده است.
" ای معشر علماء مِنْ بَعد خود را صاحب اقتدار نخواهید یافت ... " (4)
حضرت بهاءاللّه خطاب به یکی از علمای اسلام که بخصوص از مخالفین کینه توز بود چنین میفرمایند:
" مَثَلُکَ کَمَثَلِ بَقیة اثر الشَّمْشِ عَلی رؤوسِ الجِبالِ سَوْفَ یدرِکُها الزَّوالُ مِنْ لَدَی اللّهِ الغَنی الْمُتَعالِ. قَدْ أُخِذَ عِزّکَ وَ عِزُّ أَمْثالِکَ ... " (5)
(ترجمه: تو چون آخرین اثر آفتاب بر قلّهء کوهی که بزودی به حکم خداوند قادر متعال از میان خواهد رفت، عزّت از تو و از امثال تو گرفته شده است.)
این ابلاغات تنها به سازمان هائی که مسئول امور دینی میباشند خطاب نگردیده بلکه در حقیقت مربوط به سوء استفادهای است که از این سازمان ها میشود. حضرت بهاءاللّه در آثار خود نه تنها از سهم عظیمی که هر یک از ادیان گذشته در پیشرفت تمدّن به عهده داشتهاند قدردانی فرمودهاند بلکه از خودگذشتگی و محبّت به نوع انسانی را که شاخص بعضی از علمای دینی و نظام های مذهبی در همهء ادیان بوده و منافع آن عاید عالم انسانی گشته تحسین و تمجید فرمودهاند.
" علمائی که ... فی الحقیقه به طراز علم و اخلاق مزینند، ایشان به مثابهء رأسند از برای هیکل عالم و مانند بصرند از برای امم ... " (6)
در واقع تلاش همهء مردم از مؤمن و غیر مؤمن و عالِم و عامی اکنون باید این باشد که نتایج فساد همه گیری را که در اثر جنبش های دینی گریبان گیر عالم انسانی گشته بازشناسند. چه در اثر بیگانگی از خداوند که در طی قرن گذشته عمومیت یافته، رابطهای که پایه و اساس حیات معنوی بر آن استوار بود در هم فرو ریخته و قوای طبیعی خرد و استدلال منطقی که از لوازم حیاتی برای حفظ و تکامل ارزش های انسانی است عموماً اعتبار خود را از دست دادهاند.
" قوّه و بنیهء ایمان در اقطار عالم ضعیف شده دریاق اعظم لازم؛ سواد نحاس امم را اخذ نموده اکسیر اعظم باید ...این مقام و این قدرت مخصوص است به کلمة اللّه ... " (7)
صلح جهانی:
با توجّه به آنچه بعدها اتّفاق افتاد، تذکّرات و هشدارهای حضرت بهاءاللّه در این دوره اهمیت خاصّی پیدا میکنند:
" یا اصْحابَ المَجْلِسِ فی هُناکَ وَ دِیارٍ أخْری ... فاْنظُروا العالَمَ کَهَیکَلِ إنْسان ، إنَّهُ خُلِقَ صَحیحاً کامِلاً فَاعْتَرَتْهُ الأمْراضُ بالأسْبابِ المُخْتَلِفَةِ المُتَغایرَةِ وَ ما طابَت نَفْسُهُ فی یوْمٍ بل اشْتَدَّ مَرَضُهُ بِما وَقَعَ تَحْتَ تَصَرُّفِ أطبّاء غَیرِ حاذِقَةٍ الّذینَ رَکبوا مَطِیةَ الهَوی وَ کانوا مِنَ الهائِمینَ . وَ الیوْمَ نَراهُ تَحْتَ أیدی الّذینَ أخَذَهُمْ سُکْرُ خَمْرِ الغُرورِ عَلی شَأنٍ لا یعْرِفونَ خَیرَ أنْفُسِهِمْ ، فَکَیفَ هذا الأمْرُ الأوْعَرُ الخَطیرُ ... " (8)
(ترجمه: ای برگزیدگان مردم ... دنیا را چون بدن انسان بدانید که کامل و سالم آفریده شده امّا به علل مختلف، بیماری بر آن عارض گشته و هر روز بر شدّت مرض افزوده شده زیرا طبیبان نادان که جز به امیال خود نمیاندیشند آن را در میان گرفتهاند ... و امروز در دست سرمستان شراب غرور که بد و خوبِ خود را نمیدانند گرفتار شده، چگونه این نفوس چنین کار بزرگی را سامان توانند داد؟)
" هذا یوْمٌ فیهِ تُحَدِّثُ الأرْضُ بِما فیها ، وَ المُجْرِمونَ أثْقالُها لَوْ کُنْتُمْ مِنَ العارِفینَ ... " (9)
(ترجمه: امروز همان روزی است که زمین حدیث خود را باز میگوید، ای کاش گنهکاران که بار گرانند کلام آنرا دریابند.)
" جمیع از برای اصلاح عالم خلق شدهاند لَعَمرُ اللّه شئونات درنده های ارض لایق انسان نبوده و نیست. شأن انسان رحمت و محبّت و شفقت و بردباری با جمیع اهل عالم بوده و خواهد بود ... " (10)
" جمیع اهل ارض در این عصر در حرکتند و سبب و علّت آنرا نیافتهاند؛ مشاهده میشود اهل غرب به ادنی شیئی که فی الحقیقه ثمری از او حاصل نه متمسّک میشوند به شأنی که الوف الوف در سبیل ظهور و ترقّی آن جان داده و میدهند. " (11)
" هر امری از امور اعتدالش محبوب چون تجاوز نماید سبب ضرّ گردد ... اسباب عجیبهء غریبه در ارض موجود و لکن از افئده و عقول مستور و آن اسبابی است که قادر است بر تبدیل هواء ارض کلّها و سمیت آن سبب هلاکت. " (12)
در آثار بعدی از جمله آن هائی که خطاب به عموم عالم انسانی است حضرت بهاءاللّه بر مساعی و مجهوداتی تأکید فرمودهاند که جامعهء بشری را به مرحلهای که از آن به "صلح اکبر" تعبیر شده سوق خواهد داد. به فرمودهء حضرت بهاءاللّه چنین اقداماتی از شدّت مشقّات و هرج و مرجی که در آیندهء عالم انسانی نهفته است خواهد کاست تا آن که اهل عالم به پذیرش ظهور الهی فائز گردند و در نتیجه "صلح اعظم" را مستقرّ سازند.
" لابدّ بر این است مجمع بزرگی در ارض بر پا شود و ملوک و سلاطین در آن مجمع مفاوضه در صلح اکبر نمایند و آن اینست که دول عظیمه برای آسایش عالم به صلح محکم
متشبّث شوند و اگر مَلکی بر مَلکی برخیزد، جمیع متّفقاً بر منع قیام نمایند در این صورت عالم محتاج مهمّات حربیه و صفوف عسکریه نبوده و نیست الّا عَلی قَدَرٍ یَحفِظون بِهِ مَمالِکَهُم وَ بُلدانَهُم ... عنقریب جمیع اهل عالم به یک لسان و یک خط مزین، در این صورت هر نفسی به هر بلدی توجّه نماید مثل آن است که در بیت خود وارد شده ... امروز انسان کسی است که به خدمت جمیع مَنْ عَلَی الاَرْض قیام نماید. لَیْسَ الفَخْرُ لِمَنْ یحِبُّ الوَطَنَ بَلْ لِمَنْ یحِبُّ العالَم. فی الحقیقه عالم یک وطن محسوب است و مَنْ عَلَی الاَرْض اهل آن. " (13)
------------------------------------
یادداشتها:
1 - لوح شیخ ، ص ١٠
2 - کتاب مستطاب ایقان ، ص ١٢
3 - نقل از کتاب قد ظهر یوم المیعاد ، ص ١٣٠
4 - نقل از ترجمهء بیان حضرت بهاءاللّه مندرج در کتاب قد ظهر یوم المیعاد ، ص ١٢٦
5 - لوح شیخ ، ص ٦٦
6 - نقل از کتاب قد ظهر یوم المیعاد ، ص ١٧٥
7 - منتخباتی از آثار ، ش ٩٩ ، ص ١٣١
8 - منتخباتی از آثار ، ش ١٢٠ ، ص ١٦٤
9 - منتخباتی از آثار ، ش ١٧ ، ص ٣٤
10 - منتخباتی از آثار ، ش ١٠٩ ، ص ١٤٠
11 - منتخباتی از آثار ، ش ٩٦ ، ص ١٢٨ و ١٢٩
12 - مجموعه ای از الواح ، ص ٣٨
13 - مجموعه ای از الواح ، ص ٩٩ و ١٠١ و ١٠٢
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر